راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

انقلاب مشروطه را نظامی ها جمع کردند

انقلاب 57

سرنوشتی مشابه

انقلاب مشروطه

خواهد داشت؟

دکتر سروش سهرابی

 
 

 

دوران سقوط کابینه کوتاه عمر سید ضیاالدین طباطبایی تا پادشاهی رضاخان را می توان دوران تکوین یک دولت نظامی دانست؛ روندی که امکان شکلگیری یک دولت مدرن و دموکراتیک را در ایران سد کرد. این روند با انقلاب مشروطه آغاز شده بود و با تلاطمات ادامه داشت. برخلاف این ادعا که رضاشاه را بنیانگذار دولت مدرن در ایران معرفی می کنند در واقع رضاشاه مانع شکلگیری یک دولت مدرن در همان مفهوم غربی آن در ایران شد. نظام وزارتخانه ها، دستگاه عدلیه مستقل، ایجاد مجلس شورا، نخستین اقدامات برای تصویب قوانین عرفی و غیره همه با وجود شرایط بسیار وخیم اقتصادی و نظامی در پی انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول بتدریج و با فراز و نشیب در حال پایگیری بود، بویژه آنکه پس از پیروزی انقلاب اکتبر و پایان مداخلات متناوب و ویرانگر روسیه تزاری در ایران امکان تثبیت این دستاوردها فراهم شده بود. رضاشاه این روند را متوقف کرد. شکل دستگاه اداری را که انقلاب مشروطه ایجاد کرده بود حفظ کرد. محتوای آن را استبدادی کرد و به ماقبل مشروطه باز گرداند.  

تبدیل شدن رضاخان به رضاشاه پایان انقلاب مشروطه و پایان دورانی بیست ساله بود که با این انقلاب در کشور ما آغاز شده بود. انقلاب مشروطه با ایجاد یک دولت نظامی و حکومت پادشاهی مستبد پایان یافت، پادشاهی که خود را در نقش "نادرشاه" می دید و در واقع کاریکاتوری از وی بود و این در شرایطی بود که اصولا هدف انقلاب مشروطه آن نبود که نادرشاه دیگری بر سر کار بیاورد.

رضاخان البته تنها نبود بلکه یک سیستم بود. او در راس عده ای نظامی کم افتخار قرار داشت که پیش از این در خدمت افسران و فرماندهان روس بودند و مانند خود رضاخان در عملیات به توپ بستن مجلس شرکت داشتند. این نظامیان حتی در مقابله با عشایر بیشتر به غارت فکر می کردند تا ایجاد نظم. رضاخان قهرمان هو و جنجال بود. او در هیچ نبرد واقعی شرکت نکرد و هیچ رشادتی در هیچ کجا از خود نشان داد. در نقطه مقابل وی می توان از کلنل پسیان نام برد که شخصا در نبردهای واقعی شرکت می کرد چنانکه با چند ده ژاندارم به مقابله با عشایر قوچان رفت. در حالیکه همه کسانی که رضاخان به مقابله آنها رفت از قبل با از دست دادن پشتیبانان خارجی خود عملا تسلیم شده بودند. با اینحال او برای همه این "پیروزی"‌ها هفته ها در کشور جشن و سرور برقرار کرد و خود را در آنها ستایش کرد. پیروزی های رضاخان هم از قماش همان "پیروزی های هسته ای"‌ احمدی‌ نژاد و جشن و سروری است که یک دوره برای آنها برپا کرده بودند. بدینسان رضاخان در یک کلام سردار بی افتخاری بود که با هو و جنجال و جشن و هیاهو کوشیدند او را به نادرشاه ثانی تبدیل کنند. آنان در این کار موفق شدند زیرا که بخشی از جامعه در پی سال ها انقلاب و مبارزه و مقاومت و جنگ خسته و فرسوده شده بود و در انتظار ظهور منجی و نادر تازه ای نشسته بود. پیروزی رضاخان و موفقیت او در زیرپا گذاشتن دستاوردهای دموکراتیک انقلاب مشروطه بر بستر این واقعیت نیز صورت گرفت که کنشگران جامعه ایران اقلیتی از کل جامعه را تشکیل می دادند. بالاخره ابهام های فکری و ایدئولوژیک انقلاب مشروطه و ناتوانی مدافعان این انقلاب در ایجاد یک جبهه متحد کار را بر رضاخان و انگلستان آسان کرد.

دوران رضاخان را می توان به دو دوره تقسیم کرد. دوره نخست تا سال 1302 که همزمان با مجلس چهارم است و دوره دوم از 1302 تا 1304 که با مجلس پنجم همزمان است. در دوره اول هنوز مجلس دربرابر رضاخان می ایستد و بنابراین او نمی تواند فعال مایشا باشد. در حالیکه در دوره دوم مجلس تسلیم رضاخان است. در همین دوره دوم است که بتدریج فساد مالی رضاخان و نظامیان همراه وی چهره می نمایاند. از طریق همین فساد مالی و حاکمیت نظامیان است که رضاشاه توانست دایره عمل مجلس چهارم را محدود و امکان بدست گرفتن مجلس پنجم را فراهم کند. در واقع رضاخان برخلاف محمد علی شاه به دنبال به توپ بستن مجلس نرفت بلکه کوشید آن را از درون تصرف کند و نمایندگان مورد نظر خود را در آن به اکثریت رساند. از این نظر رضاخان همان کاری را با مجلس کرد که بعدها با دولت کرد. حفظ ظاهر یک مجلس مدرن و دموکراتیک و مشروطه در عین نابودی محتوای مدرن و دموکراتیک و مشروطه آن.

تقریبا با سقوط سید ضیاالدین طباطبایی مجلس چهارم فعالیت خود را آغاز کرد. انتخابات مجلس چهارم در یک دوره طولانی انجام شده بود ولی بدلیل آنچه بدان آماده نبودن شرایط می گفتند تشکیل نمی شد. ترکیب مجلس چهارم با وجود همه تلاش هایی که بویژه دولت وثوق الدوله انجام داده بود ترکیب دلخواهی که قرارداد 1919 را تایید کند نبود. بویژه نمایندگانی که از تهران و برخی شهرهای بزرگ وارد مجلس شده بودند سیاستمداران برجسته ای بودند که تمایلات ملی داشتند. بسیاری از آنها مانند مدرس و سلیمان میرزا از سران جنبش مهاجرت بودند. با سقوط سیدضیا، قوام السطنه که توسط کلنل پسیان دستگیر و به تهران اعزام شده بود از زندان مستقیما به دربار رفت و بعنوان نخست وزیر معرفی شد. رضاخان در این دولت به وزارت جنگ گمارده شد. در این دوران رضاخان هنوز وارد فعالیت های سیاسی روزمره نشده و نقش او فراتر از فعالیت های سیاسی روزمره است. او خود را کسی معرفی می کند که جز تلاش خود را بر ایجاد ارتش نیرومند و مقابله با تمرکزگریزی آرمانی ندارد.

در این دوران مجلس چهارم به صحنه مبارزه میان رهبران سابق جنبش مهاجرت تبدیل می شود که در یکسو مدرس قرار دارد که نسبت به رضاخان کاملا مشکوک است و می توان گفت که دلایل پیش آمدن وی و سرنوشت کار را درست متوجه شده است. در طرف دیگر حزب سوسیالیست به رهبری سلیمان میرزاست که بدلیل تصوری که از لزوم برقراری یک تمرکز حکومتی دارند امکان درک شرایط جدید را ندارند. ویژگی مدرس در این است که با وجود آنکه یک روحانی درجه اول است ولی همچون یک سیاستمدار عمل می کند و از روش هایی مانند تکفیر و مشابه آن به هیچوجه استفاده نمی کند و از این نظر نسبت به روحانیان قدیمی یک گام پیشتر گذاشته است. ولی رقبای وی متاسفانه یک گام به پیش را هنوز برنداشته اند و همچنان از اتهاماتی مانند عامل انگلیس و آخوند و ارتجاعی علیه وی استفاده می کنند.

در تمام مدت دوره مجلس چهارم رضاخان با توجه به امکانات مادی که بدست اورده به بسط قدرت نظامی خود و استقرار امیرلشکرهای طرفدار خود در تمام مناطق ایران ادامه می دهد. این بسط قدرت به آنجا می رسد که در انتخابات مجلس پنجم عملا به جز تهران در بقیه نقاط نمایندگان تقریبا توسط امیرلشکرهای مختلف مناطق انجام می شود و به این ترتیب اکثریت بزرگ مجلس پنجم از کسانی تشکیل شده که بنوعی با صلاحدید رضاخان وارد مجلس شده اند.

در این دوران رضاخان از سویی با جنبش جنگل روبروست و از طرف دیگر با قیام کلنل پسیان. قیام پسیان زمینه های اجتماعی را که جنبش جنگل بر آنها مبتنی است نداشت، بلکه بنوعی قیام شماری از افسران میهندوست است که از پشتیبانی برخی قشرهای شهری خراسان برخوردار بود به همان شکل که مخالفان بسیاری در میان خان ها و بزرگان داشت.

درباره دلایل شکست کلنل پسیان توضیحات بسیار داده شده ولی واقعیت آن است که این قیام اولا متکی بر یک جنبش اجتماعی گسترده نیست، از سوی دیگر هیچ ارتباطی با ترقیخواهان دیگر نقاط ایران و حتی با جنبش جنگل ندارد. ضمن اینک فاقد برنامه است. پسیان نهایتا بدست عشایر کرد اطراف قوچان کشته می شود و حرکتی که در خراسان بوجود آمده بود تقریبا تمام می شود.

در سوی دیگر جنبش جنگل تحت تاثیر شعارهای اتحاد اسلام و با همکاری افسران عثمانی، آلمانی و اتریشی از حدود 1915 اغاز شده بود ولی فعالیت واقعی آن پس از پیروزی انقلاب اکتبر است. ویژگی این جنبش در آنجاست که در ابتدای کار به جز میرزا کوچک خان بعضی خوانین محلی و تجار شهری در آن حضور دارند و بعدها افرادی با دیدگاه های مختلف اجتماعی به آن می پیوندند. از جمله این افراد می توان به احسان الله خان اشاره کرد که از اعضای قدیمی و فراری کمیته مجازات است و ظاهرا با انقلاب اکتبر به سوی اندیشه های انقلاب متمایل شده است. خالو قربان نیز نماینده کردهای آن مناطق است. البته بسیاری از اینها دارای پایه های مبارزاتی و ایده ها و حتی رویاهای روشن نبوده و تصورات روشنی از مبارزات اجتماعی ندارند وگاه با انگیزه های انتقام جویی وارد مبارزه شده بودند.

با پیروزی انقلاب اکتبر، ورود شماری از سوسیال دمکرات ها و کمونیست های روس موجب تقویت جنبش جنگل می شود. در این مرحله از 1917 تا 1919 جنبش جنگل فراز و نشیب هایی را طی می کند و اوج آن زمانی است که نیروهای شوروی قفقاز را از دست ضدانقلاب خارج می کنند. در شرایطی که اوضاع ظاهرا به سود جنبش جنگل پیش می رود، اختلاف هایی بوجود می آید. بعضی وجود این اختلاف‌ها را به چپ روی های احسان الله خان نسبت می دهند. برخی دیگر آن را ناشی از تزلزل طرفداران کوچک خان می دانند. واقعیت آن است که در راس این جنبش ابهامات بسیار زیادی وجود دارد و با برآمدن رضاخان تشدید هم می شود. هنوز از مجموعه جنبش جنگل تحلیلی همه جانبه ارائه نشده ولی مسلما شکست آن را نمی توان به خیانت این یا آن جناح و میرزا کوچک خان نسبت داد. در واقع شرایط مساعدی چه از نظر مادی و چه فکری برای پیروزی جنبش جنگل وجود نداشت که خود این شرایط نامساعد در ایجاد اختلاف و تشدید آن بازتاب می یافت. در این شرایط مداخله حیدرعمواوغلی برای حل اختلاف ها نیز ثمری به بار نیاورد و خود وی متاسفانه کشته شد. در واقع می توان گفت که شرایط انحطاطی ایران در این جنبش نیز بازتاب یافته است و راه برونرفتی دربرابر آن نمی گذارد.

از این نظر از همان آغاز ورود رضاخان به صحنه نظامی ایران، بدون زحمت فوق العاده ای این دو جنبش اصلی که در ایران وجود داشتند نابود می شوند. در این دوران رضاخان برای گسترش ارتش خود کنترل درامد ناشی از تریاک و املاک خالصه را بدست می اورد و از این درآمد برای گسترش و تقویت ارتش و البته فساد مالی استفاده می کند. هر چند هنوز و تا سال 1302 نه رضاخان و نه امیرلشکرهای وی در مناطق مختلف ایران معروف به فساد نبودند یا امکان آن را بدلیل حضور و نظارت مجلس چهارم نداشتند. ضمن اینکه به نظر می آید خود رضاخان تحت کنترل سفیر انگلستان بوده است. در اسنادی که سیروس غنی در کتاب خود بدان استناد کرده است از ملاقات رضاخان با انگلستان سخن رفته که در آن رضاخان دلیل دریافت هشتاد هزارتومان از ظل السطان و فرمانفرما را توضیح می دهد. اینکه چرا رضاخان ناگزیر به توضیح دادن به سفیر انگلستان در این مورد است یک مسئله است و مسئله دیگر آنکه سفیر انگلستان نیز ظاهرا نگران وجهه و چهره یی است که رضاخان از خود ارائه می داده است.

در "رشادت"های نظامی رضاخان از جمله به فرار اسماعیل آقا سمیتقو از قلعه چهریق که در آن ساکن بود بسیار اشاره شده است. سمیتقو رییس قبیله شکاک بود که در ایران به قبایل کرد و ترک معروفند و زبان آن نیز مخلوطی از کردی و ترکی است. محل زندگی آنان در مناطق مرزی ایران و ترکیه است. اوج اسماعیل آقا سمیتقو مربوط به رقابت های دولت عثمانی با دولت های امریکا و فرانسه پس از پیروزی انقلاب اکتبر است که خیال یک دولت مسیحی ضدانقلابی را در برابر دولت مساواتیست ها در سر می پروراندند. در آن دوران مسیونرهای مذهبی امریکایی و فرانسوی از آشوری ها و ارمنی ها در مقابل مسلمانان حمایت می کردند که این خود منجر به فجایع زیادی شد و برطبق برآورد کسروی بیش از 130 هزارتن از مسلمانان توسط اشوری ها کشته می شودند. سمیتقو پشتیبانی دولت عثمانی را داشت که در آن دوران قصد تسلط بر قفقاز را داشت و حتی برای دورانی موفق به تسلط بر باکو هم شد. پس از شکست کامل دولت عثمانی در جنگ اول دوران افول اسماعیل آقا نیز آغاز شده بود. بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی معتقد است که تصرف قلعه چهریق دارای انچنان ارزش نظامی نبود که برای آن جشن و شادمانی در شهرهای مختلف برپا شود و بیشتر نوعی تبلیغ برای رضاخان بوده است و در واقع اصلا نبردی صورت نگرفته بود. درواقع سمیتقو هرچند بعنوان رییس قبیله شکاک دارای قدرتی بود ولی دیگر انچنان قدرتی نبود که در شرایطی که سیاست انگلستان بر ایجاد یک دولت متمرکز در ایران قرار گرفته بتواند در مقابل چنین سیاستی بایستد.

یکی دیگر از "پیروزی های بزرگ" رضاخان برکنار کردن شیخ خزعل از حکمرانی خوزستان است. ولی خزعل که از سال ها قبل در خدمت انگلستان بود در واقع هیچ مقاومتی دربرابر رضاشاه نمی کند و در اینجا نیز اصولا نبردی در نمی گیرد. خاطراتی که زاهدی از عملیات کماندویی درباره ورود به کشتی خزعل تعریف می کند داستانسرایی است و خزعل تا سال ها بعد همچنان در ایران زندگی می کرد و حتی پسر وی آجودان رضاشاه بوده است.

نکته دیگر اینکه در همان دوران ملک فیصل پسر شریف مکه که از همکاران انگلستان در جنگ اول جهانی بود پس از برکناری توسط فرانسوی ها از سوریه به عراق منتقل شد و بعنوان یک پادشاه ناشناخته ولی دارای اعتبار مذهبی برخاسته از خانواده هاشمی و اینکه پدرش پرده دار کعبه بود بعنوان پادشاه عراق انتخاب می شود. یکی از ادعاهای شیخ خزعل نیز پادشاهی عراق بوده است. می توان گفت که شیخ خزعل اتفاقا به دلیل همین توهمات و وابستگی به انگلستان اصولا حریف جدی دربرابر رضاخان به حساب نمی امده است. در حالیکه سمیتقو با آنکه پشتیبانی عثمانی را دیگر نداشت تا سال 1309 همچنان مقاومت می کند و سرانجام با حیله و نیرنگ کشته می شود.

سرانجام در دوران مجلس پنجم و با تکیه بر ضعف های احمد شاه و خصوصیات فردی او پیشنهاد ایجاد جمهوری در ایران مطرح می شود که پس از مقاومتی که توسط مردم تهران و مخالفتی که روحانیان ابراز می کنند فراموش می شود. در این مرحله رضاخان در مرحله اول مجلس پنجم را وادار به تصویب ماده ای می کند که جایگاهی مستقل از پادشاه را برای وی همچون فرمانده کل قوا به رسمیت می شناسد. در ادامه این نهایتا منجر به خلع احمدشاه از سلطنت و پس از آن تشکیل مجلس موسسان و تصویب پادشاهی دودمان پهلوی می شود.

بدینسان دولت نظامی و استبدادی رضاشاه بتدریج مستقر شد و بر انقلاب مشروطه نقطه پایان نهاد. مجلس و نهادهای دموکراتیک به نهادهایی فرمایشی و نمایشی تبدیل شدند و انتخابات در کشور معنای واقعی خود را از دست داد. استبداد حکومتی به بدترین شکل فساد مالی انجامید که رضاشاه و نظامیان اطراف وی از سودبرندگان اصلی آن بودند در حالیکه جامعه ایران برای یک دوران طولانی بازنده این فساد و پیامدهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی آن شد. سیاست تفرقه افکنی میان نیروهای اجتماعی به سیاست رسمی در همه زمینه ها تبدیل شد، تفرقه ای که جامعه ایران هنوز پس از دهها سال بار سنگین آن و پیامدهای آن را بر دوش می کشد.

 

 

 

                        راه توده  405     12 اردیبهشت ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت