راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

فدائیان اسلام" و" موتلفه اسلامی" از زبان "حاج عراقی-2

بودن شاه

برای ما مهم تر از ترور او بود!

 

 

حاج عراقی: آیت الله كاشانی فتوای ترور رزم آراء و 6 نفر دیگر را به فدائیان اسلام داد. پس از كودتای 28 مرداد و اعدام نواب صفوی، فدائیان اسلام مثل برگ خزان ریختند و برای دادن استخفارنامه به روزنامه ها با هم مسابقه می دادند. من و چند نفر دیگر كه اعتقاد داشتیم یك دست هائی در فدائیان اسلام هست، از آنها جدا شدیم و در سال 1342 و برای مخالفت با انجمن های ایالتی و ولایتی (شوراهای شهر و روستا) موتلفه اسلامی را پایه گذاری كردیم. كسروی در جلسه بحث با نواب صفوی به او گفت: «برو اول فكری برای خرافات مذهبی بكن و بعد بیا با هم بحث كنیم!». نواب صفوی را در سال 1334 یكی از فدائیان اسلام به طمع 150 هزار تومان جایزه ای كه دولت تعیین كرده بود مخفیگاهش را لو داد. شب اعدام آنها را بعدها عموئی و كی منش در زندان برای ما تعریف كردند. (پاریس. نوفل لوشاتو. محمد منتظری کنار آیت الله خمینی با عمامه سفید و حاج عراقی سمت چپ عکس ایستاده)

 

این بخش دوم از کتاب یادمانده های "حاج عراقی" است که بخش اول آن در شماره گذشته راه توده منتشر شد. این یادمانده ها بصورت پرسش و پاسخ در مقر اقامت آیت الله خمینی در "نوفل لاشاتو" قبل از خروج شاه از ایران و بازگشت آیت الله خمینی به ایران انجام شده است. عده ای جوان در این محل از حاج عراقی در باره 15 خرداد و فدائیان اسلام در جنبش ملی دهه 20 سئوال می کنند و او پاسخ میدهد.

آنچه که حاج عراقی در سال 1357 به جوانانی که خود را به پاریس رسانده بودند گفت، بعدها تبدیل به یک الگوی حکومتی تبدیل شد که همچنان ادامه دارد و از دل آن انواع توطئه ها، ترورها، انفجارها، قتل های زنجیره ای و ... بیرون آمده است. حاج عراقی در این پرسش و پاسخ بدون محاسبات حکومتی – هنوز معلوم نبود شاه سقوط کند و جمهوری اسلامی برقرار شود- واقعیت مربوط به ماهیت فدائیان اسلام را بیان می کند و بر خلاف آنچه بعد از تاسیس جمهوری اسلامی درباره فدائیان اسلام و موتلفه اسلامی اغراق و ستایش شد، میگوید آنچه را که بعدها سانسور شد. سرنوشت حاج عراقی در جمهوری اسلامی را در مقدمه شماره گذشته راه توده بخوانید. در این شماره از قول حاج عراقی بخوانید:

 

- حاج آقا! شعبان بی مخ جزو ملیون بود؟

- اول ها بله، اما بعدش نه. بعدا با او هم برخورد كردند. یکبار بچه ها رسیدند و چند تا از آن فحش های چارواداری نثارش كردند و گفتند مرتیكه برو مثلا فلان كارت را انجام بده، كار تو به اینجا رسیده كه بیائی توی مسجد و جلوی كار انتخابات را بگیری؟ او هم آمد یك خرده قلدورن و الدورن كند كه یك فصل كتك تمیز تو مسجد خورد و از در مسجد رفت بیرون....»

 

حاج عراقی درجای دیگری و درارتباط با یورش به یك چاپخانه و جلوگیری از چاپ روزنامه حزب زحمتكشان هم از همین لات بازی ها می گوید:

 

«یكی كه آمد جلوی ما را بگیرد، خلاصه اش اكبر زد تخت سینه اش و این لات ها هم ریختند رویش و یك فصل كتك تر و تمیز زدند، اما نایستادیم رفتیم توی چاپخانه. این آقای احمد احرار كه مقاله نویس روزنامه اطلاعات است [بعدها نویسنده كیهان لندن شد] این یك جوانی بود خیلی ریق ماستی (خنده حضار) اما حالا یك مقدار چیز شده، كت و كلفت شده، این هم آن وقت ها توی برو بچه ها می لولید، می رفت این ور، می رفت آن ور، توی حزب آزاد می رفت. به حضور شما كه عرض كنم توی حزب زحمتكشان می رفت. خلاصه ما همین جوركه از پله آمدیم برویم پائین، این داشت از پله ها می آمد بالا. چشم من به او افتاد و گفتم فلان فلان شده اینجا چكارمی كنی و ازهمان بالا یك چك ما زدیم توی گوش این، از آن پله ها معلق خورد و رفتنش پائین. پست سر این، این امیر زرین كیا كه معروف شد به امیرموبور، نمی دانم اسمش را شنیده اید یا نه؟ این هم از چاقو كشان حزب زحمتكشان بود كه بعد هم توی دوسه روزه 25 تا 28 مرداد، دو سه تا از این توده ای ها را به قول یارو گفتنی شكم هایشان را سفره كرده بود، از این لات ها شده بود، البته آن موقع یك مقدار كوچك تر بود. این امیر از پله ها داشت پشت سر او می آمد بالا، كه این اكبر كه پشت سر من بود، یكی زد توی سینه اش، او دست كرد به چاقو برای اكبر و اكبر با لگد زد زیردست این، چاقو ازدستش پرید و خلاصه اش ما رفتیم تو، اینها هم از در آمدند بیرون. جعبه هائی كه تویش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد توی حیاط... »

 (مقایسه کنید به 34 سال یورش به مطبوعات و چاپخانه ها و دفاتر احزاب تا نتیجه بگیرید که حاج عراقی چه الگوئی را جلوی بقول خودش بچه مذهبی ها گذاشت!)

 

ترور سید حسین فاطمی وزیرخارجه مصدق

 

«...  درهمین اثنی، خبر ترور فاطمی توسط عبد خدائی در زندان به ما رسید. خوب، این برای خود ما هم مقدارسئوال بود، چطورشده كه اینها فاطمی را زده اند؟ (رگه های سلامت سیاسی حاج عراقی و تفاوتش با رهبران كنونی موتلفه اسلامی در همین اشارات نهفته است. راه توده)

حضار: عبد خدائی جزو فدائیان بود؟

حاج عراقی: جزو فدائیان بود

 

درباره 30 تیر

 

 روز30 تیر ساعت 9 الی 9 شروع كردند به تیراندازی به مردم، بعد ازظهر بود، كه یك افسر كه بعد هم جزو افسران به حساب توده ای از آب درآمد، از توی تانكش می آید بیرون و به جمعیت ملحق می شود... در جریان 30 تیراتفاقا خیلی توده ای ها شركت داشتند. حتی آن دختری كه پایش را زیر تانك گذاشتند از توده ای ها بود، كه من اسمش یادم نیست.

حضار: حاج آقا! در وقایع 30 تیر فدائیان چه نقشی داشتند؟

حاج مهدی عراقی: هیچ نقشی نداشتند.

حضار: دكترفاطمی ایدئولوژی اش چه بود و چه مخالفتی با فدائیان داشت؟

حاج عراقی: دكترفاطمی از وكلای جبهه ملی بود و دركارهایش قاطعیت بیشتری داشت. اینها سمت مذهبی كه نداشتند، سمتشان یك سمت سیاسی بود و با یك دید به حساب خاصی نسبت به فدائیان اسلام، از جهت اینكه اینها یك گروهی هستند متعصب، یك گروهی هستند به حضورشما عرض كنم كه مثلا بدون برنامه های صحیح حكومتی و فقط حادثه خلق می كنند، برنامه و چیزی ندارند و یا لااقل رقیبی برای خودشان تشخیص می دادند.

حضار: فاطمی ماركسیست بود؟

حاج عراقی : نه، نخیر. فاطمی آن دو سالی كه تقریبا مخفی بود دراختیار ماركسیست ها بود. آنها مخفی اش كرده بودند، اما خودش ماركسیست نبود. البته وقتی ماها- از زندان- آمدیم بیرون یك مقدار مخالفت شد [با تروردكتر فاطمی، توسط عبد خدائی]، اصلا با این طرز فكر و این عمل، و حتی در موقعی این كار می شود كه خود مرحوم نواب هم در زندان بوده و ملاقات نداشته و بدون اینكه از خود مرحوم نواب هم در این باره مشورت بكنند و از ایشان اجازه ای گرفته باشند، این كار تنها و تنها به دستور مرحوم واحدی (معاون نواب) انجام شده بود.

حضار: یعنی بدون موافقت كلیه فدائیان؟

حاج عراقی : بله، كلیه فدائیان. از ویژگی هائی كه مرحوم واحدی داشت، یك مقدار این بود كه مستبدالرای بود و بدون اینكه در یك كاری با دیگر برادران مشورت بكند، خودش هر تصمیمی می گرفت، همین جورعمل می كرد و از همین جا بود كه یك مقدار اختلاف در درون فدائیان اسلام خرده خرده بوجود می آید. بعد از آزادی مرحوم نواب عده ای از برادرها می روند و از ایشان می خواهند كه آقای واحدی را بفرستند برود قم، اما او می آید یك برنامه ای كه مصادف بود با ماه مبارك رمضان درمسجد جامع برقرارمی كند، یك ماه آنجا صحبت می كند و چون صحبت های او یك مقدار گوشه دار بوده به مخالفینش در داخل گروه و یواش یواش بین خود بچه ها دو دستگی می خواهد ایجاد بشود، نتیجه 9 نفراز بچه ها برای خاطر اینكه یك وقت تضادی ایجاد نشود، زد و خوردی نشود، دو دستگی، سه دستگی بوجود نیآید، این 9 نفر حاضر می شوند استعفا بدهند و از صفوف فدائیان اسلام خودشان را سوا بكنند و تو روزنامه های اطلاعات و كیهان استعفایشان را اعلام می كنند. از جمله خود اینجانب كه اینجا نشسته ام.

حضار: درچه سالی این انشعاب اتفاق افتاد؟

حاج عراقی : درسال 32 مرحوم نواب مرخص شد، دوماه سه ماه بعد از آزادی مرحوم نواب، این جریان اتفاق افتاد.

حضار: اینها خیلی بیشترهستند، صدتا بیشترهستند، چون هر روز یك اعلامیه ای داده می شد و اعلام می كردند ما دیگر رابطه ای با فدائیان اسلام نداریم.

حاج عراقی : نه، این ممكن است كه بعد ازجریان سال 34 باشد. فقط بعد از جریان زدن علاء بود كه چون بگیربگیر بود، یك مشت از ترسشان تند تند برداشتند اعلام كردند كه ما نیستیم، ما نبودیم، ما استعفا داده بودیم...

حضار: وقتی دكترفاطمی ترورشد، مرحوم نواب چه عكس العملی نشان داد؟

حاج عراقی : عرض كردم ایشان توی زندان بودند و من هم توی زندان بودم.

حضار: یعنی بعدش هم چیزی دراین باره نگفتند؟

حاج عراقی : نه، با صحبتی كه شده بود با مرحوم واحدی، گفته بود كه شما اشتباه كردید، نبایستی این كار را می كردید، اینها اگر زده بشوند امامزاده می شوند.

حضار: پس دراین رابطه بوده است و گرنه با نفس عمل مخالف نبودند؟

حاج عراقی : نه. گفتم كه بعد از بیرون آمدن مرحوم نواب، یك اختلافی در داخل خود فدائیان اسلام كه سرمنشاش هم مرحوم واحدی بود، بوجود آمد و عده ای از برادران استعفا دادند. بعد مسئله 28 مرداد پیش می آید كه دراین موقع مرحوم نواب رفته بودند برای موتمراسلامی.

حضار: اختلاف سر تائید دولت زاهدی...؟

حاج عراقی : ایشان چیزی نداشتند، فقط آقای كرباسچیان بود، آنهم جزو كسانی بود كه استعفا داده بود و با زاهدی یكی دو تا ملاقات می كند...

 

دستگیری نواب صفوی  و خلع لباس

 

 وقتی كه علاء  تیر می خورد و طوری نمی شود، مرحوم واحدی به اتفاق اسدالله خطیبی حركت می كنند بروند بغداد كه در اهواز دستگیرمی شوند. اسدالله خطیبی سبزی فروشی داشت توی خیابان خراسان. او بعد دو یا سه سالی آزاد شد. بعد مرحوم نواب با سید محمد واحدی و عبد خدائی و خلیل طهماسبی در خانه كسی بنام مجید ذولقدر بدام می افتند و دستگیرمی شوند. برای دستگیری مرحوم نواب 150 هزار تومان جایزه تعیین كرده بودند و گویا این آقای ذوالقدر طمعش می گیرد و آنها را لو می دهد. گردن آن كسی كه این حرف را می زند. این ماجرا حدود خرداد سال 34 است. لباس سید را از تنش در آوردند. باز اینجا هم یك حرفی زده شده، می گویند كه موافقت این را هم كه لباس ازتن سید در بیآید، قبلا از آقای بروجردی گرفته بودند. آیت الله كاشانی را دو سه روز نگهداشتند و بعد ولش كردند. بعد هم خلیل، مرحوم نواب، ذوالقدر و سید محمد واحدی را كه 18 ساله هم نشده بود [ برادر واحدی كه مانند نواب صفوی روحانی بوده و پیش تر حاج عراقی از او بعنوان عامل انشعاب نام می برد. او قبل ازاین گروه چهارنفره اعدام شده بود] می برند اعدام می كنند. این دفعه كه من زندان بودم، افسرای توده ای، كی منش و عموئی ازشب آخری كه بچه ها را می برند برای اعدام تعریف می كردند.

 

اندیشه های فدائیان اسلامی

 

حاج عراقی دربخش دیگری ازمصاحبه اش درباره اندیشه های نواب صفوی اشاره به دیداری كه فدائیان اسلام با سران جبهه ملی ( درزمان نخست وزیری رزم آراء) داشته اند كرده و از قول نواب صفوی می گوید كه وی در این دیدار گفت:

 

درشرق وقتی تاریخ را بررسی می كنیم، می بینیم كه تمدن شرق قدمت آن خیلی بیشتراز تمدن غرب است، ولی اینها آمده اند اول كاری كه كرده اند فرهنگ ما را گرفتند و یك فرهنگ استعماری را به خورد ما دادند، و خرده خرده فاصله بین نسل جوان ما و فرهنگ اصیل ما ایجاد كردند و جامعه ما را عوض یك جامعه اسلامی تبدیل به یك جامعه فاسد غربی كردند. بخصوص كه ازجهت تكنیك، خودشان پیشرفت داشتند، تكنیك را به ما ندادند، ولی فسادشان را به اسم تمدن به خورد ما دادند. پس ما هم اگركه بخواهیم آن آقائی گذشته مان را دوباره بیابیم، حداقل این است كه باید یك مقدار حركت قهقرائی بكنیم و این حركت انحرافی را برگردانیم به شاهراه اصلی. (مقایسه كنید این استدلال را با حرف های آقای خامنه ای و مقابله یا یورش فرهنگی غرب)

حضار: آیا بعدا عناصری ازفدائیان به گروه های اخیر چون سازمان مجاهدین و ابوذر و غیره پیوستند؟

حاج عراقی : نه، آنهائی كه اهل كار بودند تقریبا توی همان جریان های موتلفه شركت كردند و آنهائی كه نبودند رفتند دنبال كسب و كارخودشان.

حضار: دلیل اینكه فدائیان اسلام در30 تیرمداخله نكرده بودند، چه بوده است؟

حاج عراقی : فدائیان اسلام در این موقع دیگرتقریبا یك گروه مخالف دولت [منظوردولت مصدق است] بودند، بحثی نبود در آن اگر خود قوام هم می آمد روی كار، اینها بعد التیماتوم خود را به قوام می دادند و خواسته هایشان را با دولت جدید مطرح می كردند. اما در اینجائی كه الان قوام آمده روی كار و تا دیروز باتوم های مصدق هم كه جایش خوب نشده بود، عقلانی نبود كه بیایند از مصدق دفاع بكنند.

حضار: خواست های فدائیان چه بود؟

حاج عراقی: خلع ید ازاجانب، رد فرهنگ استعماری و ایجاد فرهنگ اسلامی و خرده خرده زمینه اجرای احكام اسلام.... من 4 پیشنهاد نواب را بردم برای مصدق.

1- نماز جماعت در ادارات و وزارتخانه ها باید اجباری باشد،

2- حجاب در سراسر كشور اجباری باشد،

3- مشروبات الكلی ممنوع بشود،

4- كارمندان زن از ادارات اخراج شوند.

مرحوم مصدق گفت: برنامه دولت من فقط دو ماده دارد:

1- ملی شدن نفت

2- اصلاح قانون انتخابات تا مردم بتوانند نمایندگانشان را بفرستند به مجلس. ( همین نقل در كتاب انقلاب اسلامی و تاریخ حوزه علمیه قم نوشته غلامرضا كرباسچی صفحه 339 نیز آمده است)

 

تاسیس موتلفه اسلامی

 

ازبدو حركتی كه روحانیت راجع به انجمن ایالتی و ولایتی (مخالفت با این انجمن ها كه اكنون در شكل مخالفت با شوراهای شهرها ادامه دارد!) شروع می كنند، درتهران سه گروهی بودند كه با همدیگركارهای مذهبی می كردند، مثل مطالعه كتاب، قرائت قرآن و یا پیك نیك های جمعی. البته یك گروهش  بیشتر بچه های اصفهانی بازار بودند. یك مقدار كه كار بیشترشد و مبارزات هم حادترشده بود، اینها افتادند بیشتر روی جنبه رقابت. خود من در یكی از شاخه ها بودم و مرحوم آقای صادق امانی و حاج هاشم امانی هم در یكی از شاخه ها بودند. بعضی وقت ها كار به جائی می رسید كه حتی كار همدیگر را هم می خواستیم خنثی بكنیم. خلاصه یك دعوتی شد كه در یك جبهه واحد كاربكنیم و این شد كه به نام جمعیت های موتلفه اسلامی انجام شد و به حساب این سازمان بوجود آمد. مسلمان باید تسكیلات داشته باشد، مسلمان بدون تشكیلات ارزشی ندارد... پس موتلفه در بعد از فروردین سال 1342 بوجود آمد و شروع كرد به كاركردن.

حضار: جلسات موتلفه چه تعداد بود؟

حاج عراقی : درتهران و شهرستانها 500 جلسه داشتیم كه 5 هزار تا عضو می شد، كه سیصد و خرده ای از آن درتهران بود.

حضار: عضو زن نداشتید؟

حاج عراقی : نه! عضو زن هیچی نداشتیم، چون تصمیم نداشتیم و به اندازه كافی عضو مرد داشتیم و كاری هم نمی خواستیم بكنیم كه احتیاج به عضو زن داشته باشیم. آنها درخانه می نشستند، اعلامیه ها را دسته بندی می كردند. از وجود زنها در خانه به این نحو استفاده می كردیم.

حضار: فدائیان اسلام هم به همین نحو بود، عضو زن نداشت؟

حاج عراقی : عضو زن نه، نداشتند. البته آنها در بعضی از وقت ها از بعضی از خواهران استفاده می كردند برای حمله اسلحه.

 

موتلفه و شاه

 

ازهمان روزاولی كه حاج آقا (آیت الله خمینی) گرفته شد و تبعید شد، برنامه ترور منصور طرح شد. البته افراد دیگری هم بودند كه ایادی بود، دكتراقبال بود، سه چهار نفر بودند. با یكی دو تا از آقایان تماس گرفته شد تا فتوائی هم گرفته شود. آنها روی شخص خودش { شاه} نظرداشتند و می گفتند اگر شخص خودش زده بشود بلامانع است، اما دیگری نه. ما مدتها روی این مسئله فكركردیم. به اینجا رسیدیم كه چون هنوز سازمانی در داخل كشور ما وجود ندارد كه بتواند قبضه بكند به مجرد برداشتن و رفتن شاه، دو صورت پیدا می كند اینجا؛ یا اینكه به طور كلی به صورت ویتنام درمی آید. یا اینكه قهرا ممكن است سازمان بندی هائی داشته باشند. آنها بزنند و ببرند با كمك اجنبی بطوركلی؛ پس چه بهتراست كه ما ازخودش بگذریم و رده های پائین تر را بزنیم... حتی آقای بخارائی خودش روی این مسئله خیلی مصربود كه اگر بخواهد كاری انجام بشود، برویم سراغ خود طرف { شاه}. باز برای او هم یك مقدار صحبت شد و دلائلی همینطوركه گفتم ارائه شد تا ایشان هم قانع شد كه تقریبا روی منصور مسئله پیاده شود. زدن خود این بابا { شاه} خیلی آسانتر از زدن منصور بود. یعنی با شناسائی كه شده بود، جاهائی كه این بابا بدون گارد محافظ می رفت، همه اینجاها شناسائی شده بود و خیلی خوب می شد ازبین برد اورا...

 

( به این ترتیب حاج عراقی، صادقانه اعتراف می كند، كه فدائیان اسلام با سلطنت و شاه مسئله نداشتند و یك خط پرقدرت آنها را اززدن شاه دورمی كرده است. حتی فتوای روحانیون و مراجع تقلید، كه اكنون موتلفه خود را اینگونه تابع مطلق آن اعلام می كند، درتغییراین سیاست نقش نداشته است!! شعار حمایت از ولایت مطلقه فقیه، تلاش برای برقراری نوعی سلطنت جدید درایران با جمهوری اسلامی به "حكومت اسلامی” را در این ریشه ها باید جستجو كرد.)

 

لایحه نفت به ضرر انگلیس و به سود امریكا

 

حاج عراقی: نزدیكی های ساعت 10 بود كه ماشین منصور از قسمت شاه آباد وارد میدان بهارستان می شود و به طورعمودی جلوی درب مجلس می ایستد. قبل از اینكه شوفر بیآید درب را باز كند، خود منصور درب را باز می كند و می آید بیرون. البته آن روزمصادف بوده با روزی كه لایحه امتیاز نفت یك قسمتی از نفت جنوب را به یك شركت امریكائی می خواستند بدهد. آقای بخارائی هم از قسمت جنوب می آید. به فاصله دومتر و قبل از آنكه گارد محافظ  پیاده شود تیر اول را شلیك می كند كه به شكمش می خورد و دولا می شود، تیر دوم را می زند پس گردنش...

(منصوردر روز ترور قصد واگذاری قسمتی از نفت جنوب، كه انگلستان خود را صاحب اختیار آن میدانسته، به امریكائی ها داشته است. این مهمترین نكته ایست كه درارتباط با این ترور، كه بسیاری آنرا در جهت منافع  انگلستان می دانند، باید به آن توجه داشت- راه توده)

نوع برخورد فدائیان اسلام با آیت الله كاشانی

حاج عراقی: آن روز نواب نشسته بود که كاشانی آمد. دوتائی گرفتند نشستند و نواب شروع كرد در وهله اول حمله زیادی به كاشانی كردن كه تو به عنوان یك مجتهد، به عنوان یك رهبر مذهبی در ایران نمایش داده شده ای و جلوه كرده ای، ولی، متاسفانه نه توی خانه ات، نه دور و برتو اصلا نمود مذهبی ندارد. حتی تو قدرت این را نداری كه پسرت را نگهش داری. ما این قهوه خانه بغل درخانه تورا، برادرهای من می روند به او می گویند این صدای موسیقیت را خفه كن، اینجا منزل آقای كاشانی است. می گوید كاشانی راست می گوید جلو پسرش مصطفی را بگیرد. كه رفیق شخصیش را توی ماشین ننشانده و نیآورد. یك سری ازاین حرفها، تا آنجائی كه زورش می رسید، كوبیدش... { بلاخره} آقا { كاشانی} فتوای قتل رزم آراء و 6 نفر دیگر را از جهت شرعی صادركرد. چون مجتهد بود.

(مصطفی كاشانی پس ازانقلاب درتهران ترور شد. او با دكتر آیت و دكتربقائی همكاری داشت و درشورای مركزی حزب جمهوری اسلامی بود.)

 

 

 

 

                        راه توده  434     30 آبان ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت