راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

ارزش های طلائی
خبر، تیتر
و آرایش صفحه
دکتر صدرالدین الهی
وبسایت خواندنی ها- سوم مرداد 1387
 

 

رحمان هاتفی روزنامه‌نگاری بود که مشخصات یک کار حرفه‌ای را از طریق تجربه در حد اعلا آموخته بود. او ارزش های خبر و تیتر را خیلی خوب می‌شناخت و طی سالهایی که با دکتر مهدی سمسار – سردبیر کیهان- کار می‌کرد و معاون او بود؛ به فوت و فن روزنامه‌نگاری و پیچ و خم‌های آن به‌کمک استعداد درخشانش بخوبی آشنا شده بود و سپس در دوران سردبیری امیر طاهری عملا کار او را انجام می‌داد و امیر طاهری از وی همواره به‌عنوان کمک اول خود یاد می‌کرد.
رحمان هاتفی اما توده‌ای بود از نسل سوم و بلکه چهارم توده‌ای‌ها، بدون آن که اعتقادات خود را به‌حیله در کاری که می‌کند نفوذ دهد و یا برعکس از روزنامه به‌صورت «ابزاری» استفاده نماید. او در سالهای پیش از انقلاب، علاوه بر کار در روزنامه روزانه، در دستگاهی هم که ایرج تبریزی رئیس سازمان شهرستانهای کیهان سر و سامان داده بود باز هم در سمت دستیار دکتر سمسار «کتاب سال» کیهان را منتشر می‌کرد و سرپرستی می‌نمود.
در کار آرایش صفحه و انتخاب تیتر و عکس، سلیقه‌اش بی‌مانند بود. من یکی از بهترین کارهای مطبوعاتیم را در حالی که در دانشکده علوم ارتباطات مشغول به کار بودم با همت تبریزی و کمک‌های فکری هاتفی انجام دادم و آن مصاحبه با مردی بود که می‌گفتند «مهر کردند و دهانش دوختند»، سیاستمداری که هرگز تن به مصاحبه نداده بود؛ محمد ساعد مراغه‌ای. مطلب آن مصاحبه را رحمان با دلسوزی تمام ویراستاری کرد و به زیباترین صورت در کتاب سال ارائه داد.
کتاب سال در حقیقت شناسنامه سالانه کیهان بود و طرز فکر کسانی که با این روزنامه همکاری داشتند. در همان کتاب سال، من یک معرفی کامل از پابلو نرودا کردم که سفیر آلنده در پاریس بود و عصرها در باغ لوکزامبورگ به کبوترها دانه می‌داد و در همه صورتش معنای شعر ایستاده بود.
در جریان بازیهای المپیک 1968 که از پاریس به تهران آمدم تا گیلانپور بتواند به مکزیکو برود، رحمان یک شمه از دلواپسی‌هایی را که یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای باید داشته باشد نشان داد و آن این که هرشب می‌ماند تا ببیند در المپیک مکزیکو تیم ایران که در زمان ریاست تربیت بدنی سپهبد خسروانی و به سرپرستی دکتر محمدحسن رهنوردی دبیر کل آن روز کمیته ملی المپیک ایران، بهترین نتایج تاریخ المپیک‌هایش را تا آن روزگار به‌دست آورده بود، چه خواهد کرد و غذای روز بعد صفحه اول کیهان در بشقاب ورزشی چیست؟
در یکی از آن شبها خبری روی تلکس آمد که «باب بیمون» قهرمان سیاهپوست آمریکایی، رکورد پرش طول المپیک و جهان را با یک جهش 90/8 متری درهم شکسته است، عددی که در ذهن هیچکس جایی نداشت. نیم ساعت بعد در حالی که رحمان با هیجان از این رکورد حرف می‌زد و از من سوابق قهرمانانی مانند «جسی اونز» و «رالف بوستون» را می‌پرسید، خبر دیگری روی دستگاه تلکس آمد که ژاکلین کندی، با ارسطو اوناسیس ازدواج کرده و شده است خانم ژاکلین اوناسیس. رحمان با تعجب به من نگاه کرد و گفت «فکر می‌کنی تیتر اول کدام است؟» گفتم برای کیهان ورزشی خبر «باب بیمون»، برای کیهان نمی‌دانم. مثل بچه‌ها شادمانه دست به‌هم زد، انگشتهای باریک و ظریفش را در هم پیچید ـ کاری که ظاهراً وقتی هیجان‌زده می‌شد از او سر می‌زد؛ و آنگاه با خنده‌ای که تمام صورتش را روشن می‌کرد گفت: برای کیهان هم خبر اول این است.
من هرگز هم‌مشرب و هم‌دستۀ او نبودم. تنها بعد از انقلاب دانستم که او سازمان پوینده و فعال «نوید» را که از حزب توده سهم برده رهبری می‌کرده است و با نام مستعار «حیدر مهرگان» مقاله می‌نوشته و ازجمله تحلیل شعر «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی در شبیه‌سازی «خسرو روزبه» به آرش، از اوست...رحمان هاتفی و دیگر همکاران توده‌ای ما را در کیهان با نوعی هجمه اسلامی کنار گذاشتند. دوستان او از خونسردی‌ها، نرمش‌ها و قابلیت‌های او در آن روزهای تلخ و سخت، حکایات مفصل نقل می‌کنند که من آرزو دارم نوشته شود.
دکتر مصباح‌زاده این جوان منظم و سازمان‌دهنده را خیلی دوست می‌داشت و یک روز اینجا بعد از سالهای سال، به من گفت: «حیف از هاتفی بود که خودش را به کشتن داد.» و در جواب این اشارۀ من که اگر اینطور نشده بود لابد حالا او هم مثل یکی از ماها بود، فقط سکوت کرد. دکتر وقتی مجاب می‌شد سکوت می‌کرد.
این یادداشت را برای آن نوشتم که در بیست و پنجمین سال خاموشی رحمان هاتفی، مردی از طایفه خودمان به‌یاد بیاورید که این حرفه در تاریخ امروز ایران بیشترین کشته‌ها را داده و کمترین سپاس‌ها را گرفته است...
 

 

 

 

                                راه توده  336        18  مهر ماه  1390

 

بازگشت