راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

راه دیگری جز همراهی

با روحانی دربرابر رهبر قرار ندارد

 
 

 

تا چند روز دیگر دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به پایان می‌رسد. میراث او بصورت تلف کردن صدها میلیارد دلار درامد نفت، از بین بردن نهادهای قانونی، تحقیر ملی، به تعطیلی کشاندن احزاب و سازمان‌‌ها و نهادهای صنفی و مدنی، کودتای همه جانبه علیه قانون اساسی، روی دست مردم ایران و دولت اینده باقی خواهد ماند.

آقای خامنه‌ای نگران برملا شدن میراث دست پرورده خود در این روزهای پایانی دولت همچنان به حمایت از محمود احمدی نژاد و "خدمات ارزنده" او ادامه می‌دهد. برکسی پوشیده نیست که راز این پشتیبانی در آن است که آقای خامنه‌ای مدافع سرسخت احمدی نژاد در 8 سال گذشته بوده است. بدینسان آقای خامنه‌ای از دستپخت خود دفاع می‌کند. در واقع نیز وضع کنونی محصول مشترک هر دو آنهاست. درک آنان از سیاست، اقتصاد، مردم، حکومت، آزادی ها، احزاب و ... اگر یکی نباشد بسیار به هم نزدیک است. به همین دلیل است که علی خامنه‌ای با همه آنچه احمدی نژاد با او کرد همچنان از وی پشتیبانی می‌کند. او در احمدی نژاد شاگرد و دست پرورده و آیینه‌ای از خودش را می‌بیند. آقای خامنه‌ای از اینکه احمدی نژاد جا خالی کرد تا تیرهایی که متوجه او بود متوجه وی شود دلگیر نیست. اگر خود او هم جای احمدی نژاد بود دقیقا همین کار را می‌کرد. و مگر همین کار را در سی سال گذشته نکرده است؟ مگر همیشه کنار ننشسته و محاسن را بنام خود و معایب را به حساب دیگران نگذاشته است؟ مگر در همان حال که رهبر بوده نقش اپوزیسیون روسای جمهوری که در همه کارهای آنان دخالت و کارشکنی می‌کرده بازی نکرده است؟

احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری خود همان راهی را رفت و کارهایی را کرد که اگر خامنه‌ای بجای او بود می‌کرد. احمدی نژاد همه نهادهای نظارتی را نابود کرد و مگر علی خامنه‌ای در مورد خود چنین نکرد؟ مگر همه تلاش‌‌های مجلس خبرگان برای نظارت بر کار رهبری به بن بست مقاومت علی خامنه‌ای برخورد نکرد؟

احمدی نژاد هرگز حاضر نشد در مقابل مجلس و هیچ نهاد دیگری پاسخگو باشد و مگر علی خامنه‌ای تا به امروز پاسخگوی یک ساعت از بیش از 20 سال دوران رهبری خود شده است که شاگرد او پاسخگو باشد؟

خامنه‌ای و احمدی نژاد به مردم به یک چشم نگاه می‌کنند: خس و خاشاک. توده پراکنده‌ای که باید اجازه تجمع و ابراز نظر و حق خواهی به آنها نداد. برخلاف آقای خمینی که می‌خواست مردم حق خود را طلب کنند، اینها مردمی می‌خواهند تحقیر شده که دنبال اتومبیل آنها بدوند و از سر لطف به آنها صدقه داده شود. اقتصاد صدقه یی اوج شعور و درک این دو از اقتصاد کشور است.

خامنه‌ای هم می‌تواند مانند احمدی نژاد یک روز طرفدار هولاکوست باشد، روز دیگر هوادار تعامل و گفتگو با جهان و نامه نگاری به بوش، یک روز تار و طنبور بدست گیرد و روز دیگر فرمان شکستن آن را بدهد، یک روز سینما و سینماگران را شیطان بنامد و روز دیگر به دفاع از آنها برخیزد، کودتا کند و فریاد مبارزه با کودتا و مخالفت با استبداد سر دهد و ... علی خامنه‌ای و احمدی نژاد در یک اصل با هم مشترکند و آن اینکه به هیچ اصلی معتقد نیستند. آنها هر دو تابع زور هستند. سیاست برای آنان یعنی همین. هر جا که می‌توانی زور بگو و هر جا که نمی‌توانی تمکین و عقب نشینی کن و مترصد فرصت باش. به همین دلیل است که علی خامنه‌ای مانع واقعی در برابر اصلاحات و تحولات نمی‌تواند باشد. او کسی نیست که به بهای رفتن خود در پای اصول بایستد، زیرا به اصلی معتقد نیست. با همین شناخت است که باید قبول کرد آقای خامنه‌ای، تا آنجا که زورش نرسد با حسن روحانی همراهی خواهد کرد تا موقعیت جدیدی برای خود در جامعه فراهم کند. راه دیگری در برابر او نیست.

 

 

 

                        راه توده  41    3 مرداد ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت