راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

در نیمه سال 1320

استبداد رضاشاهی فرو ریخت!

 

سال 1320 و بویژه شهریور و مهر این سال یکی از پرخبر ترین و پرحادثه ترین سالهاست. نه تنها در ایران که در کل جهان و آنها که رضاشاه ستائی می کنند و آنها که سیاست نظامی و استبدادی آقای خامنه ای و دست های بر سینه ماسیده فرماندهان سپاه در برابر وی را می ستایند، باید رویدادهای این سال را با دقت بخوانند، تا چشم و گوششان باز شود. قوای نظامی و امنیتی رضاشاه و قدرت نظامی او که بر تمام کشورهای منطقه برتری دارد، در عرض چند هفته، بلکه چند روز فرو می ریزد. نیروی دریائی او در جنوب نابود و فرماندهانش در نخستین حمله به ایران کشته می شوند و در بندر انزلی نیز یگانه افسری که مقاومت می کند ستوان اعتماد زاده "به آذین" مترجم آینده است که یک دست خود را در جریان حمله به ایران از دست می دهد. سربازان گرسنه و گریخته از پادگان ها در خیابانها سرگردان می شوند. رضاشاه که به خیال خودش ارتش مجهز و آماده جنگ ترتیب داده بود، ژنرال های وحشت زده و بی سرباز مانده را به دربار فرا می خواند و با عصای خود به جان آنها می افتد، اما خود نیز چند روز بعد لباس نظامی از تن در آورده و از ایران می گریزد. در آخرین روزها، حتی فرمان او برای قبول نخست وزیر را کسی نمی پذیرد و او بناچار دست به دامان سیاستمدارانی می شود که در حصر خانگی بودند(از جمله محمد علی فروغی) می شود.

به یک گردش چرخ نیلوفری

نه خسرو به جا ماند و نه خسروی!

 

 

ارتش هیتلری کشورهای اروپای غربی و شرقی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و باصطلاح فتح می کند و سرانجام به طرف اتحاد شوروی به حرکت در می آید. ایران در کام جنگ دوم فرو می رود و مسبب آن رضاشاه است که از روی سر ملت و بی آن که مردم کوچکترین اطلاعی داشته باشند سیاست همسوئی با آلمان هیتلری را پیش می برده و آماده پیوستن به جبهه او در جنگ دوم جهانی می شده است. این سیاست او جز با استقرار استبداد و خفقان پلیسی و امنیتی ممکن نبود و رضا شاه با بلندپروازی پیوند نژاد آریائی ایران با آلمان هیتلری چنین کرد.

در نیمه همین سال رضاشاه سقوط می کند و از ایران به جزیره موریس تبعید می شود. با سقوط او در زندانها باز می شود، تبعید شدگان و جان بدر بردگان از دوران استبداد خوفناک او آزاد می شوند. شماری از کارگزاران جانی او نظیر سرپاس مختاری رئیس شهربانی هنگام فرار در کرمانشاه دستگیر می شوند. برای نخستین بار لیست جواهرات و ثروتی که رضاشاه به جیب زده بود و املاک و روستاهائی که غصب کرده بود اعلام می شود. او که وقتی از طرف سید ضیاء طباطبائی از قزوین برای کودتا بطرف تهران حرکت می کند آه در بساط ندارد، هنگام تبعید از ایران، در اصفهان ثروت خود را به فرزندش محمد رضا "هبه" می کند. (اصطلاحی نیمه مذهبی برای بخشیدن و بخشش). در جریان همین باصطلاح "هبه" است که برای نخستین بار مطبوعات تهران از قول مجلس می نویسند رضا شاه ظرف دو دهه در حسابهای بانکی خود ششصد و هشتاد میلیون ریال (آن زمان) داشته و تعداد املاک او متجاوز از 5200 رقبه بوده است!

برای نخستین بار فاش می شود که رضاشاه ایران را به ستون پنجم ارتش آلمان تبدیل کرده بود و اتحاد شوروی وقت بیمناک حمله آلمان به قفقاز از طریق ایران بود. لندن نیز اعلام می کند که ایران مرکز عمده جنگ در آسیا شده است. با سقوط رضاشاه سانسور مطبوعات و رادیو لغو می شود و اعلام می شود که از این پس مردم برای سفر به شهرهای دیگر نیازمند گرفتن اجازه از شهربانی نیستند! زندانیان سیاسی آزاد می شود و در جمع همین زندانیان و از میان گروه 53 نفر که بقایای حزب کمونیست ایران بودند، حزب توده ایران بنیانگذاری می شود و روزنامه "مردم" ارگان آن اعلام می شود. محمد علی فروغی دست محمدرضا ولیعهد رضاشاه را بالا می برد و او را جانشین پدرش معرفی می کند. شاه جوان که در مقابل چشم خویش سقوط استبداد نظامی پدرش را دیده بود، از تاریخ عبرت نمی گیرد. با آنکه در ابتدای جلوس دست بر قرآن قسم می خورد که مطابق قانون اساسی عمل کند و تنها پادشاه باشد نه حاکم، اما بتدریج که زیر پای خود را محکم می بیند، این قسم را فراموش کرده و پا جای پای پدرش می گذارد و سرانجام او را نیز پیدا می کند.

مشروح رویدادهای این سال را در "مرور تاریخ ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57" همین شماره راه توده بخوانید و توصیه می کنیم نه یکبار که چند بار و با دقت بخوانید!

پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

 

                        راه توده  45    25 اردیبهشت ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت