راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"روزنگار"ی های اسدالله علم (وزیر دربار شاه)- 2

عیاشی های آلوده

به تصورات کودکانه شاه

 

این بخش دوم از خلاصه گزارشی است که از "روزنگار"ی های اسدالله علم، نخست وزیر و سپس وزیر دربار شاه تهیه کرده ایم. بخش اول این گزارش در شماره 473 راه توده منتشر شد. این "روزنگار"ها مربوط به سال 1346 است که شاه بطور کامل اختیارات مجلس، دولت، ارتش، دانشگاهها و حتی برگماری سفرا و استانداران و فرمانداران را نیز در دست گرفته و همه امور کشورداری را در دربار خویش متمرکز کرده است. این تمرکز قدرت از سال 1350 تا 1357 به اوج بی سابقه خود می رسد. نکات مهم درس آموزی در یادداشت های علم وجود دارد. او با احتیاط بسیار، گاهی انتقادی ملایم از خودکامگی شاه نیز در لابلای یادداشت هایش می کند و می گذرد و چند جا نیز ابراز امیدواری می کند که خداوند آخر و عاقبت رژیم را به خیر بگذراند!

 

این بخش دوم از خلاصه گزارشی است که از "روزنگار"ی های اسدالله علم، نخست وزیر و سپس وزیر دربار شاه تهیه کرده ایم. بخش اول این گزارش در شماره 473 راه توده منتشر شد. این "روزنگار"ها مربوط به سال 1346 است که شاه بطور کامل اختیارات مجلس، دولت، ارتش، دانشگاهها و حتی برگماری سفرا و استانداران و فرمانداران را نیز در دست گرفته و همه امور کشورداری را در دربار خویش متمرکز کرده است. این تمرکز قدرت از سال 1350 تا 1357 به اوج بی سابقه خود می رسد.

 عیاشی و گردش های عصرانه و شبانه شاه چنان از حد افزون است که علم چند بار به شاه یادآوری می کند اما با پاسخ تند شاه روبرو می شود. شاه این عیاشی ها را بخشی از تفریحات  ضروری برای گرفتن نیروی اداره کشور تفسیر می کند!

یورش شبانه به دانشگاه شیراز در همین سال روی می دهد که پس از انقلاب یورش به خوابگاه دانشگاه تهران در سال 1378 کپی برداری از آن بود. نمونه ای از ساده لوحی و توهمات کودکانه شاه را در اظهار نظری که درباره جنگ با انگلستان در خلیج فارس می کند می خوانید و بازی با جان مردم را در اظهار نظری که علم در ادامه آن می کند و برپائی یک جنگ را برای بیداری حس ملی یادآور می شود! در همین بخش از گزارشی که تهیه کرده ایم می خوانید که سانسور خبری کاملا در اختیار شاه است و این سانسور حتی شامل اخبار خارجی مانند تظاهرات و اعتصابات فرانسه نیز می شود. علم در یادداشت های خود اشاره به جنایاتی هم می کند که سپهبد بختیار فرماندار نظامی تهران در کودتای 28 مرداد مرتکب شد. البته این اعتراف زمانی طرح می شود که دیگر تیمور بختیار درایران نیست و تدارک یک حمله نظامی برای سرنگونی شاه را می بیند. تیمور بختیار بنیانگذار و اولین رئیس ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت) در رژیم شاه بود.

 

جمعه 6-11-46

 

مصادف با سالروز رفراندوم بهمن 42 است که مردم به منشور انقلاب سفید رای دادند. من خودم نخست وزیر و شاهد بودم که از 25 میلیون جمعیت ایران، قریب 6 میلیون رای دادند. زنها هم که آن وقت اجازه و حق رای نداشتند تا سیصد هزار نفر روی ذوق و شوق رای دادند. یک روز به شوخی به من فرمودند تو هم در عالم نادانی خیلی کار کردی و خودت نمی دانی.  این برای من افتخار بزرگی است. در بلوای تهران (15 خرداد) صد نفر کشته و دویست نفر زخمی شدند. در جنوب، هم ارتش و هم ایلات کشته زیاد دادند و من ایستادم.

 

یکشنبه 15- 11- 46

 

امروز سالروز سوء قصد به جان شاهنشاه است. هیجده سال قبل، هنگام بازدید از دانشگاه تهران یک نفر عکاس ایشان را با تپانچه مضروب ساخت. شاهنشاه معتقد است خداوند او را ماموریت خاص برای عظمت ایران داده است و بنابراین دست بشر قادر نیست به او لطمه بزند. شواهد امرهم چنین نشان میدهد. از طیاره در راه کوهرنگ سقوط کرد و سالم در رفت. با مسلسل دو سال قبل به ایشان تیراندازی شد و سالم در رفت و در 15 بهمن هم. به علاوه چه مشکلاتی را گذرانده است. مثل هنگامه مصدق و حتی حکومت سپهبد حاجعلی رزم آرا و حتی حکومت های خاک بر سر علی امینی و حسنعلی منصور که که پفیوز بودند و نوکر و دست نشانده امریکائی ها.

 

جمعه 20- 11- 46

 

متاسفانه  صبح سواری نرفتم. احتیاط کردم، چون فردا شاهنشاه حرکت می فرمایند، مبادا اوامر فوری باشد. همین طور هم شد. چندین دفعه با تلفن اوامر صادر فرمودند و من ابلاغ و اقدام کردم. رئیس دانشگاه آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف) "محمد علی مجتهدی" (رئیس معروف دبیرستان البرز و بنبانگذار دانشگاه صنعتی شریف) را امر فرمودند فردا عوض کنم و پروفسور فضل الله رضا را معرفی نمایم.

 

دوشنبه 23-11- 46

 

صبح به کارهای جاری رسیدم. علی اکبر بینا رئیس دانشگاه ملی را خواستم و گفتم استعفاء کند.

 

سه شنبه 24-11- 46

 

به کارهای جاری رسیدم. هیات امنای دانشگاه ملی را تشکیل دادم. دکتر بینا رئیس دانشگاه را برداشتم و دکتر محمدعلی مجتهدی را منصوب کردم.

 

پنجشنبه 26- 11- 46

 

احساس می کنم بعضی کارهای خطرناک چه در زمینه داخلی و اغفال اربابم انجام می گیرد و چه اشتباهاتی در زمینه سیاست خارجی که در هر کدام عمیقا ایراد بکنم، با نهایت بدبختی به نظر شخصی ممکن است تعبیر بشود چنان که تا حالا شده.

 

چهارشنبه 2-12-46

 

عصر شورای سلطنت بود. بعد از شورا با امیرعباس هویدا نخست وزیر صحبت کردم که این فس فس کردن شما کارها را مشکل می کند. علی امینی خائن که یک دفعه به زور جان کندی رئیس جمهور فقید امریکا بر سر کار آمد، باز هم درخانه اش مهاجر و انصار را می پذیرد و جبهه ملی در مرگ غلامرضا تختی قهرمان کشتی که به آنها منسوب بود بهره برداری می کند. شما هم تماشا می کنید. این صحیح نیست. تصدیق کرد ولی در عین حال از دستورات شدید من ترسیده بود. گفتم نترسید مسئولیت با من. یک غائله مملکتی را در پانزدهم خرداد دفع کردم، یک دانشگاه را می توانم به آسانی آرام کنم. عادت به کار کردن باری به هر جهت ندارم. جریان را به شاهنشاه گزارش کردم.

 

شنبه 5-12-46

 

صبح زود نخست وزیر تلفن و تقاضا کرد به نخست وزیری بروم. وقتی رفتم معلوم شد دیشب قوای انتظامی در اخراج دانشجویان – دانشگاه شیراز- متمرد اقدامی نکرده اند. روسای انتظامی حضور داشتند. مقرر شد شهربانی عمل کند و امشب عمل می شود. هنگام نماز دعا کردم که به بچه ها صدمه وارد نشود.

 

پنجشنبه 17-12-46

 

هویدا مرد کوچکی است و اهل پیش بینی نیست. خدا عاقبت را حفظ کند. من ناچار به شاهنشاه گزارش تلگرافی عرض کردم.

 

سه شنبه 29- 12- 46

 

شرفیاب شدم. مذاکرات صبح با سفیر انگلیس درباره خلیج فارس را عرض کردم. مخصوصا نسبت به دو جزیره عرض کردم اگر قشون پیاده کنیم انگلیسها مجبورند مقابله کنند، زیرا تعهد دفاعی شیخ ها را دارند. فرمودند زورشان به ما نمی رسد چون طیارات ما بهتر هستند. من واقعا لذت بردم و اسباب افتخارم شد. عرض کردم به هر حال پیاده کردن قشون در آن طرف، همه اعراب را علیه ما متحد می کند، گو این که روی اعراب نمی توان حساب کرد. مدتی صحبت شد. عرض کردم به هر حال برای بیدار شدن حس ملیت ما یک جنگی لازم است.

 

شنبه 24-1-47

 

شرفیاب شدم. جریانات دیروز و دیشب را عرض کردم. موضوع فحش کاری وزیر خارجه (اردشیر زاهدی) را عرض کردم. فرمودند خیال دارم او را عوض کنم به کسی نگوئی ولی بسیار بچه سبک مغزی است. پشیمان هستم که چرا او را تعیین کردم. دائما باید مواظب او باشم که این کار نمی شود. شاید او را به سفارت پاریس بفرستم.

 

دوشنبه 2-2 – 47

 

چه روز پرمشقتی! صبح به کارهای جاری رسیدم. ساعت 11 شاهنشاه کنفرانس حقوق بشر را که در تهران تشکیل شده و دبیرکل سازمان ملل متحد "اوتانت" برای افتتاح آن آمده بود گشودند. نطق بسیار عالی به زبان فرانسه فصیح فرمودند که مایه اعجاب و شگفتی بود و منجمله فرمودند مقررات حاکم برحقوق بشر به اقتضای زمان باید تغییر کند. همان حرفی است که ما شیعه ها می گوئیم در مورد مقررات اسلام.

 

جمعه 6 - 2- 47

 

شرفیاب شدم. فرمودند من از هیچ چیز زندگی شخصی خودم لذت نمی برم. تمام حواسم جمع کار کشور است. تو خوب میدانی که اگر گاهی هم تفریحی می کنیم برای اینست که بهتر بتوانیم کار بکنیم. شهدالله همین طور است. تصدیق کردم.

 

شنبه 22-2- 47

 

صبح عطاء الله خسروانی وزیرکار که دبیرکل حزب ایران نوین است پیش من آمد. شکایت داشت که هویدا و دولت به حزب وقعی نمی گذارند، آن هم حزبی که پشتیبان خود آنهاست و حزب را در جریان کارهای جاری هم قرار نمی دهند. قرار شد مطلب را به عرض برسانم. البته خودم عضو حزب مردم هستم که هفت سال قبل خودم تاسیس کردم.

 

یکشنبه 23-2- 47

 

بعد از ظهر در رکاب شاهنشاه گردش رفتیم. چهار ساعت طول کشید. خیلی خوش گذشت. بعضی مطالب هم صحبت شد. از آن جمله فرمودند اردشیر وزیر خارجه گله کرده که چرا سفرا به دربار کاغذ می نویسند. خیلی سخت جواب دادم که اینها نماینده من هستند به تو ربطی ندارد. بعد فرمودند تو خودت که سفیر بودی و به من کاغذ می نوشتی عیبی نداشت حالا دیگران که کاغذ می نویسند عیب دارد؟

مقداری هم راجع به سپهبد تیمور بختیار صحبت فرمودند. بختیار فرماندار مقتدر نظامی تهران و بعد رئیس سازمان امنیت بود که در زمان علی امینی از ایران خارج شد. شاهنشاه به او اجازه آمدن ندادند. عصبانی شده و حالا بر علیه شاهنشاه و ایران عمل می کند. با مقداری اسلحه می خواست به بغداد برود و دست به عملیات بزند که در بیروت گرفتار شد و هنوز حبس است. شاهنشاه امیدوارند بیروتی ها او را به ما پس بدهند. در ایران غیابا محکوم شده و اموالش مصادره شده است. آن هم اخیرا شد که این احمق دست به خرابکاری در خارج زده بود. کتابچه انقلاب ایران را چاپ کرده و این آدم دزد، قاتل بی همه چیز، حالا می خواهد مردم را به انقلاب وادارد.

همچنین احمد مهبد که نقش فعالی در بستن قرارداد نفت میان شرکت ملی نفت ایران و شرکت ایتالیائی داشت و سرکنسول ایران در نیویورک بود که او هم از خرید کشتی ها برای بنیاد پهلوی میلیونر شد و نور چشم حسین علاء وزیر دربار و نخست وزیر بود با بختیار همدست شده. هنوز هم پاسپورت سیاسی دارد. امر کردند پاسپورت او لغو شود. باری، خیال شاهنشاه روی هم رفته ناراحت بود، با آن که به ظاهر بی اعتنائی می فرمودند. من عرض کردم هیچ تحرکی تخم اعلیحضرت را هم تکان نمی دهد. باید آرام و متین و محکم بود و دستپاچه نشد. فرمودند بی جهت خیال کردی من ناراحتم.

 

24- 2-47

 

شرفیاب شدم. باز شاهنشاه فرمودند امروز نوک اردشیر وزیر خارجه را چیدم. سفیر ما در مسکو گزارشی به وزارت خارجه فرستاده بود و گفته بود رونوشت این گزارش را برای وزارت دربار خواهم فرستاد. گوشه گزارش نوشتم خیلی بیجا کرده ای. باید گزارش به دربار بدهی و رونوشت به وزارت خارجه بفرستی. بعد مقداری از نادانی او شکایت فرمودند.

 

یکشنبه 29- 2- 47

 

صبح شرفیاب شدم. موضوعات مختلف عرض شد. از همه مهمتر انقلاب کارگری فرانسه و انقلاب دانشگاه های فرانسه. تقریبا 7 میلیون نفر در این انقلاب شریک هستند و همه چیز در فرانسه از کار افتاده است. عرض کردم صبح زود به رادیو انگلیس گوش می دادم. در تفسیر می گفت در ممالکی که رژیم با دمکراسی اداره می شود، روی همه رفته ممکن است مشکلاتی در امور اقتصادی یا ناراحتی هائی برای مردم عادی بوجود بیاورد اما عمیقا کشور را متزلزل نمی کند. شاهنشاه از نقل این تفسیر من از بی بی سی خوششان نیآمد، اما بی تاثیر هم نبود زیرا بعد عرض کردم چند روز است این انقلابات در فرانسه هست و رادیو و جراید ما یک کلمه هم نمی نویسند. فرمودند درست می گوئی، این صحیح نیست و فوری در این خصوص اوامری به نخست وزیر دادند و امشب هم در جراید منعکس شد.

 نخست وزیر فرانسه حاضر شده با نمایندگان کارگران و دانشجویان وارد مذاکره شود. دوگل هم قول رفراندم داده است. واقعا عجیب است و برای ما می تواند درس آموزنده ای باشد. گو این که خوشبختانه گرفتاری نداریم.

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  474   سوم مهرماه ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت