راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تلاش برای خنثی سازی

نظرات زیر عکس کیانوری

در سایت "فرارو"

انتشار خاطرات

"جیغ و داد"ی ها

درحاشیه نظرات

محسن رضائی

 

خبرگزاری فارس در هفته گذشته خبری منتشر کرد با عنوان "خاطرات یک توده ای از کودتای نوژه". با مراجعه به اصل خبر معلوم می شود که بحث نه برسر خاطرات یک توده ای بلکه درباره انتشار کتاب خاطرات فردی است بنام "حمید داود آبادی" که به گفته خودش از فعالان "چادر وحدت" بوده است. همان چادری که اوائل پیروزی انقلاب در سرنگونی شاه گروه های راست و طرفداران سرمایه داری و بازار در جلوی دانشگاه به راه انداخته بودند و در آن نشریه‌ی لودگی و فحاشی بنام "جیغ و داد" را با مسئولیت محمود احمدی نژاد منتشر می کردند. رسوبات "جیغ و داد" را هنوز هم در ادبیات احمدی نژاد می توان دید. از فعالان دیگر این "چادر وحدت" که کارش، برعکس نامش، ایجاد تفرقه و دشمنی در میان نیروهای انقلاب بود، می توان از "غلامحسین الهام" و همسرش "فاطمه رجبی" نام برد. این دو در گذشته بطور ضمنی پذیرفته بودند که یکی از وظایفشان چماقداری و چماق کشی و به جان هم انداختن نیروها بوده است. ولی خاطرات آقای داوو آبادی در این زمینه جای بحثی باقی نمی گذارد و ایشان به صراحت وظیفه اصلی خود را چماقداری می داند. در واقع اگر این کتاب تنها یک اهمیت داشته باشد همان است که به صراحت نشان می دهد و اقرار می کند که کار "چادر وحدت" دار و دسته احمدی نژاد همین چماقداری و قمه کشی و ایجاد تفرقه و تنش و تشنج در فضای پس از انقلاب بوده است.

آقای داود آبادی برای بازارگرمی و فروش کتاب خود از کودتای نوژه، نقش حزب توده ایران، نورالدین کیانوری، دادگاه رهبران حزب، مهدی پرتوی و بهرام افضلی و بسیاری مسایل دیگر سخن گفته که طبعا این پرسش را در خواننده بوجود می آورد که کسی که می پذیرد در دوران انقلاب در حد یک چماقدار بوده از این مسایل چگونه می تواند خبر و اطلاع داشته باشد و خاطرات یک چماقدار را چه ربط به اینگونه ادعاها. ایشان برای این کار یک سناریو ترتیب داده و مهملات و بافته های ذهنی خود را از طریق این سناریو به حزب توده ایران چسبانده است. به شکلی که خبرگزاری بی نیاز از توصیف فارس به خود اجازه داده نام نوشته های آقای داود آبادی را "خاطرات یک توده ای از کودتای نوژه" بگذارد.

داود آبادی می نویسد :

"دو سه سال پیش، در میهمانی‌ای در خانه‌ی یکی از دوستان، با پیرمردی هم‌سخن گشتم که در کمال تعجب متوجه شدم وی از مسئولین اصلی سازمان اطلاعات حزب توده در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. سال 1362 در زمان دستگیری سران حزب توده، وی نیز بازداشت شد، چند سال در زندان بود تا این‌ که با آزادی سران حزب، او نیز مرخص گردید."

بعد این آقای پیرمرد که از "مسئولین اصلی اطلاعات حزب" بوده و با "آزادی سران حزب" (احتمالا منظور آزاد شدن آنان از زندگی در اعدام های سال 1367 است) او هم آزاد شده شروع می کند به اینکه خاطراتش را برای آقای چماقدار تعریف کردن. 

برای اینکه حرف های آقای پیرمرد "توده ای" موجه به نظر بیاید و معلوم شود در مقام های بالای حزبی بوده و ربطی هم میان او و داود آبادی چماقدار وجود داشته باشد، پیرمرد "درباره‌ی حمله‌ی روز دوشنبه 30 تیر 1359 نیروهای حزب‌اللهی به دفتر حزب توده" سخن می گوید:

"ما در بین حزب‌اللهی‌ها چند نیروی نفوذی داشیم. آن روز که شما می‌خواستید به دفتر حزب حمله کنید، آنها زودتر به ما خبر دادند؛ برای همین سریع اسناد و مدارک اصلی را از ساختمان خارج کردیم. با وجودی که خطر خیلی جدی بود، نورالدین کیانوری رئیس حزب، به هیچ وجه حاضر به ترک ساختمان نبود. بدان حد که به او گفتم: من محافظ ویژه و مسئول جان شما هستم، اگر لازم باشد به‌زور شما را از ساختمان بیرون می‌برم.

با توجه به این‌که همه مسلح بودیم، اگر کیانوری با این وضعیت به‌دست شما می‌افتاد، خیلی بد می‌شد. او را به ‌زور بیرون کشیدم و همراه دو سه نفر دیگر از ساختمان خارج شدیم. درست همان لحظه شما داشتید از پایین خیابان به‌ طرف بالا می‌آمدید. سریع نشستیم داخل ماشین پیکان من. ... شما داشتید شعار می‌دادید و دوان‌دوان از جنوب خیابان به‌ طرف بالا می‌آمدید. ظاهرا هیچ راه گریزی نبود... سرانجام با شگرد مخصوص خودمان! بدون این‌ که توجه کسی را جلب کنیم و مشکلی پیش بیاید، از بین آنها گذشتیم و فرار کردیم."

بنوشته کتاب البته کیانوری می خواسته چند تن از اعضای چادر وحدت را که تصور می کرده از "جبهه ملی" هستند بازداشت کند و انها را ببرد کتک بزند تا اقرار کنند. ولی چون این آقای مسئول اطلاعات حزب و حفاظت از کیانوری مخالف کرده، کیانوری هم گفته چشم و عذرخواهی کرده و این کار انجام نشده است. ولی مشکل حزب فقط با جبهه ملی نبوده است.

گفتگوی پیرمرد با چماقدار چنین ادامه پیدا می کند:

"وظیفه‌ی اصلی ما، کشف اطلاعات دو گروه و افشای آنها برای مسئولین جمهوری اسلامی بود. اول سازمان مجاهدین خلق، بعد هم گروه‌های سلطنت طلب. بیشتر این اطلاعات را هم سازمان کا.گ.ب از طریق سفارت شوروی در تهران به ما می‌داد. من به سفارت می‌رفتم و آنها را از نماینده‌ی کا.گ.ب تحویل می‌گرفتم و پنجشنبه هر هفته، شخصا به زندان اوین می‌رفتم و هر دفعه حدود 100 صفحه اطلاعات از مجاهدین و سلطنت طلب‌ها به آقای "اسدالله لاجوردی" تحویل می‌دادم."

بنابراین توده ای ها اول اطلاعات راجع به مجاهدین خلق و سلطنت طلب ها را جمع می کردند و آن را تحویل رهبری حزب می دادند. بعد رهبری حزب این اطلاعات را تحویل سفارت شوروی می داد. بعد حزب آقای پیرمرد را هر هفته روز پنج شنبه سرساعت می فرستاد که همان اطلاعاتی را که خودشان جمع کرده بودند دوباره از نماینده کا.گ.ب تایپ شده در 100 صفحه بگیرد و تحویل اسدالله لاجوردی بدهد!

ولی مسئله اصلی این کتاب و انگیزه خبرگزاری فارس این مهملات نیست. اینها حواشی و توجیهات موضوعی بزرگتر است. مسئله اصلی پشتیبانی قاطع توده ای ها از جنبش اصلاحات و سبز مردم ایران است و اینکه حکومت اطلاع دارد که اکثریت مهمی از جامعه ایران به این نتیجه رسیده است که جرم حزب توده ایران و رهبران آن دفاع از انقلاب و آرمان های آن و خواست های مردم بوده و آن اتهاماتی که به رهبری حزب وارد شده دروغ بوده است. بویژه آنکه دو اتهام کودتا و جاسوسی علیه حزب هر دو نفی شده است. اولی را خود آیت الله خمینی و بعدها هاشمی رفسنجانی نفی کرده، دومی را هم سعید حجاریان اخیرا در سخنرانی اش بلاموضوع اعلام کرده و گفته جلسات رهبری حزب علنی و معلوم بود در کجاست. آقای داود آبادی برای توجیه این مسایل در واقع وارد شده است.

داود آبادی از قول پیرمرد اختراعی خودش می نویسد:

"ما در زمان دستگیری شدیدا غافل گیر شدیم. چون در اطلاعات نخست وزیری - که مسئولیتش با خسرو تهرانی و سعید حجاریان بود - نیروی نفوذی داشتیم و کوچک ترین اطلاعات درباره‌ی حزب، به ما می‌رسید. ما خیال مان راحت بود کسی با ما کار ندارد."

به عبارت دیگر حزب توده ایران در کنار سعید حجاریان و اصلاح طلبان نیروی نفوذی داشت و حتما این نیروهای نفوذی هنوز هم وجود دارند. یعنی پشتیبانی که حزب توده ایران از جنبش سبز و اصلاحات می کند از آنروست که در این جنبش نیروی نفوذی دارد. بدینوسیله آقای چماقدار یک پرونده سازی هم برای سعید حجاریان و اطلاعات نخست وزیری و همه اصلاح طلب‌ها می کند. ضمن اینکه هیچ اشاره ای به معاون امنیتی علی خامنه‌ای یعنی جواد مادرشاهی حجتیه ای و پرونده سازی سازمان جاسوسی انگلستان برای غیرقانونی کردن حزب نمی کند.

آقای داود آبادی برای آنکه اتهام حزب توده ایران را از اتهام های وارد به موسوی و کروبی و زندانیان اصلاح طلب متفاوت کند آن را از کودتا تبدیل می کند به "لو دادن عملیات جنگی". وی می نویسد:

"بدون شک خاطره‌ی لو رفتن عملیات والفجر مقدماتی در زمستان 1361 در فکه و شهادت تعداد زیادی از دلاورمردان ارتشی، بسیجی، سپاهی و جهادگر، از خاطر محو نخواهد شد. عملیاتی که ارتش عراق با بهره‌گیری از اطلاعات اهدایی حزب توده، قادر به مقابله با آن شد."

البته مشابه این ادعا را در گذشته محسن رضایی نیز مطرح کرده بود. زمانی که هاشمی رفسنجانی اعلام کرد که غیرقانونی کردن حزب توده ایران اشتباه بود و سندی برای کودتا پیدا نشده محسن رضایی برای توجیه شکست سلسله علمیات جنون آمیز ابتکاری خود اتهامی جدید برای حزب توده ایران و زنده یاد افضلی سرهم کرد و چنین ادعا کرد:

"در عملیات کربلای چهار، فردی از قرارگاه به بالا اطلاعات را برده و به عراق داده است. 
البته متوجه شدیم این نقشه، مربوط به دو دوره پیش از طراحی نهایی است و سه ماه با تصمیم نهایی فاصله دارد که بعدها این مسئله مورد پیگیری قرار گرفت. البته کنترلی روی کسانی که به منطقه می‌آمدند، نبود و بعدها هم که مشخص شد احتمالا افضلی، فرمانده نیروی دریایی که بعدا اعدام شد، جاسوس سیا بوده و اطلاعات را انتقال داده است".

محسن رضایی شنوندگان مطالب خود را انچنان ابله تصور کرده بود که گویا نمی دانند عملیات کربلای 4 در سال 1365 انجام شده و بهرام افضلی در زمستان 1362 یعنی سه سال پیش از آن اعدام شده است، بنابراین نمی تواند ربطی به لو دادن عملیات داشته باشد. البته اتهام افضلی در دهان رضایی به جاسوس سیا تبدیل شد که بی مسئولیتی امثال محسن رضایی را نشان می دهد، همان بی مسئولیتی که به بهای جان صدها هزار تن تمام شد، در اینجا به شکل زدن هر تهمت غیرمسئولانه ای بیرون می زند.

برخلاف نظر آقای رضایی، "مرکز پژوهش های جنگ سپاه پاسداران" در گزارشی که "تاریخ ایرانی" در 7 آذر 1389 منتشر کرده درباره نقش ناخدا افضلی در جنگ با اشاره به عملیات مروارید چنین می نویسد:

"اینچنین بود که عملیات مروارید که توسط دریادار بهرام افضلی، فرمانده وقت نیروی دریایی طراحی شده بود، پس از ۱۲ ساعت نبرد بی‌امان پایان یافت. در نتیجه این عملیات نیروهای ایرانی بیش از ۹۰ درصد از یگان‌ها و نیروهای پشتیبانی‌کننده ناوگان درگیر دریایی عراق را منهدم کردند و با تصرف بزرگ‌ترین پایانه‌های صدور نفت منطقه، یعنی دو سکوی نفتی «البکر» و «الامیه» که شاهرگ حیاتی و اقتصادی عراق بود و همچنین پاکسازی چند منطقه دریایی در شمال خلیج فارس، منجر به از بین رفتن ناوگان اصلی نیروی دریایی صدام شدند. صدام حسین این خبر را «بد‌ترین خبر در طول زندگی خود» خواند و تا پایان جنگ صادرات نفت عراق از طریق خلیج فارس قطع شد."

بله! این همان "خیانت و جاسوسی و لو دادن اطلاعات به عراق" بود که بهرام افضلی به جرم آن اعدام شد. البته از امثال آقای داود آبادی که از خانواده های همت و باکری با چماق استقبال می کنند نباید توقع داشت که از بهرام افضلی قدردانی کنند.

 

نکته آخر اینکه مشرق نیوز یعنی دوقلوی روزنامه کیهان نیز با گذاشتن خلاصه خبرگزاری فارس کوشید در همان هفته تقلیدی از سایت فرارو انجام داده و نظرسنجی مانندی انجام دهد. کاری که بیشتر افشاگر شمار و ماهیت خوانندگان آن گردید.

در اظهار نظر های این سایت می خوانیم :

"سزای وطن فروشی و خیانت به هموطنان فقط جهنم است و بس

"لعنت به هر چی کمونیست بیشرفه"

"لعنت به کیانوری و اجدادش"

که نشان می دهد خوانندگان این سایت راست های افراطی و سلطنت طلب ها هستند، چون لااقل اظهار نظر سوم از یک سلطنت طلب است که منظورش از اجداد کیانوری شیخ فضل الله نوری است. ولی همین اظهار نظرها را نیز حداکثر 20 نفر تایید کرده اند که هم شمار و ماهیت خوانندگان این سایت را نشان می دهد و هم خداحافظی جامعه ایران با چنین ادبیاتی را. دوران چماق و چماقداری، ادبیات جیغ و داد و داود آبادی و احمدی نژادها برای همیشه در ایران به پایان رسیده است. نه سلطنت طلب ها این را فهمیده‌اند و می خواهند بفهمند و نه حکومت. جامعه ایران دردکشیده تر و با تجربه تر از آن است که داوری و سرنوشت خود را بدست صاحبان اینگونه اندیشه و ادبیات بسپارد.

 

 

 

                        راه توده  393     2 بهمن ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت