راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات سایه
(پیر پرنیان اندیش)
ساز و صدای
چند خواننده
و چند نوازنده!

 

عاطفه: نظرتون در باره خانوم حمیرا چیه؟

نه بابا...

- دستش را به نشانه انکار تکان می دهد.

چند پک به سیگار می زند...

حمیرا چند تا از آهنگ های تجویدی رو خونده و خوب هم خونده... آهنگ های تجویدی نوع خیلی خوب آهنگسازی ایرانیه، تنظیم آهنگ ها رو هم تجویدی انجام می داد. در کارش استاد بود. ذوق و سلیقه خوبی داشت. با شعر و ادبیات هم بیش از دیگران انس و الفت داشت. یه کلامی هم رو آهنگ هایی که می ساخت می ذاشت که بعدا تصنیف سازهایی که برای آهنگ هاش کلام می ساختن، مقداری از کلامشو تو تصنیف هاشون حفظ می کردن. اما ببینید. تجویدی آواز همه این ها رو خراب کرد. تجویدی خودش این جوری می خوند و به همه این ها همین طوری خوندن یاد داد و صدای اینهارو خراب کرد. حمیرا صدای باز خوبی داشت ولی بر اساس اون چیزی که یاد گرفت، صداش خراب شد.

استاد! نوازندگی آقای تجویدی چطور بود؟

قطعا به آهنگسازیش نمی رسید.

عاطفه: نظرتون در باره خانوم سیمین غائم چیه؟

صداش خوب بود، رسا بود. اما خب جزو خواننده های درجه یک زن نیست.

- امشب چند اثر از استاد لطفی با آواز خانم هنگامه اخوان شنیدیم. ابتدا تصنیف معروف «موسم گل» را که به قول سایه «شاهکار ساز لطفی» است، شنیدیم...

وقتی هنگامه این آوازها رو می خوند، یه واقعه بود؛ سال ها بود که بعد از قمر، زنی این طور آواز نخونده بود. البته به قمر نمی رسید... هیچ کس به قمر نمی رسه...

- تصنیف دیگری را می شنویم: عاشقی محنت بسیار کشید...

هنگامه اخوانو من کشف کردم... هنگامه شاگرد کلاس ادیب خوانساری بود. من داشتم از کنار کلاس رد می شدم دیدم یه زنی داره می خونه با تحریر قمر! واقعا این تحریرو هیچ کس بعد از قمر نداشت. صبر کردم تا آواز تموم بشه. درو باز کردم. همه پا شدن. خود آقای ادیب هم پا شد و یه نگاهی کردم دیدم هشت ده تا مرد هستن و دو تا زن. حالا دارم فکر می کنم کدوم یک از این دو تا بودن؟ گفتم: آقای ادیب خواهش می کنم وقتی کارتون تموم شد تشریف بیارین اتاق من، عرضی دارم خدمتتون، گفت: همین حالا کلاسو تعطیل می کنم. گفتم: نه آقا! عجله ای نیست. یه استدعایی خدمتتون دارم. خیلی با احترام. تا شاگردا ببینن که فلانی با استادشون این طوری رفتار می کنه.

آقای ادیب پس از چند دقیقه کلاسو تعطیل کرد و اومد به اتاق من. گفتم: آقا یکی از این دو تا خانوم یه صدای استثنایی داره و تحریر قمر داره. ادیب گفت: هر دو خوبن آقا. هنوز دقت نکرده بود... به لطفی گفتم: یه دختری تو کلاس ادیب هست که تحریر قمرو دارد. ازش خواستم بیاد. رفتیم پشت در کلاس وایستادیم. تا این دختر صداش دراومد من درو باز کردم. به هر حال فهمیدم که این دختر صاحب اون صداست.

گفتم: آقای لطفی این دختر از این کلاس چیزی یاد نمی گیره. بعد لطفی شروع کرد با او کار کردن؛ شکایت هم داشت ازش که کنُده و دیر یاد می گیره... خلاصه لطفی باهاش تمرین کرد و همین «موسم گل» رو خوند و خوب هم خوند. وقتی این تصنیفو از رادیو پخش کردیم خانوم پریسا که این آواز رو شنید کنجکاو شد که این کیه اومده.

هنگامه یه روز اومد به من گفت که خانوم پریسا پیغام داده که من برم ببینمش. گفتم: دختر کجا بری؟ (با عتاب) صبر کن خود خانم پریسا می آد به دیدنت. هفته بعد به من گفت که رفتم خانم پریسا رو دیدم. ولی هنگامه حیف شد طفلک... درست موقعی که باید گل بکنه خورد به انقلاب.

بعد از انقلاب هم ایشونو دیدید؟

بله... یه بار اومد چاووش. من همین حرفو زدم که بدترین زیانو خانوم اخوان کرد چون داشت تازه وقت شکفتنش می شد. گفتم: اگه رادیو نبود این خطر بود که خانم اخوان مثل هایده بره تو کافه کاباره ها بخونه. اون هم گفت که من اگه رفته بودم مثل هایده تو کافه ها خونده بودم فلان قدر درآمد داشتم. من گفتم: ا... دختر از این حرفا نزن! نمی دونم هنگامه از این حرف من چه برداشت کرد. مثل این که من بهش گفتم و مجبورش کردم که نره مثل هایده بخونه. در صورتی که من از حرفش این طور برداشت کردم که من نخواستم برم تو کاباره ها بخونم... یه بار هم یکی بهم گفت که هنگامه جایی گفته که: ابتهاج و لطفی مانع پیشرفت من شدن! (سرش را تکان می دهد) واقعا من علت این حرفو نفهمیدم... البته شاهرخ گلستان که تو پاریسه به من گفت که با هنگامه مصاحبه کرده و هنگامه خیلی از من و لطفی ستایش کرده.

 به هر حال من جز این که هنگامه رو کشف کردم و پرو بال بهش دادم، کار دیگه ای نکردم! (می خندد.)

 بهترین کار خانم اخوان کدومه به نظر شما؟

 اون کرد بیاتش... خیلی خوب خونده. خیلی قشنگه.

 رضوی سروستانی چه جور خواننده ای بود؟

 خواننده متوسطی بود. یه صدای سوخته خروس واری داشت (با خنده و شوخی) و پیش برومند کلی کار کرده بود.

 خروس وار؟!

 می خندد. نمی دونم چرا همیشه این احساس رو به صداش داشتم. اما آدم خیلی خوبی بود.

 بعضی ایشنو با آقای شجریان مقایسه می کنند؟

 با شجریان هیچ کس قابل مقایسه نیست (با قاطع ترین لحن ممکن). امکانات صدای شجریان بی نظیره... ببینید مثلا بنان دو دانگ صدای لطیف داشت. امکانات صداش قابل مقایسه با صدای شجریان نبود. ولی هنر بنان اینه که با همون دو دانگ چنین جایگاهی تو آواز ایرانی پیدا کرده... حتی ردیف و اینها رو هم به نظرم شجریان خیلی بهتر از رضوی می دونه.

استاد! نظرتون در باره آواز آقای رامبد صدیف چیه؟

صدیف تا نخونده بود همه می گفتن چه تحریرهایی داره و حیف که نمی خونه. یه وقت هم تصمیم گرفت که بخونه ولی دیر شده بود یعنی شاید اگه ده- پونزده سال زودتر شروع می کرد به خوندن یه خواننده درخشان می شد. اینو کسانی به من گفتن که آوازشو شنیده بودن... صدیف یه تحریرهای پیچیده مکرر اضافی داره؛ یعنی تحریرش به شیوه آکروباسی دراومده ... عین ان قضیه: «چمان چون من به چمن با چمانه چم بر جوی»؛ هی تحریرو غلت بده... در صورتی که تحریر یه وسیله است برای جای معینی که کار معینی رو انجام می ده.

 

ساز آقای سمندری رو شنیدید؟

 

بله. یه شب اومده بود خونه شفیعی و ساز زد، شنیدم... آقای سمندری در اون حدی نبود که می گفتن. در حد استثنایی و این که از بزرگان موسیقی باشه، نبود. ولی نوازنده خوبی بود. من تو همون خونه شفیعی شعری به ذهنم اومد... البته خیلی این شعر به ساز او ربط نداشت ولی اون موقع ساز او در من این خیال رو به وجود آورد. شاید اگه یه ساز دیگه هم می شنیدم احتمالا این شعر به ذهنم می اومد.

 

شبی...

- کدام شب؟

شبی...

 شبی ستاره ای دهان گشود.

- چه گفت؟

نگفت، از لبش چکید.

- سخن چکید؟

سخن نه، اشک.

 ستاره می گریست.

- ستاره کدام کهکشان؟

ستاره ای که کهکشان نداشت.

سپیده دم که خاک

در انتظار روز خرم است

ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد

نهفته در نگاه شبنم است.  

 از آقای بیگجه خانی بگید.

 نوازنده خیلی خوب... نوازنده استاد... شاگرد درویش خان بود. پیرمرد خیلی محترم خوبی بود. خیلی ساز خوش صدایی داشت... خیلی هم اوایل شناخته شده نبود. یادمه آقای بیگجه خانی اومد در جشن هنر شیراز ساز زد. من با گوش خودم از دهن یه نوازنده بزرگ تار شنیدم: این آقای بیلچه خانی دیگه کیه؟ اما بیلچه خانی نداشتیم! ولی همین آقای بیگجه خانی یه روز اومد به چاووش، لطفی برای آقای بیگچه خانی تو چاووش کنسرت گذاشت، در اون شرایط بد و سخت بیگچه خانی و آخر کار هم ظاهرا از جیب خودش یه پول به پیرمرد داد؛ چیزی حدود بیست و پنج هزار تومن و بهش گفت که این از کنسرت شما جمع شده... این کار لطفی خیلی قیمت داره ولی نسبت به کار دیگه لطفی تو اون روز خیلی مهم نیست؛ شما باید بودین و می دیدین که لطفی درست مثل یه نوآموز داشت به دست بیگچه خانی نگاه می کرد. برای یاد گرفتن نگاه می کرد؛ یعنی برای پیرمرد و هنرش احترام قائل بود.  

 نظرتون در باره ساز آقای ذوالفنون چیه؟

نوازنده خوبیه. از نظر فنی خیلی خوبه... این نوازنده ها سقف دارن دیگه؛ تا یه حدی می آن و متوقف می شن. بالاتر نمی رن.

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  46   26 تیر ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت