راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

لیبی
سیبی که رسیده تر
به دامان استعمار افتاد
یونگه ولت ـ ترجمه رضا نافعی

 

آنچه امروز به نام کشور لیبی می شناسیم ساخته قدرت استعماری ایتالیاست. در آغاز قرن بیستم ایتالیا بخش های سه گانه این سرزمین را که  هر یک از آنها مستقل بودند  به تصرف خود در آورد. این سه بخش  عبارت بودند از : کیرینائیکا  در شرق، تریپولیتانین  در غرب و فسان در جنوب. ایتالیا  پس از اشغال هر سه بخش آن را "  لیبیا ایتالیانا " نامید. صحرائی خشک و خالی میان مراکز آن سه بخش قرار داشت که گهگاه واحه ای نیز در آن دیده می شد. لیبی از 1400 سال پیش اسلامی شده و  فرهنگ عربی بر بخش عمده ای از آن مسلط گشته است. دیگر کسانی که از بازماندگان دوران ماقبل اسلامی هستند و هنوز در لیبی زندگی می کنند ساکن مناطق حاشیه ای غرب و جنوب شرقی هستند. لیبی تا سالهای 1960 سرزمینی عقب مانده بود  و هنوز هم  در آن  وزن  ساختار قبیله ای و ماقبل مدرنیته  وزن اصلی است.  امروز در حدود 140 قبیله و عشیره گوناگون در آن کشور زندگی می کنند که بر زندگی سیاسی و اجتماعی لیبی تاثیر می گذارند.

این سرزمین از قرن شانزدهم میلادی تا 1911سال تحت تسلط امپراتوری عثمانی قرار داشت و در آمد قشر برجسته آن، که ساکن مناطق ساحلی بودند، از دزدی دریائی حاصل می شد و بقیه عشایر و قبائل نیز می بایستی خود مشکلات خویش را حل کنند. تمرکز بر  دزدی دریائی و حمله به ناوگان کشورهای اروپائی و نیز زد و خورد ها و دشمنی های قبیله ای و همچنین اقتصاد گسترده  قبیله ای  زیان های ماندگاری بر ساختار اقتصادی مانده از باستان وارد آورد. فرقه سنوسی با استفاده از خلاء قدرت و ضعف مسلط بر این مناطق  از سال 1837 موفق به گسترش دامنه نفوذ خود در شمال آفریقا شده بود. هسته قدرت  سنوسی ها "زاویه" ها بودند که نوعی فرقه اسلامی محسوب می شدند و در مراکز روستائی، فرهنگی  بازرگانی رشد یافته بودند.

از سال  1902به بعد نفوذ اقتصادی ایتالیا بر مناطق ساحلی لیبی رو به افزایش نهاد.  در پی جنگی که در سالهای 12 ــ 1911 میان عثمانی و ایتالیا در گرفت، کشور سلطنتی ایتالیا موفق به تسخیر تریپولیتانین و کیرنائیکا  گشت. در سال 1914 نیروهای نظامی ایتالیا  فسان را هم اشغال کردند.

امپراتوری عثمانی نیروئی در لیبی مستقر نکرده بود. در نتیجه نیروی اصلی مقاوم در برابر ایتالیا   جنگجویان قبائل محلی بودند. سنوسی ها که برغم انتقاداتی که داشتند مخالف امپراتوری عثمانی نبودند نیز به مقاومت در برابر نیروی نظامی ایتالیا پرداختند و توانستند با ایجاد اتحاد با چند قبیله حتی مدت زمانی بخش عمده خاک لیبی را پس بگیرند.

در سال 1917 بخشی از سنوسی ها تحت رهبری ادریس المهدی السنوسی ، نوۀ پایه گذار این فرقه تغییر جبهه داد. ادریس موفق شد با کمک ایتالیا  موضع خود را بنام امیر کیرنائیکا تحکیم کند، در تریپولیتانین  یک جمهوری مستقل بوجود آمد.

با روی کار آمدن فاشیست ها در سال 1922 در ایتالیا، موسولینی فورا  فرمان داد خاک لیبی دوباره بعنوان مستعمره اشغال گردد . ادریس به انگلستان پناه برد و در آنجا بعنوان تبعیدی ماندگار شد ولی مقاومت تحت فرمان شیخ عمر المختار یکی از شیوخ سنوسی سازمان یافت. واکنش  اشغالگران جستجوی خانه به خانه و اعدام ها جمعی مردم بود. افزون بر این خلبانان ایتالیائی به بمباران مردم بی پناه واحه ها دست یازیدند ــ  ایتالیا در سالهای 28 ــ 1927 گازهای سمی نیز علیه مردم لیبی بکار بست. در سال 1930 حدود 100 هزار نفر از اهالی کیرنائیکا در اردوگاههای ایتالیائی ها در اسارت بسر می بردند که فقط نیمی از آنها زنده ماندند. عمر المختار نیز در سال 1931 به دار آویخته شد. تعداد دقیق قربانیان استعماری ایتالیا در لیبی هنوز هم روشن نشده است. در حدود یک سوم از مردم لیبی  از گرسنگی و در جنگ های توسعه طلبانه نظامیان ایتالیائی از بین رفتند. تا همین اواخر هم ایتالیا منکر جنایاتی بود که در دوران استعمار مرتکب شده بود.

اشغال لیبی توسط  ایتالیا سبب شد زیربنای سنتی این سرزمین نیز نابود گردد  و تبدیل به یک مستعمره کشاورزی شود. ماموران استعماری تمام زمین های بارور و ارزشمند را از صاحبان آنها گرفتند و   به ایتالیائی ها دادند. رهبری فاشیستی بیش از 100 هزار نفر ازساکنان مناطق عقب مانده  درجنوب ایتالیا را به زمین های اشغال شده در ترپولیتانین  و کیرنائیکا انتقال و اسکان داد.  ولی سیاست تصاحب زمین که فاشیستها در پیش گرفتند به نتایج دلخواه نرسید و با پایان جنگ جهانی دوم  بسیاری از  ایتالیائی های لیبی را ترک کردند  و آنها را که خود نرفتند  انگلیسها کوچ دادند . باقی مانده را نیز  شورای نظامی انقلابی  در سال 1969 اخراج کرد.

 جنگ جهانی دوم سخت موجب ویرانی لیبی گشت ــ نیروهای موسولینی و همپیمانهایش لیبی را تبدیل به پایگاهی برای حمله به مصر کردند که در آن زمان مصر انگلیس خوانده می شد. تا شکست نهائی ایتالیا، فقط شهر بنغازی 5 بار دست به دست گشت، شهر توبروک  به "وردان  آفریقا" ملقب شد. سر انجام، باقی مانده نیروهای شکست خورده ایتالیا و آلمان به تونس گریختند و در 10 ماه مه 1943 تسلیم شدند.

از آن پس، لیبی مدتی تحت تسلط ماموران نظامی انگلیس و فرانسه قرار داشت. انگلیس ها قصد داشتند کیرنائیکا را تصرف کنند، و فسان در اختیار فرانسه قرار گیرد و تریپولیتانین نیز زیرنظر  سازمان ملل در اختیار ایتالیا باقی بماند. از این رو انگلیس ها دست به ترکیب آن ساختار استعماری که فاشیست ها برای تریپولیتانین ایجاد کرده بودند نزدند. ولی طرح تقسیم تریپولی عملی نشد و طبق تصمیم سازمان ملل متحد که در سال 1951 به تصویب رسید، بخش های سه گانه لیبی با ترکیب فدراتیو و بعنوان  "کشور پادشاهی متحدۀ لیبی" استقلال یافت.

میراث دوران استعمار نکبتبار بود. در سال 1951 که استقلال لیبی اعلام شد ، 95 در صد از مردم لیبی بی سواد بودند.  فقط 16 نفر تحصیلات دانشگاهی داشتند. لیبی از  فقیرترین کشور های جهان بود. در آمد سالانه اهالی آن 15 دلار بود. زمین های حاصلخیز کشور کماکان در مالکیت زمین داران ایتالیائی بود که با پرداخت مزدی بخور و نمیر  کارگران محلی را بکار می گرفتند. یگانه صادرات سودآور لیبی گرد آوری و صدور آهن پاره های نظامی، بازمانده در میدان های جنگهای پیشین بود.

ملک ادریس اول در واقع عروسک دست  انگلیس ها بود. از جمله کارهای او اجاره دادن پایگاهای نظامی به  انگلستان و آمریکا بود، که وقتی در بحران کانال سوئز در  سال1965 و 1967 در جنگ شش روزه با اسرائیل مورد استفاده قرار گرفتند، با   اعتراض اعتراض اعراب روبرو گشت.

اطرافیان ملک ادریس عمدتا عبارت بودند از شیوخ پیشین سنوسی و رهبران قبائل کیرنائیکا. رهبران  قبائل تریپولیتانین و فسان تقریبا راه به دستگاه قدرت نداشتند.  تازه در سال 1963 بود که تغییر نظام کشور از فدراسیون  به کشور واحد مقرر شد، آنهم بر روی کاغذ.

پس از اعلام استقلال لیبی، در سال 1951، نیز زمین هائی که فاشیست های ایتالیائی مصادره کرده بودند کماکان در دست ملاکان ایتالیائی باقی ماند. بازرگانی و صنایع نیز عرصه عمل ایتالیائی ها بود. با کشف  منابع نفتی لیبی  در سال 1955 ملک ادریس عملا پذیرفت که خاک لیبی  میان شرکت های بزرگ نفتی جهان تقسیم شود و  در مقابل، شرکت های نفتی، اندک پولی بعنوان  حق بهره برداری  از منابع ، برای مخارج کشور، در اختیار ملک ادریس قرار دهند. این در آمد نفتی تقریبا بطور کامل در اختیار اقلیت ممتازی قرار می گرفت که اعضای آن در راس کشور قرار داشتند و اکثریت مردم چون گذشته در فقر و عقب ماندگی بسر می بردند. بسیاری از عشایر و واحه نشین ها بامید در آمد بهتر دست از کار کشاورزی کشیدند و گروه  گروه  به میدانهای نفتی روی آوردند. اما   آنها   نه تحصیلات کافی داشتند و نه آموزش ها فنی دیده بودند ، ناچار کاری که به آنها داده می شد از حد کارهای کمکی جنبی فرا تر نمی رفت.

در آمد های نفتی قشرممتاز حاکمه را بسوی فساد و رشوه خواری شدید سوق داد. دامنه اعتراضات به این وضع بالا گرفت. واکنش قشر ممتاز اعمال فشار به معترضان بود. شکل ظاهری نظام حکومتی در لیبی سلطنت مشروطه بود، ولی ملک ادریس در عمل می توانست  جلوی تصویب هر قانونی را که نمی خواست ، بگیرد. او در همان سال 1952 فعالیت تمام احزاب سیاسی  واتحادیه های صنفی مستقل را ممنوع کرد. پس از سقوط خانواده سلطنتی در مصر که همسایه لیبی است، ملک ادریس یا بسیاری از سیاستمداران را زندانی کرد  و یا مانع شرکت آنها در زندگی سیاسی گشت.

در زمان ملک ادریس اول تصدی کلیه مشاغل عالی  در دستگاه دولتی، پلیس و سازمان اطلاعاتی از امتیازات قشر ممتاز فوقانی لیبی بود. یگانه استثناء مشاغل نظامی  بودند که می توانستند نصیب عشایر فاقد امتیاز گردند. گروهائی از افسران ارتش از عقب ماندگی تثبیت شده و حراج منافع ملی لیبی رنج می بردند.  در سال 1969 گروه "سازمان افسران آزاد وحدت خواه"  دست به یک کودتای نظامی زد که تقریبا بدون خونریزی صورت گرفت. شورای  نظامیان انقلابی ارتش، سرهنگ معمر قذافی را که  در آن زمان فقط بیست و هفت سال داشت، بعنوان رهبر کودتا و فرمانده نیروی نظامی مورد تایید قرار داد. در  دوران قذافی شعار "آزادی، سوسیالیسم، وحدت " رهنمود عمل بود و روند نوگرائی رادیکال در جامعه لیبی آغاز گشت.

شخصیت پر تناقض قذافی ویژه امروز نیست ، او از آغاز چنین بود  و امروز تناقض های شخصیت او پررنگ تر نیز شده است. او فرزند یک روستائی صحرا نشین، از قبیله ای  کم نفوذ است که نخست به یک مدرسه اسلامی رفت. پدر بزرگ او در سال 1911در جنگ علیه ایتالیا کشته شده بود، پدر و عموی او سالها در اردوگاه فاشیستی ایتالیا در اسارت بسر می بردند. قذافی به دبیرستان نظام لیبی راه یافت و بعنوان افسر برای دیدن آموزش های نظامی  به انگلستان فرستاده شد و پس از آن ترقی برق آسای او در ارتش لیبی آغاز گشت.

اکثرا اعتقادات سیاسی قذافی را " سوسیالیستی "  یا " مارکسیستی  " توصیف کرده اند، ولی او در حقیقت یک ناسیونالیست عرب با گرایش های قوی اسلامی و پان عربی است. همکاری  موقت او با اروپای شرقی ، صرفا جنبه تاکتیکی داشت.

البته اصلاحاتی که شورای انقلابی نظامی  آغاز کرد و پیش برد شباهت هائی با مدل سوسیالیسم در اروپای شرقی داشت، از جمله : بالا بردن سطح  حداقل دستمزدها، ملی کردن  بسیاری از موسسات، اصلاحات ارضی، هدایت دولتی اقتصاد و کنترل قیمت ها و انحصار بازرگانی خارجی در دست دولت. اندیشه ای که    اساس  این سیاست بود کاملا با شرائط واقعی کشور و مناسبات حاکم بر آن مطابقت داشت : جامعۀ قبیله ای لیبی   فاقد یک بورژوازی ملی بود که حامل  روند نوسازی باشد، از این رو اصلاح طلبان فقط با اتکاء بر دستگاه دولتی می توانستند کار اصلاحات را به پیش ببرند.

عجایب  دوران  قذافی  از کجا ناشی می شد؟     یک برنامه جامع نوسازی فقط وقتی می تواند عملی گردد که یک دولت کار آمد ملی (ناسیونال اشتات) زمام کار را در دست داشته باشد، ولی لیبی حتی تا همین امروز ( ناسیونال اشتات ) نیست بلکه ترکیبی است از تجمع قبائل و عشایر ماقبل مدرن، که زیر سرپوش یا خیمه  نارسای دولتی، بزحمت "جمع و جور" شده است. به همین دلیل لیبی بطور مستمر  بی ثبات است .  دولت باید پیوسته  هم حفظ  علائق گوناگون قبائل مختلف را درنظر داشته باشد، هم خواست های اصلاح طلبان و سنت گرایان را هماهنگ سازد، هم میان علائق رؤسای عشایر ماقبل مدرن و موازین مدیریت مدرن هم آهنگی بوجود آورد تا کار هدایت کشور به سامان برسد.    کیش شخصیتی که قذافی برای خود ایجاد کرده نیز در همین جزئیات نهفته است. او خود را یگانه شخصی می دانست که می تواند این علائق متنافر و از هم گریزان را توازن بخشد و جامعه لیبی را گرد هم آورد. او مدت زیادی در انجام این کار موفق نیزبود.

از آنجا که قذافی خود از یک طایفه نسبتا بی اهمیت برخاسته است فاقد پشتوانه قدرت سنتی است. شورای انقلاب که او در راس آن قرار داشت پیوسته در معرض تهدید توطئه های نظامی، کودتاهای نافرجام و شورش های عشیرتی قرار داشت. شورای انقلابی نظامیان  برای مقابله با رهبران قبائل کیرنائیکا که هوادار سلطنت بودند نخست با قبائل تریپولیتانین و فسان ائتلاف کرد. در سایه این ائتلاف نخستین بخش اصلاحات عملی گشت  و قدرت مرکزی در برابر قدرت قبائل تقویت شد.

انحلال رسمی شورای نظامی و اعلام " جماهیر خلق"  یا " حکومت توده ها"  ، در سال 1977، تلاشی بود برای گستردن پایه اجتماعی  رژیم تا بتوان با اتکاء به آن اجرای  برنامه اصلاحات  و نوسازی را استمرار بخشید و به مقابله با علائق کوچکتر قبائل پرداخت. لیبی برای جلب حمایت مردم  به  تقلید از مصر"حزب عربی سوسیالیستی" را بنیاد نهاد که این تلاش نتیجه مطلوب را ببار نیاورد و شکست خورد. اما لیبی  حوزه های حزبی را حفظ   و آنها را تبدیل به "کمیته های خلق" کرد.   اعضای کمیته های خلقی  می بایست در "کنفرانس های خلقی"   مستقیما از سوی مردم انتخاب شوند و کارشان عبارت بود از رسیدگی به خواست های گوناگون مردم و حل مسائل محلی.

قذافی  در"کتاب سبز" به توصیف و تشریح " سومین نظریه جامع " خود می پردازد  و می کوشد تا مبانی ایدئولوژیک "انقلاب از بالا را روشن سازد. او هم مدل دموکراسی غربی را رد کرد و هم دیکتاتوری پرولتاریا را. بنظر او جای آنها را باید انقلاب مستمر بگیرد که  دموکراسی مستقیم توده هاست. اندیشه ای که مدتی هم مورد علاقه چپ های اروپائی قرار گرفت.

درعمل ولی جمهوری خلق به ادامه حیات فرهنگ های قبیله ای و عشیره ای کمک کرد. کمیته های خلق که اغلب زیر فشار تشکیل می شدند پوسته های خالی از مغز بودند که در آنها پست های نان و آب دار، بر حسب تعلقات قبیله ای، تقسیم می شدند. قذافی با " انقلاب فرهنگی" ، که با تمسخر غرب روبرو می شد، نیز  نتوانست جامعه قبیله ای لیبی راتغییر دهد.

شورای انقلابی نظامی، که ظاهرا ملغی شده بود، برای مقابله با علائق ویژه طوائف ، کمیته های انقلاب را  سازمان داد. در آغاز وظیفه آنها تجهیز توده های مردم بود، ولی نقش این انقلابیون حقوق بگیر با شتاب تبدیل شد به دستگاه کنترل که کارش به کرسی نشاندن خطی بود که کنفرانس اصلی تعیین می کرد. اختیارات  " انقلابیون " در جامعه لیبی در هیچ جا تعریف نشده بود، کارهای کمیته های انقلاب مبنای قانونی نداشت. در چنین وضعی روی دادن  تخلفات  قطعی بود. با این همه قذافی موفق شد، با کمک دستگاه امنیتی نیرومندی که ایجاد کرد ه بود، از یک سلسله  سوءقصد ها جان به در برد و اغلب توطئه ها و نقشه های کودتا ها را در نطفه خفه کند.

در طول نبرد دراز مدت برای حفظ قدرت، بیشتر همراهان سیاسی قذافی  و وزیران او قربانی شدند. و در اغلب اوقات جای آنها را اعضای طایفه او یا دیگر " قبائل مورد اعتماد "  گرفتند.

قذافی که خود در آغاز بشدت با ساختار دور از تجدد  قبیله گرائی مبارزه می کرد در سالخوردگی تن به سازش داد و به اعضای طایفه  و به اغلب خویشان و بستگان خود پست های نان و آب دار داد و خطاهای ناپسند آنان را نادیده گرفت.

از زمان حکومت سلطنتی در لیبی بخش مهمی از صاحبان صنایع اروپا چشم به نفت لیبی دوخته بودند. دلیلش هم این بود هم کیفیت نفت لیبی مرغوب است هم حمل و نقل آن آسان. وارد کردن نفت از لیبی برای خریدار خطر عبور از کانال سوئز را در بر نداشت، که در آن زمان منطقه ای جنگی بود، از این گذشته به دلیل نزدیکی لیبی به اروپا  مخارج حمل و نقل آن کمتر بود.

بلافاصله پس از ساقط شدن حکومت سلطنتی، دولت انقلابی از شرکت های نفتی خواستار دریافت سهم بیشتری شد. با بالارفتن در آمد دولتی، دولت انقلابی برنامه آموزش را تغییر داد و مخارج آموزش کارگران و کارشناسان را تامین کرد بطوری که اتباع جمهوری خلق چند سال بعد توانستند امر استخراج نفت را کاملا خود در دست بگیرند. افزایش بهای نفت در سالهای هفتاد  سبب سرازیر شدن میلیاردها دلار به صندوق دولتی لیبی گشت  که قذافی با آن نه تنها بودجه نظامی و سیاست خارجی خود را تامین کرد  بلکه دست به صنعتی کردن لیبی نیز زد و یک نظام بهداشتی و اجتماعی در لیبی به اجرا گذاشت که در قاره آفریقا همانند نداشت. بالاترین درآمد سرانه ملی در شمال آفریقا متعلق به لیبی بود.

در بیابان شهرهائی مدرن ایجاد کرد که مردم پس از ویران کردن ساختمانهای کهنه می توانستند بدون پرداخت اجاره ساکن خانه های مدرن شوند. طول متوسط عمر  که در سال 1970  53 سال بود در سال 2010 به 75 سال ارتقاأ یافته بود. افزون بر این یک برنامه عظیم برای آبیاری آغاز گشت. از آن زمان آبهای زیر زیرزمینی در صحاری استخراج و به مناطق ساحلی منتقل می گردد. البته عواقب زیست محیطی این برنامه مورد مناقشه است و عملا مشاهده شد که منابع آبهای زیر زمینی صحاری محدود هستند.

لیبی چند بار نیز برای ایجاد صنایع اتمی تلاش کرد و در سال 2007 با پرزیدنت نیکلا سارکوزی قراردادی  برای ایجاد یک رآکتور مشترک اتمی امضاء کرد ــ که البته  این برنامه به اجرا در نیامد.

ولی جامعه لیبی  در مراکز صنعتی نیز یکدست نشد. به این معنی که : کارشناسان علمی و فنی معمولا از اروپای غربی استخدام می شوند،  مدیریت اداری و مدیریت متوسط را خود لیبیائی ها بعهده می گیرند و کارگل به کارگران مهاجر از کشورهای همسایه سپرده می شود.

پس از بازشدن فضای سیاسی و راه یافتن غرب به لیبی محافل غربی با شگفتی مشاهده کردند که لیبی کشوری است ثروتمند و دارای ساختار  و زیربنای مدرن که تعداد بیسوادان آن اندک است، مایحتاج معمول برای زندگی در اختیار همه مردم هست  و بر خلاف بسیاری از کشورهای همسایه کودکانی که در  خیابان ها  مشغول گدائی باشند، دیده نمی شوند.

این مقاله فصلی از کتابی است که در ماه اکتبر، در وین( اتریش)  منتشر خواهد شد. این کتاب در برگیرنده مقالات متنوعی از نویسندگان متفاوت خواهد.      

        

http://www.jungewelt.de/2011/08-27/013.php

 

 

                        راه توده  330        7  شهریور ماه  1390
 

بازگشت