راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات سایه

(پیر پرنیان اندیش)

سنتور پایور

تار درخشانی

 

 

- نواری از بداهه نوازی استاد فرامز پایور و استاد لطفی می شنویم. این کار در خانه سایه ضبط شده است. همان که بعدها از سوی موسسه آوای شیدا با عنوان «فقط یک خاطره» منتشر شده است.

 

از سایه می خواهم در باره پایور برایمان بگوید.

 

با پایور از قبل از رادیو آشنا بودم ولی بعدها در دوره رادیو، خیلی بیشتر می دیدمش و خونه من می اومده. یه مدتی هم پسرم کیوان پیش پایور کلاس سنتور می رفته. آدم خیلی جالبیه پایور.

 

در باره کارهایی که کردن و ارزش کارشون و جایگاهی که در موسیقی ایران دارن، صحبت کنید.

 

پایور پر از استعداده، در کار خودش فوق العاده با سواده و نوازنده ماهر و چیره دستیه.

 

- ناگهان غمی بر چهره سایه می نشیند:

 

متاسفانه سکته کرده و دیگه نمی تونه ساز بزنه... خیلی غم انگیزه. چند وقت قبل رفتم به دیدنش خیلی منقلب شدم. حرف هم به زور می زد... خیلی غم انگیزه.

 

در باره کار و هنر آقای پایور می گفتید...

 

پایور شاگرد خوب صبا بود... تا اونجا که من می دونم هیچ چیزی در موسیقی ایران نیست که پایور ندونه. به موسیقی ایران تسلط داره و همه چی رو نوشته و نت کرده و آماده داره. خیلی کارهای خوب داره... از استادهای این کاره. در شیوه خودش، بهترین بوده. می دونین دیگه؛ سنتور نوازی شیوه های مختلف داره. مثلا آقای کیانی در شیوه حبیب سماعی هست، یا مشکاتیان برای خودش یه شیوه داره.

 

از لحاظ اخلاق چطوره آقای پایور؟

 

خوش اخلاق اما در زمان کار خیلی جدی و منظم و خشک و سختگیره. خیلی سختگیره. با هیچ کس شوخی نداره. یه گروهی تشکیل شده بود به اسم گروه استادان؛ آقای کسایی، آقای شهناز، آقای بهاری، آقای اسماعیلی و آقای پایور. خب همه معمولا به من می گفتن بیا سر تمرین. ولی یه روز پایور به من گفت. آقا! شما سر تمرین ما نیاین. من تعجب کردم و فقط نگاهش کردم.

گفت: ببینید این آقایون از من بزرگترن، پیشکسوتن، استادن، وقتی شما هستین، من جلوی شما نمی تونم بگم آقای بهاری، آقای شهناز شما این نتو غلط زدی. باید حرمتشونو نگه دارم. حضور شما مانع تمرین درست ما می شه. گفتم: باشه آقای پایور.

 

پایور کارمند رادیو بود؟

 

اول کارمند وزارت فرهنگ و هنر بود. من اقدام کردم و به آقای قطبی گفتم یا نامه نوشتم که این استاد رو از فرهنگ و هنر بخواد. بعضی هاشون اومدن و به بعضی هاشون مثل حسین تهرانی نرسید. آقای پایور با گروهش کار می کرد و هر پونزده روز یک کار نیم ساعته به ما می داد.

 

با آقای پایور هیچ وقت مشکلی نداشتین؟

 

نه... همیشه رابطه مون خوب بود.

 

مجید درخشانی

 

استاد! نظرتون در باره ساز آقای مجید درخشانی چیه؟

 

به نظرم یکی از کسانی که می تونست جانشین خیلی لایقی برای لطفی و علیزاده باشه، مجید درخشانیه. در سازش، نوازندگیش خیلی جاها وقتی چشمتونو می بستین خیال می کردین لطفیه، با همون مشخصات استثنایی لطفی، با اون زمان بندی هایی که لطفی داره و متاسفانه یادگرفتنی نیست و باید تو خون یکی باشه... خیلی نزدیکه به لطفی. صدایی که از سازش درمی آره از میان همه شاگردهای لطفی، به صدای ساز لطفی نزدیکتره. متاسفانه دور شد از اون فضا... من خیلی به مجید امید داشتم. خیلی کارش خوب بود... از وقتی که اون کانون نوا رو درست کردیم سقوط شروع شد به نظر من... این حرفو بارها به خود مجید هم گفتم. گفتم من نگران آینده تو هستم... من دارم ساز مجیدو... اگه براتون بذارم باور نمی کنین که به این خوبی ساز بزنه... واقعا بعضی جاها شما نمی تونین تشخیص بدین که این لطفیه یا مجید... منظورم لطفی خوبه... نه لطفی پرت و پلا بزن! در زمانی که لطفی خوب ساز می زد از همه بهش نزدیک تر مجید بود... اصلا در ذات این آدم (مجید درخشانی) موسیقی بود. آهنگساز خیلی خوبی هم هست... چند تا کار خیلی خوب کرده. رو شعر نو و شعر نیما اینا تقریبا هیچ کس موفق نشد آهنگ خوب بذاره... یه کار خوب داریم؛ اون «داروک» که لطفی ساخت، یکی از کارهایی که در همین حد آهنگ لطفی می شه نام برد، آهنگ هاییه که مجید برای «خانه ام ابری است» نیما و «به کجا چنین شتابان» شعر شفیعی ساخته، خیلی کارهای قشنگی هستن.

 

- مدتی سکوت می کند و نگاهش را به زمین می دوزد...

 

مجید هر چی رو که شما از یه موزیسین توقع دارید داشت؛ هم تکنیک خوب، هم استعداد و هم احساس... عیب بزرگش کم گرفتن خودش بود که گاهی عصبانی می کرد منو... یه کار خیلی قشنگی ساخته بود یه روز با لطفی رفتیم به اون کانون نوا. گفتم آقای درخشانی اون کارو بذار آقای لطفی بشنوه... مجید شروع کرد به تبلیغ بر ضد خودش که این کار بدیه و... من هم از جا در رفتم و گفتم آقای لطفی عقلش می رسه که این کار خوبه یا بده. بذار گوش کنه، خودش قضاوت می کنه. آدم وقتی اینهمه تو سر کار خودش بزنه اثر می ذاره رو ذهن دیگران...

 

یه عیب دیگه اش اینه که بازیگوشه!... یه عیب دیگه اش اینه که بیشتر با آدم های پایین تر از خودش معاشر بود و در نتیجه خودشو تا سطح اونا پایین می آورد... مجید خیلی عاشق موسیقی بود. با دل و جان واسه موسیقی کار می کرد و خیلی خوب پیشرفت می کرد... بدترین آسیب از تشکیل «کانون نوا» به مجید رسید. (کانون نوا در شهر کلن آلمان و در سالهای استقرار درخشانی در شهر کلن آلمان دائر شده بود. درخشانی اکنون سالهاست که به ایران بازگشته است- راه توده)

 

- سایه توضیحاتی هم در باره «کانون نوا» داد...

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  474  دهم مهر ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت