راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

در یاد بود
فرج سرکوهی
چه خواهند گفت؟
دکتر سروش سهرابی

 

مبارزه علیه حزب توده ايران پدیده جدیدی نیست و از همان آغاز فعالیت حزب وجود داشته است. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، بارها از مرگ سیاسی و اجتماعی حزب ما سخن گفته شده است. و البته در هر فرصت از حمله به آن مردگان سیاسی و اجتماعی خودداری نشده است. گویی ارواح آنها همچنان بر سر زندگان کنونی سنگینی می کنند.

آخرین کارزار وسیع پس از پخش با تاخیر برنامه پرگار در بی بی سی آغاز شد. این تاخیر ظاهرا بدلیل نیاز به استمداد از مخالفان حزب بود که هریک حمله ای را از زاویه ای به گذشته حزب آغاز کردند و برخی نیز بنوعی تلاش کردند کاری که سازمان جاسوسی انگلستان در همکاری با آقایان عسگراولادی و مادرشاهی آغاز کرده بود را به اتمام برسانند.

در این میان گروه های مختلفی قابل تشخیص می باشند.

پاره ای جداشدگان از حزب که بعد از 28 مرداد تا سال های دهه 60 همچنان به انتقاد از فعالیت‌های حزب می پردازند هرچند که هیچیک از آنان نه موفق به تشکیل یک سازمان سیاسی پایدار گردیدند و نه حتی امکان دریافت بهتر تحولات اجتماعی ایران در رویدادهای انقلاب را فراهم کرده اند.

جریان دوم بازماندگان گروه های خیال پرداز و چپ رو می باشند که تصور می کنند وجود حزب توده ايران مانع سرنگونی جمهوری اسلامی توسط آنان گردیده است و به این ترتیب جامعه ایران از رهبری آنان برای رسیدن به یک جامعه خیالی محروم گردیده است. اینان بیشتر دو دهه اخیر را در خارج از ایران گذرانده اند و تاریخ برایشان با شکست خیال پردازی های سال 60 به پایان رسیده است. هیچ تکانی، هیچ نیرویی، حتی جنبش بزرگ دوم خرداد و جنبش سبز که ادامه منطقی انقلاب 57 می باشند منجر به بیداری آنان نگردید.

دلیل جدال دو گروه یاد شده فوق با حزب توده ايران در آنست که می دانند اندیشه های توده ای را می توان هم اکنون نیز در میان جوانان ایرانی که در دهه 60 و 70 خورشیدی بدنیا آمده اند جستجو کرد. در حالیکه رهروی در پی این دو گروه باقی نمانده است.

از جمله نوشته های جالبی این گروه اخیر مقاله ای است که آقای سرکوهی به سفارش بی‌ بی ‌سی در یادبود پرویز شهریاری نگاشته با عنوان "پیروزی علمی و شکست فرهنگی".

او تلاش هایی را که پرویز شهریاری در جهت ترویج و گسترش آموزش عمومی در ایران یا ترجمه و تالیف هایی که در موضوعات علمی و بخصوص ریاضی انجام داده است را "پیروزی علمی" قلمداد می کند. آقای سرکوهی ظاهرا تفاوت میان فعالیت علمی و فرهنگی را نمی داند. پرویز شهریاری یک چهره علمی به معنای ارائه دهنده یک نظریه تازه یا کاشف فرمولی جدید نیست. فعالیت های او در عرصه علم هم فعالیت های فرهنگی است. او هرگز مدعی نبود که دارای نظریه جدید در ریاضی می باشد، فعالیت او به آموزش ریاضی و گسترش اموزش عمومی و شیوه های بهتر آموزش علمی متوجه بود.

آنچه در مقاله یاد شده به عنوان "فرهنگی" در نظر گرفته شده احتمالا بایستی در معنای "سیاسی" در نظر گرفت. اما شکست سیاسی پرویز شهریاری چه بود؟ شکست او علاوه بر ترجمه ناموفق – به زعم سرکوهی – برخی رمانها، سردبیری مجله چیستا بود که گویا در سنجش با مجله هایی همچون آدینه، دنیای سخن و تکاپو که ایشان، شاید قلمش گاهی در آنها بند بوده مجله ای کاملا سیاسی بود. بنظر سرکوهی "چیستا" بدلیل پایبندی شهریاری به ایدئولوژی "چپ سنتی" از طرح مباحث نظری نو و انتشار شعر و داستان معاصر ایران و غرب و دفاع از آزادی بیان باز ماند و به فضایی برای انتشار ادبیات روسی، رئالیزم انتقادی سوسیالیستی مبدل شد. ولی مجلات مورد نظر آقای سرکوهی در چاپ آثار خلاقانه شعر و داستان معاصر ایران و جهان کامیاب بودند و به نفوذی بالا دست یافتند.

متاسفانه چنانکه از دیگر نوشته های آقای سرکوهی می توان فهمید ایشان خود را نیازمند مطالعه قبل از نگارش نمی دانند. چنانکه مثلا سخن انگلس را به استالین نسبت می دهد و بعد آن را به احسان طبری می چسباند و در حالیکه راجع به انگلس و استالین و طبری نظر می دهد معلوم می شود هیچکدام را هم نخوانده است. و البته در این زمینه هم نگرانی به خود راه نمی دهد چون می داند آنها هم که در بی‌بی‌سی مقالات او را منتشر می کنند نه سوادشان از او بیشتر است و نه ادعاهایشان کمتر. پس رشته های محکمی ناشر و نویسنده را به هم متصل می کند! 

به همین شکل بنظر می رسد ایشان آثار پرویز شهریاری و مجله چیستا را هم مطالعه نکرده و اگرنه از پیروزی علمی و شکست فرهنگی شهریاری سخن نمی گفت. "چیستا" مجله ایست که در آن مطالب گوناگونی از بررسی مذاهب و آیین های باستانی ایران با شعر و داستان و تاریخ و مطالب علمی مختلف و گاهی مقالات سیاسی و اقتصادی وجود داشته است، ضمن اینکه با رویکرد به دین ایرانی زرتشتی منتشر می شود و قطعا ناشر نظرات سیاسی پرویز شهریاری نبوده و نیست. البته در این نشریه دفاع از نئولیبرالیسم اقتصادی و یا شاهپور بختیار به چشم نمی خورد و از این نظر ممکن است با سلیقه آقای سرکوهی و بی‌ بی ‌سی جور در نیاید ولی نمی توان گفت بدین دلیل شکست خورده است. برعکس بسیاری از مقالات چیستا برای کسانی که آن را پیگری و مطالعه کرده ند می تواند به راهنمای بررسی فرهنگ و آیین های ایران تبدیل شود.

ما در اینجا قصد مقایسه چیستا مثلا با ادینه به سردبیری آقای سرکوهی را نداریم. ادینه نشریه موفقی بود و می توانست موفق تر هم باشد اگر تنگ نظری های ادبی و سیاسی آقای سرکوهی مانع بروز استعداد ها در این نشریه نمی شد و آن را در مسیر خاص سلیقه ایشان محبوس نمی کرد.

با این وجود نمی توانیم تاریخ ادبیات ایران به دو دوران قبل و بعد از آقای سرکوهی تقسیم کرد. چنانکه مجلات دنیای سخن و تکاپو نیز به سردبیری آقایان کوشان و تویسرکانی مجلات ادبی وزینی بودند که ادامه کارشان می توانست بدون شک به نتایجی در فضای ادبی ایران بیانجامد. ولی در هر حال هیچیک از این سه نشریه را نمی توانیم رقیبی برای "چیستا" ارزیابی کنیم که اصولا ماهیت دیگری داشت.

اما در یادبود شهریاری با آن تصوری که او از بی نهایت جهان و نقش ناچیز خود در آن داشت چه می توان گفت.

در مورد او بدون تردید می توان گفت که چند گامی در راه آرزوی خود بر داشت. آنچنانکه احسان طبری می گفت :

در این عمر گریزنده که گویی چون خیالی نیست

تو آن جاودان را در جهان خود پدید آور

که هر چیزی فراموش است و آن دم را زوالی نیست

در آن آنی که از خود بگذاری و از چنگ خود خواهی

برایی در فراخ روشن فردای انسانی

روانت شعله ای گردد فرو سوزد پلیدی را

بدرد موج دود آلود شک و ناامیدی را..

و او : به راه خویش پای افشرد و ایمان داشت پیمان را

چرا که می اندیشید که : تمام هستی انسان گروگان چنان آنی است.

 

به این ترتیب است که به هر صورت می توان او را انسانی پابرجا و استوار در راه خود، یعنی در تلاش برای ایجاد تغییرات مثبت از طریق کارهای فرهنگی و نیز مبارزه سیاسی دانست.

در این میان او نیازی به قدردانی ما نداشت چون خود از زندگی که انتخاب کرده بود لذت می برد. همچون به آذین که چند سالی قبل از او درگذشته و از زندگی گذشته خود پشیمان نبود. هر چند بسیاری به همین دلیل بر او خرده می گرفتند. انسانهایی مانند به آذین، طبری، کیانوری، شهریاری می بایستی شکست بخورند تا حقارت برخی برای خودشان قابل تحمل تر باشد.

متاسفانه از بین آنها که امکان آن را پیدا کردند هیچیک شکست را نپذیرفت و از زندگی خود ابراز پشیمانی نکرد. در حالیکه از بسیاری از بر مسند انتقاد و ارشاد نشستگان می توان کارنامه ادبی و اجتماعی سیاسی آنان را مورد پرسش قرار داد.

حاصل کار فرهنگی آقای سرکوهی که خود بیش از یک دهه است در محیطی بدون سانسور زندگی می کند چه بوده است؟ جز نوشتن مقاله های سفارشی برای حمله به چهره های برجسته سیاسی و اجتماعی و ادبی ایران؟ اگر روزی سخنرانی بخواهد در یادبود سرکوهی سخن گوید چه برای گفتن خواهد داشت؟ فردی که مبارزه با حزب توده ايران را دکان معنوی و مادی کرده بود. یا نویسنده ای که در یادبود دیگران نیز در ستایش خود سخن می گفت.

سخنران سرانجام با تلخندی خواهد گفت : اگر بشکستی اینجا، زودتر از مرگ خود مردی!

 

 

 

   راه توده  363      8 خرداد ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت