چپ فرانسه |
فرانسه این روزها در تب و تاب انتخابات ریاست جمهوری است، انتخاباتی تاریخی که ابعاد آن از چارچوب یک انتخابات و نتایج آن و این که چه کسی رییس جمهور خواهد شد و نخواهد شد بسیار فراتر می رود. شاید بتوان پیامدهای این انتخابات را از برخی جهات با جنبش سبز است. جنبش سبز هم از یک انتخابات ریاست جمهوری بیرون آمد ولی ابعاد آن وسیعا فراتر از خود انتخابات بود. انتخابات فرانسه وضعی مشابه دارد ولی در شرایطی بسیار متفاوت و با اهدافی متفاوت. از درون مبارزات انتخاباتی کنونی فرانسه به تدریج شرایط یک تحول بنیادین، یک "قیام مدنی"، یک انقلاب، در حال ساخته و پرداخته شدن است. در واقع کمونیستها و جبهه چپ فرانسه از طریق این انتخابات، می کوشند طبقه حاکم این کشور را بر سر دوراهی میان عقب نشینی و یا قیام مردمی قرار دهند که حاصل کار در هر دو صورت یک انقلاب شهروندی خواهد بود. البته این "قیام مدنی" خیزشی است مسالمت آمیز و غیرخشونت آمیز که از طریق ترکیب ظرفیتهای بزرگ انتخاباتی با تظاهرات و میتینگهای تودهای و اعتصابات کارگری و کارمندی تحقق می یابد. استراتژی تدارک قیام مدنی و انقلاب شهروندی را "جبهه چپ" در فرانسه به چه شکل پیش می برد؟ در مرکز این استراتژی بردن شماری از ایدهها و مطالبات و برخی شیوههای مبارزه در میان مردم است که باید به تغییر تناسب قوای سیاسی و طبقاتی منجر شود : 1- سطح نخست و ایده و اندیشه نخست عبارتست از طرح مطالبات روزمره مردم. خواستهایی نظیر حداقل دستمزد به 1700 ارو، بازنشستگی در 60 سالگی، رایگان شدن درمان، بهداشت، آموزش و پرورش و آموزش عالی، واحد بودن قانون کار، مخالفت با قراردادهای فردی و غیردستجمعی و ... این سطح درواقع وسیعترین نیروهایی را که از وضع کنونی رنج می برند و آماده پذیرش خواست تحول هستند در بر می گیرد. 2- ایده و اندیشه دوم عبارتست از ابزارهای تحقق این خواستها از طریق ضرورت تقسیم ثروت، محدود کردن درآمد ثروتمندان، بستن مالیات و تعیین حداکثر ثروت، تعیین ضریب حداکثر و حداقل درآمد در واحدهای تولیدی، ضرورت ملی کردن و ایجاد قطبهای مختلف بخش عمومی در جهت بهبود وضع مردم و ... بنابراین رفتن این اندیشه در میان مردم که یک سلسله خواستها و مطالبات پایهای وجود دارد که تحقق آنها مستلزم تقسیم ثروت اجتماعی و لطمه زدن به پایههای مالکیت فردی و گسترش مالکیت جمعی است. 3- ایده و اندیشه سوم عبارتست از ضرورت یک سلسله حقوق و آزادیهای نوین برای کارگران و زحمتکشان در سطح کارخانهها و محیطهای کار. مانند حق وتوی کارگران روی تصمیمات استراتژیک بنگاه ها، حق کارگران برای تشکیل تعاونی و مصادره کارخانه ها، جایگاه نوین سندیکاها در محیطهای کار و مشابه آن. محیطهای کار از این طریق به جنبش عمومی جامعه پیوند می خورد. 4- سطح چهارم عبارتست از الویت دادن به تظاهرات و میتینگهای تودهای که از یکسو ابزار دور زدن سانسور رسانهای هستند و از سوی دیگر وسیله ای برای جذب نیرو، بردن مردم به خیابان و نشان دادن قدرت آنها. مهم تر از آن تبدیل کردن میتینگ و تظاهرات به ابزار فشار سیاسی بر روی حکومت در شرایط تشدید بحران است. 5 – ایده و اندیشه بعدی تاکید بر رفراندوم همچون ابزار دمکراتیک حل اختلافهای سیاسی و سمتگیریهای ملی است. رفراندم همچنین خود تجلی حق حاکمیت ملی است که دربرابر با قدرت فراملی نهادهای اروپایی قرار دارد. 6 - سطح ششم مطالبات و خواستها عبارتست از ضرورت پایان دادن به نظام کنونی، تغییر قانون اساسی و ایجاد جمهوری ششم از طریق تشکیل مجلس موسسان. جبهه چپ با طرح قانون اساسی نوین هم می خواهد سد نهادهای قانونی دربرابر تحولات را بکشند و هم مردم را به ضرورت تغییر نهادهای کنونی آگاه کند. 7- آخرین سطح اندیشهها و مطالباتی که در این انتخابات میان مردم برده شده عبارتست از تاکید بر حق قیام و وظیفه انقلاب. منظور از قیام، دست زدن به شورش و بلوا و جنجال نیست. تظاهرات و میتینگ هفتههای اخیر فرانسه هرچند بزرگترین تظاهرات دهههای اخیر در این کشور است، و هرچند پلیس نسبت به آن از خود سلب مسئولیت کرده است، ولی حتی یک شیشه در آن نشکسته و یک سنگ به جایی پرتاب نشده است، به همین دلیل مورد علاقه رسانه ها که مایلند جنبش مردم را همیشه خشونت آمیز نشان دهند نیست. به این ترتیب حق و وظیفه قیام و انقلاب آن رشتهای است که همه این مطالبات را به هم پیوند می دهد. خواستهایی نظیر افزایش حقوق و کاهش سن بازنشستگی محرک اولیه است و عامل جلب وسیع ترین تودههای مردم در پشت شعارها و خواستهای جبهه چپ است. ولی برای دست زدن مردم به مبارزه انقلابی کافی نیست. برای پیوستن مردم به روند انقلاب لازم است که وارد یک جنبش تاریخی شوند و مبارزه خود را به حوادث تاریخی پیوند زنند. تکیه مدام نامزد جبهه چپ بر انقلاب کبیر فرانسه و مبارزات انقلابی گذشته این کشور و ربط دادن آن به جایگاه آینده فرانسه همچون پیشاهنگ مبارزه انقلابی جهانی، همه برای دادن بعدی دیگر، بعدی تاریخی- جهانی، به مبارزات انتخاباتی کنونی است. اگر همه این مطالبات و اندیشهها را کنار هم بگذاریم می بینیم چگونه جبهه چپ در مبارزات انتخاباتی کنونی فرانسه، از طریق سازماندهی و از طریق پیش بردن یک سلسله ایده ها، آجر بر روی آجر پایههای عقب راندن ناگزیر طبقه حاکم از طریق تغییر بنیادین شرایط و یک روند انقلابی را روی هم می گذارد. از آنجا که طبقه حاکم سرمایهداری جز سیاست ریاضت اقتصادی هیچ راه حل دیگری پیشارو ندارد خواه و ناخواه و در هر شرایط دربرابر توده مردم قرار خواهد گرفت. نیکلای سرکوزی رییس جمهور فرانسه مدعی است که رقیب سوسیالیست او، فرانسوا هولاند، به گروگان جبهه چپ درآمده است. در حالیکه خود او بیشتر گروگان است. طبقه حاکم فرانسه از هم اکنون تقسیم شده و نسبت به آینده دچار تزلزل است: با سرکوزی بحران و رویارویی حتمی است، با هولاند عقب نشینی ناگزیر است. و این هر دو چشم انداز برای سرمایهداری فرانسه خطرناک و ناپذیرفتنی است. طبقه حاکم فرانسه همچنان سرکوزی و رویارویی را به عقب نشینی ترجیح می دهد ولی همه اوضاع دیگر در کنترل او نیست. زیرا آرایش سیاسی جامعه فرانسه براثر این انتخابات تغییر کرده است. حزب سوسیالیست فرانسه یا باید به سمت چپ رود که در اینصورت به معنای ضرورت عقب نشینی سرمایهداری حاکم و امتیاز دادن آن خواهد بود که خود به اندیشههای جبهه چپ اعتبار می دهد. و یا حزب سوسیالیست باید در همین موضع کنونی میانه خود بماند که در آنصورت از درون شکاف برداشته و پایگاه انتخاباتی خود را از دست می دهد و رای دهندگان آن توسط جبهه چپ جذب می شوند. این همان مفهومی است که سرکوزی از آن همچون به گروگان درآمدن حزب سوسیالیست توسط جبهه چپ نام می برد. ولی وضع خود سرکوزی هم بهتر نیست. زیرا "جبهه چپ" در این انتخابات به یک نمایش قدرت عظیم دست زده و ظرفیت خود را برای سازماندهی یک قیام عمومی – که آن را علنا و رسما تشویق و تبلیغ هم می کند - در صورت مقاومت طبقه حاکم نشان داده است. در واقع سناریوی بقای سرکوزی یعنی پذیرش این خطر که در ادامه مبارزات کنونی و در موقعیتهای ویژه آینده، بخشی از پیشاهنگان جامعه، در ادامه تجربه تجمعهای انتخاباتی، آماده اشغال میدانهای بزرگ شهرها شوند، همزمان طبقه کارگر کارخانهها را بدست گیرد و اعتصاب عمومی به راه افتد و اکثریت مردم، بدون آنکه خود مستقیما در این مبارزات شرکت داشته باشند، از آن بر مبنای شرایط و مطالبات فوری و درازمدت خود پشتیبانی مادی و معنوی کنند و این یعنی سرنگونی و پایان جمهوری پنجم فرانسه. همه اینها در انتخابات کنونی هم به لحاظ نظری بصورت کاملا منسجم تدوین شده و به میان مردم رفته و هم به لحاظ عملی آزمایش. اهمیت سازماندهی تجمعهای دهها هزار نفری در مراکز شهرها و طرح شعار و بکار بردن پیاپی اصطلاحات قیام و انقلاب و اشغال باستیل و رژه به سمت کاپیتول (مرکز تولوز) و تشکیل مجلس موسسان و برقراری جمهوری ششم و مشابه آن را باید در این چشم انداز دید. و همه اینها در شرایطی است که ژان لوک ملانشون مستقیما به دور دوم انتخابات راه پیدا نکند که شواهدی بسیار از احتمال نیرومند آن خبر می دهند. همه چیز نشان می دهد که فرانسه روزها، هفتهها و ماههایی تاریخی را در پیش دارد که نه تنها سرنوشت فرانسه بلکه آینده جهان را عمیقا تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. |
راه توده 358 28 فروردین ماه 1391