راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جبهه واحد
ضد دیکتاتوری
واقعا، شعار روز
در ج. اسلامی
می تواند باشد؟

 

 

با تشدید گرایش‌های ارتجاعی و غیردموکراتیک در حاکمیت، برخی به یاد تشکیل "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" افتاده اند. این خواستی بود که حزب توده ايران در دوران شاه مطرح کرد و منظور این بود که همه کسانی که با دیکتاتوری مخالفند حتی اگر با برافتادن شخص شاه یا سلطنت هم موافق نباشند بتوانند بر محور مخالفت با دیکتاتوری دور یکدیگر جمع شوند. با آنکه جبهه واحد ضد دیکتوری نتوانست بصورت یک نهاد و سازمان مشخص تشکیل شود ولی در سال‌های 56 و 57 این جبهه در عمل تشکیل شد و کار از سقوط دیکتاتوری گذشت و به پایان رژیم شاه و سلطنت نیز گسترش یافت. با پیروزی بهمن 57 مسئله جبهه واحد ضد دیکتاتوری نیز پایان یافت.

از دهه هفتاد خورشیدی برخی از گرایش‌های توده‌ای کوشیدند با تقلید از دوران شاه "جبهه واحد ضد دیکتاتوری"‌ را دوباره طرح و احیا کنند، بی آنکه به تمایز دوران پس از انقلاب با آن دوران توجه کنند. در دوران شاه ما با یک دیکتاتوری فردی متمرکز روبرو بودیم، در حالیکه در دوران پس از انقلاب هرگز ما دیکتاتوری فردی متمرکز در ایران نداشتیم. حاکمیت در ایران پس از انقلاب همواره چند پارچه و بازتابی از تناسب نیروهای طبقاتی جامعه بود، تناسبی که در دوران‌هایی به شکل تعادلی شکننده درآمده و حاکمیت گاه تا مرز فلج پیش برد. هم در دوران آیت‌الله خمینی این فلج به طور نسبی وجود داشت (که برای نمونه استعفای مهندس موسوی از نخست وزیری بازتابی از آن بود) هم بعدها در دوران علی خامنه‌ای و بویژه در دوران اصلاحات. اکنون هم این تعادل به شکل جناح بندی‌های درون حاکمیت نظامی خود را نشان می‌دهد که هرچند برخلاف دوران آیت‌الله خمینی یا دوران اصلاحات بازتاب حضور و فشار مستقیم توده‌های زحمتکش یا قشرهای متوسط از درون حاکمیت نیست ولی در تحلیل نهایی بازتاب بحران اقتصادی و اجتماعی و فشار عظیم نارضایتی‌های توده‌های وسیع مردم است که به شکل بحران و چند دستگی در حاکمیت کودتائی خود را نشان می‌دهد.

در این شرایط تقلید از شعارها و راهکارهای دوران دیکتاتوری شاه به هیچ عنوان پاسخگوی نیازهای مبارزه امروز نیست. به همین دلیل بود که مثلا در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" ‌اصلا بی‌معنا شد و معلوم نبود که قرار است جبهه ضد دیکتاتوری علیه چی و کی و با چه کسی تشکیل شود. وظیفه نیروهای انقلابی هم این نیست که آرزو کنند ایران هر چه زودتر دیکتاتوری شود تا راه برای تشکیل "جبهه واحد ضددیکتاتوری" و تحقق این نظر و شعار باز شود. برعکس وظیفه آن است که از رفتن به سمت چنین دیکتاتوری جلوگیری کنیم.

روشن‌ترین مسئله‌ای که نارسایی جبهه ضد دیکتاتوری نشان می‌دهد آن است که باید به صراحت و به روشنی معلوم شود که: منشا دیکتاتوری کیست و در مقابل با چه کسانی قرار است جبهه ضد دیکتانوری تشکیل شود؟ دیکتاتور علی خامنه‌ای  و بیت رهبری است؟ احمدی نژاد و دولت اوست؟ قوه قضاییه یا مجلس است؟ نظامیان هستند؟ حزب موتلفه است؟ یا جبهه اصولگرایان یا جبهه پایداری؟ یا همه اینها با هم‌اند؟ اگر یکی از اینهاست مثلا علی خامنه‌ای دیکتاتور یا منشا دیکتاتوری است در آنصورت می‌خواهیم مثلا با احمدی نژاد علیه خامنه‌ای جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل دهیم؟ و اگر همه اینها با هم اند پس با چه کسی می‌خواهیم جبهه تشکیل دهیم؟ فقط خودمان و اصلاح طلبان؟ چنبن جبهه‌ای با آن جبهه که حزب توده ايران در زمان شاه مطرح می‌کرد که حتی می‌توانست شامل خانواده شاه هم بشود بشرط آنکه با دیکتاتوری مخالف باشند یا در تحول شرایط مخالف بشوند شباهتی خواهد داشت؟

برخی که در پاسخ به این پرسش اساسی با مشکل روبرو شده اند. زیرا نه می‌توانند منشا دیکتاتوری را مشخص کنند و نه نیروهای بالفعل و بالقوه شرکت کننده در این جبهه را، برای گریز از طرح مستقیم مسئله، آن را معکوس کرده‌اند و می‌گویند باید جبهه واحد ضد دیکتاتوری را از "پایین" تشکیل دهیم!

این عده اصلا منظور از جبهه واحد ضددیکتاتوری را درنیافته‌ اند.

جبهه واحد ضد دیکتاتوری که هدف آن تشکیل یک جبهه در بالاست، با مبارزه هر فرد علیه دیکتاتوری که وظیفه روزمره هر مبارز در هر شرایطی است دو موضوع کاملا جداست. مبارزه از پایین علیه دیکتاتوری، علیه گرایش به دیکتاتوری، خطر دیکتاتوری در سال 1358 هم انجام می‌شد و این کار هر روزه حزب توده ايران بود، در حالیکه جبهه واحد ضد دیکتاتوری را نمی‌شد در سال 1358 تشکیل داد و اصلا موضوعیت نداشت. اینکه بگوییم مردم از پایین علیه دیکتاتوری مبارزه کنند، سخن درستی است و مردم بدون گفتن ما این کار را می‌کنند ولی ربط آن به جبهه واحد ضددیکتاتوری در کجاست؟ جبهه واحد ضددیکتاتوری از سوی یک جریان جدی سیاسی یعنی تعیین کردن نیروهایی که می‌توانند بالفعل یا بالقوه عضو این جبهه باشند و این کار در شرایط کنونی ایران عملی نیست. زیرا حاکمیت در ایران یکپارچه نیست و ما نیز قادر به تعیین یک نیروی معین به عنوان "دیکتاتور" و منشا دیکتاتوری نیستیم. در ایران، مسئله، تغییر دادن تناسب نیروها به سود دموکراسی و مقابله با ارتجاع مذهبی و ارتجاع سیاسی واقتصادی است. اینکه در هر لحظه تضعیف کدام نیرو، کدام شخص، کدام جناح به تقویت دموکراسی و مقابله یاد شده در بالا می‌انجامد یک امر مشخص است و ما نمی‌توانیم دست خود را با شعارهایی که ما را علیه این یا آن فرد یا گروه یا جناح محدود می‌کند ببندیم. مثلا در شرایط کنونی دولت احمدی نژاد حلقه ضعیف این نظام است که در صورت تضعیف آن کل جبهه گرایش به دیکتاتوری و ارتجاع – به مفهوم گسترده آن- تضعیف می‌شود. به همین دلیل کل نظام ایستاده تا احمدی نژاد را به هر شکل ممکن حفظ کند. این در حالی است که دولت احمدی نژاد الزاما و به تنهایی نیروی تعیین کننده گرایش به سمت دیکتاتوری نیست. یا ممکن است در یک لحظه مشخص لازم باشد برای تضعیف دولت احمدی نژاد، بیت رهبری را نشانه گرفت. در حالیکه وضع ممکن است فردا به کل تغییر کند.

شرایط ایران، شرایط دوران دیکتاتوری 25 ساله و تثبت شده شاه نیست که شعاری را طرح کنیم و منتظر باشیم که در ظرف ده سال یا بیست سال تحقق پیدا کند. شرایط ایران، شرایط روز و لحظه است. از امروز به فردا ممکن است نیروهای سیاسی شرکت کننده در یک جبهه تغییر کنند. جبهه واحد ضد دیکتاتوری اگر در دوران شاه دست ما را باز می‌کرد تا همه نیروها را علیه دیکتاتوری گرد آوریم، اکنون دست ما را برعکس می‌بندد. شرایط جامعه و حاکمیت ایران امروز بسیار پیچیده‌ تر از آن است که بتوان مسایل آن را با فرمول‌ها و شعارهایی که متناسب با جامعه و حاکمیت بسیط دوران شاه بود حل کرد. این نکته اساسی است که باید سرانجام آن را دریافت.    

 

 

 

                                راه توده  341        30  آبان ماه  1390

 

بازگشت