چین
آزمایشگاه نظرات
کج و معوج مائو
ترجمه جعفر پویا
بحران زمستان 1965-1966 : حمله "یائو
ونویان" به "ووهان".
در پایان سپتامبر- آغاز اکتبر 1965 همایش وسیع دفتر سیاسی با حضور دبیران
استانی برگزار شد، همایشی که مصوبات آن قریب الوقوع بودن بحران را نشان
داد. در این جلسه هم به ریویزیونیسم خارجی پرداخته شد که پیشتر به آن اشاره
کردیم و هم به رویزیونیسم داخلی. همایش دفتر سیاسی بر خط مشیای که در "23
نکته ژانویه 1965" آمده بود تاکید کرد. چند ماه بعد مائو مسئله موجود را با
تمثیلی "سرنگون کردن پادشاه جهنم برای آزادی کردن شیاطین" معرفی کرد یعنی
حمله به کادرهای سطح بالای حزب.
هدف از کارزار جدید در ابتدا هنوز چندان روشن بنظر نمیرسید و بیشتر بر روی
چند دبیر اول حزبی در استانها متمرکز شده بود؛ اما ماه به ماه مسئله روشن
تر میشد. در ابتدا حمله به "ووهان" شروع شد یعنی بطور غیرمستقیم به
شهردار پکن. از آنجا که ووهان نمایشنامه نویس بود - به ماجرای نمایشنامه
او در نقد زیرکانه مائو پیشتر اشاره کردیم - مسئله ابعاد فرهنگی به خود
گرفت. بنابراین اساس درگیری یک درگیری سیاسی در بالا و میان رهبران بود ولی
این درگیری یک جنبه فرهنگی هم داشت که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
اهمیت ایدئولوژی، تربیت و فرهنگ، در همه اشکال آن، مسئلهای تازه در مبارزه
سیاسی در چین نبود: جنبش "ژنگ فانگ" برای "تصحیح سبک کار حزب" که در سال
1942 در یانان به راه انداخته شد نیز فرصتی بود برای مائو تا در "بحث
پیرامون هنر و ادبیات" خودی نشان دهد. بعدها مسایل هنری مانند جنجال در
اطراف بعضی فیلم ها از جمله فیلم "خواب خانه سرخ" خود از بحرانهای سیاسی
مهم پس از 1949 حکایت داشت. علاوه بر آن، مائو تسهتنگ که روزبروز بیشتر از
الگوی "رویزیونیستی" شوروی فاصله میگرفت به همین نسبت نیز از مفهوم
مکانیکی میان پایه اقتصادی و روبنای ایدئولوژیک دور میشد. بالاخره نقش
روشنفکران در ساختمان سوسیالیسم در کشورهای توسعه نیافتهای نظیر چین تعیین
کننده ارزیابی میشد. بنظر میرسید که این بخش روشنفکری در نتیجه دوران سه
سال تلخ استقلالی بدست آورده است که برای مائو تحمل پذیر نبود. از اینجا
این فکر درگرفت که باید مبارزه طبقات را به عرصه فرهنگی نیز گسترش داد،
فکری که خود نشانهای بود از بی صبری دربرابر کندی تحول در چین و عقب
ماندگی آگاهی جمعی، یا (بنا باصطلاح مورد علاقه مائو) زندگانی که زیر وزن
مردگان خرده شدهاند. ظاهرا مائو معتقد بود اگر ما انسان و ایدئولوژی او را
تغییر دهیم، جامعه را تغییر خواهیم داد. در اینجا هشدار مشهور مارکس را در
نقد برنامه گوتا باید بخاطر آورد که در آن وی یاداوری میکند که انقلاب گام
به گام پیش میرود: "آنچه در اینجا با آن سروکار داریم (یعنی در نخستین
مرحله در انقلاب) جامعهای کمونیستی است که هنوز بر روی پایههای خود تکامل
نمییابد، بلکه برعکس، مبتنی برپایههای جامعه سرمایهداری است که از آن
بیرون آمده است. بنابراین این جامعه جدید هنوز در همه مناسبات اقتصادی،
اخلاقی، فکری داغ جامعه کهنه را که از بطن آن بیرون آمده بر خود دارد ...
اما این نقایص در نخستین مرحله جامعه کمونیستی آنچنانکه از جامعه
سرمایهداری، پس از یک زایمان سخت و طولانی بیرون آمده اجتناب ناپذیر است.
در مرحلهی بالاتر جامعه کمونیستی، زمانی که تبعیت برده وار فرد از تقسیم
کار و همراه با آن تقابل میان کار فکری و کار یدی از میان برداشته شد،
زمانی که کار دیگر نه وسیله زیست بلکه خود یک نیاز حیاتی شد؛ وقتی که با
توسعه چند جانبه افراد، نیروهای مولده نیز رشد کرد و همه منابع ثروت جمعی
به حد وفور رسیدند، فقط در آن هنگام است که چشم انداز محدود حقوق بورژوایی
را میتوان برای همیشه پشت سرگذاشت و جامعه میتواند بر پرچم خود بنویسد:
"از هرکس به اندازه توانایی اش، به هرکس به اندازه نیازش!"
این نوشته مارکس شاید در فرمولبندی خود کمی افراط کرده باشد و باید مراقب
بود که تفسیری مکانیکی از آن بدست نداد و مراحل را بصورت دیواری جدا نشدنی
و نفوذناپذیر در نظر نگرفت؛ ولی اصل مطلب را بدرستی گفته است : تقدم
نیروهای مولده و وجود الزامات ناشی از دادههای عینی.
در شرایطی که جامعه چین بسیار دور از وفور بود و سوسیالیسم تازه و به
دشواری در حال تحکیم پایههای خود بود، انقلاب فرهنگی خواب کمونیسم را
میدید. از یاد نبردهایم کار "جهش بزرگ ... " به کجا کشید.
بحران به ناگهان از پرده بیرون افتاد : 10 نوامبر 1965، "یائو ونویان"،
روزنامه نگار اهل شانگهای، در بزرگترین روزنامه این شهر به نمایشنامه
ووهان موسوم به "برکناریهای روی" حمله کرد. نقد وی بسیار گزنده و از کاهی
کوهی ساخته بود. بسرعت شایعاتی پخش شد که این قلم ملهم و تشویق شده از سوی
جیانگ کینگ همسر خود مائو و همچنین ژانگ چونکیائو است که یکی از مسئولان
اصلی حزب در شانگهای بود و سروصدای زیادی پیرامون خودش در مرحله تخیلی "جهش
بزرگ به پیش" راه انداخت. چنانکه در مقالهای خواهان لغو مزدبری شده بود.
"ووهان" بخت برگشته که درگیر ماجرایی شده بود که از ظرفیت او بیرون بود
چندین بار در دسامبر و سپس ژانویه سال بعد از خود انتقاد کرد. وی سرانجام
در فوریه 1966 شدیدا توبیخ و از صحنه سیاسی حذف شد.
سقوط پنگ ژن و رهنمود 16 مه
"پنگ ژن" شهردار پکن که فشار غیرمستقیم متوجه او شده بود، در ابتدای
فوریه "یک گروه پنج نفره درباره انقلاب فرهنگی" ایجاد کرد. این گروه نقدی
آکادمیک بر این نمایشنامه نفرین شده نوشت. پنجم فوریه لیوشائوچی نتیجه گیری
این گروه را تایید کرد. پیشتر از آن گن بودا، کانگ شنگ، جیانگ کینگ، که
قدرتش بیشتر میشد به مائو یاداوری کردند که "پنگ ژن" رویزیونیستها را در
حمایت خود گرفته است. مائو در 28 مارس تصمیمهای مهمی گرفت. او قاطع نبودن
نقد گروه پنج نفره را محکوم کرد و از هوادارانش خواست که شهرداری پکن، بخش
تبلیغات کمیته مرکزی و گروه پنج نفره را منحل کرده و کسان دیگری را در آنجا
برگمارند. "پنگ ژن" که عضو دفتر سیاسی بود بنابراین باید برکنار میشد.
تفسیری که مائو درباره مطالباتش کرد به روشنی اهداف او را نشان میدهد: "من
همیشه خواهان آن بودهام که هرگاه ارگانهای کمیته مرکزی بطور قطع بد عمل
کرده باشند، مدیریت محلی برعلیه کمیته مرکزی شورش و آن را تارومار کند.
باید در همه جا شمار عظیمی از پادشاه میمونها داشته باشیم که کاخهای
آسمانی را واژگون میکنند. ( در افسانهها و نمایشها آمده که شاه
میمونها، سون ووکنگ در یک جشن آسمانی هلوی نامیرایی را بدست آورد و
بدینسان اشوب بسیار بزرگی در میان خدایان پدید آورد...) در کنفرانس سپتامبر
گذشته (نشست وسیع کمیته مرکزی که درباره آن پیشتر صحبت شد) من از رفقا که
از نواحی مختلف آمده بودند سوال کردم :"اگر در کمیته مرکزی رویزیونیسم نفوذ
کند چه خواهید کرد؟" این خطر وجود دارد و بسیار جدی است."
بخاطر آوریم که در همین 28 مارس بود که مائو با هیئت وساطت حزب کمونیست
ژاپن دیدار کرد. این هیئت پس از مذاکره با پنگ ژن، دنگ شیائوپینگ و چوئن
لای، پروژهای را تدوین کرده بود که نوعی همکاری میان حزب کمونییست چین و
حزب کمونیست شوروی برای کمک به ویتنام را ممکن میکرد. ولی مائو در این
دیدار با رد هر گونه سازش با "رویوزیونیسم شوروی" این امید را به خاکستر
تبدیل کرد.
در این شرایط، تلاشهای آخرین پنگ ژن برای جلوگیری از غرش طوفان به جایی
نرسید : روز 5 آوریل، دنگ توئو استعفا داد و 16 آوریل یک "یادداشت سردبیری"
در نشریات پکن منتشر شد که مضمون آن انتقاد از خود مسئولان محلی بدلیل آشتی
جویی نسبت به ووهان، دنگ توئو و دیگر نویسندگان "یادداشتهای "روستای سه
خانواری" و "سخنان شبانه در یانشان" بود که به ماجرای آنها در گذشته اشاره
کردیم.
"لو پینگ" مدیر دانشگاه پکن که به پنگ ژن نزدیک بود، نشستی در این باره
تشکیل داد : از آنجا فضای آشفتهای در دانشگاه بوجود آمد که بتدریج موسسات
آموزشی حومه غربی پکن را فرا گرفت. در 18 آوریل روزنامه ارتش خلقی
آزادیبخش، لحن تندی به خود گرفت. در واقع تصمیم به دخالت آن در بحث هنگام
همان "گپ زدن"های شانگهای "درباره کار ادبی و هنری در میان نیروهای مسلح"
گرفته شده بود که لین بیائو فراخوان و اجرای آن را به خیانگ کینگ همسر مائو
سپرده بود.
زمانی که لیوشائوچی در 19 آوریل از یک سلسله دیدارهای رسمی در آسیای جنوب
شرقی بازگشت، وخامت اوضاع را دریافت. به احتمال قوی مخالفت او با تدابیر
افراطی مورد نظر مائو دلیل تردیدهایی بود که در چند هفته بعدی بنظر میرسید
پیش آمده است. یک نشست محدود کمیته مرکزی که میان 20 تا 26 آوریل برگزار شد
سقوط دنگ توئو و دوستانش را تایید کرد و احتمالا راه را برای انتقاد از پنگ
ژن باز نمود. در همین حال در 28 آوریل، ارتش مانع از حضور پنگ ژن در دفتر
کارش در شهرداری پکن و مقر حزب در پایتخت شد... که مبادا از طریق تلفن
رهنمودهایش را بدهد! یک بار دیگر روزنامه ارتش بود که خط مشی را تعیین کرد
: سرمقاله 4 مه درباره "هرگز نباید مبارزه طبقات را فراموش کرد"، مقاله 8
مه درباره خطر "بازگشت رژیم گذشته" اگر رویزیونیسم در عرصه فرهنگی پیروز
شود. روز 8 مه، روزنامه بسیار رسمی "روزنامه خلق" برای نخستین بار همین خط
را مطرح کرد.
در 16 مه، بیانیه کمیته مرکزی (که البته تنها توسط دفتر سیاسی تنظیم شده
بود) این اقدامات را تایید کرد و برخوردی وسیع را وعده داد: "نمایندگان
بورژوا که در حزب، دولت، ارتش و همه دیگر بخشهای فرهنگی خود را جا زده
اند، دار و دستهای رویزیونیستی و ضدانقلابی را شکل دادهاند. آنها در
نخستین فرصت قدرت را بدست خواهند گرفت و دیکتاتوری بورژوزی را بجای
دیکتاتوری پرولتاریا خواهند نشاند. ما تا به امروز چهره برخی از آنها را
افشا کرده ایم. برخی دیگر را هنوز نه و همانها با استفاده از اعتماد ما در
حال متشکل شدن برای جانشینی ما هستند. اینها افرادی از نوع خروشچف هستند که
در کنار ما خوابیدهاند..." دو روز بعد لین بیائو دربرابر جلسه وسیع دفتر
سیاسی سخنرانی خود درباره روشهای کودتا را انجام داد که به آن اشاره کردیم
و علیه پنگ ژن و دوستانش موضع گرفت.
روز 3 ژوئن، در محوطه دانشگاه پکن، یک دستیار فلسفه بنام "نی یوانزی" و پنج
تن از همکارانش، بنام "اندیشه مائو تسهتنگ" بیانیه تاسف آوری پخش کرده و
به رییس دانشگاه (که دبیر کمیته حزب و دوست پنگ ژن بود) حمله کردند. اینجا
و آنجا تجمعاتی شکل گرفت؛ انقلاب فرهنگی وارد مرحله فعال آن شد.
چند نکته
چین دوباره وارد یک بحران درازمدت شد. من وضعیت عمومی را یادآوری
میکنم زیرا چندی بعد، انقلاب فرهنگی چین را با جنبش ماه مه فرانسه و "مه
خزنده" ایتالیا مقایسه کردند. بنظر من هرگز نباید مسئله اصلی را فراموش کرد
: انقلاب فرهنگی، پس از بحران "بگذار صد گل بشفکد"، بحرانی ویژه بود که در
کشوری با سمتگیری سوسیالیستی و توسعه نیافته روی میداد.
در ابتدا نوعی ناامیدی ناشی از برنامههای پنج ساله و تقلید از مدل شوروی
پدید آمده بود : هدف این بود که هر چه سریعتر از وضعیت توسعه نیافتگی خارج
شد و از چین یک کشور "نیرومند و مرفه" ساخت. بنابراین باید کشور صنعتی
میشد و استقلال آن در تصمیم گیری تحکیم میشد. به هر صورت تاکید بر
سوسیالیسم مانع از این میشد که بر روی پشتیبانی اردوگاه سرمایهداری بتوان
حساب کرد. توان اردوگاه سوسیالیستی هم برای پاسخ دادن به نیازهای کشوری
اینچنین عظیم کافی نبود. ْرهبران چین بنابراین تصمیم گرفتند که کشور را با
انتقال منابع غنی کشاورزی به سمت دیگر بخشها، صنعتی کنند. این کار با
کلکتیویزاسیون سریع که مائو از ژوییه 1955 مبتکر آن بود سرعت گرفت. مالیات
کشاورزی از یکسو و فروش اجباری کالاهای کشاورزی به بهای ثابت به دولت از
سوی دیگر وسیله اصلی این انتقال منابع بود. ارزیابی میشود که حدود 25درصد
درآمد کشاورزی را دولت بر میداشت. نرخ انباشت سرمایه نسبت به تولید داخلی
را اقتصاددانان امریکایی (دووایت پرکینز...) در 1933 حدود 5درصد و در 1952
به 16درصد تخمین زدهاند. از آن پس بین 23 تا 26 درصد در نوسان بوده است
(جز در سالهای بسیار بحرانی) با حداکثر 30 درصد هنگام جهش بزرگ به پیش. این
بیشتر از هر کشور دیگر جهان سوم بود (16درصد در هند در فاصله 1952-1957،
17درصد در تایلند، 20درصد در تایوان...) که علاوه بر آن زیر فشار نظارت
قدرتهای امپریالیستی و بانکهای آنان بر اقتصادشان هم بودند.
این تسریع اجباری به ناهنجاریهای وخیم اجتماعی انجامید، بویژه اختلاف شدید
درآمد میان شهر و روستا، میان خود روستاها، میان گروههای مختلف اجتماعی...
از همان آوریل 1956 مائو تسهتنگ مسئله را خوب متوجه شده بود. اما از آنجا
که هدف بنیادین او بیش از آنکه هدفی اجتماعی بر مبنای منافع قشرهای محروم
باشد، هدفی ملی و ناسیونالیستی بود، سخنی هم از کند کردن این روند برای او
در میان نبود. او بنابراین در پی یافتن مسکنهایی بود تا تضادهای نوظهور را
تخفیف دهد. وی میکوشید با ایجاد فضای مبارزه جویانه تا حد ممکن
نابرابریها را کاهش دهد و فشار ایدئولوژیکی بسود عدالت بیاورد تا مانع از
انفجار اجتماعی شود. ولی در اینجا تضادی وجود داشت که به دشواری میشد بر
آن غلبه کرد: میدانیم که در واقع کارزار برابری جویانه جهش بزرگ به پیش،
در نتیجه تخیل گرایی و امیدهای خیالی هزاران ساله فقیرترین دهقانان به یک
بحران تولیدی بزرگ انجامید که که برون رفت از آن ممکن نبود مگر با تشدید
خطری که هدف پیشگیری از آن بود. آن هم در شرایطی که چین از 1960 و بویژه از
1964 در عرصه بین المللی منزوی شده بود و بنابرای باید "تنها بر روی نیروی
خود حساب میکرد".
انقلاب فرهنگی بنابراین در تحلیل نهایی همچون خودداری از روبرو شدن با تضاد
بنیادین میان منطق صنعتی شدن و پیامدهای اجتماعی آن بروز کرد. این پاسخی
نادرست به مسئلهای واقعی بود.
راه توده 313 12 اردیبهشت ماه