راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

11سپتامبر
همچنان در خدمت
اهداف جنگی
کاخ سفید است!
یونگه ولت ــ گزینش و ترجمه رضا نافعی

 

 

آنچه می خوانید گفتگوئی است با "جان کاتالینوتو"، در بارۀ رویداد 11 سپتامبر. یعنی حمله به برج های دو قلوی نیویورک.

جان کاتالینوتو از فعالان مخالف جنگ ویتنام بود. از 1982 رئیس هیئت تحریریه هفته نامه "ورکرز ورلد" (جهان کارگران) است.

از او دو کتاب منتشر شده است. یکی بنام "متال آو دیس آنر" (ریل ننگ)  در بارۀ اورانیوم غنی شده و دیگری بنام "برنامه فوری پنهانی":  آمریکا ـ ناتو تصاحب یوگوسلاوی". در حال حاضر نیز در دانشگاه "سیتی یونیورستی آو نیویورک " ریاضی تدریس می کند.

+++++

ــ 11 سپتامبر سرفصل تازه ای در تاریخ معاصر بشمار می رود. صبح روز 11 سپتامبر 2001 هنگامی که هواپیماها به برج های مرکز بازرگانی جهانی حمله کردند، شما کجا بودید؟

ــ من در آن زمان در یک شرکت بیمه بهداشتی کار تمام روز داشتم. محل کارم برج شماره یک مرکز جهانی بازرگانی، طبقه سی و یکم  بود. ساعت آغاز کار ما 8.45 بود و در ساعت 8.46 دقیقه نخستین هواپیما به این برج حمله کرد. من شانس آوردم. چون تعیین ساعت آغاز کار در اختیار خود ما بود و من معمولا کارم را  دیر تر شروع و دیر تر تمام می کردم. شب قبل تا دیروقت کار کرده بودم و روز بعد در خانه ماندم تا مقاله "ورکرز ورلد" را ویراستاری کنم. هنوز مشغول این کار بودم که خلبان هواپیما را به برج زد....

ــ چه وقت از تصادم با خیر شدید؟

ــ ساعت نه صبح که من از خانه بیرون آمدم شوهر خواهرم به من زنگ زد و گفت چه خوب شد که هنوز در خانه هستی. مگر محل کار تو در مرکز جهانی بازرگانی نیست؟ آره چطور مگر ؟ منفجرش کردند؟ در سال 1993 هم در برج انفجاری رخ داد...

ــ اولین واکنش شما چه بود؟ چه کسی را بلافاصله مسئول انفجار فرض کردید؟

ــ پس از آن که روشن شد این واقعه تصادف نبوده، تردیدی نداشتم که دولت بوش از این حملات برای آغاز جنگ استفاده خواهد کرد. من فورا با دوستانم تماس گرفتم و خواستم که  همدیگر را ببینیم و محتوی شماره بعد نشریه را تغییر بدهیم و به دولت حمله سیاسی بکنبم. فرقی نمی کرد که  مسئول مستقیم جریان چه کسی بوده. قبلا هم به کشتی جنگی "یو اس اس  کل" که در بندر عدن ( یمن ) لنگر انداخته بود حمله شده بود و قبل از آن به سفارت آمریکا در کنیا . اکثر مردم تصور می کردند که این ضربه را هم همان ها وارد آورده اند. بنظر من قطعی بود که دولت از شوکی که به مردم وارد شده استفاده خواهد کرد و کشور را برای جنگ آماده خواهد کرد. از این گذشته می ترسیدم که ضربات دیگری هم وارد بشود...

ــ طی سالهای گذشته بتدریج یک جنبش حقیقت یاب بوجود آمده که حملات نیویورک و واشنگتن را زیر سؤال برده و تصورش این است که اگر این ها کار خود سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نبوده باشد ولی بدون اطلاع آنها هم نبوده است. این نظرات تا چه حد در آمریکا گسترده است و عیار آنها چگونه است؟

ــ بد بین بودن مردم  به محافل حاکم  و کنسرن های رسانه ای یک بدبینی سالم است. آنها بی وقفه دروغ می گویند و قادر به ارتکاب  فجیع ترین جنایات هستند، کافیست نگاهی به عراق، افغانستان و حالا هم به لیبی بیاندازید. افراد پیشرو به اظهارات رسمی  که پاسخ قانع کننده برای پرسش های آنها نیست  بد گمان هستند.

افزون بر این همیشه مناسبات چند لایه ای میان امپریالیسم آمریکا و گروه هائی مانند القاعده وجود داشته است. واشنگتن القاعده را درافغانستان در برابر شوروی قرار داد و آنها را مسلح کرد. القاعده در عراق به تحریک فرقه های مذهبی پرداخت و آنها را بجان هم انداخت و اتحاد نیروهای مقاومت عراق را دشوار کرد. علاوه بر این، در زمانی که امپریالیست ها، بعد از شوروی رقیبی جدی نداشتند، در اختیار داشتن  "دشمنی " چون القاعده مفید هم بود. ولی این گروه ها به هدف های آمریکائی نیز حمله می کنند، و اخیرا هم نیروهای آمریکا بودند که رهبر القاعده را کشتند. وقتی همه این ها را در نظر بگیریم آنوقت می توان باور کرد که کسانی می توانسته اند، در درون سازمانهای اطلاعاتی آمریکا از نقشه حمله آنها به آمریکا با خبر بوده باشند. ولی احتمالا کاری برای جلوگیری از آن نکردند.

امروز اینجا مردم بیش از هر زمان دیگر به اظهارات رسمی بد گمان هستند. من شخصا فکر نمی کنم این عملیات حاصل یک نقشه از قبل تنظیم شده بود که بخش های گسترده ای از دستگاهای اطلاعاتی در انجام آن سهیم بودند. بنظرم آنچه اهمیت بمراتب بیشتری دارد تحلیل این نکته است که واقعه یازده  سپتامبر چه تاثیراتی داشت و صاحبان قدرت برای انجام نقشه های جنگی خود از آن چه بهره ای گرفتند. اخیرا گفتاوردی از قول سفیر سابق آمریکا در آلمان در یونگه ولت خواندم که گفته بود: "نمی دانم اگر 11 سپتامبر نبود آنها چه می کردند. یا اصلا کاری نمی کردند و یا بهانه دیگری پیدا می کردند." این ضربات به امپریالیست ها امکان داد تا بخشی از جهان را که تا حدی مستقل بود،  تسخیر کنند. مهمتر از 11سپتامبر این بود که دیگر شوروی وجود نداشت. صرفنظر از این که داوری در باره شوروی مثبت باشد یا منفی، ولی نفس وجود آن نظام، موجب نیرومند شدن  کشورهائی بود که در گذشته مستعمره بودند.

واقعیت این است که دولت بوش پس از 11 سپتامبر فورا جنگ با افغانستان را آغاز کرد و بلافاصله بعد از آغاز این جنگ بر عراق چنگ انداخت. اعضای کابینه بوش کتابهائی نوشته اند که پرده از این کار برمیدارند. جورج دابلیو بوش، کالین پاول و دیگران، برای توجیه جنگ صدها بار به افکار عمومی دروغ گفته اند. همه این ها مستند است. ولی اطلاع از این توطئه نه سبب مجازات  باند بوش شد ونه مانع از آن شد که اوباما همان کار را در لیبی نکند.

اگر می خواهیم مردم را به مقاومت برانگیزیم، نباید منتظر کشف توطئه باشیم باید آنها را علیه جنگ تجهیز کنیم....

ــ باراک اوباما انتخابات سال 2008 را با شعار " تغییر " بُرد. او اعلام کرد نیروهای نظامی آمریکا را بطور کامل از عراق خارج و بازداشتگاه گوانتانامو را تعطیل خواهد کرد، که هیچکدام را تا پایان دوره زمامداریش انجام نخواهد داد. جنگ با ترور به این شکل پایان یافت که دولت اوباما دیگر مقوله را تکرار نکرد ولی همزمان با آن تعداد سربازان آمریکا در افغانستان بشدت افزایش یافت و جنگ با هواپیماهای بی سر نشین با پاکستان نیز بر آن افزوده شد. بسیاری به اوباما امید بسته بودند که پس از پیروزی در انتخابات یک تغییر اساسی در سیاست خارجی آمریکا  آغاز کند، شما هم از جمله این امیدواران بودید؟

ــ در پایان دوران حکومت جورج دابلیو بوش میلیونها نفر در داخل و خارج آمریکا نفس راحت کشیدند، چون فکر می کردند، حالا آمریکا به جنگها پایان خواهد داد و رژیم اشغالگر تغییر خواهد کرد. در آمریکا بسیاری امیدوار بودند، دولت حزب دموکرات تحت رهبری باراک اوباما دست کم از تجاوز به حقوق کارگران وسطح زندگی آنان خواهد کاست و از حقوق مدنی آمریکائی های آفریقائی تبار دفاع خواهد کرد. بیش از یازده میلیون کارگری که بطور غیرقانونی به آمریکا مهاجرت کرده اند امیدوار بودند که با روی کار آمدن اوباما وضع ناهنجار آنان  پایان خواهد یافت.

در آمریکا با تاریخی که با برده داری  و حکومت وحشت برای مردم آفریقائی تبار عجین شده است ــ و با توجه به نژاد پرستی وحشتناکی که تا امروز هم ادامه دارد ــ  مسلما انتخاب سیاستمداری  که پدرش آفریقائی و نامش اسلامی (حسین) است تاثیر روانشناسانه و نمادین بسیار مثبتی  داشت. تقریبا بیش از 95 در صد از مردم سیاهپوست، و 70 در صد از مهاجران آمریکای مرکزی و جنوبی به او رای دادند. اکثریت کارگرانی که در سازمانهای صنفی عضو بودند نیز به اوباما رای دادند.

در عین حال کمک های مالی وال استریت به اوباما بسیار بیشتر از کمک های آن به  مک کین، رقیب اوباما از حزب جمهوریخواه بود. اوباما برای محافل حاکم قابل پذیرش بود. تحلیل گران طبقه حاکم مانند بریژینسکی و داوید گرگن، اوباما را بدلیل سوابق کاریش در سنای آمریکا و تاثیرات سیاسیش در شیکاگو، سیاستمداری پخته می دانستند که می تواند جمهوریخواهان و دموکراتهای میانه رو را بهم نزدیک و با آنها همکاری و سازش کند. هدف آنها ایجاد یک جبهه متحد سیاسی  بود که بتواند از پس بحران اقتصادی که در آخرین سال حکومت یوش تاثیرات بسیار مخرب داشت، برآید.

محافل حاکمه اروپا نیز از رفتن بوش خوشحال بودند، زیرا دولت او بویژه در چهارسال اول حکومتش برنامه فوری خود را با خودپسندی و بدون در نظر گرفتن علائق امپریالیسم اروپائی پیش برده بود. کنسرن های رسانه ای اروپا تصویر فوق العاده مثبتی از اوباما به عرصه می آوردند. جمعیتی که در تظاهرات بزرگ  برلن در ژوئیه 2008   قبل از انتخاب شدن او حضور یافت بسیار بیشتر از جمعیتی بود که در تظاهرات انتخاباتی او در آمریکا شرکت می کردند. اندک زمانی پس از انتخاب او به ریاست جمهوری، کمیته صلح نوبل  به او جایزه صلح داد، گرچه او هیچ گامی برای استقرار صلح در جائی بر نداشته بود.

پس از این که او  انتخاب شد، من از این جهت خوشحال شدم که برنامه بوش طرد شده بود و بیشتر از این جهت خوشحال بودم که یک آمریکائی آفریقائی تبار امکان یافته بود در آمریکا رئیس جمهور شود . ولی انتظار نداشتم که تغییرات بزرگی در سیاست خارجی تهاجمی امپریالیسم آمریکا رخ دهد. حتی اگر اوباما سیاستمداری پیشرو و صلح دوست هم می بود، آنگونه که بسیاری می خواستند او را چنین ببینند، باز هم او انسانی تنها در چنگال قدرتمند طبقه حاکم بود. بانکها، کنسرن های نفتی، مجتمع  صنایع نظامی از هر امکانی برای  تنگ کردن میدان مانوربر هر شخصیت سیاسی برخوردارند. بویژه برای کسی مانند اوباما که برخلاف سیاستمدارانی که از میان طبقه حاکم برخاسته اند ، ــ مانند روزولت در سالهای سی و بعدها جان اف کندی ـ خود نه دارای یک دستگاه سیاسی هست، نه ارتباط هائی با طبقه حاکم دارد که بتواند از آن بعنوان تکیه گاهی برای بکار بردن سیاستی که اندکی مستقل تر باشد. گرچه او پیشاهنگ مبارزه برای حقوق مدنی آمریکائیان آفریقائی تبار نبود، ولی  درست بدلیل اینکه خود آفریقائی تبار است فورا هدف سخیف ترین حملات نیروهای نژادپرست و ارتجاعی قرار گرفت.

در تابستان و پائیز  2009  هنگامی که اوباما می خواست سیاست خود را در افغانستان مورد بازبینی قرار دهد پنتاگون بوضوح نشان داد که سیاست جنگی هنوز هم تحت کنترل ماست. درست در وسط کار ژنرال  مک کریستال رو در روی رئیس جمهور ایستاد. به این صورت که اظهاراتی رسمی و علنی در بارۀ  ضرورت مطلق بالا بردن تعدادسربازان در افغانستان کرد. پرزیدنت با افزایش در خواست فوق العاده مبنی بر اعزام 100 هزار سرباز دیگر به افغانستان موافقت کرد و با این کار تعداد سربازانی را که بوش به جنگ فرستاده بود سه برابر ساخت. در عوض این سازش انچه به او داده شد  یک اظهار ناروشن در باره تعهد پنتاگون بود که از تابستان 2011 شروع به عقب نشینی کند. عقب نشینی کامل از افغانستان یا عراق  در هرزمانی که صورت گیرد دو دلیل دارد شکست رژیم اشغالگر  و فشار مالی بیش از اندازه بر صندوق دولت و این عقب نشینی تا کنون صورت نگرفته است. درست همزمان با اینها دولت اوباما دخالت های خود را  با هواپیماهای بی سرنشین نه تنها در پاکستان بلکه به  یمن و سومالی نیز  گسترش داد.

ــ وضع نیروهای مخالف در کشور شما چگونه است؟

ــ جنبش ضد جنگ در آمریکا پس از چند سال رکود در حال حاضر رو به اعتلا ست. در 9 آوریل سال جاری چند ده هزارنفر  در نیویورک سیتی علیه جنگهای افغانستان و عراق و تجاوز ناتو به لیبی اعتراض کردند.  در تظاهرات اعتراضی در در دهها ایالت آمریکا که در مخالفت با برنامه های صرفه جوئی  صورت گرفت یکی از خواست ها نیز پایان دادن به جنگها بود. جوانان و کارگران با الهام گرفتن از تظاهرات عظیم در اسپانیا و یونان در محل اعتراضات چادر زدند.

  بدون طرح بحران اقتصادی سرمایه داری سخنی هوشمندانه در باره سیاست خارجی آمریکا گفتن دشوار است. این بحران، از زمانی که اوباما زمام کار را بدست گرفت، چنان عرصه را بر او تنگ کرد که نتوانست نقشی را که در حقیقت می توانست ایفا کند، تحقق بخشد یعنی نقش یک سیاستمدار ماهر را در نزدیک کردن دو حرب جمهوریخواه و دموکرات به یکدیگر.  رقم رسمی بیکاری در سال 2009 بسرعت دو برابر شد و به ده درصد بالا رفت. در واقع رقم بیکاران یا کم کاران به 17 درصد می رسد، یعنی 25 تا 30 میلیون بیکار. میلیونها نفر بیکاران درازمدت هستند که شانسی برای بدست آوردن کاری ندارند. بویژه وضع آفریقائی تبارها و لاتینی ها دشوار تر است. بیکاری میان آنها دو برابر بیش از موارد دیگر است. میزان بیکاری در میان جوانان از این هم بالاتر است.

تظاهرات وسیع مردمی علیه سیاست جنگی، علیه خصومت با مهاجران،علیه حذف کمک های اجتماعی و علیه کارزارهای ضد سندیکائی فراوان است اما رسانه های آمریکائی بندرت در باره این مبارزات مردمی از اعماق جامعه گزارش می دهند و از این کمتر پخش خبر های آن در خارج از کشور است. ولی از زمان پیدایش بحران مالی در سال 2008 کشور در غلیان است.

   

http://www.jungewelt.de/2011/09-10/001.php 

 

 

 

                                راه توده  332        21  شهریور ماه  1390

 

بازگشت