راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دیدار و چاق سلامتی
دوستان و آشنایان
تحت نام "کنگره"

 

بنا به اطلاعیه دبیرخانه شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق – اکثریت، کنگره دوازدهم این سازمان، در اردیبهشت ماه امسال برگزار شد. در این کنگره چهار سند بررسی و تصویب شد: سیما، ارزش‏ها و نگاه سازمان، تدقیق و تکمیل اساسنامه سازمان، راستاهای سیاست‏های سازمان در دوره آتی، و اولویت‏های سازمان در دوره آتی.
سازمان فداییان اکثریت از سال‌ها پیش خود را متعهد دانسته که کنگره‌های خود را هر دو سال یکبار برگزار کند و تا به امروز نیز به این تعهد وفادار مانده است. گفته می‌شود هدف از برگزاری دو سال یکبار کنگره چرخش رهبری و گسترش دموکراسی درون سازمان بوده است که در این زمینه در مقایسه با آن شبه سازمان‌ها و شبه احزاب سیاسی که کنگره وسیله‌ای برای ابقای یک رهبری غیرپاسخگوست، قطعا گامی به پیش است. یعنی اگر کسانی در سازمان اکثریت سخن و نظری متفاوت داشته باشند لااقل حق بیان آن را در کنگره و در پیشاپیش اعضای سازمان و تلاش برای جلب آنان به این نظر دارند. حقی که در بسیاری از سازمان‌ها و احزاب سیاسی ایران اصلا وجود ندارد و نظر مخالف نباید بیان شود زیرا ممکن است یک رهبری را که قادر به دفاع از نظرات خود نیست متزلزل کند.
این جنبه مثبت نباید چشم را بر جنبه منفی بنیادین کنگره‌های سازمان فداییان خلق اکثریت ببندد و آن هم گم شدن هدف از تشکیل کنگره است. سازمان سیاسی جدی برای چه کنگره تشکیل می‌دهد؟ کنگره، ارگان عالی تدوین یک سیاست، انتخاب رهبری برای اجرای آن سیاست و بالاخره گزارش دادن این رهبری به کنگره بعدی است درباره اقداماتی که برای پیشبرد سیاست کنگره پیشین داشته است. این بخش که در واقع ضرورت وجودی تشکیل کنگره است در کنگره‌های سازمان فداییان خلق اکثریت اصلا مطرح نیست. همانطور که در اطلاعیه دبیرخانه شورای مرکزی سازمان اکثریت نیز می‌بینیم بخشی بنام گزارش رهبری به کنگره درباره اقدامات خود وجود ندارد.
دلیل این وضع بنظر ما مجموعه چندین عامل است:
1- در کنگره‌های سازمان اکثریت سیاست روشنی تدوین نمی‌شود. سیاست در حد این است که مثلا شعار سرنگونی بدهیم یا نه، علیه خامنه‌ای باشد یا نه، انتخابات آزاد باشد یا آزادی انتخابات و غیره. اینها البته مهم است ولی در این حد نمی‌تواند پاسخ دهها و صدها مسئله سیاسی را که نیاز به موضعگیری مشخص دارد بدهد. زیرا در حد کلیات است و با یک بررسی عمیق توام نیست.
2- بررسی گذشته انجام نمی‌شود. چون سیاست‌های قبلی بررسی نمی‌شود، تکلیف سیاست‌های بعدی هم روشن نمی‌شود. وقتی نمی‌دانیم آنچه در گذشته، در فاصله دو کنگره، اندیشیده و انجام داده‌ایم درست بوده یا نادرست، چگونه بفهمیم که در آینده چه باید انجام دهیم؟ ابهام و چند دستگی فلج کننده باقی می‌ماند بدون آنکه کنگره راهی برای برون رفت از آن بوجود آورد.
3- رهبری برای اجرای یک سیاست ـ که خود آن سیاست هم اصلا روشن نیست ـ انتخاب نمی‌شود. رهبری براساس مسایل شخصی و تاریخی و اختلافات و تناسب قوا تعیین می‌شود. بنابراین ممکن است یک سیاستی هم تدوین شود در حالیکه یک رهبری انتخاب شود که اصلا به آن سیاست اعتقاد ندارد.
نتیجه همه اینها این می‌شود که در کنگره‌های سازمان فداییان خلق اکثریت گزارش دهی رهبری و پاسخگویی نسبت به سیاست‌ها و تاکتیک‌ها و عملکرد آن در فاصله دو کنگره، نه تنها وجود ندارد بلکه اصولا نمی‌تواند وجود داشته باشد.
به همین کنگره دوازدهم نگاه کنیم. در همین دو سال گذشته، یعنی در فاصله میان کنگره یازدهم و دوازدهم فداییان خلق اکثریت، بزرگترین حادثه سی سال اخیر پس از انقلاب ایران در کشور ما روی داده است. یعنی انتخابات دهم ریاست جمهوری و شکل گیری جنبش سبز. طبیعی است که این انتخابات و این جنبش در مرکز بررسی کنگره ‌ای باشد که در پی آن برگزار شده است. این یک فرصت تاریخی و بنیادین برای یک جریان سیاسی جدیست که خود را محک بزند. درستی‌ها و نادرستی‌ها خود را روشن کند. ببیند که سازمانش چه موضعی را پیش و پس از این انتخابات و این جنبش اتخاذ کرد؟ این موضع با خط مشی تصویبی در کنگره یازدهم هماهنگ بود یا نه؟ نتیجه آن چه بود؟ آیا درست بود یا درست نبود؟ اگر درست نبود چرا؟ تا راه تصحیح شود. و اگر درست بود چگونه باید آن را ادامه داد؟ چه کسانی در رهبران سازمان موضع درست تری داشتند، چه کسانی موضع نادرست تری؟ و...
هیچکدام از اینها بررسی نشد بدین دلیل روشن ولی ناپذیرفتنی که رهبری سازمان اکثریت موضع قابل دفاعی دربرابر این حوادث نگرفته و در نتیجه ترجیح می‌دهد قضیه را مسکوت بگذارد. این حادثه‌ای است که متاسفانه حداقل از انتخاب دوم خرداد 1376 بدینسو در همه کنگره‌های سازمان اکثریت تکرار شده است. ولی می‌توان اندیشید که پذیرش یک اشتباه بهتر است یا تکرار مداوم آن؟ پذیرش اشتباه بهتر است یا مبهم گذاشتن مسایل تا کنگره بعدی؟ وقتی مسایل در ابهام باقی می‌مانند در همه موارد خود را نشان می‌دهند. این بررسی‌ها انجام نمی‌شود و در نتیجه مسایل تازه ‌ای هر روز بوجود می‌آید و روی هم انباشته می‌شود که پاسخ خود را می‌طلبد. مثلا اخیرا حجت الاسلام طائب اقرار کرده که حکومت حتی پول می‌داده به برخی سایت‌های سیاسی که علیه آقای خمینی و مهندس موسوی تبلیغ کنند. چنانکه می‌دانیم برخی از سایت‌های وابسته به سازمان اکثریت – مثل اخبار روز - در این زمینه متهم اصلی دوران انتخابات هستند. منظور این نیست که پول گرفته‌اند یا وابسته به جایی هستند. اینها اتهامات سبک و بدون مدرکی است که کسی آن را جدی نمی‌گیرد. ولی منظور این است که چرا باید سیاست سایت وابسته به یک سازمان سیاسی همسو باشد با مرتجع ترین جناح‌های حکومتی علیه جنبش انقلابی مردم؟ این درحالیست که تا آنجا که ما می‌دانیم نظر اکثریت فداییان خلق با سیاست این سایت خبری یکی نبوده است. یعنی مسئله اصلی برای فداییان اکثریت بر خلاف این سایت چنین نبوده که به هر قیمت مهندس موسوی انتخاب نشود یا خراب شود. ولی چون در کنگره یازدهم سازمان، سیاست روشن و یک رهبری معین برای اجرای آن سیاست انتخاب نشد، هر سیاستی حتی اجرای سیاست طائب و طائب‌ها هم می‌تواند بنام سازمان اکثریت نوشته شود. این تنها مشکل نیست. مشکل بعدی این است که برای فرار از موقعیت نامساعد، حملات زشت و شخصی رواج پیدا می‌کند. نمونه اش را اخیرا در مورد فرخ نگهدار و نامه او به علی خامنه ‌ای دیدیم. یعنی کسانی در سازمان اکثریت احساس کردند که انتخابات دهم مواضع آنها را رد کرده و مواضع امثال نگهدار بیشتر تایید شده است، نگران از شکنندگی موضع خود در کنگره بعدی، با حملات شخصی به نگهدار خواهان اخراج او از سازمان شدند. در این زمینه هم شیوع این شیوه‌های زشت دقیقا ناشی از آن است که کنگره یازدهم سازمان بعنوان نماینده اکثریت اعضا موضع روشن و مشخصی اتخاذ نکرده بود، در غیراینصورت هر کس جای خود را می‌دانست و نیازی به این شیوه‌ها وجود نداشت.
کنگره دوازدهم باید از فرصت تاریخی تجربه انتخابات گذشته برای ارزیابی سیاست‌های سازمان استفاده می‌کرد و به آنها می‌پرداخت و می‌کوشید برای آینده سیاسی سازمان تجربه اندوزی کند. مسئله انتخابات را بررسی می‌کرد. شعارهای رای سفید و امتناع و مردم خودشان رای دهند یا ندهند، تحریم، شرکت و غیره را دقیق و عمیق بررسی می‌کرد و دست به گزینش می‌زد. خطوط اشتباهات گذشته را مشخص می‌کرد تا رفتن بسوی آینده ممکن می‌شد. ولی هیچکدام از اینها در کنگره سازمان جایی داشته است؟ اصلا بدان توجهی شده؟ اهمیتی داده شده؟ نتیجه گیری شده؟ ما تصور نمی‌کنیم. آیا سیاست روشنی تدوین شده؟ آیا یک رهبری برای اجرای این سیاست انتخاب شده؟ بنظر ما نه. آیا این رهبری در کنگره آینده پاسخگو خواهد بود؟ اگر وضع بر منوال همین کنگره و کنگره‌های قبلی باشد، یعنی اعضای سازمان مداخله نکنند و پاسخگویی را طلب نکنند، در کنگره بعدی همان اتفاقی می‌افتد که در این کنگره و کنگره‌های قبلی افتاده است.
دموکراسی این نیست که هر دو سال یک بار، یا هر سال یا هر شش ماه یکبار کنگره برگزار کنیم و زیر پوشش جوان سازی رهبری از زیر بار پاسخگوئی خود را خارج کنیم و نیرو برای فعالیت های دیگر ذخیره. بجای اینکه هر عضو رهبری سازمان به خود اجازه دهد هر جا که خواست و در هر مورد خواست هرچه خواست برای خودش بگوید و مقاله بنویسد و نامش را دموکراسی بگذارند، باید به آنان اجازه داد آن مقاله‌ها را بصورت خط مشی درآورند و آن را در کنگره بخوانند و راجع به آن رای گیری شود تا معلوم شود اکثریت کنگره چه رایی می‌دهد. آن رای اکثریت را باید پایه یک سیاست قرار داد. اکثریت رهبری را از کسانی انتخاب کرد که به این سیاست معتقد و متعهد به اجرای آن و مکلف به پاسخگویی درباره آن هستند. اقلیت نظری هم می‌تواند در سازمان و رهبری آن بماند، با این حق اخلاقی که نظرات خود را حفظ کند و با این تعهد اخلاقی که منافع کل سازمان و جنبش را بالاتر از منافع شخصی خود بداند و دربرابر اجرای خواست اکثریت کنگره کارشکنی نکند. کنگره‌های سازمان فداییان خلق اکثریت متاسفانه هنوز با این کنگره واقعی و این دموکراسی واقعی فاصله نوری دارد و به همین دلیل است که چنین کنگره هائی می شود "دیداری نوبتی با رفقا، دوستان و آشنایان" که اگر تاکنون آوردن بچه به همراه مجاز نبوده، ممکن است در آینده این دیدار تبدیل شود به دیداری خانوادگی به همراه بر و بچه ها!

راه توده 313 12 اردیبهشت ماه

بازگشت