راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

حزب توده ایران در ج. اسلامی
از یورش اول تا یورش دوم

 

بخش خبری یورش اول و دوم به حزب توده ایران ارتباطی به انگیزه سیاسی این یورش ندارد. یورشی که سرانجام رسید به بسته شدن فضای سیاسی ایران و منحل اعلام کردن نهضت آزادی، جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و در ادامه آن می‌رود تا همین آوار حتی بر سر حزب موتلفه اسلامی هم وارد بیآید. این بخش تفسیر و تحلیل دیگری دارد. آنچه دراین مقاله مورد بحث است، دلیل تعلل و خوش بینی پیش از یورش اول، و غفلت بسیار مهم‌تر در فاصله دو یورش است.

 

در باره دو یورش به حزب توده ایران که در فاصله بامداد 17 بهمن ماه 1361 و بامداد 7 اردیبهشت 1362 صورت گرفت، تاکنون تفسیرهائی توام با حدسیات و یا حتی اطلاعات ناقص، از سوی افراد مختلف منتشر شده است. بنظر من، دقیق‌ترین ارزیابی غیر تحلیلی از این دو یورش را می‌توان از لابلای کتاب‌ها و مصاحبه‌های کیانوری دبیراول وقت حزب و محمد علی عموئی دبیر و عضو هیات سیاسی وقت حزب استخراج کرد. حتی درجزوه‌ای بنام "دفترچه حقیقت" که آن را مرحوم پیروز دوانی منتشر کرد، اما تقریرهای "مهدی پرتوی" مسئول سازمان غیرعلنی حزب در سالهای پس از انقلاب بود نیز می‌توان رگه هائی از واقعیات را یافت.
اگر خلاصه ‌ای بخواهیم از این مجموعه استخراج کنیم و آن را اطلاعاتی درباره یورش اول به حزب توده ایران بدانیم، آن خلاصه چنین است:
در سه ماه پیش از یورش اول، رهبری حزب در تدارک خارج کردن بخشی از رهبری حزب از کشور و تبدیل سازمان علنی حزب به سازمان نیمه مخفی با شمار اعضای محدود بود. بقیه می‌توانستند بصورت هوادار باقی بمانند اما نه در تشکیلات حزبی. در همین ارتباط راه‌هائی برای خروج از کشور بررسی شد. از جمله از طریق دریای خزر، مرز ترکمنستان و سرخس خراسان به طرف اتحاد شوروی سابق.
هیات سیاسی سرانجام یک لیست از اعضای رهبری تهیه کرد که باید از کشور خارج می‌شدند. این لیست شامل 17 عضو رهبری بود. از جمله کیانوری که باید از کشور خارج می‌شد. قرار بود رهبری حزب در داخل کشور، پس از این خروج، به محمدعلی عموئی منتقل شود. این طرح شبیه همان طرحی بود که پس از تیراندازی به شاه در سال 1327 و خروج بخشی از رهبری حزب که در خطر بازداشت بودند پیاده شد. از جمله دبیراول حزب "رادمنش" و ایرج اسکندری، احسان طبری و ...
برخی مخالفت‌های افرادی که باید از کشور خارج می‌شدند اما تمایل نداشتند و می‌خواستند بمانند و بیانیه 8 ماده‌ای آیت الله خمینی موجب تعلل برای اجرای این مصوبه شد. البته در این میان تاثیر تبلیغات دوران پس از کودتا که توی دهان‌ها انداخته بودند، یعنی فرار رهبری حزب از کشور موثر بود. در بیانیه 8 ماده‌ای آیت الله خمینی، گشایش دوباره فضای سیاسی کشور و ضرورت اجرای دقیق قانون اساسی مورد تاکید قرار گرفته بود. در فاصله صدور این بیانیه تا یورش اول به حزب توده ایران، بحث اساسی در هیات سیاسی، در باره تفسیر این بیانیه بود. عده‌ای آن را چنان جدی ارزیابی کرده بودند که ضرورت خروج از کشور را منتفی میدانستند و شماری نیز زمینه اجرای چنان بیانیه‌ ای را در فضای سیاسی آن روز ایران ممکن نمی‌دانستند و نسبت به اجرای آن بدبین بودند. در کشاکش این بحث ها، تعقیب و مراقبت رهبران حزب روز به روز گسترده ‌تر و شبانه روزی ‌تر می‌شد. از جمله نصب دوربین‌های مخفی در اطراف منزل اعضای رهبری حزب و دفاتر غیر علنی حزب که معمولا در آپارتمان‌های مسکونی دائر بود. اعتراض‌های رهبری حزب به حاکمیت دراین مورد نیز یا بی‌جواب می‌ماند و یا می‌گفتند: مسئله اصلی شما نیستید، بلکه می‌خواهند حجتیه را کنترل کنند و می‌ترسند آنها علیه شما دست به عمل‌های تند بزنند!
اگر بخواهیم غفلت رهبری حزب از قدرت ارتجاع مذهبی و مخالفان فعالیت حزب در حاکمیت چند لایه جمهوری اسلامی را معیاری جدی در این زمینه تلقی کنیم، آنگاه باید گفت که تعلل در خارج کردن بخشی از رهبری حزب که می توانست پس از یورش به حزب، در خارج از کشور نقش مهمی را برعهده بگیرد از یکسو، و قبول خوش بینانه استدلال‌های رهبران وقت جمهوری اسلامی مبنی بر تعقیب حجتیه و نه حزب از سوی دیگر را باید بپذیریم. از جمله رهبرانی که در آن زمان ارتباط تقریبا منظم با شخص کیانوری داشتند، هاشمی رفسنجانی بود که اتفاقا شخص او، در آستانه یورش اول به حزب به کیانوری گفته بود حجتیه را می‌خواهند کنترل کنند، شما نگران نباشید!
در اولین ساعات بامداد 17 بهمن 1361 با یورش به خانه دختر مریم فیروز در خیابان نصرت، منشعب از خیابان انقلاب تهران، کیانوری و همسرش مریم فیروز را در تختخواب دستگیر کردند. آن‌ها از بام خانه و دیوار خانه مسلحانه به خانه یورش بردند. همزمان با کیانوری، شماری دیگر از رهبران حزب که اتفاقا بیشتر آنها، همان 17 نفری بودند که باید از کشور خارج می‌شدند و همچنین محمدعلی عموئی که قرار بود رهبری حزب را در داخل کشور دراختیار بگیرد دستگیر شدند. کیانوری، پس از کشتار 1367 در نامه خود به رهبر جمهوری اسلامی – علی خامنه ای- نوشت که از همان روزهای اول دستگیری شلاق و شکنجه آغاز شد. و باز از او نقل می‌شود که گفت: هنگامی که ما را به همراه دخترم افسانه و نوه ام به کمیته مشترک – موزه عبرت کنونی- بردند، بلافاصله با بی‌سیم به یک کسی گزارش دادند که کیانوری را گرفتیم و ظاهرا آنکس که آنسوی خط بود پرسید: مطمئن هستید که خودش است؟ و پاسداری که بی‌سیم در دستش بود پاسخ داد: بله مطمئن هستیم که خودش است! بعدها گفته شد که طرف این مکالمه علی خامنه‌ای بوده که در آن زمان هنوز مسئولیت واحد ضد جاسوسی سپاه پاسداران با او بود. رهبری عملیات یورش نیز با "رفیق دوست" فرمانده وقت کمیته‌های انقلاب و عضو رهبری حزب موتلفه اسلامی بود که بعدها وزیر سپاه شد!
دستگیری‌ها و بازجوئی‌ها چنان سازمان یافته انجام شد و چنان تدارکی برای آن دیده بودند که علیرغم همه تلاش ها، حزب نتوانست اطلاعاتی از داخل زندان، در فاصله 17 بهمن 61 تا 10 اردیبهشت 1362 بدست آورد، مگر یک مورد بسیار گنُگ و نا مفهوم. این مورد را دبیر اول وقت سفارت سوریه در جمهوری اسلامی که درعین حال عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست سوریه بود و مسئول امنیتی سفارت نیز بود و بصورت طبیعی با سفارت اتحاد شوروی در تماس بود به ما خبر داد. من در آن زمان با وی که "ایاد" نام داشت تماس و دیدار داشتم. او گفت که رفقای شوروی اطلاع پیدا کرده اند که فردی بنام "ستاری" را که از رهبران حزب است وادار به اعترافات کرده و از او فیلم گرفته اند. بعدها معلوم شد که "ستاری" نام مستعاری بوده که در زندان روی "کیانوری" گذاشته بودند. منبع خبر او هم سرهنگ "شبارشین" آتاشه نظامی وقت سفارت اتحاد شوروی در تهران بود. این مسئله از آن نظر هم اهمیت دارد که ثابت می‌کند منابع اطلاعاتی سفارت شوروی در تهران، بکلی مستقل و بدون هیچ ارتباطی با حزب توده ایران بود و این حرف هائی که درباره جاسوسی حزب برای اتحاد شوروی می‌گویند چقدر بی‌پایه است. همه ارتباط‌ های حزب با رفقای سفارت شوروی که آن هم بسیار محدود و معدود بود، در چارچوب آگاه کردن آنها از تحلیل اوضاع ایران و انتقال نظرات سیاسی ما نسبت به حکومت به کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و از آن طریق برای دیگر احزاب کمونیست جهان بود. شوروی مثل هر کشور بزرگ دیگری منابع اطلاعاتی مستقل خودش را بصورت سنتی که به دوران روسیه تزاری هم باز میگردد در ایران داشتند و یقین دارم که مثل هر کشور دیگری هنوز هم دارند.
با کمال تاسف، رهبری میان دو یورش این اطلاع را زیاد جدی نگرفت، بویژه که کوچکترین تصوری از شکنجه هائی که بعدها کیانوری در نامه به علی خامنه‌ای نوشت نداشت و چنان درنده خوئی را درباره حزبی که از انقلاب و رهبری آیت الله خمینی دفاع کرده بود انتظار نداشت.
مورد سوم، یورشی است که در نیمه دوم فروردین ماه 1362 به یک باغ در شهریار کرج آوردند. دراین باغ هیچ نوع جلسه و یا دیدار حزبی هرگز برگزار نشده بود و رهبران دستگیر شده حزب هیچ اطلاعی از آن نداشتند. اما در نیمه اول فروردین 1362، نیمه شب همراه با یکی از زندانیان توده ای به این باغ ریختند و آن را زیر و رو کردند. بعدها مشخص شد که آنها به خیال کشف یک کودتا و برای دستیابی به سلاح‌های حزب به این باغ ریخته بودند. کودتائی که در اصل توطئه ‌ای بود برای اعتراف گیری از رهبران دستگیر شده حزب و ارائه این اعتراف به آیت الله خمینی و گرفتن اجازه یورش دوم به حزب. بعدها، تصور می‌کنم در سال 1376 میرحسین موسوی در مصاحبه با نشریه "حوزه" در همین مورد گفت که به همراه برادران سپاه رفتیم نزد آقای خمینی. آنها استدلال کردند که حزب توده در تدارک کودتاست. اقای خمینی چنین توطئه‌ای را قبول نکرد و گفت که چنین کودتائی در کار نیست و پس از اصرار برادران، ایشان گفت من نمی‌گویم مواظب نباشید، اما نظر من اینست که چنین حرفی غلط است. متن این مصاحبه را به نقل از روزنامه کیهان در پائین این مطلب می‌خوانید.(1)

بنظر من، همین "نمی گویم مواظب نباشید" کارپایه آن دست‌های پنهان پشت یورش حزب توده ایران قرار گرفت و یورش دوم به حزب به بهانه خنثی سازی کودتای 7 اردیبهشت 1362 آغاز شد. درحالیکه در یورش اول می‌توانستند عده زیادی را بگیرند و حتی خیلی‌ها را گرفتند، اما چند ساعت بعد آزاد کردند و این امر مشخص می‌کرد که دستور یورش سراسری ندارند و دراساس سند و مدرک و استنادی برای ارائه دلیل این یورش ندارند. به همین دلیل این یورش را "جاسوسی" اعلام کردند. اما با این دلیل نمی‌توانستند یورش دوم را سازمان بدهند، زیرا اگر فردی در یک حزب جاسوس است، همان فرد را باید بگیرند و این ارتباطی با یورش به یک حزب ندارد. به همین دلیل در فاصله دو یورش ناگهان بهانه دیگری پیدا شد، یعنی "کودتای سرخ حزب با کمک ارتش سرخ". وحشیانه‌ ترین و بی‌سابقه‌ ترین شکنجه‌ها را به رهبران درجه اول حزب وارد آوردند تا از آنها اعتراف به کودتا بگیرند و آن را پایه استدلال و گرفتن اجازه یورش دوم به حزب از آیت‌ الله خمینی بکنند. بنظر من، مصاحبه میرحسین موسوی که به آن اشاره کردم یکی از مهم ‌ترین اسناد رسمی این مرحله است. سند دومی که دراین زمینه وجود دارد، مصاحبه ایست که هاشمی رفسنجانی با نشریه همشهری در سال 1385 کرد که در آن گفت: به نظر من نسبت دادن کودتا به حزب توده و یورش به حزب غلط بود. او در این مصاحبه دقیقا گفت:

«با شوروی‌ها چطور؟ این روابط وجود نداشت؟
یک کار ضد دیپلماتیک در مورد شوروی انجام شد که شاید هم لازم بود و آن، برخورد با حزب توده و دستگیری سران آن بود. این کار با تبلیغات گسترده همراه شد و به دنبال آن، روابط ما با شوروی مشکل شد.
یعنی شما برخورد با حزب توده را درست نمی‌دانید؟
اگر آن کار را نمی‌کردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیت‌هایی داشتند.» لینک این شماره همشهری در پائین این مطلب قابل دسترسی است. (2)

اما؛ این بخش خبری یورش اول و دوم به حزب توده ایران است و نه انگیزه سیاسی این یورش. یورشی که سرانجام رسید به بسته شدن فضای سیاسی ایران و منحل اعلام کردن جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب و در ادامه آن می‌رود تا همین آوار بر سر حزب موتلفه اسلامی هم وارد بیآید. این بخش تفسیر و تحلیل دیگری است که فرصت بیان آن دراین مقاله نیست. آنچه دراینجا مورد بحث است، دلیل تعلل و خوش بینی پیش از یورش اول، و غفلت بسیار مهم‌تر در فاصله دو یورش است.
بنظر من یکی از توصیه هائی که دراین رابطه شده و باید آن را با آب طلا نوشت، توصیه کوتاهی است که در یک نوشته کوتاه زنده یاد احسان طبری، پس از یورش اول به سکانداران رهبری حزب در فاصله دو یورش کرد. من بصورت شفاهی، و از دهان هاتفی در جریان این توصیه قرار گرفتم. وی گفته بود "برای مدتی کارها را تعطیل کنید!". او بیش از این مسئله را نشکافته بود، اما تفسیر بسیار واضح و روشن توصیه این بود که باید صبر کرد و دید در زندان چه می‌گذرد و تا آن زمان باید به سایه خزید. اما متاسفانه این توصیه "احتیاط ‌های طبری" ارزیابی شد و فعالیت سازمان حزبی ادامه یافت. آن رویدادهائی که دربالا نوشتم نیز هر کدام اگر دقیق بررسی شده بود، می‌توانست منجر به تجدید نظر جدی در تشکیلات علنی و غیر علنی حزب بشود، اما چنین نشد. یعنی ما باید خبری که از طرف دبیراول سفارت سوریه دریافت کرده بودیم را جدی می‌گرفتیم. به این معنی که باید حدس می‌زدیم شکنجه‌های شدید در کار است و زیر شکنجه قطعا اطلاعاتی برای شناسائی و دستگیری افراد شاخص باقی مانده رهبری حزب و همچنین خانه‌ها و امکاناتی که حزب داشت و از آن مهم تر، شناختن سرشاخه‌های سازمان غیر علنی و تعقیب و مراقبت آنها برای به طور انداختن همگی وجود دارد.
واقعه سوم که متاسفانه آن را هم نتوانستیم با دقت بررسی کنیم یورش به باغ شهریار و گشتن دنبال اسلحه بود. صبح روز یورش به باغ من و هاتفی با هم دیدار داشتیم. او در آن زمان نمی‌دانست آنکس که همراه پاسداران به باغ آمده کیست، یا اگر میدانست حداقل با من مطرح نکرد.
بدین ترتیب ما از یورش به باغ و زیر و رو کردن آن خبر دار شدیم. حتی اگر نمی‌دانستیم آن فردی که او را با خود آورده بودند کیست، با توجه به زیر و رو کردن باغ و اظهارات باغبان که گفته بود یکنفر را با خودشان آورده بودند که باغ را بلد بود باید میدانستیم فرد مورد اشاره باید زندانی توده‌ای باشد.
سناریوئی هم که ترتیب داده بودند این بود که یکنفر فرار کرده و آمده داخل باغ و پاسدارها برای دستگیری او وارد باغ شده بودند. این یورش شبانه باید به ما ثابت می‌کرد که در تدارک پرونده سازی برای یورش دوم اند.
آنچه مسلم است، اینست که از این سه رویداد و بویژه رویداد یورش به باغ شهریار، رهبری حزب در فاصله دو یورش باید قبول می‌کرد که هیچکس در زیر شکنجه دهان بسته نمی‌ماند. این احتمال را باید میداد که وحشتناک ‌ترین شکنجه‌ها را ممکن است اعمال کرده باشند. اگر این ارزیابی صورت گرفته بود، نخستین تصمیم سازمانی، تجدید سازمان فوری بخش غیر علنی حزب، قطع ارتباط ها، به خارج از کشور فرستادن شماری از کادرهای آن سازمان و... در ارتباط با تشکیلات علنی، اجرای همان توصیه‌ ای بود که طبری کرده بود. یعنی تعطیل کارها برای مدتی. این نکات، بویژه در باره سازمان غیر علنی حزب اجرا نشد. نه تنها چنین نشد، بلکه مسئول سازمان غیر علنی حزب که قطعا توانسته بودند به نام و مشخصات او در زیر شکنجه‌ها دست پیدا کنند، درجلسات هیات سیاسی میان دو یورش شرکت کرد و تمام فعالیت‌ها و ارتباط‌های آن تشکیلات مانند گذشته ادامه یافت و حتی بخشی از رهبری حزب به خانه‌های امن تشکیلات غیر علنی منتقل شدند. این بزرگترین خطاب تشکیلاتی حزب در فاصله دو یورش بود.
البته بسیار طبیعی است که امروز، با اطلاعاتی که در دست هست در باره آن شرایط صحبت می‌کنیم و قطعا در آن روزها و آن دوران رسیدن به این نتایج آسان نبود، اما بهرحال باید حداقل تا حدودی این تدابیر و پیش بینی‌ها اتخاذ می‌شد.
آخرین خبر هشدار آمیز درباره نزدیکی یورش دوم به حزب توده ایران، از طریق زنده یاد "کیوان مهشید" که در قتل عام سال 67 اعدام شد به ما رسید. مهشید از اعضای حزب ملل اسلامی بود که همراه ابوالقاسم سرحدی زاده وزیر کار اسبق جمهوری اسلامی، مهندس کاظم بجنوردی رئیس دائرالمعارف کنونی جمهوری اسلامی، عربشاهی اولین فرمانده سپاه، حجت الاسلام حجتی کرمانی و چند تنی دیگر دستگیر و محکوم به زندان دراز مدت شده بود. او در زندان توده‌ای شد و پس از انقلاب نیز رئیس مرکز کامپیوتری ایران شد و البته به تشکیلات غیر علنی حزب وصل شد. در آخرین هفته پیش از یورش دوم، او همراه سرحدی زاده برای افتتاح خانه جوانان راهی شهر رشت شد. پس از بازگشت از این سفر با من دیدار کرد و گفت که از صحبت‌های سرحدی زاده چنین بر می‌آید که همین شب‌ها یورش دیگری به حزب آغاز می‌شود و زندان‌ها را برای 2 هزار نفر آماده کرده اند. من این خبر را با استفاده از ارتباط تلفنی که با هاتفی داشتم بصورت رمز گفتم و اضافه کردم که خودم نیز برای چند روز از تهران می‌روم بیرون تا ببینم چه می‌شود.
این آخرین ارتباط من با رهبری حزب تا پیش از یورش دوم بود. این یورش همانگونه که زنده یاد مهشید گفته بود، در آخرین ساعت 6 و بامداد 7 اردیبهشت 1362 آغاز شد و در اولین مرحله، رحمان هاتفی، مهندس جوانشیر و انوشیروان ابراهیمی و مهدی پرتوی در خانه‌ای در آن جلسه کرده بودند دستگیر شدند.
-------------
از اعضای برجسته حزب که در یورش اول دستگیر شدند:
کیانوری- مریم فیروز- علی عموئی- عباس حجری- ابوتراب باقر زاده- ذوالقدر- کی منش، رضا شلتوکی (هر شش نفر افسر ارتش شاهنشاهی بودند که از کودتای 28 مرداد تا انقلاب 57 در زندان بودند)- امیرنیک آئین- منوچهر بهزادی (سردبیر روزنامه ارگان حزب توده ایران "مردم")- هدایت الله حاتمی (خلبان ارتش در دوران پیش از کودتای 28 مرداد که دستگیر نشده و از ایران خارج شده بود)- کیومرث زرشناس دبیر سازمان جوانان حزب و...
از اعضای برجسته رهبری حزب که در یورش دوم دستگیر شدند:
مهندس فرج الله میزانی دبیر دوم حزب که در فاصله دو یورش نقش دبیر اول حزب را داشت- احسان طبری- انوشیروان ابراهیمی دبیر حزب و مسئول آذربایجان- رحمان هاتفی (سردبیر سابق روزنامه کیهان)- مهدی پرتوی مسئول سازمان غیر علنی حزب- علی گلاویژ، حسن قزلچی (هر دو از کردهای ایران)، پرفسور عبدالحسین آگاهی، بهرام دانش (افسران پیش از کودتای 28 مرداد که دستگیر نشده و به مهاجرت طولانی رفته بود)

از این عده، جز کیانوری، مریم فیروز و علی عموئی و مهدی پرتوی که سرانجام از زندان بیرون آمدند و شلتوکی که براثر بیماری سرطان در زندان در گذشت و رحمان هاتفی که در دوران اولیه بازجوئی جان خود را از دست داد و کی منش که از نحوه مرگ یا کشتنش در زندان اطلاعی در دست نیست، بقیه همه در قتل عام 1367 در شوفاژ خانه زندان اوین به دار آویخته شدند و در گورهای دسته جمعی در خاوران خاک شدند.

از افراد برجسته حزب توده ایران که در سال 1367 اعدام شدند می‌توان از اعضای هیئت سیاسی و کمیته مرکزی حزب توده ایران از جمله فرج الله میزانی، عباس حجری، امیر نیک آیین، ابوتراب باقرزاده، انوشیروان ابراهیمی، اسماعیل ذوالقدر، حسین جودت، بهرام دانش، آصف رزم دیده، صابر محمد زاده، احمد علی رصدی، منوچهر بهزادی، رفعت محمدزاده، علی گلاویژ،
حسن خطیب، فرزاد دادگر، اصغر محبوب، فاطمه مدرسی (فردین)، فریبرز صالحی، حسین قلمبر و ... نام برد.
-------
1- مصاحبه مجله حوزه، با مهندس میرحسین موسوی درباره "امام و مدیریت اسلامی"
روزنامه كیهان 13/5/68 صفحه 6

«نكته مهم دیگر: معمولا انسان كه پیر می‌شود و عمری از او می‌گذرد، فعالیت ذهنی‌اش كاهش پیدا می‌كند و مطلب را دیرتر دریافت می‌كند، اما امام به هیچ وجه این حالت را تا دقایق آخر عمر پربركت پیدا نكردند. هر دفعه كه با ایشان روبرو می‌شدم احساس می‌كردم؛ از نظر سرعت انتقال و برخورد با مسئله، با وجود كهولت سن، مثل یك جوان بیست و دو ساله بودند. یعنی همان سرعت انتقال و شاید سریعتر از آن را داشتند.
در وهله اول، در موقع گزارش، زیاد توضیح می‌دادم، بزودی متوجه شدم كه نیازی به این توضیحات نیست، از این روی مسائل را تلگرافی و فشرده خدمت ایشان مطرح می‌كردم. همیشه احساس من این بود كه سریعا مطالب مطرح شده را دریافته‌اند. دریافت‌های ایشان دریافت‌های بسیار دقیق و عمیق بود. مثلا در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد كه حزب توده توطئه وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود كه ظرف 48 ساعت تا 24 ساعت ممكن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن كردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملكتی مطرح شد. گویا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با آیت‌الله موسوی اردبیلی آنوقت تشریف نداشتند. بالاخره فورا خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند.
حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حركت شرق و غرب ارائه كردند و فرمودند:
- این اطلاعات كاملا نادرست است. هیچ مسئله‌ای پیش نخواهد آمد.
اصرار شد كه آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف كرده‌اند. ایشان فرمودند:
- من نمی‌گویم مواظب نباشید و تحقیق نكنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است.
بعد هم تحلیل حضرت امام درست در آمد و نظر ایشان ثابت شد.»
 

2 - http://www.hamshahrionline.ir/news-4660.aspx

 

 

   راه توده  352     24 بهمن ماه 1390

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت