راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سیاست جایگزین

از نظر منتقدان

حزب توده ایران

چه سیاستی است؟

م. هاشمی

 
 

مقدمه
خانم مهرانگیز داغستانی درمقاله ۱۹ دسامبر در سایت اخبار روز "تحت عنوان یک دست صدا ندارد" ضمن تایید بخشی از نوشته پیشین اینجانت متذکر شده‌اند که از بحث خانم مریم مهاجر منحرف شده‌ام. ضمن تایید نظر ایشان ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
۱- مقاله من در جواب به آقای یعقوب صادقی بود که در حقیقت نوشته خانم مهاجر را بهانه قرار داده بودند تا به مصوبات پلنوم های سال های 60 و 61 حزب توده ایران و سازمان فداییان اکثریت حمله کنند و به صورت غیر مستقیم در بحث‌هایی که از جانب فرخ نگهدار، بهزاد کریمی و جمشید طاهری پور شروع شده بود شرکت نمایند.
۲- سوالها وموارد مطرح شده از جانب خانم مهاجر مورد تایید بنده نیز هست ومعتقدم که افرادی نظیر آقای حجاریان برای روشن شدن افکار عمومی باید حقایق آن دوران را بازگو نمایند.
۳- در آن مقاله متذکر شدم که شرکت سازمان جاسوسی انگلیس در سرکوب حزب ضروری بود زیرا بخشی از حاکمیت حاضر به سرکوب دگراندیشان نبود. انتخاب عسگراولادی و مادرشاهی برای تماس با جاسوسان انگلیس اتفاقی نبوده و کاملا آگاهانه صورت گرفته است و فعالیت سرویسهای جاسوسی بیگانه و مخصوصا انگلیس در ایران هیچ‌گاه قطع نشده وهمچنان ادامه دارد.
۴- قصد من نه ورود به بحث خانم مهاجر بلکه پاسخ به آقای صادقی بود که به خط مشی حزب وسازمان در دوران قبل از یورش دوم تاخته بود بدون اینکه قادر باشد هیچ پیشنهاد و راهکار مشخصی ارائه دهد و یا حاضر باشد درباره روش و سرنوشت دیگر گروه های سیاسی کمترین ارزیابی را ارائه دهد. بحثی که در اینجا می کوشم آن را بیشتر باز کنم تا شاید به ابهام پیش آمده برای خانم داغستانی نیز پاسخی داده شود.

حزب توده ایران و انقلاب ۵۷
حزب توده ایران به همراه توده های میلیونی مردم با تمام نیروی خود در جهت پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم شاهنشاهی شرکت کرد. شاید حزب توده ایران تنها گروهی بود که از پیروزی انقلاب بهمن شگفت زده نشد. بدین معنا که با یک برنامه و خط مشی مشخص وارد دوران پس از انقلاب شد. این خط مشی مبتنی بر دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن و کوشش برای پیشرفت همراه با عدالت اجتماعی بود، اما هیچگاه از جانب نیروهای انقلابی حاکمیت بدرستی درک نشد و همواره مورد تردید این نیروها قرار داشت. این تردید ها از یک سو ریشه در مناسبات نیروهای مذهبی با نیروها لاییک در طی پنجاه سال سلطنت پهلوی داشت و از سوی دیگر برخاسته از نفرت و کدورتی بود که میان بخشی از مذهبی ها با مارکسیست ها درجریان انشعاب درون سازمان مجاهدین خلق بوجود آمده بود. حزب می کوشید بر این مناسبات توام با سوظن غلبه کند و آن را به همکاری و اتحاد تبدیل کند، آن هم در شرایطی که دولت موقت و بورژوازی لیبرال از یکسو، چپ روها از سوی دیگر و بالاخره قشریون و انحصار طلبان از جهت سوم برعکس مدام بر تفرقه و سوظن بیشتر دامن می زدند.
حزب توده ایران در کوشش خود تحت تاثیر این جریان ها قرار نگرفت. دولت موقت از تریبون های رسمی و بر اساس قانون سیاه ۱۳۱۰رضاشاهی حزب را غیر قانونی اعلام می کرد. انحصار طلبان بی دینمان خواندند و چپ روها ما را دنباله رو روحانیت قلمداد کردند. در همان حال برای تحریک بیشتر نیروهای مذهبی طرفدار انقلاب رادیوهای اپوزیسیون ضدانقلاب در عراق وغرب رهبران انقلاب و منجمله شخص آیت الله خمینی را توده‌ای و طرفدار شوروی معرفی می کردند. حزب در این دوران فشار از جانب چپ روها و انحصار طلبان، با متانتی در خور تحسین به امر سازماندهی نیروهای خود پرداخت و با تبلیغ و ترویج نظریات خود زمینه بحث با نیروهای دیگرانقلابی را باز نمود. این بحث‌ها در اواخر ۵۹ و اوایل ۶۰ باعث جلب اکثریت سازمان فداییان خلق در راستای دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن شد. متعاقب آن از همه دیگر سازمان های چپ رو بخش هایی به سیاست حزب پیوستند و زمینه اتحاد نیروهای انقلابی فراهم گشت. این موفقیتی است که هیچ گروه و سازمانی نمیتواند آن را انکار کند. جدا کردن و نجات بخش عظیمی از نیروهای جوان و روشنگر از دام ماجرا جویی در این سالها کار عظیم و شاید بزرگترین خدمتی بود که حزب توده ایران به انقلاب 57 کرد.
اما این خدمت از جانب نیروهای چپ واپوزیسیون خارج کشور نه تنها به انحاء مختلف انکار شده بلکه سعی شده مترادف با خیانت نیز معرفی شود. آنچه خانم داغستانی در نوشته من "تسویه حساب" می بینید برای من مفهوم دیگری دارد. رهبری حزب توده ایران با فداکاری و درایت بخش قابل ملاحظه ای از نیروهای انقلابی که میتوانستند قربانی انحصار طلبان حکومتی شوند را از زیر ضرب خارج کرد و نگذاشت که آن‌ها به سرنوشت هزاران هوادار و عضو سازمان مجاهدین دچار شوند. ولی اکثریت این رهبری قبل از اعدام فیزیکی اعدام شخصیتی شدند. پرسش من این بود که یاران آزاد در قبال آن‌ها چه کردند و چه کردیم؟ مقاله آقای صادقی را باید یک بار دیگرمرور کرد تا به عمق فاجعه پی برد.
اگر مشی اتخاذ شده ازجانب رهبری حزب در جهت دفاع از انقلاب مبتنی بر واقعیات جامعه نبود چگونه توانست در عمق جامعه به آن وسعت نفوذ کند و اکثریت نیروهای چپ را با خود همراه کند؟ و اگر انکار این مشی درست بود چرا گروه‌های چپ خارج از کشور نه تنها قادر به جذب نیروهای جوان مترقی نیستند حتی نتوانسته اند بین خود اتحادی ایجاد کنند؟ واقعیت آن است که امروز نیروهای پیشرو واصلاح طلب داخل کشور توانسته اند همچنان پرچم دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن را در دست نگاه دارند و به همین دلیل در حصر و حبس و فشار حکومت قرار گرفته اند.
یقینا نه انقلاب در انحصار حزب توده ایران بود و نه انقلابیگری و حقیقت! فقط راهکارهای حزب براساس واقعیات جامعه ایران تنظیم شده بود. ولی به زمان بیشتری نیاز بود تا بتوان اعتماد مجموعه نیروهای انقلابی و مترقی جامعه را برای ایجاد جبهه متحد خلق جلب کرد. طرفداران دیروز خط امام که امروز در جنبش اصلاحات و جنبش سبز گرد آمده اند در صدد احیای همان آماج هایی هستند که حزب توده ایران به عنوان مشخصه های خط امام بر میشمرد و اکثریت نیروهای چپ داخل وخارج کشور درجریان انتخابات ۸۸ از آن پشتیبانی کردند.
پس از یورش
شرایط سخت پس از دو یورش سال 61 و 62 و اعدام انقلابیون توده‌ای و سایر دیگراندیشان در قتل عام 67 همه را غافلگیر نمود و برخی را به کٰژراهه کشاند. در این شرایط انحراف از خط و مشی درست ومنطقی حزب قابل درک بود. اما گذشت نزدیک به سی سال باید ما را متوجه خطاها وتحلیل های نادرست از وقایع کرده باشد. میشود همه شکست ها وخطاها را به پای کمیته مرکزی حزب ومخصوصا زنده یاد نورالدین کیانوری نوشت. میتوان هزاران مقاله کهنه شده را با هزاران مقاله جدید و با همان مضمون مقاله آقای صادقی مخلوط و تکرار کرد. اما نمی توان از پاسخ به یک سلسله پرسش های تاریخی فرار کرد. اینکه امثال اقایان صادقی ها بجای انتقاد از حزب توده ایران چه انتقادی از خود دارند؟ چپ ناب یا به قولی چپ دمکرات در کوران حوادث پس از انقلاب چه راهکار مشخصی را باید بر می گزید که بدون تحمل خسارت به سر منزل مقصود برسد و ما را صاحب ایرانی آزاد، آباد و مستقل گرداند؟ اگر چنین راهکار دیگری اساسا وجود داشت و به حزب و سازمان پیشنهاد میشد آیا آنان از قبول آن سر باز می زدند؟ یا نه انتقادتان به حزب توده ایران اصلا چیز دیگریست و آن اینکه چرا رهبری خود را از "خانه شیشه ای" که در آن نشسته بود مانند رهبران دیگر گروه ها خارج نکرد ؟
به هر حال ما پس از سی سال همچنان چشم به راه یک خط انتقاد از خود این دوستان و شنیدن یکی از پیشنهادها و راهکارهایشان برای در پیش گرفتن سیاستی دیگر و توضیح دقیق دلیل شکست سیاسی و خروج آنان از کشور هستیم.
دوران تهمت زدن و ناسزا گفتن و انتقاد کردن از حزب توده ایران و رهبری آن و شانه خود را از زیر بار مسئولیت سنگین تاریخی خالی کردن به سر آمده است. تاریخ با جنبش اصلاحات و بویژه جنبش سبز آخرین میخ های تابوت را بر نقادی های سبکسرانه و اظهار نظرهای منتقدان سیاست و رهبری حزب توده ایران کوبیده است. با هیچ تبر و چکش و حمله نظامی و کودتای سیاسی هم دیگر نمی توان در این تابوت را گشود.
 

 

 

 

                        راه توده  389     4 دی ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت