راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مهندسی انتخابات

دو سوی صف

حکومت و تحریم کنندگان

 
 

  در آستانه هر انتخاباتی در جمهوری اسلامی مباحثه پیرامون آن و شرایط کشور و شیوه برخورد با انتخابات نیز اوج می گیرد که خود فرصتی تازه برای تجربه اندوزی جامعه ایرانی است. اگر از همان فردای پیروزی انقلاب برخی به مسئله شرکت در انتخابات پاسخ ثابت تحریم داده اند بیشتر ساکنان ایران نگرشی دیگر داشته اند. چرا چنین بوده است؟ آیا باید همچون مدافعان همیشگی تحریم علت را در ناآگاهی مردم جستجو کرد و کوشید با تشویق به تحریم انتخابات انان را "آگاه" کرد؟ استدلال مدافعان تحریم بر این پایه متکی است که بیشتر انتخابات برگزار شده در ایران پس از سالهای نخستین انقلاب، با معیارهای دمکراتیک پذیرفته شده فاصله داشته‌اند و در این مورد کسی تردید ندارد.
برخی نیز معتقدند که در ایران انتخابات دمکراتیک وجود ندارد ولی "رقابت" انتخاباتی وجود دارد که هدف ان در نهایت تقویت نظام حاکم ومشروعیت بخشیدن به ان است. یعنی نیروهای معینی برای زودتر رسیدن به یک هدف واحد با هم رقابت می کنند و نه آنکه سخن بر سر انتخاب و گزینش ها و هدف‌های متفاوت باشد. با این نگاه مثلا حذف رفسنجانی از طرف شورای نگهبان پدیده مثبت و مبارکی است که به "توهم زدایی" از مردم منجر خواهد شد.
با وجود این، تقریبا در بیشتر انتخابات انجام شده درایران نه تنها رقابت که انتخاب واقعی بین گزینه‌های متفاوت وجود داشته است. حتی می توان گفت که تمایز میان نامزدها در بیشتر انتخابات ریاست جمهوری ایران بسیار بیش از تفاوت‌های کاندیداها در شناخته شده ‌‌ترین انتخابات‌ها در جهان مانند‌ آمریکا و فرانسه بوده است. تمایز میان خاتمی و موسوی و حتی رفسنجانی مثلا با احمدی نژاد و حداد عادل و جلیلی بمراتب جدی تر و تعیین کننده تر از تمایز مثلا میان بوش و اوباما یا هولاند و سرکوزی است. این تمایز در پیامدهای انتخابات ها در ایران دیده شده که به تغییرات یا تلاش برای تغییراتی بسیار عمیق تر از نتایج انتخابات مثلا در امریکا و فرانسه منجر شده است. یکی از دلایل مشارکت بسیار گسترده تر مردم ما در انتخابات در مقایسه با کشورهایی مانند آمریکا و فرانسه نه توهم و ناآگاهی مردم بلکه واقعی تر و تعیین کننده تر بودن گزینش هاست.  
بدین سان ما در انتخابات کشور خود با این تناقض روبرو هستیم که‌ از یک طرف پیش نیازهای یک انتخابات دمکراتیک را فاقد بوده ایم و از طرف دیگر امکان انتخاب میان گزینه های متفاوت وجود داشته است. ریشه این تناقض در کجاست؟
ریشه در روند و ماهیت انقلاب 57 قرار دارد که از طرفی گروه‌های بسیار گسترده اجتماعی را وارد صحنه کرده است و از طرف دیگر برخی از آنها را حذف. در ایران و در روند انقلاب تحت تاثیر عملکرد گروه های چپ رو و ماجراجو از یکسو و گروه های واپسگرا و راست بر زمینه دسیسه های قدرت های خارجی و امپریالیستی از سوی دیگر قشرها و گروه های غیرمذهبی - ولو هوادار انقلاب- قربانی و از صحنه سیاست علنی و حضور در انتخابات و نهادهای جمهوری منع شدند. اما از انجا که مسئله اصلی انقلاب تضاد میان گروه های مذهبی و غیرمذهبی نبود، بلکه تضاد میان منافع اجتماعی متضاد بود، بخش عمده خواست‌های گروه های کمتر مذهبی یا غیرمذهبی جامعه توسط برخی از نیروهای مذهبی نیز نمایندگی شد. چنانکه خط امام سابق، یا اصلاح طلبان بعدی و بسیاری از روحانیانی مانند محمد خاتمی خواست ها و منافع نیروهای غیرمذهبی جامعه را نیز در کنار مذهبیون نمایندگی کردند و به همین دلیل در میان گروه های کمتر مذهبی یا غیرمذهبی همان اندازه پشتیبانی داشته و دارند که میان مذهبی ها. بدین سان در همه انتخابات ها در جمهوری اسلامی در همان حال که با معیارهای دمکراتیک فاصله داشته ایم و احزاب و گروه ها و نیروهای معینی حتی حق معرفی نامزد هم نداشته اند ولی انتخاب و گزینه کاملا واقعی و متفاوت که بازتاب و بیانگر منافع قشرهای مختلف اجتماعی باشد وجود داشته است تا انجا که حکومت برای جلوگیری از غلبه این یا آن گزینه نه تنها ابزار نظارت استصوابی را بکار گرفته است بلکه تا مرز کودتا و پذیرش بیشترین هزینه و بحران حکومتی پیش رفته است. همین نشان می دهد که اولا انتخابات در جمهوری اسلامی تا چه اندازه جدی و مهم و اثربخش است و ثانیا آنان که مدعی هستند در نظام جمهوری اسلامی رییس جمهور "تدارکاتچی" است چه مقدار اهمیت و نقش رییس جمهور را در این نظام دست کم گرفته اند. اگر رییس جمهور واقعا تدارکاتچی بود که حکومت برای تحمیل رییس جمهور مورد نظر خود تا مرز کودتا یا رد صلاحیت کسانی مانند هاشمی رفسنجانی یعنی رد صلاحیت کل نظام پیش نمی رفت. ضمن اینکه واقعیت تفاوت ها و تمایزها مثلا میان دوران محمد خاتمی با احمدی نژاد به همه مردم ایران نشان داده که رییس جمهور تدارکاتچی نیست و اینکه چه کسی در این مقام قرار بگیرد اتفاقا بسیار بر روی مسیر اقتصادی و اجتماعی و زندگی مردم اثر دارد. همین عوامل موجب می شود که مردم نسبت به انتخابات بی تفاوت باقی نمانند. سردی و بی تفاوتی اگر امروز دیده می شود در آن است که هم حکومت و هم اپوزیسیون خواهان تحریم، یک صدا مدعی هستند که انتخاب از قبل انجام شده و نامزد مورد نظر حکومت از صندوق ها بیرون خواهد آمد. بدیهی است چنین تبلیغاتی مردم را سرد و به حکومت در بیرون آوردن نامزد خود یاری خواهد کرد.
اگر ویژگی انتخابات مجلس پنجم تلاش برای مقاومت در مقابل پیشروی بی‌ محابای راست ارتجاعی بود، در انتخابات دوم خرداد اکثریت مردم ایران تلاش کردند تا چگونگی روابط حاکمیت و ملت را با واقعیت های چگونگی روابط اجتماعی هماهنگ کنند. تلاشی که با مقاومت بسیار شدید راست ارتجاعی روبرو شد و به کمک ناامیدی که در نتیجه به سرانجام نرسیدن آرزوهای اجتماعی پدید آمد زمینه روی کار آمدن احمدی نژاد فراهم شد. در این شرایط حکومت موفق شد با یک برنامه ریزی هوشمندانه در دور اول احمدی نژاد را با تقلب بالا بیاورد و سپس در دور دوم چنین وانمود کند که رفسنجانی نماینده حکومت و احمدی نژاد مخالف آن است. این همان چیزی است که از آن به "مهندسی انتخابات" تعبیر می شود که با تکیه بر برخی از روش های روانشناسی اجتماعی انجام شد. البته روش های مهندسی انتخابات در کشورهای پیشرفته تر و دارای ثبات بیشتر اجتماعی و اقتصادی روش اصلی برگزاری انتخابات است که بارز ترین و پیشرفته ترین نمونه مهندسی انتخابات را مثلا در فرانسه و ایالات متحده می بینیم که عملا مردم را ناگزیر می کنند میان دو نامزد مورد پذیرش طبقه حاکمه یکی را انتخاب کنند. جمهوری اسلامی نیز کوشیده این روش ها را از غرب تقلید کند با این تفاوت که فاقد ثبات اجتماعی نسبی آن کشورهاست. به همین دلیل مهندسی انتخابات تنها یک بار در دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد توانست موفق شود، موفقیتی که دیری نپایید. آنان که ظاهراً به قدرت کامل رسیدند، به جز چپاول ثروتهای ایران و انداختن آن در جاده سقوط به چیز دیگری موفق نشدند و آن ترکیب اصولا به چیزی دیگر نمی توانست موفق شود. انتخابات ۸۸ جهش بزرگی به جلو بود. در آن انتخابات نه تنها نیاز به هماهنگی حکومت با واقعیتهای اجتماعی همچون انتخابات 76 محرک شرکت در انتخابات شده بود، که بازگشت از راه رفته و عقب زدن آن گروهی که احمدی نژاد را به قدرت رسانده بودند و سازماندهی دیگری در اقتصاد ایران به ضرورت تبدیل شده بود. میرحسین موسوی نماینده آگاه این جریان اجتماعی پرتجربه تر از دوم خرداد 76 بود و به همین دلیل مورد توجه عمومی‌ قرار گرفت تا آنجا که برای کنار گذاشتن او از صحنه سیاسی ایران ارتجاع راست مجبور به کودتا شد و در نهایت وی را به زندان خانگی فرستاد. به این ترتیب مهندسی انتخابات در سال 88 امکانپذیر نشد و شدت بحران اجتماعی چنان شد که سرنوشت انتخابات را بدون کودتا و سرکوب گسترده نمی شد حل کرد. این کودتا و سرکوب خود موجد چنان بحران اجتماعی شد که در مدت کوتاهی هم احمدی نژاد را ظاهرا به اپوزیسیون نظام تبدیل کرد و هم علی خامنه ای را به اپوزیسیون دولت. در واقع این بحران عمومی اجتماعی بود که در حکومت شکاف انداخت و نه اختلاف نظر بر سر اسلام ایرانی.
تصور کودکانه جناح راست که همگی‌ با هم مسول فجایع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران میباشند آنست که همه مشکلات فعلی‌ به دلیل اعتراض موسوی و کروبی ایجاد شده است. بعبارت دیگر در صورت برگزاری یک انتخابات بدون سروصدا و مهندسی شده امکان خروج از بحران وجود دارد. به همین دلیل گردن نهادن به تصمیم شورای نگهبان بزرگترین پیروزی از طرف امام جمعه تهران (جنتی) اعلام میشود و تلاش بر آنست که با برنامه های تلویزیونی بعنوان مناظرات انتخاباتی آبی‌ سرد بر هیجان عمومی‌ و انتظارات آنها از نتایج انتخابات ریاست جمهوری پاشیده شود و مهندسی بی دردسر انتخابات ممکن شود.
حکومت بحران را ناشی از تن ندادن موسوی و کروبی به تقلب و کودتای انتخاباتی می داند در حالیکه حتی اگر بفرض محال میر حسین موسوی اکنون خود رسما اعلام کند که اصلا در سال ۸۸ به دروغ مدعی تقلب شده بود باز هم هیچ تفاوتی در وضعیت‌ ایجاد نخواهد شد و بحران اجتماعی پایان نخواهد یافت. حکومت نمی خواهد بفهمد یا به روی خود بیاورد که این بحران بود که نیاز به کودتای انتخاباتی را بوجود آورد و نه انکه موسوی و کروبی با نپذیرفتن نتایج کودتا موجد بحران شده باشند. بعبارت دیگر بحران کنونی‌ ناشی‌ از اعتراضات انتخاباتی نیست بلکه ناشی‌ از آنست که امکان به عقب راندن عوامل ایجاد کننده بحران در سال ۸۸ و به وسیله انتخابات فراهم نشد. اهمیت میر حسین موسوی درست از همین‌جا ناشی‌ میشد که به خوبی‌ مشکل آنروز و امروز ایران را درک کرده بود.
در این شرایط شاید بهترین توصیف وضع موجود از محمد خاتمی‌ باشد که ایران را به کوه یخی فاخر و در حال آب شدن توصیف کرده است. شرایط کنونی‌ ایران چیست؟ از طرفی می توان گفت که برای افکار عمومی‌ نیازی به انتخابات مجدد نیست چون ریس جمهور واقعی و منتخب‌ هرگز وارد ساختمان ریاست جمهوری نشد بلکه به زندان خانگی رفت. ولی از سوی دیگر نیز نمی توان به عده‌ای بی‌خرد اجازه داد که تا آب شدن کامل ایران به کار خود ادامه دهند.
در این شرایط و در غیاب نامزدهای برجسته راه حل چیست؟ ایا بایستی با خوشحالی دوران توهم زدایی مردم را جشن گرفت؟ آیا بایستی دست بر دست گذاشت و اجازه داد تا مهندسی انتخابات به نتیجه مورد نظر حکومت برسد؟ یا اینکه باید کوشید انتخابات را حتی در غیاب کاندیداهای شاخص‌ به رفراندمی برای عقب زدن مسئولین راه طی‌ شده که منحصر به باند مشکوک احمدی نژاد نیست تبدیل کرد؟
متفکران حکومتی که از مشاوره ظاهراً ارزشمند برخی از متخصصین روانشناسی برخوردارند فقط موفق به مشاهده قسمت دلپذیر رویاهای خود شده اند. قسمت ناگوار همان واقعیت بحران اجتماعی است که هیچ روانشناسی اجتماعی قادر به حل آن نیست. آنان سیاستی را به پیش می برند که در اجزای آن هوشمندانه ولی در کلیت و نتیجه نشانه بی خردی محض است. زیرا این روش‌های ظاهراً هوشمندانه تنها میتوانند تا حدی در شرایط ثبات اجتماعی کارایی داشته باشند و نه در شرایط کنونی‌ ایران. دلیل موفقیت مهندسی انتخابات در دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد هم در همین بود که هشت سال دولت خاتمی یک اطمینان و ثبات نسبی ایجاد کرده بود و مردم خواهان تغییر بنیادین نبودند. در حالیکه در سال 88 و همین امروز مردم خواهان تغییر هستند.
بدیهی است عقب راندن چپاولگران حاکم فقط با انتخابات عملی نیست. ولی می توان فضا و عرصه کارزاهای انتخاباتی را به عرصه ای برای تمرکز و اتحاد نیروهای خواهان تغییر تبدیل کرد. در این صورت رییس جمهور هر که باشد مجبور به در نظر گرفتن فشار اجتماعی برای تغییر خواهد شد.

 

 

 

                        راه توده  410     16 خرداد ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت