راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به کتاب "هوشنگ ماهرویان"

مصطفی شعاعیان

بهانه ای برای

بهتان علیه

حزب توده ایران

امیر راهی

 
 

 

بعضی ها می نویسند تا بجای بیان گوشه ای از واقعیت ها وجنبه ای از حقایق، بغض و کینه ی فرو خورده خود را قی کنند. شعاعیان بهانه و ابزار دست ماهرویان است برای بهتان علیه حزب توده ایران.

 

مصطفی شعاعیان در ۱۱ اسفندماه سال ۱۳۱۴ درتهران به دنیا آمد.

او با تشکیل یک گروه مسلحانه در سال ۱۳۵۰ ناگزیر به ورود به زندگی مخفی شد. در سال ۱۳۵۱ با گروه نادر شایگان شام ‌اسبی آشنا شد. نادر شایگان که پیش از آن با لنینیسم برخورد انتقادی کرده و آن را مردود دانسته بود، پس از مطالعه و پذیرش خطوط نظری کتاب انقلاب با گروه او مشترکا «جبهه دموکراتیک خلق» را تشکیل داد.

پس از مدتی درگیری فکری (بحث پیرامون انقلاب) از جانب فداییان علیه شعاعیان، او ناچار از فداییان خلق جدا شد و به تهران بازگشت تا بتواند گروه خود را از نو سامان دهد.

او از منتقدین برجسته اندیشه های لنینیسم در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود. او معتقد بود بدون درنظر داشتن دموکراسی، سوسیالیست لنینی به شکست می انجامد. وی در کتاب هایش از جمله کتاب انقلاب، اختلافات خود را با مارکسیسم توده ای ها و فداییان خلق بیان کرده است.

او از طریق تحقیقاتی که طبق قراردادهای کوتاه مدت برای موسسه تحقیقات اجتماعی به ریاست احسان نراقی انجام می‌داد، موفق به سفر به مناطق مختلف ایران شد تا خود را بیشتر با زندگی مردم عادی آشنا کند. از جمله کسانی که در این دوران با آنان آشنا شد و در مورد مسائل ایران بحث ‌کرد کرامت‌الله دانشیان، خلیل ملکی و جلال آل‌احمد بود. او در نیمه دوم مردادماه۱۳۴۸ برای دیدار با آل‌احمد به اسالم رفت و عکسی با او گرفت که در چند کتاب مختلف به چاپ رسیده است.

مصطفی شعاعیان به هنگامی که در حال تدارک ارسال مجموعه نوشته‌هایش برای مزدک بود، در ساعت ۶ صبح ۱۶ بهمن ۱۳۵۴ در خیابان استخر مورد سؤظن یک مأمور شهربانی به‌ نام پاسبان یونسی قرار گرفت و پس از یک مقابله مسلحانه با فشردن دندان بر یک کپسول سیانور که زیر زبان داشت به زندگی‌ خود خاتمه داد تا ساواک او را دستگیر نکند. پس از انقلاب پاسبان یونسی که ظاهرا نخستین تیر را بر او انداخته بود، دستگیر و اعدام شد.

بدون شک انتقادات شعاعیان به مارکسیسم درایران ربطی به قوانین و اصول مارکسیسم ندارد مشکل در درک غلط از مارکسیسم در ایران است ..

آقای ماهرویان می نویسد " آنها ( مارکسیست ها) می پنداشتند کلید گنج دانایی با ماتریالیسم دیالکتیک وماتریالیسم تاریخی در دستان شان است . چه توهم ابلهانه ای . جهان بیکران و پیچ در پیچ در چهار فرمول ساده تز و آنتی تز و وحدت ضدین و مبارزه طبقاتی و غیره "

این " وغیره " برای این است که ازاصول ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی از چهار مورد ادعا شده ی آقای ماهرویان فراتر نرود !

اینکه عده ای با برداشت نادرست از مارکسیسم و فلسفه آن در توهمات خود اسیر باشند امری است انکارناپذیر. اما اینکه پیچیدگی جهان هستی را نمی توان فرموله و ساده کرد دست کم منطقی به نظر نمی رسد . همه ی تلاش فیلسوفان تاریخ همین است که قوانین جهان پیچیده را کشف وفرموله کنند . وهرکدام بالنسبه موفق بوده اند وتا حدودی راهگشا.

آقای ماهرویان که بدرستی می نویسد " تفکررا باید با تفکر جواب داد و در انتقاد از شعاعیان که توکلی را آمریکایی خوانده بود می گوید که کتاب : "چه بایدکرد؟" توکلی را باید خواند و نقد کرد و نه اینکه تفکر(او) را آمریکایی خواند و تمام ." اما خود در خصوص اعتقاد شعاعیان به دیکتاتوری پرولتاریا این گونه "تفکررا با تفکر جواب" می دهد:" صحبت هایش هم خیال پردازانه است و اصلا" قابل اتکا نیست . همین. "

 

آقای ماهرویان ضمن دفاع از لیبرالیسم اقتصادی، اقصاد برنامه ریزی شده ی سوسیالیستی را مورد انتقاد قرار می دهد و می پرسد: "آیا می توان چنان برنامه ای نوشت که بتوان آن را جانشین دست پنهان بازار کرد ؟ تجربه قرن بیستم پیش روی ماست ." و در این تجربه قرن بیستم آقای ماهرویان بحران عظیم لیبرالیسم اقتصادی را نمی بیند و فراموش می کند که هنوز بیش از نیمی از مردم جهان در کشورهایی با نظام اقتصادی سوسیالیستی زندگی می کنند .

ایشان همچنین می فرماید :"درقرن بیستم هرکجا لنینیزم پاگذاشت نه آزادی به ارمغان آورد و نه عدالت اجتماعی ..." امروزه اگر نقدی برتجربه سوسیالیسم هست که هست برجنبه ی محدود بودن آزادی است اما حتی دشمنان سوسیالیسم هم نمی توانند وجود عدالت اجتماعی نسبی را در جوامع سوسیالیستی نادیده بگیرند. بسیاری از جوامع سرمایه داری به منظور مقابله با نفوذ اندیشه های سوسیالیستی ناگزیر از اتخاذ روش های آن شدند. در واقع عدالت اجتماعی در کشورهای سوسیالیستی جایگزین آزادی های فردی گردید .

در صفحات 15و16 کتاب تلاش آقای ماهرویان برای رد تعریف مفاهیم مارکسیستی نشان از عدم درک صحیح ایشان از دیالکتیک مفاهیم دارد . ایشان معتقد است که مفاهیم در نگاه مارکسیست ها چیزی جز اسم های عام نیستند که به واقعیت نزدیک تر یا دورتر نمی شوند .

آدمی مجبور نیست وقتی درباره چیزی اطلاع ندارد اظهارنظرکند . می تواند ساکت بماند و حفظ آبرو کند . هر واژه ای که بیانگر عنصر مشترک و عام در یک گروه از اشیاء و پدیده ها باشد « مفهوم» نامیده می شود. مفاهیم بسته به آن که تا چه حد و مرزی اشتراک و عمومیت را بیان کنند و تا چه اندازه گروهی بزرگ تر و یا کوچکتر از اشیاء و پدیده ها را در برگیرند « گسترده تر» یا « تنگتر» هستند. صندلی و درخت و گیاه و ماده همگی مفاهیم مادی اند. دگرگونی و تحول و تکامل و شعور و شناخت هم جزمفاهیم اندو اگر چه از ماده استنتاج می شوند اما خود مادی نیستند اینها دیگردرمبحث اسم خاص و اسم عام نیستند . یعنی چه که مفاهیم در نگاه مارکسیست ها چیری جز اسم عام نیست؟!

درادامه آقای ماهرویان می گوید: "هرگاه عالمی بخواهد می تواند ازسیستمی خاص سود بجوید یا نجوید . نجوید هم ایرادی ندارد ."

آیا اصلا" می توان ادعا کرد که بدون اتخاذ اسلوب و روش می توان به هدفی خاص رسید؟ . اسلوب در حقیقت عبارت است از همین راه رسیدن به هدف، مجموعه موازین و روش ها و شیوه ها چه برای تحقیق تئوریک و چه برای فعالیت پراتیک.

بعید به نظر می رسد عالمی از اسلوب و روشی خاص سود نجوید البته اگر نجوید برای دیگران ایرادی ندارد اما برای خودش چرا؟! اگر راهی بدون روش طی شود ضمن آنکه بعید است به هدف مطلوب برسد ،دست کم ارجحیت والویتی نسبت به راهی که با روش واسلوبی خاص وسیستماتیک طی می شود ،ندارد.

 

می نویسد آنها که خود را مصلوب مفاهیم و مقوله های مارکسی کرده اند می پندارند که اینها واقعیت مستقل بیرونی اند یا انعکاس واقعیت اند"

مارکس می گوید مفاهیم را باید از دل واقعیت دگرگون شونده دریافت بنابراین مفاهیم مارکسیستی اگر انعکاس واقعیت بیرونی نباشد مفاهیم مارکسیستی نیست و اگر باشد که دیگر نمی توان کسی را به خاطر اعتقاد به آنها مصلوب و متوهم دانست .

 

این که می نویسد " نمی توان به آنها (مفاهیم مارکسی) دست زد" را ازکجای مارکسیسم استخراج نموده اند . اگر از مارکسیست های کژ اندیش گرفته اند که حرفی نیست والا این مفهوم در فلسفه مارکس محلی از اعراب ندارد زیرا همه ی این فلسفه براساس درک دیالکتیکی واقعیت متغیر استوار است . لذا مفاهیم مارکسی بالذات خصلت تحول یابنده و متغیر دارد وبالنسبه ثابتند. می توان آن را به انسانی تشبیه کرد که بدنیا می آید درزمان رشد می کند و تغییر می یاید اما فردیت متعین او تغییر نمی کند . به عبارت دیگر مارکسیسم اگرچه همه چیزرا نسبی می داند اما نسبیت مطلق را نمی پذیرد.یعنی اینگونه نیست که اصل نقد پدیده ها براساس دیدگاه علمی را بتوان نسبی دانست و دیدگاه غیرعلمی را بتوان ولو استثنائا ومقطعی جایگزین آن کرد با این استدلال که نباید مصلوب مفاهیم دگماتیک مارکسی بود!

 

اگر شرایط مشخص زمانی حیات یک روشنفکر را مد نظر قرار ندهیم و از دریچه امروز به روشنفکر دیروز بنگریم شاید جز اندیشه های منحط و ارتجاعی چیز دیگری به چشم نیاید . اندیشه های فلاسفه بزرگ را اگر با شرایط و با دستاوردهای علمی امروز مورد نقد قرار دهیم غالبا" چیزی بیش ازمشتی مهملات نیستند . اما فراموش نکنیم که همه ی آنها در زمان خودشان پیشرو و راهگشا بودند.

نباید در میان تعریف و تمجید های فراوان متکی بر نقد چپ ، تناقض های فکری شعاعیان را نادیده گرفت و نشاید در بیان نقاط ضعفش به گونه ای نوشت که قوت تلقی شود. هر چه نثر فارسی شعاعیان را زیبا و سلیس و قوی بدانیم باز هم اشاره به این که شعاعیان زبان دیگری جزفارسی نمی دانست نقطه قوتش نبود ! اینکه لنین را مورد نقد قرار می داد هم در اتخاذ مشی غلط مسلحانه اش نقش داشت . نمی دانم شعاعیان ازآثارلنین کدام ترجمه ها را خوانده بود اما اگربه زعم آقای ماهرویان به آوردن آیه ازجملات لنین متهم نشویم هریک ازموارد ذیل می توانست او را دراتخاذ مشی مسلحانه به فکر وادارد .

« کشاندن پیشاهنگ یکه و تنها به میدان پیکار قطعی، هنگامی که هنوز تمام طبقه و توده های انبوه به پشتیبانی مستقیم از پیشاهنگ برنخاسته یا دست کم موضع بیطرفی نیک خواهانه در قبال آن اتخاذ نکرده اند و از پشتیبانی از دشمن به کلی دست نکشیده اند، اقدامی است نه تنها نابخردانه، بلکه حتی تبهکارانه .»

(لنین - " بیماری کودکی "چپگرائی " در کمونیسم ")

« ترور منطق خود را دارد، منطق نومید شدن از حزب و از انقلاب خلقی، منطق باور از دست رفته به توانائی توده ها به مبارزۀ مستقیم انقلابی، منطق حالت غیر عادی و هیستریک مختص روشنفکران، منطق ناتوانی در کار پیگیر و مصرانه، منطق ناتوانی در به کار بردن اصول اساسی تاکتیکی و تئوریک در شرایط تغییر یافته، منطق ناتوانی در کار ترویجی، تهییجی و سازمانی ... »

( لنین – " مجموعۀ آثار "، جلد 15، ص 144 )

"سوابودا" می خواهد ترور تهییجی را جایگزین افشاگری های سیاسی کند... "ولی نه حالا نه هیچ زمان دیگری، هیچ کار دیگری را نمی توان جایگزین این فعالیت کرد." ( لنین – " چه باید کرد ؟ " )

ترور فردی به توده تئوری " قهرمانان فعال و عوام الناس غیر فعالی را که در انتظار هنرنمائی این قهرمانان هستند " القاء می کنند ( لنین )

«باید به کارگران گوشزد کنیم که کشتن جاسوسان و خرابکاران و خائنان گاه ممکن است ضرورت حتمی کسب کند ولی تبدیل آن به یک سیستم، بی نهایت نامطلوب و اشتباه است. ما باید بکوشیم سازمانی پدید آوریم که با کشف و تعقیب جاسوسان بتواند آنها را بی زیان سازد. کشتن تمام جاسوسان غیر ممکن است ولی ایجاد سازمانی که بتواند آنها را بیابد و توده کارگر را تربیت کند، امری است ممکن و ضرور.»

( لنین – " نامه به یک رفیق درباره وظایف سازمانی ما " )

آقای ماهرویان بسیاری از مفاهیم درست را درقالبهایی نادرست بیان می کنند مانند:" می دانیم که فرهنگ ودانایی مثل انقلاب های سیاسی یک شبه به دست نمی آیند . حرکتی بطئی وکند دارند ولی درعوض کارسازتر از تحولات سیاسی و نظامی اند" اولا" تحولات سیاسی و نظامی یکی نیستند ٍثانیا" آقای ماهرویان می تواند مخالف انقلاب سیاسی باشد و یا هرنظردیگری داشته باشد اما بدیهیات را که نمی توان انکار کرد این درست است که تاثیر فعالیت فرهنگی از تحولات سیاسی کارسازتر است اما انقلاب سیاسی هم اگرچه یک شبه پیروز می شود اما یک شبه بوجود نمی آید وحرکت سیاسی هم جدا از حرکت فرهنگی نیست.

اساس همه ی مخالفت های شعاعیان با لنین و حزب توده ایران که آن را اپورتونیست ورهبرانش را خرده بورژوا می داند نفی مشی مسلحانه است که ادعای گزافی نیست اگر بگوئیم غلط بودن آن امروز دیگر برهمگان روشن شده است .اگر بخواهیم منصفانه و واقع بینانه نگاه کنیم نمی توانیم انکار کنیم که این پیش بینی شعاعیان پس از کودتای 28مرداد که :سازمان حزب توده ...که دیگر بندبندلاشه ی فاسدش درحال پاشیدگی نهایی است " غلط از آب در آمد اما شعبده بازی آقای ماهرویان هم در باره ی جمله ی مذکوردیدنی است:

" وقایع بعدی ...صحت نظریات شعاعیان راتایید کرد . ...تایید کرد که چگونه بقایای تفکرات می توانند سازمان یابند و آن کنند که بعد از 57 کردند " دست مریزاد دارد این تفکر و بازی با کلمات !

اولا" شعاعیان پاشیدگی نهایی را نوید داده نه سازمان یابی مجدد را . ثانیا" آقای ماهرویان که خود درکار نقد مستندید واز کلی گویی و برچسب زدن و چه وچه بیزار یک کلام بگوئید توده‌ایها بعداز 57 چه کردند که مستحق سرزنش از جانب شما و شکنجه و اعدام و تبعید و زندان از جانب حکومتند ؟ که اینبار نه فقط اعضاو هواداران بزعم شما فریب خورده حزب که رهبران باز هم به زعم شما اپورتونیست و خرده بورژوای حزب زیرتیغ جلادان رفتند؟!

 

 

 

                        راه توده  40    26 اردیبهشت ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت