راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

ایرانی یکپارچه

به زور شمشیر

اما عقب مانده

در دوران صفویه

 
 

در شماره گذشته راه توده (390) کتاب "سیر استعمار در ایران" اثر علی رضا ثقفی خراسانی را معرفی کردیم و وعده دادیم که خلاصه ای از آن را در اختیار خوانندگان قرار دهیم. این اثر اهمیت زیادی در شناخت دلایل عقب ماندگی ایران در دوران صفویه و ویژگی های رشد سرمایه داری در ایران دارد. در شماره بعد ارزیابی و نقد خود را از اهمیت و محدودیت‌‌های این اثر ارائه خواهیم داد.

بطور خلاصه با سقوط امپراطوری روم شرقی توسط عثمانی‌‌ها راه خشکی تجارت میان ایران واروپا بسته شد. بازتاب این وضع در ایران بصورت زمینه جنگ‌‌های ایران و عثمانی درآمد. ولی در اروپا کشورهای اسپانیا و پرتقال که رو به دریاها بودند کوشیدند تا با دور زدن عثمانی راه دریایی بسوی هند و شرق را بیابند. نتیجه این امر کشف قاره امریکا و غارت این قاره و انتقال طلا و نقره آن به اروپا بود. ادامه این مسیر به کشفیات در قاره افریقا و تجارت برده از آن قاره منجر گردید و سرانجام راه دریایی بسوی هند و خلیج فارس پیدا شد.

حادثه‌ای که در اینجا اتفاق افتاد عبارت از آن بود که کشتی‌‌های پرتقالی و اسپانیایی که طلا و نقره غارتی امریکا را به داخل اروپا حمل می‌کردند در ازای آن کالا و بویژه پارچه و دیگر کالاها خریداری کرده و برای فروش به شرق می‌بردند. این امر تقاضا برای پارچه و دیگر مصنوعات کارگاهی را در اروپا بالا برد. در نتیجه اروپا زودتر و بیشتر از شرق به صدور کالا و مصنوعات کارگاهی در تجارت وابسته شد و در نتیجه تلاش کرد که از تولید کارگاهی خود با جلوگیری از صدور مواد خام و ممانعت از ورود کالاهای دیگر کشورها حمایت کند. در شرق و در ایران مسئله بدین شکل نیست. ایران هنوز تولیدکننده و صادرکننده تولیدات کارگاهی است ولی هدف در ایران نیز تجارت و سود تجاری است و تمایزی میان تجارت پنبه و ابریشم و مواد خام و کالا و مصنوعات کارگاهی قائل نیست.

بطور دقیق تر می توان گفت که در طی قرن‌‌های 12- 14 میلادی در ایران و شرق و اروپا بتدریج روابط "پولی- کالایی" گسترش یافت. در این قرن‌‌ها دو منطقه تجاری در اروپا وجود داشت: یکی شهر یا جمهوری ونیز و دیگری در منطقه فلاندر بود. در خلیج فارس و بنادر هند نیز بتدریج مراکز بازرگانی رونق بسیار یافت. به طوری که شهر هرمز قبل از ورود پرتقالی‌‌ها و پس از آن جزیره هرمز مرکز بازرگانی خلیج فارس بود و گاه تا 300 کشتی در بنادر آن لنگر می‌انداختند. شهرهای تبریز، کاشان، یزد از مراکز اصلی رشد صنایع بود طوری که جمعیت شهرتبریز را در این دوره به حدود یک میلیون نفر تخمین زده اند.

تا این زمان تفاوت تمدن در شرق و غرب چندان محسوس نیست. درجه رشد صنعت در حدی بود که حتی در بعضی رشته‌‌ها صنایع شرق گسترش بیشتری داشت. اساس صنایع آن زمان محدود به پیشه وری و صنایع دستی بود و این محدودیت امکان انحصار صنایع را به هیچ کشوری نمی‌داد.

تنها موردی که برای یک کشور امکان تعرض و تصرف سرزمین‌‌های جدید رافراهم می‌ آورد، همان دریانوردی و تجارت و سوداگری بود. کشوری که دارای نیروی دریایی بود، این امتیاز را بر دیگران داشت تا بتواند سرزمین‌‌های‌‌‌‌‌‌ بی دفاع ساحل دریاها را به تصرف درآورده و از آن طریق بر تجارت دریایی تسلط یابد.

مرکانتی لیسم یا سوداگری

تا قبل از کشف راه دریایی هند، بازرگانان هندی و اعراب از طریق خشکی، ادویه و پارچه‌‌ به مصر می‌آوردند و تاجران ونیزی این کالاها را از آنجا به اروپا حمل می‌کردند. جنوب هند واسطه تجارت میان غرب و خاور دور بود.

پدیده تجارت و سوداگری قبل از حمله مغول رشد و گسترش فراوانی در شرق و خلیج فارس داشته است. اما سوداگری در قرن‌‌های 15 و 16 که ابتدا از جانب اسپانیا و پرتقال آغاز گشت و سپس به دست انگلیس، هلند و فرانسه افتاد و با رشد و گسترش صنایع همراه شد، پدیده‌ای کاملتر بود.

تا اواسط قرن 15 میلادی روابط اروپا و شرق از طریق امپراتوری رم شرقی یا بیزانس صورت می‌گرفت. با تصرف قسطنطنیه به وسیله ترکان عثمانی در 1453 و سقوط امپراطوری روم شرقی راه زمینی اروپا به شرق بسته شد و برای اروپاییان تجارت بیش از پیش دشوار گردید. تمام جاده‌‌های بازرگانی زیر نظر ترک‌‌ها قرار گرفت که حقوق گمرکی زیادی می‌طلبیدند و حمل کالا از طریق عثمانی سودبخش نبود. در نتیجه کالاهای شرق در اروپا کمیاب شد.

پرتقالی‌‌ها به فکر یافتن راه دریایی به طرف شرق و هندوستان شدند و موفق به کشف دماغه امید نیک شدند که امکان تجارت دریایی با شرق بدون عثمانی را بوجود آورد. اسپانیایی‌‌ها نیز از طریق غرب به سواحل امریکا رسیدند و آن را هند غربی نامیدند.

دوره سوداگری از حدود قرن 16 شروع می‌شود. چون با ارزشترین کالا در دوران آغازین سواگری طلا و نقره بود، سوداگران بیشترین تلاش خود را برای جمع آوری این دو فلز گرانبها به کار می‌بردند. اولین اشغالگران امریکا و افریقا و بنادر هند و خلیج فارس سعی در جمع آوری هرچه بیشتر طلا و نقره داشتند. آنان معابد و آثار باستانی رابه خاطر طلا و نقره ویران می‌کردند. پرتقالی‌‌ها در شرق به دزدی دریایی مشغول شدند. کشتی‌‌های اعراب و هندیان را به آتش می‌کشیدند، ملاحان را به دریا می‌انداختند یا میفروختند. دزدی دریایی که در قرن 15 در اروپا رواج یافته بود و جنبه مشروع داشت در قرن 16 به اوج خود رسید و انگلیسی‌‌ها در آن مشهور شدند. اصولا بین تجارت و دزدی دریایی فاصله‌ای وجود نداشت. ناخدای کشتی‌ای که مورد سرقت قرار می‌گرفت، نامه‌ای دریافت می‌داشت که به موجب آن حق داشت با حمله به کشتی‌‌های کشور متبوعه سارقان، جبران خسارت خود رابنماید.

 

مرحله رونق سوداگری

کشتی‌‌هایی که حامل طلا و نقره از سرزمین‌‌های دور به اروپا بودند در مراجعت، کالاهای اروپایی را خریده و برای فروش به سرزمین‌‌های دور می‌بردند. بنگاه‌‌های بزرگی در سراسر اروپا بوجود آمد که سرمایه‌‌های اصلی سوداگران اروپایی را تامین می‌کردند و کالاهای آماده‌ای جهت صدور به سرزمین‌‌های دور از سراسر اروپا فراهم می‌آوردند. همچنین تقاضای روزافزون برای کالاهای اروپایی باعث رونق کارگاه‌‌های پیشه‌ وری و صنعتی شد. به مرور مشخص گردید که ثروت غارت شده بوسیله سودگران در آسیا و افریقا و امریکا جذب مراکز تولید کالا به خصوص مراکز پارچه بافی، کشتی سازی، کارگاه‌‌های صنعتی و مانوفاکتوری می‌شود. صنایع انگلستان که بطور سنتی دارای کارگاه‌‌های پارچه بافی بود رونق گرفت و بتدریج بنادر انگلیس هم مرکز مهمی جهت صادرات پارچه و جذب طلا و نقره غارت شده از سرزمین‌‌های جدید شد.

اگر در دوره اولیه سوداگری هر کشور سعی می‌کرد طلا و نقره بیشتری را جذب کند و تدابیر سختی برای خروج طلا و نقره وضع شده بود درمراحل بعدی مشخص شدکه عامل ثروت می‌تواند در تولید کالا باشد. در قرن 16 خروج طلا و نقره ممنوع بود اما در قرن 17 قوانین سخت گمرکی در برابر ورود کالاهای سایر کشورها برقرار شد. گرایش از جمع آوری طلا و نقره به سوی رشد پیشه‌ وری و مانوفاکتوری اولین پایه‌‌های تولید کالایی را که پیش درآمد سرمایه داری است بوجود آورد. در نتیجه کشورهایی مانند اسپانیا و پرتقال که همچنان به جمع آوری طلا و نقره مشغول بودند عقب ماندند.

در همین زمان جنگ‌‌های گمرکی سختی میان کشورهای اروپایی در گرفت. اسپانیا برای کالاهای فرانسه 30 درصد گمرک وضع کرد که باعث جنگ میان دو کشور شد. از سال 1520 صادارت پشم خام از انگلستان ممنوع و دربرابر صدور مصنوعات تشویق شد. قرن 17 دوره شکوفایی و اوج سوداگری است که همراه بود با ظهور و گسترش شبکه‌‌های بزرگ سوداگری در اروپا و رونق مراکز تولید کالایی در اروپا.

 

ظهور و گسترش شرکت‌‌های بزرگ سوداگری

تا سال 1580 کلیه راه‌های دریایی شرق در انحصار پرتقال بود. ولی از آغاز قرن هفدهم انحصار تجارت دریایی از دست پرتقال و اسپانیا خارج شد. در سال 1600 ملکه انگلیس تمام بازرگانان انگلیسی را که در هندوستان به تجارت مشغول بودند جمع کرد و و اولین شرکت بزرگ بازرگانی را به نام کمپانی هند شرقی بوجود آورد. شرکت‌‌های تجاری در شرق بیشتر به دنبال پایگاه تجاری بودند، تا آنکه سرزمینی را به تصرف درآورند و این شیوه در شرق موفقیت بیشتری داشت.

روش کار شرکتها، خرید و فروش کالاهای تجار در شرق و غرب بود. این شرکت‌‌ها بیشتر ادویه و کالاهای ساخته شده شرق، مانند پارچه هندی و ایرانی، ابریشم، و کالاهای سنتی دیگر را خریداری می‌کردند و به بنادر اروپا میبردند و از آنجا کالاهای ساخته شده که اغلب پارچه و فلزات بود به شرق می‌آوردند. ضمن اینکه تجارت میان کشورهای شرق را نیز در دست داشتند.

در ابتدا برای این شرکت‌‌ها خرید و فروش کالاهای مختلف چندان تفاوتی نمی‌کرد بلکه اساس کار آنان بر کسب سود بیشتر بود. مساله اصلی آنان دریافت امتیازات انحصاری خرید کالا و کسب معافیت گمرکی و مالیاتی بود. بتدریج کشورهای متروپل محدودیت‌‌هایی برای فعالیت این شرکت‌‌ها بوجود آوردند. از جمله تدابیری در جهت جلوگیری از صدور مواد خام، که برای صنایع پیشه‌ وری هر کشور مورد نیاز است و ایجاد موانع جهت رفت و آمد کشتی‌‌های رقیب به بنادر خود اتخاذ کردند.

دوره شکوفایی سوداگری با رشد و گسترش مانوفاکتورها همراه است. نظریه سواگران در این دوره جذب و گسترش پیشه‌ وری و جلوگیری از ورود کالاهای کشورهای دیگر است. در فرانسه و انگلستان تلاش جهت گسترش مانوفاکتورها از همه بیشتر بود. در انگلستان تمام مزارع بزرگ به چراگاه تبدیل شد و در آنجا گوسفند برای تولید پشم تربیت می‌کردند. هزاران هزار دهقان از زمین اجدادی جدا شدند و بصورت ولگردان آواره درآمدند. داستان خلع ید از دهقانان در انگستان با شنیع ترین و خیانتکارانه ترین وقایع همراه است. تنها در قرن شانزدهم، 70 هزار نفر به جرم ولگردی در انگلستان اعدام شدند.

 

افول سوداگری و گسترش سرمایه داری

با رشد و گسترش کارگاه‌‌ها وهمچنین گسترش بیشتر شرکت‌‌های سوداگر، به زودی شکست سیاست مرکانتیلیستی که بر مبنای جلوگیری از واردات و افزایش صادرات قرار داشت آشکار شد. معلوم شد که تنها منع صدور مواد خام مانند پشم کافی نیست بلکه به ورود انبوه آن نیاز است. به این ترتیب جهت حرکت شرکت‌‌های سوداگر تا این زمان – اواخر قرن 17- که خرید و فروش کالا از کشورهای مختلف بود، تغییرکرد و حرکت آنان به سمت خرید مواد خام برای صنایع در حال گسترش اروپا و صدور کالاهای ساخته شده اروپایی متمایل شد. به این ترتیب اولین گامها درجهت برتری صنعت بر تجارت برداشته می‌شود. در داخل اروپا نیز بجای قوانین شدید گمرگی هر کشور سعی می‌کرد با تولید مرغوبتر و ارزانتر، بازار کشورهای دیگر را به چنگ آورد. دیگر مشخص شده بود که ثروت و قدرت یک کشور به تولید کالای آن است.

تولد سرمایه داری

در ابتدای قرن هجدهم جنگ‌‌هایی در اروپا درگرفت که انگلستان پیروز آن بود. از مسایل مهم این جنگ‌‌ها کسب امتیازات انحصاری در مستعمرات بود. چون در این زمان بدست آوردن بازار مستعمرات برای کالاهای صنعتی اهمیت داشت، کشور پیروزمند سعی می‌کرد بزرگترین امتیازات را در ارتباط با انحصارات تجاری کشورهای تحت سلطه کسب نماید. ثروت عظیمی که در انگلستان از طریق رشد و گسترش سوداگری و غارت کشورهای دیگر انباشته شده بود، زمینه رشد اختراعات و اکتشافات علمی را در جهت رشد تولید کالایی بوجود آورد.

در سال 1761 انگلستان ورود پارچه‌‌های ابریشمی را به این کشور ممنوع کرد و در عوض ابریشم خام به مقدار فراوان وارد می‌شد. نیاز فراوان به تامین مواد اولیه و عدم کفایت نیروی انسانی برای مزارع باعث بکارگیری ماشین در کشاورزی شد. گسترش روابط سرمایه داری در اروپا در سراسر قرن 18 جریان داشت. شهرها و بنادر یکی پس از دیگری گسترش یافتند. ماشین‌‌های بخار بتدریج جایگزین ماشین‌‌های دستی و قدیمی شد. کارخانجات به سرعت بوجود آمد و رشته‌‌های مختلف صنایع در ارتباط با یکدیگر رشد کردند. سرعت تولید فولاد باعث رشد صنایع عظیم فلزی شد.

رشد سرمایه داری در اروپا باعث شد که انقلابی قاطع در سال 1789 در فرانسه بوقوع بپیوندد و حکومت اشراف را سرنگون کند. این انقلاب باعث رشد و گسترش نیروهای تولیدی در اروپا شد. به زودی با قدرت گرفتن ناپلئون جنگ‌‌های فراوانی در شرق و اروپا در گرفت. این جنگ‌‌ها برای بدست آوردن بازارهای بیشتر برای فروش کالاهای صنعتی و سرزمین‌‌های بیشتر برای دستیابی به مواد خام جهت صنایع بود. سوداگری در اروپا سرمایه داری را بوجود آورد و در شرق استعمار را پایه گذاری کرد. استعمار بدون سرمایه داری و سرمایه داری بدون استعمار امکان حیات نداشتند.

ایران در دوره سوداگری

دوره سوداگری در ایران مصادف با حکومت صفویه و سپس افشاریه و زندیه است. این دوره از ورود پرتقالی ها، در ابتدای قرن 16 شروع می‌شود. در ایران از دوران شاه طهماسب با انتقال پایتخت به مرکز کشور و بسط قدرت مرکزی، حرفه‌‌ها و صنایع و تجارت رونق می‌یابد. در زمان شاه عباس سازمان لشگری و کشوری متمرکزی بوجود آمد.

ایران قرن شانزده، دارای صنایع پیشرفته‌ای در منطقه بوده است و بسیاری از بازارهای منطقه را کالاهای ایرانی پر می‌کرده است. صنعت ریخته گری و آهنگری که سرآمد صنایع آن زمان است در ایران کاملا متداول بوده است. رشد صنعت و پیشه وری در اواخر قرن 16 منجر به قیام شهرها علیه حکومت اشراف گشت. در این زمان شهرهای بزرگ از هر نظر قابل مقایسه با شهرهای اروپایی است و سطح یکسان صنعت در آنها نظر سیاحان را جلب می‌کند. شاردن جمعیت تبریز را تا یک میلیون و یکصدهزار نفر تخمین می‌زند و می‌گوید "سرتاسر شهر مشحون از صنایع قماش و ابریشم و زرگری است." دراصفهان نیز کارخانجات نسبتا بزرگ وجود داشته است. صنعت نساجی که از مهمترین صنایع این دوره است در اوایل قرن 17 در ایران رونق بسزایی داشته است.

در قرن 16 پرتقالی‌‌ها خلیج فارس را در تصرف داشتند و تجارت از طریق جنوب کشور در انحصار آنان بود. در این زمان محصول ابریشم ایران از هر دوره‌ای بیشتر بود ولی چون صدور آن برای دربار منافع بیشتری داشت صادر می‌شد و کمتر در صنایع داخلی مورد استفاده قرار می‌گرفت.

سیاست‌‌های سوداگرانه که پایه خود را براساس گسترش صنایع پیشه وری و مانوفاکتوری قرار داده و از ورود کالاهای ساخته شده به کشورهای اروپایی جلوگیری می‌کرد درست عکس این سیاست‌‌ها را درشرق و به خصوص ایران در پیش گرفته بود. از یک طرف شروع به تولید کلیه کالاها و محصولات ساخت ایران در اروپا کردند و با قیمتی ارزانتر می‌فروختند تا بازارهای کالاهای ایرانی را بگیرند و از طرف دیگر مواد خام مورد مصرف در این کالاها را به هر ترتیب به قیمت مناسب می‌خریدند و از ایران خارج می‌کردند تا هم جلو فروش کالاهای ساخته شده ایرانی را بگیرند و از طرف دیگر مواد خام برای تولید این کالاها در دسترس پیشه ور ایرانی نباشد.

اولین قرارداد ایران با شرکت هند شرقی انگلیس در سال 1622 بسته شد. بموجب این قرارداد درمقابل کمک کمپانی در بیرون راندن پرتقالی‌‌ها از هرمز، آنان حق انحصاری صدور ابریشم از ایران را به دست آوردند. آنان دربرابر صدور ابریشم پارچه‌‌های انگلیسی و سایر کالاها وارد می‌کردند و فقط یک سوم آن را با سکه می‌پرداختند. از این قرارداد تولیدکنندگان داخلی، بخصوص پارچه بافان متضررمی شدند. این امتیاز موجب بدست آوردن بازار بزرگی برای تجارت کمپانی هند شرقی شد که در سراسر قرن 17 و 18 یکی از پرسود ترین بازارهای این کمپانی بود. علاوه بر آن همه ساله مبلغی از گمرک بندرعباس را به عنوان سهم خود دریافت می‌کردند در حالیکه در همان زمان در اروپا بر سر گمرک جنگ‌‌های فراوانی در گرفته بود. شریک بودن آنان در گمرک، به آنان حقوق دیگری را ارزانی می‌داشت و آن دخالت در امور بندر و گمرک بود.

بدین سان شاه عباس که انحصار تجارت ابریشم را در دست داشت آن را طی قراردادی به انگلیسی‌‌ها  واگذار کرد. این کار با مخالفت تجار ایرانی و بخصوص ارامنه روبرو شد و شاه عباس مجبور شد در جلسه‌ای ابریشم را به مزایده بگذارد که در این مزایده ارامنه ایران برنده شدند و تمام محصول آن سال را خریدند ولی سال بعد شاه مجددا با انگلیس‌‌ها از در موافقت در آمد.

تاورنیه در مورد خرید پشم کرمان می‌گوید: "چون من مقدار زیادی از آن را خریده و جمع کرده بودم، مردم بنای زمزمه را گذاردند و به خان عارض شدند که من می‌خواهم تمام کرک مملکت را جمع آوری کرده و به خارج ببرم و از این جهت همه بیکار می‌مانند و خسارت کلی به تمام مملکت وارد خواهد شد. خان مرا احضار کرد و گفت : من نمی‌توانم اجازه بدهم که شما زیاده بر این ابریشم و کرک خریداری کنید." ولی این روند ادامه یافت و بتدریج شرکت‌‌های سوداگر انحصار خرید و صدور پشم را به خود اختصاص دادند و قیمت پشم را نیز خود تعیین می‌کردند.

نمایندگی کمپانی هلند در زمان نادر می‌نویسد:

"در ماه‌‌های اوت، سپتامبر 1732 حدود پانصد تن به بیگلر بیگی کرمان شکایت بردند که به سبب خرید و صدور پشم توسط اروپاییان، آنها بیکار شده اند و اهل و عیالشان گرسنه اند و دیگر قادر نیستند فرمان نادر را دایر بر بافتن شال و پارچه‌‌های دیگر اجرا کنند."

شهرهای ایران که در قرون 16 و 17 رونق به سزایی یافته بودند، در قرن 18 رو به انحطاط گذارند و با سقوط شهرها، بار دیگر اقتصاد کشاورزی تنها بخش درآمد کشور شد. بدینسان ایران در مسیری انحطاطی پیش می‌رفت. در زمان نادر جنگ‌‌های طولانی وی نیاز به ابزار الات و ادوات جنگی را بیشتر کرد که تهیه آنها بیشتر از طریق کمپانی‌‌های اروپایی صورت می‌گرفت.

تا پایان قرن 18 کمپانی هند شرقی موفق به تسخیر بخش اعظم هندوستان شد که تحت حکومت مستقیم پارلمان انگلیس قرار گرفت. همین امر زنگ خطر را برای کریمخان به صدا در آورد و معتقد شده بود که انگلیسی‌‌ها هند را تسخیر کرده و اکنون قصد تسخیر ایران را دارند. اما روند انحطاطی پیامدهای خود را بر جای گذاشته بود و نیاز کشور به کالاهای اروپایی و ضرورت صدور مواد خام و کالاهای ایرانی کریم خان را ناگزیر کرد که به کمپانی‌‌های انگلیسی اجازه گشایش دفتر تجاری در بوشهر رابدهد. بر طبق امتیازی که کریم خان به کمپانی واگذار کرد به آنان اجازه داد تا یک نمایندگی بزرگ در بوشهر ایجاد کنند، به هر میزان که تجهیزات نظامی لازم دارند در آنجا مستقر کنند و به تجارت انحصاری بپردازند. همچنین از حقوق گمرکی معاف شدند و انحصار ورود پارچه‌‌های پشمی به آنان واگذار شد.

در این دوران فعالیت شدید کمپانی در جهت بدست آوردن طلا و نقره و خارج کردن آن از ایران باعث کمیابی طلا و نقره در ایران شد. کریم خان به تجار دستور داد که تنها حق دارند با کمپانی بصورت پایاپای معامله کنند و از حمل و نقل طلا به سوی بوشهر جلوگیری کرد. این امر موجب عصبانیت کمپانی گردید بطوری که چندین بار به فکر جنگ افتادند و تعدادی ناوگان جنگی به خلیج فارس فرستادند. ولی بدلیل شروع جنگ‌‌های جدید در هند مجبور شدند نیروهای خود را به هندوستان اعزام کنند. پس از مرگ کریم خان دست کمپانی در خروج طلا و نقره از ایران باز شد و دست به غارت فوق العاده‌ای زد. یکی از عوامل فقر و تهیدستی در جنوب ایران پس از مرگ کریم خانه همین عامل بود. با خلا قدرت در جنوب کشور بتدریج نمایندگی کمپانی هند شرقی در جنوب حاکم بلامنازع شد.

آنچه در دوران قاجار پیش آمد ادامه همین روند انحطاطی با سرعت و شدت بیشتری است که بویژه پس از قتل امیرکبیر شتاب تندی به خود می‌گیرد. انحطاط اقتصادی و روند صدور کالا و گرفتن امتیاز و پرداخت وام کنترل گمرکات بعنوان وثیقه آن و غیره سرانجام کار را به نیمه مستعمره شدن ایران می‌کشاند.

در اوایل قرن نوزده هنوز کارگاه‌‌ها و صنایع بومی در سراسر ایران پراکنده بود. اما با نفوذ هر چه بیشتر کالاهای خارجی این کارگاه‌‌ها محدود شد تا آنجا که در نیمه دوم قرن نوزدهم هیچ اثری از کارگاه‌‌های سنتی بزرگ باقی نماند و تنها کارگاه‌‌های کوچک پیشه وری باقی ماند. آنچه از کارخانه‌‌های جدید نیز بتدریج وارد ایران شد تنها در رشته‌‌هایی پایدار ماند که در جریان تحولات اقتصادی، برای تداوم سلطه استعمار ضروری بود.

در ابتدای قرن بیستم ایران کشوری بود که تمام عیار تحت سلطه استعمار بود. در انتهای دوره رضاشاه تنها 24 تا 28 کارخانه بزرگ که عبارت از نساجی، قندسازی، کبریت سازی و سیمان بودند مشغول به کار شدند که شمار آن چندان تفاوتی با کارخانه‌‌های دوران نصرالدین شاه و سپهسالار نداشت. اغلب آن کارخانه‌‌ها نیز در مالکیت شخصی شاه یا دولت بود. بیشتر سرمایه‌‌ها در نزول خواری و تجارت و کارهای واسطه‌ای قرار داشت.

در این دوران که مقارن با ظهور امپریالیسم است مسئله صدور سرمایه فراتر از صدور کالا اهمیت پیدا می‌کند که از جمله به شکل وام‌‌های اسارت آور خود را نشان می‌دهد. در این روند قیمت فراورده‌‌های کشورهای تحت سلطه کاهش یافته و برعکس بهای کالاهای ساخته شده در کشورهای متروپل افزایش می‌یابد. علاوه بر غارت گسترده که از طرق مختلف صورت می‌گیرد، سود سرمایه ها، بهره وام ها، سیاست‌‌های اقتصادی تحمیل شده، ارزانی محصولات بومی، اشکال مختلف دیگر غارت منابع و دسترنج کشورهای تحت سلطه است. در این دوره اهرم‌‌های نوین نظیر صندوق بین المللی پول، شرکت‌‌های چند ملیتی، حکومت‌‌های دست نشانده جانشین اهرم‌‌های کهنه استعماری می‌شوند.

این غارت موجب چپاول قسمت اعظم سود حاصل از تولید و انتقال آن به خارج می‌شود که خود مانع از بازتولید گسترده در این کشورها می‌گردد. در این شرایط رشدصنعت و ورود صنایع در کشورهای تحت سلطه نه بر مبنای نیازهای گسترش تولید و ضرورت حرکت نیروهای تولیدی بلکه بر مبنای صدور سرمایه و حل بحران اضافه تولید کشورهای متروپل انجام می‌شود. در نتیجه آن رشته‌‌هایی از صنعت گسترش می‌یابد و در آن سرمایه گذاری می‌شود که ضرورت صدور سرمایه از جانب انحصار‌‌های بین المللی و غارت منابع و نیروی کار ارزان کشورهای تحت سلطه بوده است. بدینسان اگر سرمایه داری را دارای دو وجه تولید و مصرف بدانیم، در کشورهای تحت سلطه وجه مصرفی آن غالب بر وجه تولیدی است.

در همین روند است که ارتباط میان شاخه‌‌های مختلف صنایع و رشد آن گسسته می‌شود. اصولا نظام سرمایه داری با گسترش مانوفاکتورهای پارچه بافی بوجود امد که همزمان با آن موجب گسترش مانوفاکتورها در سایر بخش‌‌ها و گسترش صنعت و از جمله ذوب فلزات، معادن و حمل و نقل، انرژی، ماشین سازی گردید. توسعه هریک از این بخش‌‌ها موجب توسعه دیگری می‌شد. در این روند بتدریج صنایع بزرگ ایجاد شد و پیشه وران و تولیدکنندگان کوچک دربرابر صنایع بزرگ به ورشکستگی کشیده شدند و ناگزیر شدند نیروی کار خود را به سرمایه داران بفروشند. بر روی این پایه فرهنگ و نهادهای اجتماعی و سیاسی سرمایه داری نیز گسترش یافت.

اما صنایع ایجاد شده در کشورهای تحت سلطه مانند ایران نه بر مبنای ضرورت گسترش مانوفاکتورها و صنایع بومی بلکه بر مبنای ضرورت صدور سرمایه و تهیه مواد خام و بهره برداری از منابع برای صنایع کشورهای سرمایه داری بود. صنایع جدیدی که در ارتباط با غارت مواد خام ایجاد می‌شد، هیچگونه پیوندی با نیروهای تولیدی موجود در کشورهای تحت سلطه نداشت.

مثلا یک کارخانه اتومبیل سازی در کشور متروپل ضرورتا در کنار خود کارخانه‌‌های فولادسازی، رنگ سازی، صنایع پلاستیک و کائوچو، شیشه سازی، لاستیک سازی، الکترونیک و ... را دارد تا آنکه به تولید انبوه خود ادامه دهد. در حالی که یک کارخانه مونتاژ اتومبیل در ایران هیچ ارتباط ارگانیک با دیگر بخش‌‌های صنعت ملی ندارد و حتی رنگ و شیشه و کلیه قطعات را ساخته شده وارد می‌کند. یا مثلا کارخانه نورد که در ایران راه اندازی شده اولا کلیه کارهای پروژه از ابتدا تا انتها توسط شرکت‌‌های خارجی انجام شده. ثانیا کلیه متخصصان آن از خارج وارد شده و بالاخره کالاهای تولید کارخانه با ابعاد مختلف شمش‌‌های فولادی و قلم، قابل مصرف در هیچ یک از صنایع داخلی ایران نمی‌باشد و باید این قطعات در کشورهای دیگر مصرف شود و برای مصرف کارخانه‌‌های داخلی از قطعات وارداتی استفاده می‌کنند.

همین مسئله در فولاد مبارکه نیز دیده می‌شود که تولید کارخانه 175 هزار تن در سال 1371 که اغلب آن ورق آهن و فولاد می‌باشد به کشور ایتالیا که سازنده این کارخانه و دیگر کشورها صادر می‌شود و ایران خود سالانه حدود 3.5 میلیون تن آهن الات وارد می‌کند.

بدینسان در کشورهای تحت سلطه نظام مستعمراتی باسرکوب و اختناق، با از میان بردن نهادهای بومی و مردمی، با نابود کردن تولید ملی و سرنگون کردن حکومت‌‌های ملی کلیه زمینه‌‌های بافت اقتصادی و اجتماعی همگون را از میان برداشته است. بخش های مختلف تولید نه تنها پیوندی با یکدیگر ندارند، بلکه پیوندهای اولیه و ابتدایی موجود در آنها با جبر و اختناق از میان برداشته شده است.

در این دوره بازاریان و تجار با کشیده شدن به مدار سرمایه جهانی بطور کلی خصلت ملی خود را از دست می‌دهند و به تاجر- ملاکان نزدیکتر می‌شوند. مثلا بخش توزیع لوازم یدکی اتومبیل که در گذشته وجود نداشت ناگهان رشد فوق العاده‌ای کرده و بخش جداگانه و گسترده‌ای از بازار شده است. نوع بازار آنان، روابط آنان و منابع تهیه کالاهای آنان از کشورهای مختلف امپریالیستی آنان را به تاجران بزرگ و شرکای سرمایه‌‌های انحصاری امپریالیستی نزدیکتر می‌گرداند. 

 

 

 

 

                        راه توده  391     18 دی ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت