راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

درس های سقوط

اولین سلطنت شیعه در ایران

 

چرا اصفهان، تختگاه صفویه، پس ازمحاصره ای جانکاه، در دوران آخرین پادشاه صفویه، بدست یک افغان پشتون (قومی که طالبان افغانستان از آن برخاسته) بنام "محمود افغان" که از قندهار به اصفهان لشکر کشی کرده بود سقوط کرد و متعاقب آن سلسله صفویه که نخستین سلطنت شیعه در ایران بود سقوط کرد؟ سلطنتی که بنیانگذار آن به زور شمشیر قزلباش های حکومتی، اکثریت مردم اهل سنت ایران را تبدیل به اهل تشییع کرد و از جبل عامل لبنان روحانی شیعه وارد کرده و در دربار خود مستقر ساخت.

این سئوالی است که بطور طبیعی، نه تنها خوانندگان راه توده، بلکه هر ایرانی می تواند و حتی باید با خود مطرح کند. از نظر ما، پاسخ این سئوال در متن گزارشی که بصورت خلاصه و در 6 شماره در راه توده منتشر کردیم نهفته است.

ساده ترین پاسخی که مستبدان حکومتی به این سئوال میدهند آنست که آخرین پادشاه صفویه، یعنی شاه "سلطان حسین" فردی ضعیف و بی لیاقت بود! که البته این پاسخ، همیشه برای توجیه سرکوب مردم و خونریزی و حکومت به زور سرنیزه داده می شود. حتی مستبدان حکومتی این را به یک ضرب المثل ایرانی تبدیل کردند "شاه سلطان حسینی".

اما در گزارش مستندی که در 6 قسمت خلاصه آن را خوانده اید و یا اگر نخوانده اید توصیه می کنیم حوصله کرده و آن را بدقت بخوانید، آشکار است که توپ و تفنگ و ادوات جنگی حکومت چندین برابر تجهیزات نظامی محمود افغان بود و شاه سلطان حسین نیز هرگز نمی خواست تاج و تخت خود را دو دستی تقدیم محمود افغان کند. در دوران او، مردم نیز کم قربانی نشدند و اطرافیان شاه نیز کم خون مردم را نریختند. بنابراین، پاسخ به سئوال بالا را در دلائل دیگری باید جستجو کرد که اتفاقا در همین گزارش مستند ذکر شده است.

1- مردم هیچ نقشی در سرنوشت خود نداشتند و در دربار شاه برای همه امور تصمیم گرفته می شد.

2- دراندرون دربار سلطنتی خواجه ها و محارم شاه نبض امور را بدست گرفته بودند.

3- اختلاف در میان حکومتی ها و سرداران تا فراسوی توطئه قتل و نابودی یکدیگر پیش رفته بود.

4- افراد کاردان و حتی سرداران شایسته، در جریان رقابت و نزاع بر سر قدرت به حاشیه رانده شده و مشتی چاپلوس و بی لیاقت مصدر امور شده بودند.

5- مردم جان به لب رسیده، چنان از حکومت بریده و بیگانه شده بودند و از آن نفرت داشتند که نسبت به سقوط حکومت بدست جوان زشت و خونریز و بیگانه ای مانند محمود افغان نیز بی تفاوت ماندند.

6- تمام رشته های پیوند ملی را حکومت به بهانه پیوند مذهبی در ایران از هم گسسته بود.

همین بیگانگی مردم و حکومت از هم، بی اختیار بودن مردم برای دفاع از سرزمین خویش و بی خبری از آنچه در دربار شاه می گذشت و محروم بودن مردم از کوچکترین حق دخالت در امور حکومتی، زمینه فاجعه محاصره و سقوط اصفهان را فراهم ساخت، نه نرمی و نرمش شاه سلطان حسین!

 

از تاریخ و وقایع تاریخی باید آموخت، نه آن که آن را بر حسب میل خود تفسیر کرد.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  468   23 مرداد ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت