راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مرور راه توده
بجای گفتن: سه، سه بار
غلط کردیم انقلاب کردیم
باید گفت:
سه، سه بار
اشتباه کردید
که غفلت کردید!

 

 

اندک زمانی از روی کار آمدن دولت محمد خاتمی نگذشته و همراه با آشکار شدن جدیت مردم و دولت برای انجام اصلاحات در کشور، گسترش آزادی ها، میدان دادن به جنبش دانشجویی، ایجاد فضای باز برای مطبوعات و نهادهای مدنی و یک سلسله اقدامات دیگر، مخالفان اصلاحات و جبهه ارتجاع نیز متشکل تر ‌شدند و برنامه خود را برای مقابله با مردم و دولت و اصلاحات مشخص‌تر کردند. جبهه ارتجاع می خواست دولت اصلاحات را بوسیله همان چیزی از پای درآورد که این دولت به مردم وعده آن را داده بود. یعنی همان آزادی‌ها و فضای باز سیاسی و مطبوعاتی در کشور و همان نیروهایی که این دولت راه را برای حضور وسیعشان در عرصه فراهم کرده بود و همان مطبوعات و جنبش دانشجویی را وسیله تضیف او قرار دهد. جبهه ارتجاع ضمن اینکه به همه می فهماند کوچکترین تعرض به رهبر و نهادهای زیر نظر وی مجازات سختی خواهد داشت، راه حمله به خاتمی را به اشکال مختلف و بویژه زیر پوشش "نامه نگاری" و سوال از او باز کرد. این روند در داخل همراه شد با تصمیم برخی نیروهای اپوزیسیون خارج کشور برای "افشا"ی محمد خاتمی و راه این باصطلاح "افشاگری" را نامه نگاری به خاتمی و انداختن گناه همه مسایل و مشکلات کشور به گردن او و از وی توضیح خواستن تشخیص دادند. به این ترتیب سه جریان جبهه ارتجاع، بخشی از نیروهای داخلی که خود را وابسته به جبهه اصلاحات معرفی می‌کردند و بخشی از اپوزیسیون خارج کشور که انتخابات دوم خرداد را تحریم کرده بود، همگی دست در دست هم سیاست نامه نویسی به خاتمی و انداختن گناه همه اشکالات و نارسایی ها به گردن او را در پیش گرفتند و حتی بابت کسانی که توسط سپاه یا قوه قضاییه زندانی و شکنجه می شدند، بدون آنکه بخواهند یا جرات کنند و یا از مسائل حکومتی و ساختار قدرت اطلاعی داشته باشند و به بانیان زندان و شکنجه اعتراض کنند از خاتمی توضیح می خواستند. این جریان نامه نگاری در دوران دوم ریاست جمهوری خاتمی شکلی روزمره و بی سابقه به خود گرفت که ابعاد آن قابل مقایسه با ماجرای وصل کردن اعدام های دهه شصت به میرحسین موسوی ظرف چند هفته مانده به انتخابات دهم و پس از آن است. ضمن اینکه آن نامه نگاری ها تنها به خاتمی محدود نماند و در مورد هاشمی رفسنجانی نیز به شکلی دیگر در پیش گرفته شد و برخی مطبوعات و روزنامه نگاران وقت نظیر اکبر گنجی درختی را کاشتند که میوه آن را رهبر و احمدی نژاد در انتخابات نهم چیدند.

زمانی که راه توده به انتقاد و افشای توطئه نامه نگاری پرداخت تنها اندکی بیش از یکسال از انتخابات دوم خرداد گذشته بود و ما تازه با اولین نمونه‌های آن سرو کار داشتیم و هنوز می‌شد آن را متوقف کرد و آتش نامه نگاری را متوجه علی خامنه ای و بیت او کرد.

سرمقاله شماره 73 راه توده – مهر ماه 1377- با انتقاد از شروع نامه نگاری به خاتمی نوشت:

"دولت، تشکل‌های موجود، رهبران احزاب و سازمان‌ها و اپوزیسیون خارج کشور،  نه محمد خاتمی بلکه رهبر را باید خطاب خواست‌ها،  شکایات،  گلایه‌ها و ... خود قرار دهند،  تا مردم عملا بدانند نهاد رهبری در کدام جبهه ایستاده است!"

راه توده با اشاره به توجیهاتی که در تایید نامه نگاری به خاتمی ارائه می شد توضیح داد:

"وقتی اعتراض به عملکرد جبهه ارتجاع- بازار،  بصورت نامه و گلایه،  خطاب به دولت و شخص محمد خاتمی نوشته می شود، عملا کانون اصلی مقاومت در برابر مردم و کانون توطئه علیه جنبش مردم در سایه قرار می‌گیرد. شاید عده ای بر این عقیده باشند که با نامه نویسی خطاب به ریاست جمهوری، در عمل قهر جنبش از جبهه ارتجاع – بازار به نمایش گذاشته می‌شود و یا اختیارات محدود قانونی ریاست جمهوری به نمایش گذاشته می شود. این اندیشه، حتی اگر با حسن نیت هم دنبال شود، در عمل به سود جبهه ارتجاع – بازار است. بنظر حزب توده ایران، اکنون که رهبر جمهوری اسلامی در هر امری دخالت دارد و عملا در نقش سخنگوی جبهه ارتجاع – بازار در برابر دولت قرار گرفته است، چرا نباید هر نوع اعتراض، خواست، شکوائیه و یا هر اقدام اعتراضی دیگری خطاب به شخص او باشد؟ چرا نباید او را ناچار به پاسخگویی در برابر حوادث کرد؟ چرا نباید رئیس مجلس (ناطق نوری) را خطاب قرار داد، چرا نمایندگان مجلس(مجلس پنجم) را نباید به زیر سوال کشید؟ چرا قوه قضاییه را (آن زمان شیخ محمد یزدی رئیس آن بود) نباید مورد خطاب قرار داد؟ همه این جمع امروز دربرابر مردم ایستاده‌اند و بر سر راه جنبش سنگ می‌اندازند؟ چرا نباید مستقیما آنها را خطاب قرار داد؟"

راه توده از دولت خاتمی نیز خواست خود از این شیوه استفاده کند و نوشت:

"بنظر ما،  دولت نیز باید از همین شیوه استفاده کند. کاری که در مورد دستگیری شهردار تهران و در جریان نامه سرگشاده محمد خاتمی به رهبر جمهوری اسلامی صورت گرفت و نتیجه هم داد. رئیس قوه قضاییه برگزیده مستقیم رهبر است، بنیادهای عظیم مالی برگمارشده از سوی رهبرند، اعضای شورای نگهبان به فرمان رهبر کار می‌کنند. بنابراین چرا نباید در باره عملکرد همه این ارگان‌ها و نهادها و اشخاص برگمار شده، مستقیما از رهبر سئوال کرد و هر اعتراضی چرا نباید مخاطبش او باشد؟ چرا نباید او را دعوت به مصاحبه مطبوعاتی و یا پاسخگویی مستقیم رادیویی به مردم کرد تا درباره عملکردش پاسخ بگوید؟ "

جالب اینجا بود که نامه نگاران به خاتمی مدعی بودند که تا زمانی که رهبر و ولی فقیه هست هیچ اصلاحاتی ممکن نیست ولی پاسخگویی به اقدامات ضداصلاحات رهبر و نهادهای زیر نظر وی را از خاتمی و دولت او می خواستند، با این توجیه که گویا رهبر را به رسمیت نمی‌شناسند. راه توده در همان سرمقاله و درهمین ارتباط نوشت:

"در صفوف اپوزیسیون خارج از کشور نیز ما شاهد همین سیاست و در واقع تاکتیک غلط هستیم! تاکتیک و سیاستی، که عمدتا با انگیزه تبلیغاتی عدم قبول نهاد "ولایت فقیه" و با عنوان ساختن "کاری از خاتمی بر نمی‌آید"، "دولت حتی قادر به تامین امنیت اعضای کابینه خودش هم نیست، چه رسد به امنیت و دفاع از آزادی مردم"، "ما گفته بودیم که رای دادن در انتخابات بی فایده است" و یا "تا ولایت فقیه طرد نشود، هیچ عملی فایده ندارد" (که البته این مبتکران نابغه،  طرحی هم برای این طرد ندارند! و اساسا اهل عمل نیستند). اینان بدینوسیله انزوا و بیگانگی با جنبش مردم ایران و سیاست "تحریم انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم" را توجیه می کنند! نخواستن از رهبر، اعتراض نکردن به او، نپرسیدن از او، نه تنها موجب تزلزل موقعیت او نشده و نخواهد شد، بلکه عملا بر قداست نهادی مهر تائید می زند، که سررشته همه امور به آن وصل است. این یکی از بزرگترین غفلت‌های جنبش مردم و سخنگویان طیف‌های گوناگون جنبش طی دوران اخیر است،  که باید در آن تجدید نظر شود."

راه توده با پافشاری بر ضرورت پرسشگری از رهبر و نهادهای زیر نظر وی تاکید کرد که امروز مردم و دولت خاتمی در یک جبهه هستند و بنابراین سوال کردن از خاتمی در واقع به معنای آن است که هر دو را تضعیف کنیم و میان آنها شکاف ایجاد کنیم. در همین ارتباط در همان سرمقاله راه توده نوشت:

"امروز دولت و مردم هر دو در یک "جبهه" و معترض و سوال کننده‌اند! با عمل به این پیشنهاد (نامه خطاب به کانون قدرت) است، که با توطئه تضعیف دولت و با گسترش شایعه جبهه ارتجاع، برای ناتوان جلوه دادن دولت مقابله عملی می شود، چرا که دولت خود قربانی آن نهادها و قدرت‌های پشت پرده‌ایست که امروز در جمهوری اسلامی عمل می کنند و مهم ترین سکان‌های نظامی و سیاسی را در اختیار دارند. درباره انتخابات مجلس خبرگان، ترکیب آن، اعتراض به نحوه برگزاری آن و یا هر نوع امور دیگری باید پیشگام سوال از رهبر و برگمارکننده اعضای شورای نگهبان شد. همینگونه است، درباره فرماندهان نظامی و اظهارات و دخالت‌های سیاسی اخیرشان و یا قوه قضاییه و شکنجه گاه‌هایش!"

راه توده سپس نتیجه گرفت:

"باید دایره را چنان تنگ کرد، که رهبر و نهاد رهبری، یا تسلیم خواست مردم شوند و یا عریان‌تر از هر زمان دیگری دربرابر جنبش مردم موضع بگیرند. در این صورت است که "نهاد رهبری"، بعنوان کانونی دربرابر مردم، و یا همسو با مردم و ریاست جمهوری منتخب مردم شناخته خواهد شد!

مقابله علیه طرح ارتجاع برای ایجاد شکاف در دولت محمد خاتمی و تلاش جبهه ارتجاع – بازار برای یارگیری از میان اعضای کابینه خاتمی، برای فلج سازی دولت نیز از این طریق باید خنثی شود."

ماجرای نامه نگاری به محمد خاتمی، یادآور یکی از درس‌ها و تجربیات تلخ دوران اصلاحات است که حاصل انطباق منافع و سیاست سه جبهه ارتجاع حاکم، چپ نماهای داخل و چپ نماهای اپوزیسیون خارج در تقابل با دولت اصلاحات بود. این سه جبهه هنوز هم در کنار یکدیگرند و اکنون علیه جنبش سبز فعالیت می کنند. راه و روش آنها تغییر کرده ولی هدفشان تغییر نکرده است. هر سه آنها به این یا بدان شکل، در نهایت به فکر سرنگونی "جمهوری" در ایران‌اند، گرچه دو جبهه به بهانه سرنگونی جمهوری اسلامی و جبهه سوم برای سرنگونی جمهوری و احیای سلطنت زیر لوای "ولایت". انطباق روش‌ها و سیاست‌های این سه جبهه ناشی از این هدف مشترک است.

امروز، وقتی کسانی به راه توده انتقاد می کنند و می گویند تائید انتخابات و دولت کنونی ترکیه، در عمل یعنی تائید امپریالیسم امریکا و پیوند آن با دولت ترکیه و این یعنی "سه، سه بار غلط کردیم که انقلاب کردیم"، باید با استناد به آنچه در بالا آمد گفت: "سه، سه بار اشتباه کردید، که غفلت کردید!"

حاصل آن غفلت، جمهوری اسلامی کنونی و دولت کودتائی احمدی نژاد است که در آغوش دو بازوی امپریالیسم جهانی، یعنی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، مجری برنامه های آنها هستند. برنامه هائی که اجرای آنها در سوریه و لیبی و دیگر کشورهای منطقه به شورش و انقلاب مردم ختم شده است.

 

 

 

 

                                راه توده  321        6 تیر ماه  1390

 

بازگشت