راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مهندس بازرگان

و نهضت آزادی- 7

اسناد مکتوب

به ادعاهای بزرگ

پاسخ می دهند!

 
 

 

آنچه ما در شماره‌‌های اخیر از دیدگاه‌‌های مهندس بازرگان درباره مارکسیسم، دگراندیشان و حزب توده ایران نقل کردیم عمدتا از جزوه "هشدارهای ما و اعترافات سران حزب خائن توده"‌ بود که نهضت آزادی ایران در شهریور ماه 1363 منتشر کرد. نقل از این جزوه دو دلیل عمده داشت. نخست آنکه به آرشیو روزنامه "میزان" که عملا در آن دوران همچون ارگان نهضت آزادی ایران عمل می کرد دسترسی وجود ندارد و آنچه در این زمینه در اختیار داریم نقل شده توسط روزنامه‌‌های دیگر بویژه "نامه مردم" ارگان حزب توده ایران است که می‌توان به آرشیو آن روی اینترنت دسترسی داشت. دلیل دوم آنکه حتی اگر چنین امکانی نیز وجود داشت و به شماره‌‌های روزنامه میزان دسترسی داشتیم ترجیح می‌دادیم بجای استناد به این یا آن جمله از این یا آن مقاله یک روزنامه که ممکن است حاوی تحلیل رسمی یا دقیق منتشرکنندگان آن نباشد در درجه نخست به یک بیانیه و سند رسمی استناد کنیم. ولی با خواندن بیانیه طولانی نهضت آزادی ایران برای هر جوینده ای این پرسش مطرح می شود که اساسا ضرورت انتشار چنین بیانیه‌ای در سال 1363 چه بود؟ اگر غرض نهضت آزادی و مهندس بازرگان غیرقانونی کردن حزب توده ایران و دستگیری رهبران آن بود که این کار شده بود. اگر مسئله لجاجت و کینه توزی بود - که در این زمینه مهندس بازرگان حتی میان دوستانش نیز شهرت داشت- با آن همه شکنجه‌‌های آشکار رهبری حزب تا حد مرگ یا نقص عضو بسیاری از آنان باید آتش این کینه نیز قاعدتا تا حدودی مهار شده باشد. چرا در بیانیه‌ای که عنوانش "اعترافات" سران حزب خائن توده است از 14 بند آن تنها یک بند به نقل چند جمله‌ای از رضا شلتوکی و محمد علی عمویی و نورالدین کیانوری می‌پردازد و بقیه آن بحث اسلام و کفر و مارکسیسم و نفوذ حزب توده و نقل سخنرانی‌‌های مهندس بازرگان در این مورد است که ربطی به این به اصطلاح "اعترافات" این سران "خائن" هم ندارد؟ چه عاملی مثلا موجب شده که بیانیه نهضت آزادی پس از آن همه کوبیدن بر به طبل "کفر و اسلام" و جنجال پیرامون اعترافات در سطور آخر یک اتهام جدید هم به آنچه تا به آن زمان گفته نشده بود می افزاید و از مسئولان جمهوری اسلامی می‌خواهد "امکان به کار گرفتن همان شگردهای قدیمی در ترورها و انفجارات اخیر توسط عناصر نفوذی احتمالاً وابسته به حزب توده مورد بررسی قرار گیرد"؟

به نظر ما پاسخ به این پرسش‌‌ها را صرفا نمی‌توان در ویژگی‌‌های شخصیتی مهندس بازرگان و کینه توزی‌‌ها و لجبازی‌‌های فردی وی یافت. مسئله بیشتر آن است که سیر حوادث در سال 1363 بسود آن پایان خونینی که مهندس بازرگان برای حزب و رهبری آن در نظر گرفته بود موقتا سیر نمی‌کرد، تحولات در جمهوری اسلامی نیز در جهت حذف چپ مذهبی و نیروهای خط امام، که هدف اصلی مهندس بازرگان بود قرار نداشت.

بیانیه نهضت آزادی در شرایطی منتشر شد که جنگ به بن بست رسیده بود و شمار کسانی که در رهبری جمهوری اسلامی معتقد بودند که کل ماجرای دستگیری رهبری حزب توده ایران یک توطئه انگلیسی - امریکایی بوده که از طریق آن روابط ایران با اتحاد شوروی را خراب کرده و از طرف دیگر خود با تمام قدرت به عراق برای فرسایشی کردن جنگ یاری رسانند، روزبروز بیشتر می‌شد. (این همان دیدگاهی بود که نزدیک به دو دهه بعد به صراحت توسط هاشمی رفسنجانی بیان شد و دستگیری رهبران حزب را یک اشتباه در شرایط جنگی نامید). کم نبودند شمار کسانی در رهبری جمهوری اسلامی که معتقد بودند جمهوری اسلامی در این عرصه آلت دست امپریالیست‌ها و ضدانقلاب خارجی و لیبرال‌‌ها و قشریون و مرتجعین داخلی شد، بویژه که در آن هنگام جدال درون حکومت میان قشریون راست که از راه حل‌‌های اقتصادی لیبرال مورد حمایت بازرگان پشتیبانی می‌کردند با جناح چپ و دولت میرحسین موسوی در حال اوجگیری بود.  

از سوی دیگر سمتی که وضعیت زندان‌‌ها و پرونده رهبران حزب توده ایران به خود گرفته بود نگرانی مهندس بازرگان را برانگیخته بود. در 2 خرداد 1362 یعنی کمتر از یک ماه پس از اعلام غیرقانونی شدن حزب، آیت‌الله منتظری ستاد اصلاح وضعیت زندان‌ها را با تایید آیت‌الله خمینی تشکیل داد. فردای آن روز اختیارات تعیین صلاحیت شورای قضایی از طرف آقای خمینی به آیت‌الله منتظری واگذار شد. فشار برای تغییر شرایط در زندان‌ها آغاز شده بود و هیئت‌‌هایی برای عفو و دیدار با زندانیان در حال تشکیل بود. یک هفته پیش از انتشار بیانیه نهضت آزادی اسدالله لاجوردی از سرپرستی زندان‌‌ها عزل شده بود.

چندی پیشتر یعنی در دی ماه و بهمن ماه 1362 دادگاه نظامیان توده‌ای تشکیل گردیده که از 101 متهم آن 10 تن به اعدام و بقیه به حبس محکوم شدند. در میان اعدام شدگان هیچیک از اعضای رهبری حزب وجود نداشت. مسئله کودتا و حمله شوروی به ایران که رهبری حزب در آغاز بدان متهم شده بود آنقدر مسخره و مضحک بود که در جریان محاکمات اصلا مطرح و بدان اشاره‌ای نشد.

همه اینها برای آقای بازرگان زنگ خطر محسوب می‌شد. وی درک می‌کرد که اگر رهبران حزب توده ایران و امثال کیانوری و طبری و عمویی و شلتوکی را نتوان به کودتا متهم کرد، تنها اتهام باقیمانده همان "جاسوسی" خواهد بود که آن هم ویژه کسانی است که در ارگان‌‌های دارای اطلاعات محرمانه نفوذ کرده اند نه دبیرکل یک حزب سیاسی علنی که دهه‌‌ها در تبعید بوده یا شخصیت‌‌هایی که 25 سال در زندان بوده اند یا دانشمندی نظیر طبری. از اینجاست که بیانیه‌ای که نامش "اعترافات سران حزب خائن توده" است، هشتاد درصدش تبدیل می‌شود به بحث اسلام و کفر و خطر شوروی برای اسلام و بالاخره احتمال دست داشتن توده‌ای‌‌ها در ترورها و انفجارها!

روند حوادث در سال 1363 آقای بازرگان را به این نتیجه رسانده بود که با این شرایط و با این اتهام‌ها پرونده رهبری حزب توده ایران بر روی دست قشریون و جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند و این احتمال وجود خواهد داشت که جمهوری اسلامی در شرایط درگیری میان دو جناح چپ و راست آن، یا بن بست در جنگ ناگزیر شود از راه رفته باز گردد. این نگرانی‌‌ها در سخنرانی‌‌های بازرگان در سال‌‌های بعد همچنان بازتاب می‌یابد.

 آقای بازرگان در یک سخنرانی در سال 1365 چنین می‌گوید:

"خلاصه آنکه سران حزب توده که یکبار در فعالیت زیرزمینی زمان شاه، امتحان سستی خودشان و خیانت به تشکیلات و افراد فداکار حزب را داده بودند، با مصاحبه‌‌های اعتراف و اعتذاری که در زندان جمهوری اسلامی انجام دادند، سستی در عقیده و ایدئولوژی و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی ایمانی خود را نیز ثابت کردند. در حالی که می‌توانستند با سربلندی حزبی بگویند کمونیسم یک مکتب بین المللی منکر میهن و ملیت بوده و رساندن اطلاعات سیاسی به سفارت شوروی و اجرای اوامر کمینفرم جزو پایه‌‌های اعتقادی ما بوده و خیانت محسوب نمی‌شود. و چون این کار را نکردند نشان دادند که ایدئولوژی‌‌ها و اهداف فلسفی و ... یارای مقاومت تا مراحل نهایی شهادت و ... رستگاری را ندارد؛ حتی در پایه گذاران و متولیان. به دنبال ابتلاء و آزمایش فوق و تأثیر تلخی که در پیروان حزب ایجاد نمود، سران توده خود را از تولیت و تشکیلات حزب خارج ساختند و حزب توده در ایران متلاشی و بدنام گردید. (انقلاب و ابتلا - سخنرانی مهندس بازرگان در 23/11/65 در دفتر نهضت آزادی - مجموعه آثار مهندس بازرگان جلد 24 ص 411-)

ما در اینجا به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی اطلاعی مهندس بازرگان - یا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی اطلاع تصور کردن شنوندگانش- که نمی‌داند کمینفرم در سال 1956 و دوران خروشچف منحل شده است کاری نداریم. ولی خلاصه سخنان مهندس بازرگان ان است که سران حزب توده ایران باید می‌آمدند و می‌گفتند ما جاسوس بوده ایم و جاسوسی افتخار ما است ولی این کار را نکرده اند و به همین دلیل هر چند به ادعای او "بدنام" شده اند ولی خود را از تولیت تشکیلات حزب خارج ساخته اند و ظاهرا قابل اعدام نیستند.

آن همه تکیه بر روی بحث کفر و اسلام ریشه در این نگرانی‌‌ها داشت. مهندس بازرگان کوشید تنها پرونده‌ای که می‌شد توده‌ای‌‌ها را براساس آن همچنان در زندان نگاه داشت و اعدام کرد بدست قشریون بسپارد. و می‌دانیم که خواست و پیش بینی او درست از آب درامد. در سال 1367 زندانیان گروه‌‌های چپ، مارکسیست‌‌ها و رهبری حزب توده ایران در محاکماتی کوتاه نه به اتهام جاسوسی، نه براندازی، نه مبارزه مسلحانه، نه کودتا بلکه به اتهام "کفر"‌ اعدام شدند. مهندس بازرگان بنیانگذار آن میراث سلفی گری شد که امروز قشریون و امثال مصباح یزدی و روزنامه کیهان پرچمدار آن شده اند و برخلاف خواست و نیاز جامعه ما برای یک وحدت ملی میان اندیشه‌‌ها و نگرش‌‌ها و قشرهای مختلف آن عمل می‌کند.

 

سرنوشت شانتاژ و ادامه شانتاژ

حزب توده ایران زیر شانتاژ و فشار چند سویه مهندس بازرگان و طرفداران وی، طرفداران بختیار، رادیوهای خارجی امریکا و انگلستان، دستگاه‌‌های تبلیغاتی ضد انقلاب، قشریون و راستگرایان داخلی سرانجام سرکوب و غیرقانونی شد. این حادثه ناممکن بود اگر جمهوری اسلامی پس از آغاز ترورها و انفجارهای مجاهدین خلق وارد فاز امنیتی نمی شد و اگر در باتلاق ادامه جنگ گرفتار نمی گردید و شرایط برای تسلیم جناح‌‌های سالم آن به چنین شانتاژی آماده نمی شد. شانتاژی که هدف واقعی آن همان نیروهای چپ مذهبی بود و به همین دلیل برای رهبری حزب توده ایران کاملا روشن بود حتی با سرکوب و غیرقانونی شدن حزب نیز پایان نخواهد یافت.  

نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ایران چند ماه پیش از بازداشت خود در گفتگویی با نشریه "کار" تحلیل حزب توده ایران را درباره دلایل تشدید فشارها به حزب چنین بیان می‌کند:

"آنها (رهبران جمهوری اسلامی- راه توده) تصور می‌کنند که اگر حزب توده ایران را محدود بکنند لااقل دو تا نتیجه از آن گرفته اند: یکی این نتیجه: اگر حزب توده ایران یک حزب خطرناکی باشد که یک روز بتواند خطری برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد بکند، فعلا ما دست و پایش را بستیم. یک نتیجه دیگر هم این است که در مقابل تمام حملاتی که به آنها می‌کنند که آنها کمونیست شده اند و با کمونیست‌‌ها ساخته اند، با این کار بهترین دلیل را به مخالفان و انتقاد کنندگان ارائه می‌دهند که ببینید کمونیست‌‌ها را تحت فشار می‌گذاریم، محدودشان می‌کنیم و امکاناتشان را از آنها می‌گیریم. پس این حرف‌‌های شما نادرست است. آنها می‌خواهند از این طریق تبلیغات دشمنان خودشان را، دشمنانی که از مواضع امپریالیسم این تبلیغات را به میان آنها مدام با فشارهای زیاد القاء می‌کنند به اصطلاح خنثی کنند. به نظر ما این دو دلیل هر دو هم ضعیف است هم زیان بخش. چه حزب توده ایران وجود داشته باشد، چه نداشته باشد. چه اصلا حذف بشود، دود بشود به آسمان برود، اصلا در ایران یک نفر هم طرفدار نداشته باشد، هر کس بگوید من اصلاحات ارضی می‌خواهم بکنم، به او خواهند گفت کمونیست. و این را هم رادیو صدای امریکا خواهد گفت، هم بی.بی.سی. هم ضد انقلاب ایران خواهد گفت و هم آن بخشی از مسلمانان که خودشان را خیلی خیلی مسلمان معرفی می‌کنند و حتی در داخل روحانیت" (حکم تاریخ به پیش می‌رود – شهریور ماه 1361)

تمام سخنرانی‌‌ها و بیانیه‌‌های مهندس بازرگان در دوران پس از دستگیری رهبران حزب توده ایران تایید بی کم و کاست این ارزیابی است.

بازرگان در سخنرانی 22 بهمن 67 می‌گوید :

"روزی، حال نمی‌دانم از کجا به دولت خبر رسید و اسنادی به دستشان دادند که بیست سی نفر از اعضای رسمیِ سفارت، جاسوسی و اخلال می‌کنند. و حزب توده با وساطت سیاسی و اطاعت از پولیت بورو، رسماً عامل و مجری سیاست شوروی در ایران می‌باشد. این بار مسئله برای خودشان روشن شد و اسناد محکم جاسوسی و خراب کاری به دستشان رسید ولی چه کردند؟ هیچ کار مهمی جز آنکه بر طبق عهود و سنت‌‌های بین المللی دستور اخراج آن چند نفر دیپلماتیک روسی از ایران را صادر کردند، بدون آنکه نه جار و جنجال، نه فحش و مرگ خواهی، نه تبلیغات بین المللی، نه محاکمه، نه قطع رابطه و نه گروگان گیری به عمل آید!" (مجموعه آثار بازرگان - جلد 24 ص 466)

و در جای دیگر با اشاره به دولت میرحسین موسوی می‌گوید:

"تداوم انقلاب اسلامی ایران، با موضع سازی انتقام جویانه‌ای که علیه استکبار جهانی و آمریکای جهان خوارگرفته و پرچم نجات مستضعفین مسلمان و غیر مسلمان را به دوش کشیده است، مناسب ترین جانشین و کارگزار‌‌ بی جیره و مواجب برای اجرای برنامه‌ی دیالکتیک مارکسیسم در براندازی امپریالیسم و کاپیتالیسم و به کرسی نشاندن رنجبران یا پرولتاریا گردید! خصوصا که تمام شعارها و ژست‌‌ها و برنامه‌‌های جنبی مبارزه با منافع سرمایه داری و بخش خصوصی و جنگ در جهت سوسیالیسم دولتی و مارکسیسم تنظیم گردید." (همانجا ص 463)

و در جای دیگر :

"اسلام انقلابی و فقاهتی ایران با اتخاذ قیافه خصمانه تضاد و تخریب دیالکتیکی، ادامه دهنده‌ی راه و رسم نیمه متروک کمونیسم گردیده، در استخدام و استفاده مارکس در می آید؛ که خود ورود تازه و کسب وسیله و قدرت مؤثر در سیاست بین الملل به شمار می رود." (ص 387)

در کتاب "انقلاب ایران در دو حرکت" (1363) می‌نویسد:

"البته حزب توده و بعضی گروهک‌‌های چپ مانند تروتسکیست‌‌ها و چریک‌‌های فدایی اکثریت خود را موافق انقلاب و جمهوری اسلامی و حتی مدافع ولایت فقیه و خط امام نشان می‌دادند تا امکان فعالیت آزاد داشته هم برنامه هایشان را اجرا کنند و خط بدهند و هم به موقع مقتضی ضربه لازم را بزنند. حزب توده از تجربه انقلاب صغیر دوران مصدق استفاده کرده نه با مذهب درافتاد ونه با خط عمومی انقلاب. آن بار که با چهره واقعی ماتریالیسم ضد خدا و ضد دین وارد مبارزه شده بود نتوانست در قشر اکثریت مردم و در روشنفکران ملی و مسلمان نفوذ کند و موفق شود. ... اما در انقلاب کبیر حاضر خوشبختانه بعد از دو سه سال همگامی و نفوذ، در بهمن ماه 61 با یک حرکت قاطع اطلاعات یافته ای، سران و ایادی عمده حزب را دستگیر و نقشه هایشان را آشکار کردند. به این ترتیب حزب متشکل و مجهز توده با افراد مارکسیست ورزیده، شاید برای همیشه، در حرکت دوم انقلاب از صحنه بر کنار شد. ولی آیا افکار و اهداف آنها هم برچیده شد و آیا روحیه و رویه و رسوبات مارکسیستی سر جای خود باقی نماند؟" (مجموعه آثار – جلد 23 – ص 388)

بازرگان در سخنرانی سال 65 خود می‌گوید:

"متولیان انقلاب و عمال زندان و اطلاعات نظام جمهوری روحانی نتوانستند در این زورآزمایی (با حزب توده ایران- راه توده) پیروز شوند و مرام مارکسیسم و ایمان و عمل افراد را از بین ببرند. معتقدین و علاقه مندان ضمن تأسف یا تنفر از سران حزب در اعتقاد و علاقه خود راسخ تر شدند و همان طور که قبلاً به طور غیر مستقیم از راه‌‌های فرهنگی، هنری، آموزشی، اداری، مطبوعاتی و نفوذ در نهادها و نیروها و اشغال مواضع مؤثر، فعالیت ظاهرا غیر سازمانی متفرق داشتند، ولی مرتبط و متحد بودند، آن رویه را ادامه می‌دهند. حتی گفته می‌شود که دستگاه فرماندهی و جاسوسی کمونیسم شوروی تشکیلات موازی مخفی منظمی از عناصر دست پائین ولی مؤمن و مطیع حزب را قبلاً تدارک دیده و به کار انداخته است." (انقلاب و ابتلا – ص411)

و باز می گوید :

"آیا جا دارد که ایران و اسلام اصل تضاد و تخاصم و سیاست ضد آمریکای امپریالیستی را که از مبانی ادله‌ی کمونیسم و سرفصل حیاتی سیاست بین المللی و برنامه ی داخلی شوروی می باشد به حساب خودشان گرفته و اسلام و انقلاب را در خدمت مارکسیسم بگذارد، و مانند شاه که خود را ژاندارم خلیج و در خدمت امپریالیسم قرار داد و افتخار می نمود، حالا آلت دست و آلت فعل کمونیسم برای تهیج دنیا علیه آمریکا شود ؟" (جلد 24- ص 453)

مشاهده می‌شود که با وجود دستگیری، شکنجه و اعدام توده‌ای‌‌ها، در برای مهندس بازرگان همچنان به پاشنه سابق می‌چرخد و همه حرفها راجع به حزب توده ایران بهانه بود و اکنون که این حزب نیست او بهانه‌‌های نو به نو و تازه می‌گیرد : اعدام نشده اند؛ سفارت شوروی را اشغال نکردند؛ با شوروی قطع رابطه نشده؛ گروگانشان نگرفته اند؛ انقلاب اسلامی کارگزار بی جیره و مواجب مارکسیسم شده؛ برنامه‌های دولت جنگ در جهت سوسیالیسم دولتی و مارکسیسم تنظیم شده؛ اسلام انقلابی ادامه راه و رسم کمونیستی شده و در اختیار و استفاده مارکس قرار گرفته؛ ایران و اسلام آلت دست و فعل کمونیسم شده؛ روحیه و رویه و رسوبات مارکسیستی باقی مانده؛ مرام مارکسیسم در امور فرهنگی، آموزشی و اداری و مطبوعاتی حضور دارد؛ در نهادها و نیروها نفوذ کرده اند؛ مواضع مؤثر را اشغال کرده اند؛ فعالیت ظاهرا غیر سازمانی متفرق ولی مرتبط و متحد دارند؛ حتی یک تشکیلات موازی مخفی تازه از "عناصر مومن و مطیع حزب" به کار افتاده است! همه اینها تنها بدین دلیل که در حاکمیت جمهوری اسلامی و دولت میرحسین موسوی همچنان عناصر مردمگرایی وجود داشتند که می‌خواستند در شرایط جنگ مانع از غارت نامحدود سرمایه داری در کشور و فشار بیشتر بر مردم شوند. یقینا اگر حاکمیت بدست راست‌‌ها نیفتاده بود و شوروی سقوط نکرده بود این تبلیغات و شانتاژها تا به امروز نیز ادامه داشت.  

اما همه اینها هنوز کافی نیست. بازرگان در سخنرانی 22 بهمن 67 از اینکه "سران حزب توده را اعدام نمی‌نمایند" اظهار تعجب می‌کند و این در حالیست که در واقع همه رهبران حزب در شهریور ماه همان سال اعدام شده و تنها سه تن نورالدین کیانوری، محمد علی عمویی و مریم فیروز همچنان زنده بودند. آیا مهندس بازرگان نگران اعدام نشدن این سه تن است؟ هر چه هست او حتی پس از اعدام تقریبا همه رهبری حزب توده ایران همچنان طلبکار و نگران "نفوذ" مارکسیسم و کمونیسم است. ظاهرا این بار منشا نگرانی، سخنان ریشهری وزیر وقت اطلاعات در 29 مهر 67 در ایلام است. ریشهری در این سخنان به هر دلیل که فعلا جای بحث آن نیست پیرامون فداییان خلق اکثریت می‌گوید:

"احزاب سیاسی در کشور می‌توانند فعالیت داشته باشند به شرط اینکه توطئه و سنگ اندازی علیه جمهوری اسلامی نداشته باشند. هر دسته و گروهی که به دور از مزدوری بیگانگان و تلاش در ایجاد توطئه بخواهد کار سیاسی سالم داشته باشد آزاد است و به همین دلیل ما با بسیاری از گروهکهای غیرمذهبی از قبیل "اکثریت" برخوردی نداشیم و تا آنجا که تصمیمی به توطئه نگیرند در کار سیاسی خود آزادند و کار سیاسی کردن در کشور مشروط بر اینست که توطئه‌ای در کار نباشد."

نهضت آزادی بلافاصله بیانیه‌ای علیه این سخنان منتشر کرده و با کلیشه کردن  نمونه‌‌هایی از عناوین بیانیه‌‌ها و نوشته‌‌های سازمان فداییان خلق - اکثریت در آن دوران نسبت به جمهوری اسلامی چنین می‌نویسد: 

"وزیر اطلاعات برای آنکه رهنمودها و دستورالعملهایشان به مردم و احزاب از هر جهت روشن گردیده و مرکوز ذهن خاص و عام شود، بیاناتشان را با ذکر مورد و مثالی تکمیل کردند. گروه "اکثریت" مؤتلف با حزب توده ایران را که شاخه اصلی چریکهای فدائی خلق می‌باشد، در برابر نهضت آزادی ایران، به عنوان گروه سیاسی مجاز و نمونه مورد قبول وزارت اطلاعات (یا خودشان) معرفی فرمودند. به عقیده ایشان، آنطور که از بیاناتشان بر میآید، این گروهک با آنکه غیر مذهبی است چون هیچگاه تصمیم به توطئه نگرفته و به دور از مزدوری بیگانگان "کار سیاسی سالم" داشته است در معرض برخورد وزارت اطلاعات قرار نگرفته است.

البته نهضت آزادی ایران مخالف آزادی عقیده و بیان برای کلیه گروهها و احزاب سیاسی، آنطور که قانون اساسی مشخص کرده است نمی باشد و از باز شدن فضای سیاسی جامعه برای عرضه افکار و نظریات مختلف استقبال می‌نماید. اما برای آنکه هموطنان شرافتمند و همکاران دولتی آقای وزیر اطلاعات، مخصوصا مقامات قضائی، از سیاست یک بام و دو هوا و انحصار و اختناق حاکم بر صحنه سیاسی مملکت و معنای "کار سیاسی سالم" و فعالیت مجاز و معقول یک حزب سیاسی از دید یک مسئول اصلی نظام پی ببرند و ضمنًا درجه آگاهی و اطلاعات وزارت اطلاعات را بهتر درک کنند، برخی از شعارها و مقالات استخراجی از خبرنامه خرداد ماه ۱۳۶۷ "کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)" را که در ماههای اخیر در بعضی مراکز و نقاط تهران پخش شده است ذیلا کلیشه می‌نمائیم. ... از دید جناب آقای ریشهری گروهی که سرنگونی جمهوری اسلامی ایران شعار آشکارش میباشد و رفقای خود را دعوت به "تامین اتحاد وسیع همه نیروهای دمکراتیک کشور در نیل به صلح و آزادی و سرنگونی رژیم ولایت فقیه" می‌نماید توطئه گر نیست و "کار سیاسی سالم" دارد و میتواند به عنوان نمونه قابل تحمل رژیم، الگوی احزاب قرار گیرد. واقعا که چشم همه روشن! حقیقتا که اسلام وزارت اطلاعات "اسلام ناب محمدی" است نه اسلام مارکسیستی و نه اسلام آمریکائی!" (بیانیه نهضت آزادی ایران - پیرامون احزاب سیاسی و وزارت اطلاعات - آبان ماه 67)

اینکه آقای بازرگان در سال 67 نیز همچنان بدنبال قطع رابطه با شوروی و اعدام دو سه تن باقی مانده از رهبران حزب توده ایران است ریشه در همین تحولات و نگرانی‌‌هایی دارد که او از حضور و زنده ماندن همین چند تن احساس می‌کند. او می‌خواهد کار به جایی رسد که حتی اگر روزی جمهوری اسلامی ناگزیر شد از راهی که رفته باز گردد و مجبور باشد شرایط آزادی احزاب و از جمله حزب توده ایران را فراهم کند امکان عملی چنین عقب نشینی از میان رفته باشد و از حزب توده ایران جز زمینی سوخته چیزی برجای نمانده باشد.

حوادث بعدی و به قدرت رسیدن کامل جناح راست و قشریون - یا بقول آقای قوچانی "محافظه کاران و متحدان طبیعی" آقای بازرگان- در پی مرگ آیت الله خمینی به این نگرانی‌‌ها موقتا خاتمه داد، نگرانی‌‌هایی که ظاهرا از نو سر بر آورده اند و کارزار توده‌ای ستیزی که در این اواخر در برخی مطبوعات دست راستی ایران به راه افتاده حاصل این نگرانی‌‌ها و گردش به چپی است که در اعماق جامعه ایران آرام ولی نیرومند در حال جوشش و گدازش است.  

 

 

 

                        راه توده  44    22 اسفند ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت