راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

فراخوان تشکیل

حزب "چپ"

حرکتی است به جلو؟

دکتر سروش سهرابی

 
 

در ماه‌‌های اخیر چند سازمان سیاسی ایرانی مذاکراتی برای تشکیل یک حزب چپ آغاز کردند و از دیگر نیروهای سیاسی نیز برای پیوستن به آن دعوت کرده اند. بحث اکنون بر سر آن دلایل و عواملی نیست که این سازمان‌‌ها را بر آن داشته تا بخواهند از نام پیشین خود صرفنظر کنند و با نامی تازه در فضای سیاسی ایران ظاهر شوند. سخن بیشتر بر سر آن درکی است که مبتکران این حرکت از شکل گیری آرمان و خواست‌‌ها و اهداف و برنامه‌‌های خود دارند که نشان از یک حرکت تکاملی ندارد بلکه بیشتر بیانگر تکرار خطوط عمده گذشته است. این تکرار گذشته را باید بیشتر شکافت تا بتوان برضعف‌‌ های این روند آگاه شد.

 

تاریخ مبارزات سیاسی در ایران و از جمله تاریخ چپ به دو دوره پیش و پس از انقلاب 57 تقسیم می‌شود. وجه مشخصه دوران پیش از انقلاب 57 عبارتست از ناتوانی جامعه ایران و چپ ایران برای ارائه راه حلی برای برون رفت از عقب ماندگی بر مبنای ظرفیت‌‌های داخلی است. از چند سال پیش از انقلاب مشروطیت تعداد اندکی از روشنفکران ترقی خواه ایران با اندیشه‌‌های سوسیال دمکراسی آشنا شده بودند. ولی این آشنایی به معنای آن نیست که آنان دارای درک بهتری از آن دوران و آن شرایط اجتماعی بودند و یا توان ارائه راه کارهای بهتری را داشتند.

واقعیت تاریخی آن دوران آن است که هیچ چشم انداز روشنی برای برون رفت از انحطاط در مقابل جامعه ایرانی قرار نداشت. ضعف عمومی ایران از آنجا ناشی می‌شد که امکانات مادی و معنوی لازم برای خروج از عقب ماندگی وجود نداشت. سوسیال دمکراسی در این دوران جامعه بهتری را در ذهن دارد و آن را معرفی می‌کند ولی تصور یک جامعه آرمانی با امکان ارائه راه کار برای تحقق آن تفاوت بسیار دارد. در بسیاری موارد حتی برای آن اماج‌‌های قابل دسترس نیز راه کارهای مناسبی ارائه نمی‌شد. این تجربه انقلاب مشروطیت بود که به گروهی از هواداران اندیشه‌‌های سوسیال دمکراتیک لزوم یافتن راه حل‌‌های درست تر برای شرکت در تغییرات را نشان داد. اندیشه "جبهه متحد" حاصل این تجربه بود.

دوران رضاشاه، دوران عقب نشینی و سرکوب جنبش اجتماعی ایران و از آن جمله مبارزان سوسیال دمکرات و کمونیست بود. محفل 53 نفر خود تصویر دقیقی از جنبش چپ در دهه دوم سلطنت رضاشاه می‌باشد. محفلی که ترویج اندیشه‌‌های مارکسیستی را هدف خود قرار داده بود، بدون این که امکان شرکت در مبارزات اجتماعی را داشته باشد. از میان این محفل برجسته ترین اندیشمندان مارکسیست سال‌‌های بعد و حتی دوران انقلاب 57 برخاستند.

دوران پس از برکناری رضاشاه تا کودتای 28 مرداد 1332 از مهم ترین دوران‌‌های آموزش و مبارزه چپ در ایران است. این آموزش و مبارزه در جامعه‌ای گسترش می‌یافت که هر چند نسبت به دوران مشروطیت تغییر بسیار کرده بود، اما همچنان فاقد آن ویژگی‌‌های مادی و معنوی بود که بتواند به تنهایی از دوران انحطاط خارج شود. مهم ترین شیوه تولید ثروت هم چنان بهره وری از زمین بود و اکثریت سیاستمداران نیز همان سیاستمداران دوران مشروطیت و دوران رضاشاه بودند و اکثریت ساکنان ایران نیز امکان شرکت در مبارزه برای تغییرات اجتماعی را نداشتند. با این وجود همین دوران بیشترین تاثیر را بر مبارزات سیاسی جنبش چپ بر جای گذاشت. در همین دوران بیشترین تعداد روشنفکران در زمینه‌‌های مختلف ادبی، سیاسی، علمی و فنی با اندیشه‌‌های ترقی خواهانه حزب توده ایران آشنا شدند و اثرات این آشنایی بر تاریخ و فرهنگ ایران تا به امروز و بطور جاودان باقی مانده است و خواهد ماند.

در این دوران با توجه به این که حزب توده ایران، وارد مبارزات اجتماعی و سیاسی شده بود، خود نیز هر روز بیشتر از پیش می‌آموخت. در زمینه مبارزات کارگری و تشکیل سندیکاها و اتحادیه‌‌های کارگری، تلاش برای ترویج اندیشه‌‌های میهن دوستانه و ترقی خواهانه در دانشگاه‌‌ها و مدارس و محیط‌‌ های روشنفکری، در عرصه مطبوعات، مبارزه برای حقوق زنان و در همان حال شرکت در جنبش ملی ایران برای ملی کردن شرکت نفت ایران.  در این دوران هم جامعه ایرانی و هم حزب توده ایران همراه با هم و قدم به قدم به پیش می‌رفتند و به تناسب آن مقاومت‌‌های ارتجاعی هم هر لحظه شدیدتر می‌شد. آن چه به بحث امروز ما مربوط می‌شود آنست که این مبارزات، مهر و نشان خود را بر نسل‌‌های بعدی بر جای گذاشتند. کودتای 28 مرداد به معنی آن نبود که همه تلاش‌‌های اجتماعی سرکوب شده است، بسیاری از روشنفکران توده‌ای در هر جا که بودند از محیط‌‌های کارگری تا مدارس و دانشگاه‌‌ها و جز آن اثر خود را بر جای گذاشتند و به این ترتیب بود که با بازگشت رهبران حزب به ایران و آغاز فعالیت علنی پس از انقلاب 57 همه آن تجربیات و زمینه‌‌های اجتماعی در اختیار حزب قرار گرفت.

 به موازات این شکل از تلاش‌‌های اجتماعی و مخصوصا در سال‌‌های پس از قیام 15 خرداد، شاهد توجه روز افزون بسیاری از روشنفکران به اندیشه‌‌های خیال پردازانه با رنگ و بوی چپ بوده ایم. آن گروه‌‌هایی از روشنفکران و دانشجویان ایرانی که در اروپا غربی و آمریکا بودند بیشتر تحت تاثیر افکار ناشی از تجربیات انقلاب چین بودند و برای ایجاد ایرانی بهتر به محاصره شهرها از طریق روستاها می‌اندیشیدند و چند تلاش کوچک و نافرجام نیز در این راه انجام دادند. آن‌‌هایی که در ایران بودند بیشتر تحت تاثیر اندیشه‌‌های ناشی از انقلاب کوبا قرار گرفتند که بزرگ ترین تمایندگان آن‌‌ها را می‌توان فداییان خلق و مجاهدین خلق دانست. محدود شدن امکان کسب تجربه سیاسی و مبارزه شدیدی که همیشه علیه حزب ما جریان داشت از این آرمانگرایان‌‌ بی تجربه اراده گرایانی ساخت که تصور تغییر جهان را در درون محفل‌‌های پراکنده خود داشتند.

مبارزه مسلحانه می‌بایستی شرایط عینی انقلاب را فراهم کند. به عبارت دیگر نقش حزب، نقش چپ، نقش روشنفکران کمک به پیشبرد تغییرات مثبت اجتماعی نبود بلکه آنان می‌بایست خود جامعه را تغییر دهند و خلقی که آنان با یادش به خواب می‌رفتند همان مردمان ناتوان و ناآگاهی بودند که می‌بایستی با مبارزات مسلحانه پیشاهنگ بیدار شوند یعنی به دنبال پیشاهنگ حرکت کنند و رژیم شاه را سرنگون کرده و پس از آن جامعه‌ای آرمانی را بنا کنند. در آن هنگام ظاهرا مبارزه ایدئولوژیکی که بین حزب ما و فداییان در جریان بود بر سر شرایط عینی انقلاب بود. باور فداییان آن بود که مبارزه مسلحانه شرایط عینی انقلاب را فراهم خواهد کرد و نگرش و پاسخ حزب آن بود که شرایط عینی انقلاب فرا خواهند رسید و مهم ترین کاری که می‌شود تا آن زمان انجام داد آماده کردن خود و جامعه است. هم چنان که تاکید کردیم این فقط تظاهر کوچکی از اختلاف در چگونگی نگرش بین ماتریالیست‌‌های ترقی خواه با ایده آلیست‌‌های آرمانخواه بود هر چند هر دو از نظر تئوری دارای آرمان‌‌های مشابهی بودند.

انقلاب 57 همچون آواری برسر بسیاری از ساده اندیشان فرود آمد و در حزب ما نیز بدون بازتاب نبود. انقلاب 57 به دلیل گستردگی گروه‌‌های اجتماعی شرکت کننده در انقلاب و در شرایط بحران گسترده‌ای که رژیم سلطنتی را فرا گرفته بود به پیروزی رسید. از طرف دیگر جامعه ایرانی نیز از نظر مادی و معنوی دچار تغییرات بسیاری نسبت به چند دهه قبل گردیده بود. اکنون بیشترین ساکنان سرزمین ایران تحت تاثیر چگونگی روابط اجتماعی و تصمیمات حکومتی قرار داشتند و به همین دلیل دخالت در سیاست منحصر به اقلیتی از جامعه ایران نبود. سطح پیشرفت‌‌های معنوی و علمی و فنی انجام شده در آن دوران نیز قابل مقایسه با سال‌‌های 32-20 نبود. این پیشرفت‌‌ها امکان آن را فراهم می‌کرد که اکنون بتوان راه کارهای خروج از انحطاط را در درون جامعه ایرانی جستجو کرد. ضمن اینکه پیشرفت مبارزه ضدامپریالیستی و ضداستعماری در سطح جهان امکان بهره مندی از ثروت‌‌های ملی مانند نفت را برای کشوری مانند ایران فراهم کرده بود که اجازه می‌داد در صورت اتخاذ سیاست‌‌های درست تر بتوان تحولی بنیادی در روابط اقتصادی و اجتماعی و نیز جایگاه ایران در جهان ایجاد کند.

بدینسان در استانه انقلاب 57 شرایط کشور ما از دو نظر بطور بنیادین نسبت به گذشته تغییر یافته بود.

1- در نتیجه تعادل قوای جهانی و پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی داخلی، آغاز حرکت در سمت توسعه ملی بدون اتکا به کشورهای خارجی، دیگر فرضی ناممکن نبود.

2- کل جامعه در معرض پیامدهای تصمیمات دولت قرار گرفته بود و نسبت به آن واکنش نشان می‌داد و بنابراین تحول از انحصار یک اقلیت اندک "آگاه"خارج شده بود.

انقلاب 57، جنبه توده‌ای آن، مذهبی آن، شعارهای آن، استقلال طلبی و "نه شرقی و نه غربی" آن خود مولود و محل تلاقی این واقعیت‌‌های نوین بود. با اینحال بسیاری از سیاستمداران قدیمی ایران هنوز در فضای پیشین سیر می‌کردند. برخی‌‌ها چون هیچ تحولی را بدون دخالت امریکا و انگلیس ممکن نمی‌دانستند، بروز و وقوع انقلاب را هم به توطئه این قدرت‌‌ها نسبت می‌دادند. برخی دیگر، از جمله انگشت شماری از رهبران قدیمی حزب توده ایران، چون امکان هر تحولی را بدون کمک اتحاد شوروی ناممکن می‌دانستند، در شعارهای انقلاب و مخالفت آن با شوروی و امریکا، شکست محتوم این حرکت را از همان آغاز پیش بینی می‌کردند و به تحول در ذهن مردم در نتیجه شرایط مبارزه بهای لازم را نمی‌دادند.

همین واقعیت‌‌های نوین در ذهن رهبران مذهبی و گروه‌‌هایی از نوع فداییان و مجاهدین نیز بازتاب دیگری داشت. آنان شعار "نه شرقی، نه غربی" را به حساب عدم وابستگی خود و وابسته بودن دیگران می‌گذاشتند. آنان توجه نداشتند که پیدایش این شعار و پذیرش آن توسط اکثریت مردم خود نتیجه یک شرایط تاریخی نوین است که اتفاقا مبارزه چپ در ایران و جهان و وزن و تلاش اتحاد شوروی در بوجود امدن آن نقش درجه اول داشته است. گروه‌‌هایی نظیر مجاهدین و فداییان علاوه بر آنکه از این معضل رنج می‌بردند، دچار نخبه گرایی نیز بودند و هنوز توده مردم را نا اگاهانی می‌دانستند که باید توسط آنان رهبری شوند و به حرکت درآیند. آنان نیز نفهمیدند که مردم پشت سرشان گذاشته اند. 

بدون آنکه مدعی باشیم همه توده‌ای‌‌ها از جمله خود ما و رهبران حزب مسایل را عینا به همان شکل که در اینجا گفته شد درک می‌کردند و اصولا می‌توانستند درک کنند ولی از نظر بیشتر اعضای کمیته مرکزی و کادرهای درجه اول حزبی، دوران جدیدی آغاز شده بود که با همه پیچیدگی‌‌ها و تناقضاتی که همراه با خود داشت، نوید آینده بهتری را برای ایران به همراه داشت.

مسئله‌ای که کار را پیچیده تر می‌کرد در آن بود که شکل بروز انقلاب با پیش فرض‌‌های جامعه روشنفکری ایران هماهنگ نبود. روشنفکری ایران اصولا با ایده نقش ارتجاعی روحانیان پرورش یافته بود. درکی که رهبری حزب توده ایران از انقلاب داشت، اعتقاد به برتری روند اجتماعی انقلاب بر شکل بروز آن بود. هر چند آن شکل و محتوا بر یکدیگر تاثیر می‌گذاشتند و این تاثیرات بر رهبری حزب پوشیده نبود. این که برخی از به قدرت رسیدگان پس از انقلاب، محتوای آن را به تمایل مردم برای بازگشت به صدر اسلام و برقراری حکومت و قوانین اسلامی تفسیر می‌کردند به آن معنا نبود که انقلاب 57 واقعا چنین اهدافی داشت. به دلیل گستردگی نیروهای شرکت کننده در انقلاب و حضور و سیاسی شدن عظیم توده‌‌های مردم، محتمل ترین آینده برای انقلاب حرکت بسوی پیشرفت اجتماعی در ایران بود. برعکس این شکل حاکم بر بروز انقلاب بود که می‌بایستی در طول زمان خود را با پیشرفت اجتماعی حاصل از آن تطبیق دهد. یعنی درک رهبران حزب از انقلاب 57 محتوایی محکوم به تعمیق و شکل محکوم به تغییر بود.

برخی دیگر برعکس انقلاب را با شکل مذهبی آن که به نظر آنان ارتجاعی بود می‌سنجیدند و در نتیجه انقلاب 57 را در مقایسه با جنبش ملی شدن نفت یا حتی انقلاب مشروطه جنبشی عقب مانده به شمار می‌اوردند. در حالیکه واقعیت آن بود که این انقلاب 57 بسیار پیشروتر از جنبش ملی شدن نفت و یا انقلاب مشروطه بود. ظاهر مدرن تر آن جنبش‌ها بدان دلیل جلوه گری می‌کرد که جنبشی در میان اقلیتی از ایرانیان بود. واقعیت تاریخی آن بود که بسیاری از رهبران جنبش ملی شدن نفت نه امکان ایجاد تغییرات اجتماعی را داشتند و نه اصولا علاقه‌ای به آن. خود آن جنبش هم به دلیل محدود بودن در اقلیتی از جامعه شهرنشینان ایرانی، امکان پیشبرد تغییرات اجتماعی را نداشت.

همه این وضع در شرایط دیگر گروه‌‌های سیاسی چپ و هواداران مجاهدین و فداییان و مائویست‌‌های بازتاب می‌یافت که به آن خواهیم پرداخت.

 

 

 

 

                        راه توده  395     16 بهمن ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت