راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی -7

دهها هزار شتر

افغان ها را

به اصفهان آوردند

 
 

تنها کسی که به خود جرات داد در برابر چپاولگران محمود افغان مقاومت کند، مردی بود که سرپرستی اسب های شاهی را بر عهده داشت. او که دو هزار نفر را زیر فرمان خود داشت و مامور پرورش اسب های شاه بود، به افغانان حمله برد و شترهای بسیاری را با بار آن ها به غنیمت گرفت. یکی از مهم ترین فایدهای لشکرکشی نذیرالله برای محمود افغان این بود که این راهزن کسانی بسیاری را مجبور کرده بود با او به اصفهان بیایند و بدین سان اصفهان که خالی از سکنه شده بود، ساکنان جدیدی پیدا کرد، اما با وصف این، جمعیت شهر بسیار کاهش پیدا کرده بود. وانگهی، به تدریج، سربازان افغانی که بر اثر غارت به رفاهی دست یافته بودند و وظیفه خود را تمام شده می دانستند، هوای یار و دیار به سرشان زد و گروه هایی از آنان راه قندهار را در پیش گرفتند. محمود که با خطری جدی مواجه شده بود، برای جلوگیری از فرار سربازان دستور داد خانواده های آنان را به اصفهان منتقل کنند. 8 هزار شتر به قندهار فرستادند و قرار شد با شترهایی که در قندهار وجود داشتند و نفرات دیگری که می توانستند بر سر راه به قندهار به غنیمت بگیرند، خانواده های افغانی به تختگاه انتقال داده شدند. به گفته کروسینسکی، نخستین کاروان مرکب از 30 هزار شتر بود که پس از سه ماه راهپیمائی به اصفهان وارد شد. در دو سال آتی نیز مهاجرت هایی به اصفهان صورت گرفت، اما باز هم کمبود جمعیت اصفهان جبران نشد. واپسین کاروانی که در زمان حیات محمود به اصفهان رسید، مرکب از 3 هزار شتر بود و مادر محمود نیز همراه این کاروان به اصفهان آمد. این زن که پس از مرگ میرویس، پدر محمود افغان، به عقد امیری از ینی چریان بنام عثمان پاشا در آمده بود، در قندهار مانده بود، اما سرانجام او نیز تصمیم به مهاجرت گرفت. او مانند دیگر مهاجران بر شتری سوار بود و تنها فرقی که این شتر با دیگر شتران داشت، این بود که روی کوهان حیوان را با پارچه ای ارغوانی پوشانده بودند. کروسینسکی در باره چشم انداز رقت انگیز ورود مادر محمود افغان که خود در میدان شاه شاهد عینی آن بوده است می نویسد:

 

مادر شاه جدید، نیمه برهنه و بسیار ژولیده، در لباس کمی که بر تن داشت، بی آن که همراهانی، اعم از زنان، امیران سپاه و خدمه داشته باشد، سوار بر مرکبی، در حالی که با حرص و ولع بسیار کلمی را که با دو دست گرفته بود گاز می زد، از میدانی که در ورودی قصر در آن قرار داشت، گذر کرد: او بیشتر به عجوزه ای هزار داماد می مانست تا به مادر شاهی بزرگ!

 

کروسینسکی بر آن است که اقدام محمود افغان در کوچاندن گسترده خانواده های سربازان افغانی به تختگاه صفویان به معنای این بود که او خود را از جانب ایرانیان در خطر نمی دید، زیرا در فاصله قندهار تا اصفهان افغانان حتی بر یک وجب از خاک ایران تسلط نداشتند و سیستان دژ مستحکم آن نیز در مسیر کاروان ها قرار داشت، اما ایرانیان در چنان وضع روحی اسفناکی بودند که هرگز جرات نکردند به کاروان های مهاجران افغانی آسیبی برسانند. بدین سان، بر شمار سربازان افغانی افزوده شد و همین امر موجب شد آنان به لشکرکشی های جدیدی به پردازند.

 محاصره اصفهان به درازا کشید، اما پس از سقوط تختگاه صفویان، شورشیان افغانی که جز آن شهر در تصرف نداشتند، خود در حصار شهر محبوس شدند. اقتدار آنان از محدوده حصار اصفهان فراتر نرفت و شورشیان گویی در این حصار در محاصره بودند. جماعتی که نذیرالله به اصفهان کوچانده بود، از افغانان تبعیت نمی کردند. سرانجام، نذیرالله که سرداری شجاع بود و به گفته کروسینسکی هم چون «رعدی» بر دشمنان خود فرود می آمد، در لشکرکشی کشته شد و همه شهرها و روستاهایی که او غارت کرده بود، سر به شورش برداشتند. شورشیان افغانی برای شکستن محاصره ناچار به استراتژی گسترش سلطه خود بر بخش های دیگری از ایران روی آوردند و لشکری را به شیراز اعزام کردند. محاصره شیراز مانند اصفهان به درازا کشید و سرانجام پس از هشت ماه سقوط کرد. در این محاصره بیش از دو هزار از شورشیان و به همان  تعداد از سربازان پادگان شیراز کشته شد. آنگاه، چهارصد نفر از سربازان افغانی به سوی خلیج فارس اعزام شدند و توانستند تا نزدیکی های بندر عباس نفوذ کنند، اما آب و هوای نامساعد آنان را از پیشروی بازداشت.

 

 

 

                        راه توده  38    27 آذر ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت