راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

چند پیام خوانندگان
و پاسخ های راه توده

 

مهراد- من از اینکه انقلاب شد ناراضی نیستم . اما چند سوال از شما دارم:

1- آیا راهی دیگر جز سرنگونی شاه نبود و آیا حزبی مانند شما نمیتوانست اوضاع را پیش بینی کند. 2- چرا حزب توده را وابسته به شوروی میدانند؟ آیا حزب عملکرد چند دهه خود را قابل نقد میداند؟ اکر کتابی در این زمینه هست معرفی نمایید.

3- آیا کشورهایی مانند سوئد و نروژ وسویس الگوهای خوبی برای آزادی و توسعه اقتصادی هستند برای ایران ما؟

4- آیا امیدی برای زنده شدن اردوگاه سوسیالیست وکمونیست در جهان هست و نطریه مارکسیست لنینیست به تاریخ نپیوسته است ؟

 

راه توده: دوست گرامی مهرداد. شما اگر مطالب راه توده را پیگیرانه مطالعه کرده بودید، پاسخ تمام سئوالات بالا را خود به خود دریافت کرده بودید. ما بارها نوشته ایم که شاه چند فرصت تاریخی را برای رفرم از دست داد و آنگاه که یکبار دیگر به فکر تغییرات سیاسی افتاد و چند ماه مانده به سقوط اش شاهپور بختیار را به نخست وزیری برگزید، دیگر آب از آب گذشته بود و دیگر کسی این ترفندها را قبول نداشت. شما مراجعه کنید به کتاب های خاطراتی که از خود همراهان شاه منتشر شده است. در تمام آنها این فرصت سوزی های شاه و خوی استبدادی او که بتدریج در همان سالهای اول سلطنتش بر او غلبه کرد یاد شده است. حتی در کتاب امیراسدالله علم وزیر دربار و صمیمی ترین دوست و همراه شاه. شاه حتی علی امینی را که نخست وزیر شده و اندکی می خواست دست به اصلاحات بزند تحمل نکرد. شما بیشتر بخوانید تا بیشتر آگاه شوید. شاید از سایه خودش هم می ترسید.  حتی سپهبد زاهدی که مجری کودتای 28 مرداد بود و یا همین "علم" که نخست وزیرش بود را هم تحمل نکرد زیرا بیم داشت که آنها بیش از شاه مطرح شوند! تن دادن او به نخست وزیر شاهپور بختیار که از رهبران جبهه ملی بود نیز برای ایجاد فرصت بود تا شور انقلابی بخوابد و او به کشور بازگردد و دمار از روزگار بختیار و بقیه و صد البته مردم در آورد. متاسفانه کارنامه جمهوری اسلامی آنقدر سیاه است که بقول آیت الله منتظری روی رژیم شاه را سفید کرده است. اما این رو سفیدی به معنای خوب بودن رژیم شاه نیست.

درباره وابستگی حزب توده ایران به اتحاد شوروی نیز اگر سوء نیت مبلغان این تز را نادیده بگیرید آنوقت با این واقعیت روبرو می شوید که احزاب کمونیست در سراسر جهان  با یکدیگر در پیوند قرار داشتند و هم اکنون نیز قرار دارند. اگر حزب الله لبنان را شما عامل جمهوری اسلامی بدانید آنوقت میتوانید حزب توده ایران را هم عامل اتحاد شوروی بدانید. نه برادر عزیز. مسئله اینگونه که شما تصور کرده و یا به شما تلقین کرده اند نه بوده و نیست. هر حزب و دولت و حکومتی استقلال خود را دارد اما درعین حال ارتباطاتی با احزاب و حکومت های دیگر نیز دارد. شما نمی توانید بگوئید کوبا وابسته به اتحاد شوروی بود و دهها نمونه دیگر.

این که سوئد یا نروژ دارای حکومت های خوبی هستند و یا نیستند بستگی به نظر و موقعیت اقتصادی و سیاسی آن کشورها و مردمان آنها دارد. از این قیاس های خیالی درباره ایران نباید کرد. ما کشوری هستیم با فرهنگ و مذهب و آداب و رسوم خودمان و آن کشورها نیز با همین ویژگی ها کشورهائی هستند برای خودشان. ضمنا در همان کشورها هم ناراضی ها کم نیستند، اعتصاب ها و اعتراضات اجتماعی کم نیست، درعین حال که آزادی های سیاسی و اجتماعی استوار است و قانون اساسی و قوانین تابعه آن حاکم. ما نه توانستیم قانون اساسی مشروطه را به حکومت ها تحمیل کنیم و نه حتی قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی را و امروز آقای میرحسین موسوی به جرم این فریاد که قانون اساسی تمام اصولش باید اجرا شود در کنج خانه اش زندانی است.

درباره پایان مارکسیسم لنینیسم و ختم حکومت سوسیالیستی نیز، متاسفانه رسانه های خبری که تسلط دارند هم در ایران و هم در غرب، اخبار جنبش های انقلابی و حکومت های سوسیالیستی را منتشر نمی کنند و امثال شما را در بی خبری نگه میدارند. هم دراین شماره راه توده و هم در شماره گذشته راه توده شما می توانید مطالبی را در باره حزب کمونیست روسیه و موقعیت امروز آن مطالعه کنید و توصیه می کنیم حتما این کار را بکنید.

 

آرش قوام- سلام با نگاهی به اقلیم کردستان عراق متوجه خودمختاری میشویم. کردهای عراق اول خودمختاری میخواستن ولی الان دارن کلا جدا میشن . بزرگترین خدمت قوام جلوگیری از تیکه پاره شدن ایران بود . امنیت ملی و یکپارچگی کشور شوخی بردار نیست. باعث تعجبه که شما هنوزم طرفدار جدایی طلب ها هستین و خودتونو میهن پرست میدونید .

 

راه توده: آقای آرش گرامی و عزیز، اگر خودمختاری خواهی با توپ و تانک و اعدام (کاری که قوام و شاه در آذربایجان و کردستان ایران کردند) خاتمه می یافت که اکنون 35 سال کردستان ایران درگیر همین مسئله نبود. تاریخ کردستان عراق نیز مالامال از همین حوادث است، همچنان که در کردستان ترکیه و سوریه هست. اگر ترکیه و عراق دوران صدام حسین و ایران دوران شاه تن به نوعی حکومت فدرال داده بودند، امروز شاهد بقول شما استقلال کردستان عراق نبودیم. و ضمنا فراموش نکنید که کردها کمتر از من و شما ایرانی نیستند. مسائل را به این سادگی نبینیم و متاثر از تبلیغات یکسویه نیز نباشیم.

----------------

 

منصور بهمنی- سلام

دوستان گرامی! در مورد نقش شخصیت پرسشی انجام شد و جنابعالی هم جوابی دادید که از نظر من قانع کننده نبود و خود باعث پرسش های بیشتری شد و من توقع داشتم که بحث را ادامه دهید. اتفاقاً من از مراجعی که مورد قبول شما است یعنی راه توده و اومانیته سند آوردم که تأکید داشتند که هر شخصیت محصول شرایط است ولی این شخصیت به تنهایی  نمیتواند نقش تعیین کننده ای بر شرایط داشته باشد و اگر آن شرایطی که باعث تولید و ظهور آن شخصیت شده، از میان برود، کاری از دست آن شخصیت بر نخواهد آمد. شرایط را مجموعه اشخاص و به قول روحانیون اعم از عوام و خواص بوجود میآورند و بر خلاف نظر برخی که خواص نظیر خمینی ،مارکس و لنین را در سیر حوادث تعیین کننده میدانند،هرگز چنین نیست. مارکس هم باید مجموعه شرایط قبل از خودش و شرایط رشد افتصاد سرمایه داری بوجود آید،تا او بتواندماهیت آنچه را در حال وقوع است تبیین کند تا راهنمای عمل باشد و البته تا حدودی بر شرایطی که موجد خودش بوده،تأثیر بگذارد .آیا فقط مارکس قادر به این کار بود و یا اینکه خود محصول این شرایط بود و اگر وجود نمیداشت هم حتماً کس دیگری و شاید هم بهتر از او،این وظیفه را انجام نمیداد؟ اگر ادیسون در جوانی هم مرده بود،ما  به اختراع لامپ الکتریکی  میرسیدیم و اگر جیمز وات  وجود نمیداشت ،اختراع موتور متوقف نمیشد.به هر حال بحث شخصیت جدی است و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.

ظاهراً پیگری بیش از حد و شاید هم گیر دادن من ،خوشآیند واقع نشده که این بار اصولاً بایکوت شدم. به هر حال عقیده من این است که نظرات مقاله نویس راه توده در مورد نقش شخصیت ، بطور کلی نادرست است که هر بار به شکلی در مقاله های ایشان تظاهر پیدا میکند.

در راه توده شماره 460 نیز باز این دیدگاه به نظر من اشتباه ،در مورد نقش شخصیت تکرار شده، آنجا که در مقاله نقش سه شخصیت میخوانیم که اند، "بعدها هیچکدام نتوانستند ،خلاء آنان را بسادگی پر کنند اند، "اصولاً خلاء پس از خمینی با یک خمینی دیگرپر نمیشد.شرایط تغییر کرده بود و نیروهایی که سال 57 پشت خمینی برای سرنگونی شاه متحد شده بودند،اختلاف منافع خود را بروز داده بودند و نمیتوانستند ،مرید یک نفر باشند.همینطور کیانوری هم در شرایط خاصی رهبر حزب شد .چون در آستانه انقلاب خط پشتیبانی از انقلابیون مذهبی نه تنها در ایران بلکه در حزب کمونیست شوروی هم به خط غالب تبدیل شده بود و اگر نبود پشتیبانی حزب کمونیست شوروی،اصولاً کیانوری نمیتوانست جای اسکندری را بگیرد.چرا در سال 42 چنین اتفاقی نیافتد؟ سهل است حزب کمو نیست شوروی اصولاً جنبش  را ارتجاعی دانست که شرح آن در کتاب تاریخ نوین ایوانف آمده. آیا کیانوری آلان هم پس از فروپاش شوروی و چند پاره شدن احزاب کمونیستی و من جمله حزب توده ایران،میتواند نقشی داشته باشد؟اگر چنین بود حتماً چنین شخصیتی ظهور میکرد.

به نظر من داشتن تلقی نادرست از نقش شخصیت به این نتیجه گیری میرسد که اولاً نقش خمینی در انقلاب تعیین کننده بود و حال اگر مجدداً یک خمینی دیگر ظهور کند، چه ها که نشود، درخت گردکان به بزرگی ،درخت هندونه الله اکبر.آنموقع که مردم  و خمینی چنین تجربه سیاسی نداشتند،چه ها که نکردند و حالا یک خمینی و مردم با 30 سال تجربه پشت سر گذاشته  ، چه معجزه ای  که نخواهند  کرد. ولی توجه نمیکنند که اصولاً مردم کم تجربه به رهبر کاریزما نیاز دارند و در این مرحله از جنبش با توجه به آگاهی بالا ،جایی برای یک رهبری فردی کاریزما ،وجود ندارد و دیدیم که موسوی نیز همان آرمان های خمینی را پس از 30 سال ،متفاوت از شیوه خمینی رهبری کرد و بر خلاف نظر مقاله نویس ،خلاً رهبری خمینی احساس نگردید چون کاری از آن نوع رهبری در این مرحله بر نمیآمد.

همین گروهی که در نامه مردم لانه کرده اند و مخالف خط کیانوری هستند، در سال 58  نیز وجود داشتند ولی نمیتوانستند عرض اندام کنند زیرا خط کیانوری در حزب و احزاب کمونیست جهان و خصوصاً شوروی ،مورد پذیرش قرار گرفته بود.اسکندر ی یک حرکتی کرد ولی خیلی زود مجبور به عقب نشینی شد چون شرایط !!!برای این مخالفت وجود نداشت  و خیلی زود منزوی میشدند وگرنه  افراد فراوانی در این طیف وجود داشتند.حالا که به قول معروف شیر پیر شده و جنبش کمونیستی با بحران موقت مواجه شده،مورچه هم در ......میچسبد.همه این ها بدین معنی است که شرایط را رهبران و اشخاص تنها،بوجود نمیآورند و حاصل هم افزایی حرکت جمع است.

گاندی،ماندلا و لنین شخصیت های برجسته، فقط برای دوره خاصی بودند،لیکن جامعه کنونی هند اصولاً به گاندی نیازی ندارد.در افریقای جنوبی نیز ،ماندلا پس از پیروزی، زنده بود لیکن نمیتوانست نقشی بازی کند چون جنبش وارد مرحله دیگری شده بود که نیازی به چنین شخصیتی نداشت.به قول یک از همرزمان ماندلا، پس از اینکه دولت به آنها واگذار شد، تازه متوجه شدند که  اند، "زنجیرها از گردنمان بر داشتند و بر مچ پایمان بستند اند، " و نمیتوانند قولهایی که قبلاً به مردم داده اند، عمل کنند  و به همین خاطر بعداً راست ها نظیر امبکی حاکم شدند و ماندلا هم علیرغم حضورش ،کاری نمیتوانست از پیش ببرد.

در منظومه آرش  کمانگیر ، خیلی ساده ،چگونگی ظهور شخصیت ها تصویر شده است اند، "خلق چون بحری بر آشفته،بجوش آمد،خروشان شد،بموج افتاد،برش بگرفت و مردی چون صدف ،از سینه بیرون داد اند، "یعنی آرش محصول خروش خلق است و در هر مرحله از جنبش این خروش مردم است که رهبری، متناسب با آن شرایط، از سینه خود بیرون میدهد و شاید  در مرحله ای نیازی به بیرون دادن یک شخص نبیند.در ادامه کسرایی میگوید اند، "لیکن چاره امروز ،زور پهلوانی نیست اند، "،یعنی آرش با بازوی قوی، تاریخ مصرف دارد.آیا از این ساده تر میشود چگونگی پیداش شخصیت ها را بیان نمود؟پیدایش خمینی ،کیانوری و بازرگان را نیز باید در همین چارچوب دید ،در زمان حاضر بر خلاف نظر مقاله نویس را ه توده ، چون خلاً از نبودن آنها احساس نمیشود ، به بوجود نمی آیند.زمانی آرش،خمینی،کیانوری،گاندی،ماندلا،اسپارتاکوس و ...نیاز است تا عامل به کاری و راهنمای خلق خروشیده و متحد باشد ولی زمانی میرسد  که اصولاً انجام وظیفه خلق ،نیازی به چنین شخصیت هایی ندارد و شاید هم مانع کار بشوند.آیا مثلاً در فرانسه یا سوئد هم به چنین شخصیت هایی نیاز است؟

مجدداً تأکید میشود شخصیت ها محصول تاریخ هستند ولی معادله تاریخ و شخصیت ،دوطرفه نیست ،شخصیت ها بی برو بر گرد محصول شرایط تاریخی هستند، لیکن  معادله از جهت دیگر ،ضعیف است و شخصیت به تنهایی تأثیر ناچیزی بر شرایط تاریخی دارد . هیچ وقت جامعه   برای پروراندن شخصیت ،نازا نیست،فقط باید شرایط  و ضرورت آن بوجود آید.

 

راه توده: آقای بهمنی درابتدای نامه خود از ما گله کرده اند که چرا نظر ایشان را کامل منتشر نکرده و کامل پاسخ نداده ایم. از آنجا که این صفحه اختصاص به پیام های کوتاه و پاسخ های کوتاه دارد ما پاسخ به ایشان را بصورت یک مقاله جداگانه در همین شماره راه توده منتشر کرده ایم.

----------------

محسن- یاران عزیز راه توده درود و خسته نباشید. چندی است آرشیو شما را بررسی میکنم. موضع گیری های شما سر جمع راهبردی (استراتزیک) درست و دقیق در راستای منافع زحمتکشان و مردم است لیکن در تاکتیک راست روی مشهود است. امیدوارم مصلحتی باشد وگرنه از رهروان سیمین(فاطمه) و رحمان جز این انتظار است.

 

راه توده: دوست گرامی محسن. شما مصداق هم ذکر می فرمودید و نظر خود را هم در باره آن مصداق می نوشتید تا ما بدانیم کدام راست روی را کرده ایم و نظرمان را بنویسیم.  تاکید می کنیم، مصداق راست روی و نظر خود شما در باره آن مصداق. موفق باشید

----------------

سارا-

salam man toy darse taghirat ba esme tude ashnashodam va mikham bedonam rahe tude hamone ya fargh mikone

 

راه توده- سرکار خانم سارا. اولا چرا پیامتان را به لاتین نوشته اید؟ حتی اگر برنامه فارسی ندارید می توانید با استفاده از به نویس، لاتین را تبدیل به فارسی کنید و ارسال فرمائید که لینک آن را برایتان در ادامه می گذاریم.

ما نمی دانیم تغییرات چه درسی است و در کجا این درس را میدهند و اسم توده به چه مناسبت در آنجا آمده است. لطفا دقیق تر و با توضیحات بیشتری – البته با صرف حوصله- بنویسید تا پاسخ بدهیم.

http://www.behnevis.com/

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  462     12 تیر ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت