راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به گفتگوی

موسی غنی نژاد و مسعود کیمیائی

چه کسانی

 خرمراد را

وارونه سوارند!

 

 

ماهنامه "تجارت فردا"، چاپ ایران، گفتگویی ترتیب داده میان مسعود کیمیایی - فیلمساز و کارگردان شناخته شده - و دکتر موسی غنی نژاد مترجم متون، اقتصاددانان ماورای راست در امریکا و استاد دانشگاه. بحث بر سر نقش چپ و فرهنگ در تاریخ ایران است. بخشی بزرگ به جدل دو طرف بر سر دکتر مصدق و روشنفکران می گذرد. سخن در اینجا از دیدگاه های آقای کیمیایی و نگاه منصفانه تر و دقیق تر وی به تاریخ و شرایط ایران نیست، بلکه هدف نگاهی به نظرات آقای موسی غنی نژاد است.   

موسی غنی نژاد که ماهنامه تجارت فردا از وی بعنوان "متفکر اقتصادی ایران امروز" نام می برد فردی ناشناخته نیست. نظامیان خواهان چنگ انداختن بر درآمد نفت، گردانندگان اتاق بازرگانی و سلطان های واردات ایران وی را "استاد فرزانه"ای می نامند که حکومت های ایران باید تفکرات اقتصادی او را به اجرا درآورند. همین ها درهای همه جا را به روی او باز کرده اند: وزرات نفت، استادی دانشگاه، سمینارها، مطبوعات و بالاخره بحث و مناظره و گفتگو. وی در همه جا چند جمله و عقیده ثابت و لایتغیر را تکرار می کند و مدعی است که نظرات وی در جامعه ایران در اقلیت است و اکثریت تحت تاثیر فرهنگ "توده ای"‌هستند. بقول خودش :

"من معتقدم حزب توده در ایران پیروز شد و به خواسته‌اش رسید. چیزی که اهمیت دارد پیروزی اندیشه است و اندیشه است که رفتار و زندگی اجتماعی را تعیین می‌کند. بله، این‌ها متاسفانه اندیشه‌هایشان را بردند در دل زندگی روزمره و اجتماعی مردم. آنقدر که خیلی‌ها حتی متوجه این نفوذ هم نشدند. من اقتصاد خوانده‌ام و بحث من بیشتر توجه به همین حوزه است. از همین منظر درباره نفوذ این نگرش در زمینه اقتصاد مثال‌های زیادی دارم، یکیشان همین تصدی‌های اقتصادی گسترده دولت در قانون اساسی است که مشابه «راه رشد غیرسرمایه‌داری» پیشنهادی توده‌ای‌ها بود. توده‌ای‌ها که آخوند نبودند، اصلاً اعتقادی به این چیز‌ها نداشتند، اما اینجا بحث اندیشه‌ای است که نادانسته به بسیاری جاهای دیگر نفوذ کرده است و برای همین هم می‌گویم آن تفکر اشاعه پیدا کرده و هنوز تاثیر می‌گذارد."

اینکه اندیشه های تاریخی حزب توده ايران در توده های پایین و محروم و روشنفکران مردم دوست جامعه ایران نفوذ کرده و همچنان نفوذ دارد سخن درستی است. ولی نفوذ این اندیشه ها بخاطر "تبلیغات" توده ای ها، یا "روسوبات" روشنفکری، یا "گرفتاری" مبارزات دهه بیست نیست. بدلیل آن است که حکومت های ایران همیشه خلاف آن جهتی رفتند و عمل کردند که توده ای ها و توده ها می خواستند. در نتیجه زمینه اجتماعی این اندیشه های در جامعه ایران باقی ماند. چنانکه همین امروز سخن و گلایه از "رشد غیر سرمایه داری" در ایران لطیفه مضحکی است که فقط خود آقای غنی نژاد و حامیان وی را به خنده می اندازد. کجاست آن توسعه متوازن و آموزش و بهداشت و مسکن و ورزش و هنر و فرهنگ رایگان و عمومی و برابر "رشد غیر سرمایه داری" که حزب توده ايران از آن پشتیبانی می کرد و هوادار آن بود؟ کیست که نداند ایران امروز دارای یکی از انحطاطی ترین شکل های نظام سرمایه داری در دنیاست که به صورت توسعه نیافتگی و در نتیجه نابرابری هر روز بیشتر خود را نشان می دهد. همین واقعیت است که مدام اندیشه ها و آرمان های تاریخی حزب توده ايران را در جامعه ایران مطرح و احیا می کند ولو این حزب خود باشد و حضور داشته باشد یا نداشته باشد.

البته این نعل وارونه های آقای غنی نژاد و گلایه و اشک ریزی از "راه رشد غیر سرمایه داری" از آنروست که می داند برنامه های تبلیغی ایشان امتحان خود را پس داده است. در دوران احمدی نژاد ایران به آزمایشگاه "تفکرات" اقتصادی موسی غنی نژاد و حامیان وی تبدیل شد. می گفتند که باید واردات را آزاد گذاشت تا رقابت بوجود آید و صنایع داخلی توسعه پیدا کند، احمدی نژاد هم تمام درآمد کشور را در خدمت واردات گذاشت و صنایع ملی بجای رشد نابود شد. می گفتند نفت بلای جان ایران است، احمدی نژاد هم گفت نفت را میاوریم سر سفره مردم و درآمد نفت را بجای آنکه صرف سرمایه گذاری بنیادین و توسعه درازمدت کند به نان و آش محقری برای هر خانوار بدل کرد. می گفتند پرداخت یارانه کار بدی است چون موجب بی عدالتی میان ثروتمندان و فقرا شده، احمدی نژاد هم بساط یارانه را جمع کرد، می گفتند که برنامه ریزی اصلا کار نادرستی است و اقتصاد را باید "دست نامرئی" بازار اداره کند، احمدی نژاد کل سازمان برنامه و بودجه را جمع کرد. می گفتند که مشکل اقتصاد ما "دولتی"‌بودن است، احمدی نژاد معادن و خاک کشور را هم داد بدست "بخش خصوصی" ...   

خلاصه در دوران احمدی نژاد به همان اندازه که ایران به آزمایشگاه نظرات امثال موسی غنی نژاد تبدیل شد، به همان اندازه نیز چنگال فرانکشتاین مهیبی را که از این آزمایشگاه بازار بدون نظارت بیرون آمد و بر گلوی ملت فشرده شد آشکار کرد. کار بجایی رسید که سازمان برنامه و بودجه را دوباره احیا می کنند و رئیس جمهور هم می گوید "امان از سرمایه که تنها به جایی می رود که سود در آن باشد" یعنی دست نامرئی بازار جز ویرانی چیزی نخواهد آورد. بحث بر سر جلوگیری و محدود کردن واردات کالا از یکسو و مهار صادرات مواد خام از سوی دیگر است و طرح به اصطلاح هدفمندی یارانه ها هم به معضل حکومتی و گره کور دولت تبدیل شده که راهی برای گشودن آن یافت نمی شود. اینها دیگر ربطی به حزب توده ايران و روشنفکران و دهه بیست ندارد. اینها پیامدهای نظام اقتصادی مورد نظر امثال آقای غنی نژاد و حامیان وی است که هربار با قدرت و شدت بیشتری اندیشه ها و آرمان هایی را احیا می کند که آقای غنی نژاد مدعی است در گذشته فقط و فقط از طرف حزب توده ايران مطرح شده است.

برویم بر سر "تفکر اقتصادی" آقای غنی نژاد. امروز واردکنندگان بزرگ کالا، آقازاده ها و وابستگان حکومتی که می خواهند معادن کشور را بنام خود ثبت کنند و بالاخره و بویژه مافیای نفت که رویای خصوصی کردن نفت و گذاشتن درآمد آن در جیب خود را در سر می پروراند از آقای غنی نژاد بعنوان "متفکر اقتصادی ایران امروز" نام می برند. ولی تا به امروز کسی تفکر اقتصادی از ایشان ندیده و نخوانده است. آنچه ما از ایشان می دانیم آن است که کتابی ترجمه کرده از فردریک هایک و مطالبی نوشته در چارچوب تکرار نظرات اقتصاد دانان مافوق راست غرب و آنها را بدون چون و چرا و یک جمله کم و زیاد در ایران تبلیغ می کند.

تبلیغ حذف نظارت و برنامه ریزی دولت، جمع کردن بساط گمرک و آزاد گذاشتن واردات کالاها، خصوصی سازی آب و برق و تلفن و شهرداری و پالایشگاه و اسکله و بندر و پایانه و لوله های نفت و معادن و خاک و جنگل و آب و سد و نیروگاه و بالاخره ریختن درآمد نفت در جیب مافیای حکومتی به معنای "تفکر اقتصادی" است؟ در اینصورت هر هوادار 16 ساله حزب توده ايران را هم که معتقد به برنامه ریزی برای توسعه اقتصادی، و ملی بودن منابع و خاک و معادن و بنگاه های بزرگ اقتصادی برای ایجاد امکان برنامه ریزی توسعه است باید "متفکر اقتصادی" محسوب کرد. 

تفکر اقتصادی یعنی شناخت مشکلات و دشواری های مشخص اقتصادی و یافتن راه حل های بدیع و نو برای آنها نه تبلیغ اندیشه های کهنه که در این یا آن کتاب فلان ایدئولوگ سرمایه داری ترسیم شده است. در اندیشه هایی که آقای موسی غنی نژاد تبلیغ می کند تنها چیزی که وجود ندارد راه حل بدیع و تفکر مستقل اقتصادی است. با آگاهی از همین ضعف و برای پوشاندن همین فقدان تفکر مستقل است که وی بدنبال جنجال رفته و گریبان دکتر مصدق را گرفته و وی را مسئول بدبختی ها و فلاکت های ایران معرفی می کند، چنانکه ماهنامه تجارت فردا آقای غنی نژاد را اقتصاددانی معرفی می کند که "از هیچ فرصتی برای نقد عملکرد نخست‌وزیر ملی‌گرای ایرانی در دهه ۳۰ نمی‌گذرد".

البته آقای غنی نژاد برای آنکه هیچ فرصتی را برای نقد دکتر مصدق از دست ندهد دلایلی قویتر از کمبود تفکر مستقل دارد. این نقد برعکس ریشه در وابستگی تفکر ایشان دارد. در واقع در طی دو دهه اخیر یک قشر مافیایی فاسد، نظامی گرا، اختلاس گر، شارلاتان، قدرت طلب و بی آبرو در کشور شکل گرفته که رویای خصوصی کردن و تسلط بر درآمد نفت را در سر می پروراند. موسی غنی نژاد نماینده منافع این گروه است. آنان با حمله به دکتر مصدق در واقع به ملی شدن نفت حمله می کنند. در دوران احمدی نژاد گام هایی فرسنگی برای منافع این گروه برداشته شد. نه تنها با کشاندن کشور به سمت تحریم ها، پای آنها را به حوزه فروش و توزیع درآمد نفت تحت عنوان "دور زدن تحریم ها" باز کردند، بلکه با قرار دادن درآمد نفت در خدمت واردات و نابود کردن تولید ملی این اندیشه را در اذهان تبلیغ کردند و می کنند که اگر درآمد نفت از دولت منفک شود بسود جامعه است. بدینسان آنان از دوران احمدی نژاد دو سویه سود بردند. هم درآمد نفت را به جیب خود ریختند، هم گفتند معلوم شد دولت اداره کننده خوبی برای اداره این درآمد نیست. یعنی آنچه در دوران احمدی نژاد با نظامی گری و دزدی و پارتی بازی و اختلاس بدست آوردیم، اکنون رسما و شرعا و قانونا به ما بدهید و نفت را به جای ملت به نام ما کنید!

آشکار است که این مافیا با مصدق مخالف است و بدترین "خیانت" ‌به ایران را ملی شدن نفت آن می داند. با اینحال کاهش درآمد نفت و ویرانی اقتصادی و پیامدهای تحریم ها و خطرهای ناشی از بزرگ شدن قدرت اقتصادی یک مافیای نظامی- تجاری و تقابل ملی با آن و فشار سنگین توده های مردم محروم و زندگی باخته، دولت را وادار به تجدید نظر جدی در سیاست های دوران احمدی نژاد کرد، بنحوی که امروز صحنه اقتصادی کشور به میزان زیادی بازتاب تقابل این مافیا با دولت است که نمونه آن را در رویارویی صادرکنندگان خصوصی نفت با بیژن زنگنه وزیر نفت در آغاز کار دولت روحانی دیدیم.

موسی غنی نژاد نمونه روشنی است که نشان می دهد چگونه نظرات اقتصادی با منافع اجتماعی و طبقاتی گره خورده است. با اینحال این ارتباط همیشه نه تا این اندازه آشکار است و نه اینچنین مستقیم. اگر نظرات آقای غنی نژاد چنین آشکار و مستقیم بازتاب منافع مافیای نفتی- نظامی - تجاری است بدین دلیل است که اینان هنوز یک قشر اجتماعی نیستند. قشرها و طبقات اجتماعی می توانند منافع خود را به شکل پوشیده تری درون نظریه ها و تئوری های اقتصادی و اجتماعی بیان و گاه حتی از خود نیز پنهان کنند. آنچنان که در یک دوران تاریخی تا زمانی که این طبقات وجود دارند، این نظرات هم باقی بماند. ولی یک گروه بندی چنین ظرفیتی را ندارد. فضای وسیعی که در اختیار موسی غنی نژاد و غنی نژادها قرار داده اند، گلایه های مداوم و عوامفریبانه آنها و فشار ناشی از اجرای سیاست های اقتصادی مورد نظر آنان در دوران احمدی نژاد و مقابله ملی با آن، موقعیت دوگانه و شکننده آن گروه بندی را که پشت سر امثال آقای غنی نژاد قرار دارد آشکار می کند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 500  -  27 فروردین 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت