راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مرور راه توده
داریوش فروهر
به چه جرمی
تکه تکه اش کردند؟

 

به نقل راه توده شماره 81
دوره دوم اسفند ماه 1377 صفحه 19

در آستانه قتل سیاسی- حکومتی داریوش و پروانه فروهر، روزنامه خرداد، مرزهای تعیین شده توسط ارتجاع مذهبی و بازاری ها را پشت سر گذاشت و سلسله مصاحبه هائی را با داریوش فروهر شروع کرده بود. این گفتگوها، عمدتا به مبارزات زنده یاد فروهر، در دوران جنبش ملی دهه 32- 30، دهه 50- 40 و سپس دوران انقلاب و سال های پس از پیروزی انقلاب اختصاص داشته است. خبرنگار روزنامه "خرداد" در خانه داریوش فروهر این مصاحبه را با فاصله زمانی انجام می داده است.

دو بخش از این مصاحبه، پس از قتل داریوس فروهر و همسرش پروانه فروهر، در روزنامه خرداد منتشر شد. این روزنامه در مقدمه خود با ابراز تاسف و تاثر از زمان و فرصت از دست رفته، نوشت، که گفتگوها بنا بر موافقت داریوش فروهر قرار بود تا تحولات دوران کنونی ادامه یابد. اما قتل داریوش فروهر این امکان را برای همیشه از بین برد!

در همان دو شماره ای که روزنامه خرداد خاطرات داریوش فروهر را منتشر کرده، مطالب بسیار با اهمیتی در ارتباط با مشی حزب ملت ایران در پذیرش رهبری آیت ا لله خمینی، اختلافات برسر حضور در کابینه مهندس بازرگان، دوستی داریوش فروهر و مصطفی خمینی، پسر بزرگ آیت الله خمینی، علاقه شخصی آیت الله خمینی به داریوش فروهر، فاصله مصطفی خمینی از روش ها و بینش های قشری در زندان و هم کاسه شدن وی با پرویز حکمت جو، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران در زندان قزل قلعه و... وجود دارد.

نحوه ورود داریوش فروهر به این مصاحبه و آغوشی که روزنامه خرداد برای انتشار خاطرات او می گشاید، به گونه ای است، که می توان این گمان را باور کرد، که هدایت کنندگان روزنامه خرداد، با آگاهی از روند اجتناب ناپذیر گشایش فضای سیاسی ایران به روی احزاب قدیمی و شناخته شده ایران، همان قدر سدهای ممنوع و خطوط قرمز پیرامون آیت الله منتظری را پشت سر گذاشت و شکست، که برای عبور از همین سدها و خطوط قرمز در برابر رهبران احزاب شناخته شده و مبارزان قدیمی ایران در نظر داشته و یا دارند و بدان می اندیشیده و یا می اندیشند! یعنی همان اقدام شجاعانه ای که برای رفتن به سوی توسعه سیاسی واقعی در جامعه ایران هیچ گریزی از آن نیست!
پیوندی که داریوش فروهر از نظر عاطفی و سوابق مبارزاتی با آیت الله خمینی و مصطفی خمینی مطرح می کند و روزنامه خرداد آگاهانه آن را در جزئیاتش طلب می کند، عملا باید زمینه ای را برای آخرین مواضع داریوش فروهر و زمینه حضور دو باره و مشی حزب ملت ایران و شخص وی به صحنه سیاسی ایران فراهم می ساخت. این استنباطی است که از این مصاحبه می توان داشت. (داریوش فروهر انتخابات مجلس پنجم، ریاست جمهوری و خبرگان را، همراه چند حزب و سازمان هم پیمان با حزب ملت ایران تحریم کرده بود)

در کنار تمام تحلیل ها و ارزیابی هائی که پیرامون قتل فجیع و تاریخی داریوش فروهر و همسرش وجود دارد، این احتمال را هم می توان در نظر گرفت، که مخالفان آزادی‌ها و مخالفان وحدت ملی مردم ایران و دشمنان تمامیت ارضی ایران، با سلسله قتل های اخیر، در برابر ادامه این روند ایستادند!
حتی اگر تمامی اظهارات فرمانده سابق سپاه پاسداران و دبیر کنونی شورای مصلحت نظام را هم به پذیریم، آن ها که بر طبل ستیز با ملیون می کوبند و خود را میراث دار مظفر بقائی و دکتر آیت می دانند. در این ستیز ضد ملی خود، یا مستقیم عامل اجرائی قدرت های جهان بوده و هستند و یا با واسطه در خدمت سازمان جاسوسی امریکا و اسرائیل بوده و هستند.

اظهارات داریوش فروهر در مصاحبه ای که دو قسمت آن، پس از قتل ناجوانمردانه وی، در روزنامه خرداد منتشر شد، نشان می دهد که اختلاف امثال او با حکومت نه برسر نماز و روزه و آخوند، بلکه برسر انحراف انقلاب ایران از مسیر واقعی خود بوده و هست!

سرقت اسناد و یادداشت های شخصی داریوش فروهر از خانه اش، پس از جنایت، نشان می دهد که جنایتکاران، دست های هدایت کننده این جنایات و آنها که به قول محسن رضائی مستقیم و غیر مستقیم از سازمان های جاسوسی انگلستان و آمریکا و اسرائیل فرمان گرفته و می گیرند از طرح همین نقطه نظرات در جامعه، شکستن سدها، ورود به صحنه میهن دوستان برای تقویت جنبش کنونی مردم ایران وحشت داشته اند. فروهر به قتل رسید، تا دهانش برای بازگوئی بقیه خاطرات، نظرات و اعتراض هایش به وضع کنون مملکت بسته شود. حکم قتل اور را ارتجاع مذهبی و سران شناخته شده آن به اتهام ارتداد صادر کردند. در حالیکه این مصاحبه بیانگر اعتقادات مذهبی و همگامی و همکاری های وی با روحانیون در پیش از انقلاب و همگامی اش با آیت الله خمینی چه پیش و چه پس از انقلاب است!

این دو بخش مصاحبه را به صورت خلاصه شده در زیر می خوانید:

گفتگوی داریوش فروهر با روزنامه "خرداد" در آستانه شهادت:

من به انحراف انقلاب از مسیر آن اعتراض دارم!

من پرویز حکمت جو و حاج مصطفی خمینی،
در یک کاسه غذا می خوردیم!

خرداد: با امام و نام ایشان چگونه آشنا شدید؟

فروهر: نخستین برخوردی که به اسم ایشان داشتم، اگر اشتباه نکنم در زمان دکتر محمد مصدق بود که در قم یک آشوبی به پا شده بود و چند نفر از طلبه ها زخمی شدند و در بیمارستان خوابیدند. دولت هیاتی فرستاده بود به حضور حضرت آیت الله بروجردی و از زخمی شدگان دیدار کرد. باید از آن چه می گویم عکسی هم در روزنامه آسیای جوان آن هنگام باشد. آنجا عکسی هم بود که زیر آن نوشته بود حاج آقا روح الله نماینده آیت ا لله بروجردی. بعد دیگر من برخوردی با نام ایشان نداشتم.
در فروردین سال 1340 حضر آیت ا لله العظمی بروجردی درگذشته بودند. از اسامی که نام برده می شد، یکی هم حضرت آیت الله العظمی خمینی بودند. تا این که موضوع رفراندوم که پیش آمد، مبارزه روحانیون خیلی جدی تر شد و باز ما می شنیدیم که آن کس که بیش از همه و پیش از همه حرکت می کند آیت الله العظمی خمینی است. من و شاید حدود دویست نفر از اعضای عالی جبهه ملی در ماه های بهمن و اسفند دستگیر شده بودیم و در زندان های قصر و قزل قلعه بودیم و روحانیونی را کم و بیش به آنجا می آوردند و بعد از چند روز آزاد می کردند. در زندان که بودیم موضوع مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342 پیش آمد. ایشان به یک عامل موثر در رویدادهای کشور در آمدند و ما هم از این راه با ایشان آشنا شدیم.
یک روز در قزل قلعه یک گروهبان دوم که در قزل قلعه متصدی زندان بود، با لهجه آذربایجانی گفت که برای شما میهمان می آید. دیدم یک روحانی بلند بالای جوانی وارد شد و خود آن کس که همراهش بود گفت فرزند حضرت آیت الله خمینی است. خوب، طبیعتا با هم آشنا شدیم و تا پایان زندان ما تقریبا با هم غذا می خوردیم. گفتم که بعد از آمدن ایشان، شدیم سه نفر که هر کدام پرونده جداگانه ای داشتیم. پرویز حکمت جو، از افسران نظامی حزب توده بود که برای بازسازی سازمانشان او را گرفته بودند و بعد از چند سال محکوم به حبس ابد و بعد محکوم به اعدام شد و بعد هم در زندان او را کشتند. من از طریق حاج آقا مصطفی خمینی با شخصیت و نظرهای امام آشناتر شدم. شاید در دهه بعد از 1320 چند بار با نام ایشان برخورد کرده بودم. در سال های 28 و 29 یک کتاب کوچک به نام کشف الاسرار از ایشان در دوران دانشجوئی خواندم که صرف نظر از موضوع هایش که جنبه ضد دیکتاتوری دوران رضاشاهی داشت، شیوه نگارش آن به قلم یک روحانی برای من جالب بود، چون واژگان فارسی در آن کتاب به کار رفته بود.
در آن ایام از منزل غذا می آمد. روزهای آغازین که به ایشان اجازه نمی دادند غذا برایشان آورده شود، غذائی که برای من می آوردند با هم می خوردیم. گاهی سه نفری (فروهر، حکمت جو و مصطفی خمینی) ولی بیشتر من و حاج آقا مصطفی.

خرداد: ایشان مشکلی نداشت؟ با توجه به این که فرمودید حکمت جو توده ای بود؟
فروهر: من هیچ وقت ندیدم که ایشان اشکالی به این قضیه داشته باشند. به طور کلی من ایشان را دارای خیلی سعه صدر و در عین یک باور ناب، دارای ایشان می دیدم که برای خودشان این موضوعات را حل کرده باشند. لابد راه حل اجتهادی آن را هم پیدا کرده بودند.

در سال اول انقلاب، آقای دعائی تازه رفته بود به روزنامه اطلاعات و شماره مخصوص می‌خواستند بدهند و در سالگرد حاج آقا مصطفی یکی از کسانی که با او مصاحبه کردند من بودم. بعد حضرت امام هم این مصاحبه را دیده بودند و راجع به آن هم با من صحبت کردند. یعنی، امام بعد که من خدمت ایشان رسیدم، گفتند که مصاحبه تو را خواندم.

فروهر: در آبان ماه سال 1345 که ما از زندان بیرون آمدیم، ایشان در نجف بودند. مبارزه در حوزه علمیه قم گاهی بیشتر گاهی کمتر ادامه پیدا می کرد. در این دوره یک سال در قصر و هم در قزل قلعه گذشت. قزل قلعه خلوت بود. در یکی از اتاق های بزرگ من تنها بودم، در یکی از آنها دکتر پیمان بود و در اتاق وسط حضرت آیت ا لله ربانی شیرازی و حضرت آیت ا لله منتظری- چند ماهی که آنجا بودم، این بار فرصت بیشتری شد که هم با نهضت روحانیون و هم با شخصیت حضرت امام بیشتر آشنا شوم و پی ببرم.

طرح ارتش دفاع از انقلاب را من در پاریس به امام دادم، اما در ایران مسیر طور دیگری طی شد و به ایجاد سپاه پاسداران انجامید.

خرداد: چه ویژگی هائی از ایشان برای شما مهم بود؟

فروهر: به هر حال، هم ایشان را از لحاظ پرهیز و دانش، جدا از دیگران و برتر از دیگران عنوان می کردند. توام با این که بسیاری اصولا بینش سیاسی ایشان را قبول داشتند. در سال 1350 کم کم کارهای چریکی شروع شد. در این سال ها چیز قابل ذکری در رابطه با حضرت آیت ا لله العظمی خمینی به یادم نمی آید، تا آن که عملیات چریکی هم رو به خاموشی رفت. روحانیون، غیر از چند نفر که به عنوان کمک به سازمان مجاهدین خلق در سال 53 دستگیر شده بودند. یکی حضرت آیت ا لله طالقانی بود که البته رابطه اش با ملی ها و جبهه ملی سوای دیگران بود، ولی این بار به عنوان کمک به این گونه سازمان ها او را گرفته بودند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی بود، آیت‌الله لاهوتی بود، آیت ا لله مهدوی کنی بود. به طور کلی مبارزه روحانیون در این سال های 51- 55 خیلی گداخته نبود، حتی بیشتر این آقایان که فعالیت داشتند ساواک از آنها تعهد گرفته بود که به منبر نروند.
من از سال فروردین 49 تا نوروز 52 را در زندان بودم. در سال 1355 احساس کردیم که فضا جور دیگری شده است و باید کوشش ها را گسترش دهیم. از یک طرف آقای مهندس بازرگان که از زندان بیرون آمده بود شروع کرده بود، که البته اعتقاد به کار سیاسی نداشت و صحبت از کارهای فرهنگی می کرد، از طرف دیگر خود من کوشش هائی می کردم که یک حرکتی علیه وضع موجود بکنیم که به هر حال منجر شد به نامه سه امضائی به شاه برای ترک دیکتاتوری. این نامه را من، دکتر بختیار و دکتر سنجابی امضاء کردیم و آقایان نهضت آزادی که در تدوین نامه دست داشتند، در باره امضای آن عقیده دیگر داشتند و امضاء نکردند.

در این دوران سعی کردیم به نهضت روحانیون که دچار یک فترت نسبی هم بود نزدیک به شویم. حول و حوش همان نامه بود که رابطه من با آیت الله ربانی شیرازی زیاد بود. بعضی از دوستان ما، چون مصدق هم در چهار اسفند 1345 درگذشته بود، پیشنهاد می کردند که باید مبارزه ما با روحانیون در بیامیزد و برای نخستین بار سخن از رهبری حضرت آیت ا لله العظمی خمینی پیش دوستان ما طرح شد، که من با حضرت آیت ا لله ربانی شیرازی در میان گذاشتم و گفتم که ممکن است در نشریات به تدریج این مسئله عنوان به شود. ایشان نظرش این بود که ما نباید بنویسیم "رهبر سیاسی"، باید بنویسیم مرجع تقلیدی که درستی بینش سیاسی اش هم برای همه روشن شده است. این نقل به عین نیست، بلکه نقل به مضمون است. منظور ایشان این بود که مرجعیت ایشان را مورد تاکید قرار دهیم.
آن نامه در بهار سال 56 نوشته شد به شاه و این بحث ها با آقای ربانی شیرازی مربوط است به خرداد سال 56. البته آن نامه به شاه را ما به وسیله آیت ا لله ربانی شیرازی به نجف فرستادیم و تا آنجا که برای من گفته اند مورد تائید ایشان نیز قرار گرفت. به هر حال، ما این موقع آن شکل رابطه غیر مستقیم نظر خواهی از حضرت آیت ا لله العظمی خمینی را داشتیم و گزارش کارهایمان را برای ایشان می فرستادیم. به هر حال، مبارزه ملی ها، نه زیر نام جبهه ملی، ولی به هر حال ملی جریان داشت و گسترش می یافت.
همه کوشندگان سیاسی، حالا من در دل و درون، کوشندگان اندیشه های چپ چه می گذشت نمی دانم، ولی همه به صورت یک رهبر و یک نقظه امید برای پیکار با دیکتاتوری شاه به حضرت آیت ا لله العظمی خمینی نگاه می کردند. این وضع کم کم او گرفت تا آن مقاله بی شرمانه، به نام "رشیدی مطلق" در روزنامه اطلاعات منتشر شد و به دنبال آن اعتراضات و درگیری ها و چهلم به چهلم ادامه پیدا کرد.

آیت ا لله العظمی خمینی، شرایط و مشخصات یک رهبر را داشت و زندگی ساده و پاکیزه او برای من خیلی جالب بود.

در آن هنگام تمام نیروهای ملی که در میدان بودند، برای بازسازی جبهه ملی تلاش می کردند. اول به عنوان اتحاد حزب ها و نیروهای جبهه ملی و بعد که مبارزه گسترش بیشتری پیدا کرد، به نام جبهه ملی. به همین ترتیب، حتی این آقای بختیار که بعدها شکل دیگری به مبارزه اش داد، بنا به اظهارات آقای بنی صدر، در کنار نامه سه نفری که ما داده بودیم برای حضرت آیت ا لله خمینی، در همان زمان به عنوان سفر درمانی به فرانسه رفت و یک نامه برای آیت ا لله خمینی نوشته و از بنی صدر خواسته بود تا آن را همراه نامه سه امضائی ما، به حضرت آیت ا لله العظمی خمینی بدهد. منظور بنی صدر از طرح این مسائل این بود، که بختیار می کوشید یک راه اختصاصی برای نزدیکی با امام پیدا کند. محتوای نامه اختصاصی بختیار هم تقریبا همان بود که با سه امضاء تهیه شده بود.

خرداد: چه علتی وجود داشت که حزب شما به این رسیده بود که باید وارد نهضت روحانیون به شود و رهبری امام را مطرح بکند؟

فروهر: درست است که امام بیرون از کشور بودند و شاید هم بشود تعبیر کرد که در برابر بساط دیکتاتوری شاه و ساواک در آن وقت در دسترس نبودند، ولی به هر حال حرفی را که در دل مردم بود و شاید هم بر سر زبان ها می آمد، آن که مردم ایران از نظام سلطنتی و وجود شاه بیزار شده اند. ایشان روشن تر و زودتر از بقیه می گفت و آفت بزرگ زندگی مردم ایران هم آن نظام اجتماعی بود. مردم ایران یک بار در جنبش مشروطیت شکست خورده بودند، این را یک پیوند از استبداد و استعمار تلقی می کردند. در جنبش نفت شکست خورده بودند، باز این را یک پیوندی از استعمار و استبداد تلقی می کردند که در هر دو مورد بالاخره کانون آن نهاد سلطنت بود. به این ترتیب مردم ایران به این نتیجه رسیده بودند که باید این بساط را دگرگون کرد و کسی که به حق باید گفت تواناتر و آشکارتر از دیگران این سخن را به زبان می آورد و همه جا از استقلال و آزادی ایران دفاع می کرد ایشان بود. البته جایگاه دینی و مرجعیت موضوعی است بدون شک غیر قابل انکار که می توانست تارهای قلب مردم را به لرزه درآورد. ما در راستای هدفمان این برداشت را داشتیم که با پشتیبانی از ایشان، با پیروی از حرکتی که ایشان سال ها دنبال کرده بودند، می توانیم به هدف های خودمان برسیم. البته هدف هائی که ما آن هنگام برای خیزش مردم عنوان می کردیم و بعد هم دنبال کردیم، استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی بود. حالا، در جریان انقلاب این قسمت سوم، اول تعبیر شد به عدل اسلامی و قسط اسلامی و سرانجام بعد از پیروزی انقلاب به جمهوری اسلامی.

خرداد: این نکته آقای ربانی شیرازی گفتند راجع به مرجعیت، این مورد تائید شما بود؟

فروهر: بله مورد تائید ما بود که پیروی می کردیم. اصلا ما طرح کردیم، که ما می خواهیم در صحنه کارهای سیاسی خودمان رهبری آیت ا لله خمینی را طرح کنیم. تمام نشریاتی که آن هنگام داشتیم، مثل خبرنامه جبهه ملی، همه پر از خبر پیکارهای روحانیون و همواره یک بخشی از آن اعلامیه ها و نوارهای پیاده شده امام چاپ می شد. شاید از همان زمان مرگ حاج آقا مصطفی، دیگر عنوان هم می شد "امام خمینی".

خرداد: در باره سفر به پاریس چه خاطره ای دارید؟

فروهر: من آخرین کسی بودم که رفت به پاریس. من کار خودم را داشتم می کردم و فکر می کردم رفتن من به آنجا جز خود جلو اندازی چه معنی دیگری می تواند داشته باشد. سرانجام رفتم، البته بعد از این که آقای بازرگان هم آنجا بود و برگشت و آقای سنجابی هم برگشت و آن اعلامیه سه امضاء را داده بود که راجع به جبهه ملی و نظرات جبهه ملی و قانونی نبودن نظام سلطنتی را طرح کرده بود و از آموزش های اسلامی سخن به میان آورده بود و از پیکارهائی که باید برای آزادی باشد، که این را بعد از دو دیدار که با حضرت امام داشت مطرح کرده بود، که این متن را حضرت امام خودشان گرفتند و بعد از آزادی، کلمه استقلال را با خط خودشان گذاشتند.

منزل امام در نوفل لوشاتو بود، آن طرف خیابان هم جائی بود که حضرت امام نماز می خواندند و اگر اجتماعی بود آنجا برگزار می شد. تاریخ این نامه 13 آبان 1357 است و چند روز قبل از آن، حضرت آیت ا لله منتظری و حضرت آیت ا لله طالقانی از زندان آزاد شده بودند. بعد از 17 شهریور خیلی از فعالیت ها افت کرده بود، زیرا سیطره فرمانداری نظامی گسترش شده بود. روز عید قربان فرمانداری نظامی من و سنجابی را که تازه از فرانسه باز گشته بود، گرفت. البته 5 روز بیشتر طول نکشید. من که آزاد شدم، دوستانی که در فرانسه بودند، پی در پی به من توصیه کردند که من به پاریس بروم.
روزی که شاه رفت، یعنی 26 دی ماه به پاریس رفتم و از فرودگاه رفتم خدمت ایشان. ایشان را ندیده بودم، خیلی ارادت پیدا کرده بود. بعد هم، در گفتگوها وضعی پیش آمد که امام اجازه دادند در مدت شانزده روز، بیش از 12 بار خدمت ایشان رفتم. در دیدار اول دکتر یزدی و قطب زاده و حاج احمد آقا و آیت ا لله اشراقی، بنی صدر و مکری و اینها آمده بودند، ولی در دیدارهای بعد، تنهائی در خدمت ایشان بودم.
در پاریس خوب یادم هست هنگامی که ما رسیدیم هنگام نماز بود، می خواستند نماز ظهر و عصر را اقامه کنند، من هم پشت سر ایشان نماز خواندم. بعد برگشتند به اتاق خودشان و من هم رفتم خدمت ایشان. یادم هست نخستین سخنی که از من پرسیدند این بود، که خوب این مردک (شاه) هم که رفت. گفتم من که پرواز کردم ساعت شش و نیم صبح بود. در هواپیما شنیدم که رفته است. بعد راجع به اوضاع ایران صحبت شد...(نقطه چین از روزنامه خرداد است، که باید امیدوار بود، در شرایط مساعدتری، این نقطه چین ها نیز پر شده و متن کامل مصاحبه داریوش فروهر منتشر شود) ایشان خیلی دلش می خواست که جابجائی قدرت بدون خون ریزی گسترده ای باشد.

البته، وقتی شنیدم که سران ارتش با راهنمائی آقای بهشتی و بازرگان با هایزر ملاقات کرده اند، و دیگر صلاح خودم و یا صلاح امام را در این ندیدم که با ارتش رابطه ای داشته باشم.

حزب ملت ایران و شخص من، در همان دهه 40 و پس از درگذشت دکتر مصدق، به آیت ا لله ربانی شیرازی پیشنهاد کردم که آیت ا لله خمینی را به عنوان رهبر معرفی کنیم.

یک نکته دیگر که خدمت ایشان داشتم که یادم رفت به گویم، این است که من پیش نویس پدید آوردن گارد انقلاب را در پاریس به امام دادم که بعد در ایران موضوع به شکل دیگری دنبال شد و به سپاه پاسداران انجامید. آن پیش نویس هم فکر می کنم که خودم یک نسخه ای از آن را دارم، ولی نسخه اصلی آن دست امام بود.

خرداد: این نکته ای که شما گفتید (دیدار بهشتی و بازرگان با سران ارتش) شاید به خاطر جلوگیری از خون ریزی مردم باشد؟

فروهر: بله، در این شک ندارم، منتهی من شخصا به هیچ وجه حاضر نبودم که پای یک خارجی در نشست و برخاست با فرماندهان ارتش باشد.

خرداد: علتش این بود که امریکا به ارتش ایران مسلط بود و دخالت می کرد.

فروهر: در عمل نظر من شکست خورد، برای این که آن طوری که ما پایه ریزی آن را کرده بودیم، سران ارتش پیرو حضرت امام می شدند، بدون این که نیازی به میانجی داشته باشند.

خرداد: در باره تشکیل کابینه بازرگان

فروهر: صحبت تشکیل هیات دولت بازرگان که پیش آمد، نه ما مایل بودیم که با آقای بازرگان کار کنیم و نه آقای بازرگان مایل بودند که ما در کابینه ایشان باشیم! با فشار حضرت امام بود که ما به همکاری خوانده می شدیم.

خرداد: در باره آن ایام، از نظر اخلاقی و رهبری امام، اگر به خاطرتان مانده، نکاتی را بازگو کنید.

فروهر: باور من این است که چهره هائی که در جایگاه رهبری قرار می گیرند، یک کشش و جاذبه ویژه ای باید داشته باشند. ایرانی ها در قدیم می گفتند، فره ایزدی. از نظر من شخص امام دارای یک چنین ویژگی بود که جذب می کرد اشخاص را و به همین دلیل هم فضائی که در گرداگرد ایشان وجود داشت، برای من که یک بیگانه ای بودم که وارد آن شدم بیشتر به یک فضای عرفانی، مرید و مرادی شبیه بود تا یک مرجعیت عادی، یا یک رهبری سیاسی عادی، بهر حال برای من کشش و گیرندگی داشت. پیش از رفتن به پاریس در طرز عمل سیاسی ایشان ایرادی نداشتم. وقتی که رفتم، به خیال این که تائیدی داشته باشم از کارهائی که انجام می گرفت. اگر هم من موضوعاتی را بعدا نپسندیدم، آن مال بعد از انقلاب و یکی دو سال بعد از انقلاب است. آن موقع به راستی فکر می کردیم که یک رهبر استثنائی، خیزش یک ملت را در راستای عدالت، استقلال و آزادی رهبری می کند و از نظر تقوا و پاکیزگی تا آن هنگام کمتر دیده بودم. بعد هم آن ساده زیستی ایشان. مدت ها بعد که برگشتیم، من در اینجا به خدمت ایشان می رفتم. هنوز در ذهنم هست که ایشان روی یک پتوی چهار خانه ای که نخ نما شده بود می نشست.

خرداد: ما خاطرات شما را تا انقلاب رساندیم، در جلسه آینده بعد از انقلاب را پی گیری می کنیم. انشاء ا لله [در فاصله این جلسه تا جلسه بعد، داریوش فرور در جنایتی تاریخی به قتل رسید!]

 

راه توده 327    17 مرداد ماه 1390

بازگشت