راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بحث فلسفی - 3
ساده انگاری ها
در درک فلسفه

 

مبنای تحول فلسفه در طول تاریخ چه بوده است؟ از نظر ایدآلیسم، تاریخ فلسفه حرکت محض اندیشه است. یعنی سیستم‌ها و نظام‌های فلسفی در یک حرکت روحی، در یک تکامل صرفا فکری، هر یک دیگری را می آفرینند. غالب آثار تاریخ فلسفه با همین نگاه نگاشته شده اند که در زبان فارسی کتاب "سیر حکمت در اروپا" تدوین محمد علی فروغی نمونه کلاسیک آن است. بنابراین، اینکه بگوئیم تاریخ فلسفه، جنبش محض اندیشه نیست، بلکه جنبش زندگی واقعی است طبعا با ایدآلیسم بیگانه است. مارکسیست‌ها خود نیز غالبا به این پیشداوری ایدآلیستی کمک کرده اند، چرا که تاریخ فلسفه را با تفسیرهایی ساده گرایانه و تحمیلی آمیخته اند. گاه نوعی اقتصادگرایی خام اندیشانه را بر تاریخ فلسفه تحمیل کرده اند و گاه تفسیرهای سیاسی از آن بدست داده اند. لنین بدون تعارف با کوشش‌هایی از این دست برخورد می کرد. مثلا زمانی که مدعی بودند می توان مستقیما طبقات اجتماعی را در فرمول‌های فلسفی یافت و یا از "توجیه سرمایه‌داری در فلسفه اروپای غربی از دکارت تا ماخ" سخن می گفتند و "پرولتاریا" را نماد "ماده"، "ایدآلیسم" را همسنگ "مانوفاکتور" معرفی می کردند، لنین صاف و ساده می نوشت:  "عجب مهملاتی!" (مجموعه آثار به زبان فرانسه - جلد 38 ص 449 ببعد)

با اینحال هیچ چیز در اساس ساده گرایانه تر از آن نیست که میان فلسفه و مجموع حرکت و جنبش تاریخی به شکلی تجریدی دیوار کشید. همانطور که انگلس بطور کلی درباره ایدئولوژی می نویسد: "من در اینکه در این عرصه‌ها نیز تحولات اقتصادی حرف آخر را می زند تردید ندارم. اما نقش تحولات اقتصادی در درون شرایط ویژه‌ای که در عرصه مورد نظر وجود دارد ظاهر می شود. مثلا در فلسفه از طریق تاثیر اقتصادی بر مواد فلسفی موجود که پیشینیان انتقال داده اند (و غالبا بنوبه خود در زیر پوشش سیاسی و غیره ظاهر می شوند). اقتصاد در اینجا خود هیچ چیز را مستقیم بوجود نمی آورد، اما سمت و سوی تغییر و تحولات در ماده فکری موجود را تعیین می کند. و تازه این را هم غالبا بطور غیرمستقیم انجام می دهد چرا که بازتاب‌های سیاسی، حقوقی و اخلاقی آن است که بیشترین اثر مستقیم را بر روی فلسفه دارد."

در تائید این اندیشه مثلا می توان به رشد و غنای فلسفه ماتریالیستی از زمان رنسانس به بعد اشاره کرد که آشکارا در پیوند عمیق با تحول مداوم مبادلات اقتصادی و فنون تولید بود. این تحولات در مبارزات اجتماعی و سیاسی توده‌های مردم و در نبردهای ایدئولوژیک اندیشمندان پیشرو برعلیه حقوق الهی کلیسا و تاریک اندیشی کشیشان بازتاب می یافت و بر روی فلسفه نیز اثر می گذاشت.

میان ماتریالیسم "هابس" و انقلاب‌های انگلستان سده هفدهم، یا انسیکلوپدیست‌ها و انقلاب فرانسه، یا فلسفه ماتریالیستی فویرباخ و انقلاب 1848 در آلمان رابطه‌ای بسیار فراتر از یک همزمانی تاریخی وجود دارد. به همان شکل که در همه جا ماتریالیسم کلاسیک به محض به قدرت رسیدن کامل بورژوازی به انحطاط دچار شد. اما هرقدر این گونه ملاحظات بطور کلی روشنگر باشند، هنوز بسیار کلی تر از آن هستند که بتوانند پیوندهای مشخصی را که، زنجیره‌ای از ارتباط‌ها، میان مفاهیم فلسفی با زندگی واقعی برقرار می کنند نشان دهند.

تنها زمانی که ما تحولات و چرخش‌های یک مسئله فلسفی مشخص را از نزدیک دنبال می کنیم رویکرد ماتریالیستی، با همه دشواری آن، ثمربخشی خود را نشان می دهد. مثلا به بحث بر سر مسئله اشتباه و تحول آن از دکارت به اسپینوزا - دو فیلسوف بزرگ دوران جدید- توجه کنیم. درسنامه‌های فلسفی اختلاف میان این دو را تنها یک بحث "فنی" درباره رابطه میان "ادارک" و "اراده" می دانند، که تنها یک اندیشه جانبدار حزبی و ابلهانه می تواند سیاست را در آن مداخله دهد.

از نظر دکارت اگر من دچار اشتباه می شوم از آنروست که "اراده، دایره‌ای وسیع تر از ادراک دارد" چرا که درک ما محدود است، ولی قدرت تایید یا رد کردن ما نامحدود است. "ما غالبا دست به قضاوت می زنیم بدون آنکه درباره آنچه قضاوت می کنیم شناخت دقیقی داشته باشیم." و وقتی ما بدون آنکه اندیشه روشن و دقیقی داشته باشیم، دست به رد و تایید می زنیم، موجب می شود که "شر را به جای خیر و نادرست را بجای درست" برگزینیم. از اینرو برای آنکه بتوان امکان اشتباه را درک کرد، باید پذیرفت که انسان دارای اراده‌ای آزاد است که وابسته به اجبارهای طبیعی نیست و فراتر از آن باید روح و جسم را کاملا از هم جدا دانست. از نظر اسپینوزا اراده آزاد "فرضیه‌ای رازآلودتر از همه خصلت‌های رازآلود" از نوع اسکولاستیک و مدرسی است. به نوشته اسپینوزا "انسان‌ها خود را آزاد تصور می کنند تنها بدین دلیل که بر اعمال خود آگاهی دارند ولی بر عللی که این اعمال را موجب می شوند ناآگاه هستند." بنابراین اسپینوزا به کلی منکر آن است که "ما قدرت تعلیق قضاوت" خود را داشته باشیم. از نظر او "اراده و ادراک هردو یک چیز هستند" و اشتباه ناشی از وسعت اختیار آزاد نیست، برعکس ناشی از "محرومیت شناخت"، ناشی از بردگی روح است.

آیا موضع اسپینوزا دربرابر دکارت تنها یک موضعگیری نظری است؟ خود اسپینوزا معکوس این را می گوید. آموزه اشتباه و آزادی که اسپینوزا دربرابر دکارت می گذارد "برای زندگی اجتماعی مفید است، چرا که به ما می آموزد که از هیچ انسانی نفرت نداشته باشیم" و گذشته از آن "به ما می آموزد که شهروندان تحت چه شرایطی باید حکومت و راهبری شوند، تا برده نباشند، بلکه بتوانند آزادانه بهترین اعمال را انجام دهند". نه! یک فراخوان صرفا فلسفی به اراده آزاد خیالی نیست که انسان‌ها را می تواند از اشتباه بیرون آورد و به آنها یاد دهد که بر احساس خود مسلط شوند. این برقراری یک جمهوری آزاد است که با خرافه گری مبارزه می کند و حکم قدیمی مستبدان را که "خرافات مطمئن ترین وسیله ایست که ما از طریق آن می توانیم بر توده‌ها حکومت کنیم"‌ برای همیشه کنار می گذارد. جمهوری که رواداری را اعلام می کند و خرد را ترویج می کند. بنابراین تنها ملاحظات فنی فلسفی نیست که موجب می شود اسپینوزا بکوشد دکارت را در مسئله اشتباه تصحیح کند. این تجربه سخت وضع دموکراسی، در هلندی است که از نظر اقتصادی و سیاسی از فرانسه لویی سیزدهم پیش تر است. همان فرانسه که سی سال پیش از آن، دکارت نجیب زاده، در سرگشتگی ناشی از علاقه وی به فیزیک جدید از یکسو و بیم وی از اینکه به سرنوشت گالیله دچار شود موجب شد آن را ترک کند تا حقیقت را در سفر و تنهایی بیابد. برای ما در فقدان سیاست در نزد دکارت همان اندازه مفهوم سیاسی وجود دارد که در نور قوی که "رساله الهی- سیاسی" اسپینوزا بر روی اثر بزرگ او "اخلاق"‌ می‌اندازد. دکارت درست با توجه به آنکه بوده و شرایط تاریخی که در آن می اندیشیده، در قیاس با اسپینوزا با تضادهای اجتماعی و سیاسی در حال ظهور که انقلاب‌های بعدی باید از آن بیرون می آمد بیگانه بود. به همین جهت بود که جدال میان فلسفه اسکولاستیک قدیمی و علوم مدرن برای دکارت جدال میان دو شیوه اندیشه، میان پیشداوری‌ها با بدیهیات خردگرایانه، میان اصل اقتدار با اراده آزاد فردی بود و به همین دلیل مسئله اشتباه در نزد دکارت در توهمات ایدآلیستی درباره آزادی محبوس ماند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  46   26 تیر ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت