راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

کار دشوار

تصنیف سرائی

در موسیقی ایران

 

 

 

تصنیف

 

- به تصنیف «به یاد عارف» گوش می دهیم. سایه جا به جا نکته هایی را یادآوری می کند. عاطفه می پرسد:

 

استاد! ساختن تصنیف مشکل تره یا غزل؟

 

ساختن تصنیف خیلی مشکل تره. برای این که در تصنیف، شما یک قالب پیش ساخته دارین که آهنگه؛ باید کلامی بذارین که هم در این قالب به طور طبیعی جا بگیره و هم با آهنگ تناسب و تطبیق داشته باشه. یعنی شما در عین این که پابند آهنگ هستین باید حرف خودتونو بزنین به خصوص اگه بخواین آکسان کلمات با آکسان موزیک جور در بیاد، اون هم تو یه قالب محدود. باید متناسب با آهنگ فضا و حال و هوای شعرتونو رعایت کنید که این گاهی تا حد غیر ممکن سخته؛ ولی تو غزل شما آزادین که هر چی دلتون می خواد بگین. در تصنیف وسواس من هزار بار بیشتر از غزله. چون چیزهایی رو من رعایت می کنم که اصلا کسی بهش فکر نمی کنه.

 

- استاد شجریان می خواند:

 

عارف اگر در عشق گل جان خسته بر باد داد

بر بلبلان درس عاشقی خوش در این چمن یاد داد

 

- سایه سرخوشانه می گوید:

 

این تصنیف دوره شاه ساخته شده آ... یه نوع ادبیات مقاومته... من در هر شرایطی حرف خودم رو زدم. این امکانات شعر فارسیه؛ معجزه شعر فارسیه.

 

- فرصت مناسب است که گفتگویی در باره تصنیف و تصنیف سازان داشته باشیم:

 

استاد! شما آدم منصفی هستین، در تصنیف سازی چه کار کردین که دیگران نکردن؟

 

توجهی که من به مناسبت و تطبیق آهنگ با کلام و توجه به تناسب آکسان کلمات با آکسان آهنگ داشتم، تو کار دیگران نبود...

 

استاد! به این نکات فنی از کجا رسیدین؛ در آثار قدما و معاصرین نمونه ای بود که سرمشق شما باشه؟

 

نه... از بی ادبان آموختم! شما به این کار عارف نگاه کنین:

 

از خون جوا   نان وطن لاله

 

قشنگترین آهنگ دنیاست، اما به کلام نگاه کنین؛ «نان وطن»! شعر هم قشنگه اما تناسب با آهنگ نداره. خب من یاد گرفتم دیگه که کلمه ای بذارم که تجزیه نشه.

 

 

استاد! نظرتون در باره شیدا چیه؟

 

شیدا کار درخشانی کرده؛ آهنگهاشو با یک بیت دو بیت از قدما شروع می کنه، از سعدی و دیگران؛ به رازی پی برده که اگه بخواد باقی آهنگو با همون شعر ادامه بده، یکنواخت می شه. چون وزن یکنواخته دیگه... افاعیل او رو می کشه که همون ملودی رو ادامه بده، مثل ضربی.

شیدا یک بیت دو بیتو از قداما بر می داره و برای باقی کار خودش کلام می ذاره و تو این قسمت ها از وزن عروضی بیرون می افته و بعضی جاهام نه؛ یعنی وزن عروضی رو رعایت می کنه و بعضی جاها مثل نثره. منتها از لحاظ شعری زبان آراسته درست و حسابی نداره.

 

امیر جاهد چطور تصنیف سازی بود؟

 

آدم مهمیه. به نوعی باید او رو مصلح اجتماعی تلقی کرد. وطن پرست و شرف و انسانیت و آزادی و آزادگی پره تو کارهاش. تصنیف های خوبی برای قمر ساخته.

 

تصنیف های ملک الشعراء بهار چطور بوده استاد!

 

لفظش خوب نیست؛ یعنی اونطور که از ملک انتظار میره نیست. طبعا با آدمهایی مثل امیر جاهد و دیگران قابل مقایسه نیست ولی خب آدم از ملک خیلی انتظار داره؛ تو همین «مرغ سحر»- که خیلی هم قشنگه- نگاه کنین که کج و کولگی داره و مقداری پراکنده است؛ تنوع تصویر و عوض شدن پشت سرهم موضوع و از این شاخه به اون شاخه پریدن آسیب زده به کار... موضوعاتش از یه جنس نیست... انگار هر موضوعی که به ذهنش اومده گفته؛ اون یکدستی که باید شما رو تو یه حالت نگه داره و هی این حالتونو توسعه بده و توسعه بده، با این از این شاخه به او شاخه پریدن ها آسیب دیده. واسه همین یه بندهایی ازین تصنیف خونده نمی شه. ولی قسمت هایی ازین کار خیلی قشنگه و به نوعی در حکم سرود ملیه دیگه.

 

یعنی بهار زیبایی شناسی تصنیف رو نمی دونسته؟

 

اگه می دونست بی شک به کار می برد چون قدرتشو داشت. ببینید بهار شاعر قصیده بوده، به اون معنا تصنیف ساز نبوده. اینو هم بگم که بعضی تصنیف های بهار فوق العاده قشنگن مثلا «بهار دلکش» فوق العاده است. ضمن این که ملک به نسبت دیگران خیلی بیشتر رعایت هماهنگی کلام و آهنگو می کرد ولی خب پی نبرده بود به راز تصنیف. ببخشید این طوری می گم... هیچ کس پی نبرده؛ یعنی هیچ کس این طوری با موسیقی کلاسیک عشق بازی نکرده و این طور منزه طلب و تمامیت خواه نبوده. من هیچ کوتاه نمی آم تو این مسائل. هر قدر می خواد طول بکشه. اگه راضی نشم نمی سازم. بدهکار که نیستم به کسی.

 

سپیده

 

در رشت هستیم، بامداد آبی آفتابی با سپیده لطفی و شجریان. بارها سایه به گریه افتاد. اشک شوق... لذت... تحسین... حسرت... حیرت... تا استاد شجریان خواند:

 

 

ایران

ای سرای امید

بر بامت

سپیده دمید

 

- سایه میان گریه خندید.

 

تو کمیته مشترک نمی دونم چی شد که یه بار این تصنیفو پخش کردن، یه مرتبه من خندیدم و بعد زدم به گریه... جوونی که با من تو سلول بود، همین طور هاج و واج نگام می کرد. پرسید: چی شد استاد؟... گفتم: شعر این سرودو من ساختم... گفت: پس چرا اینجا هستین؟

 

- پاسخ سایه فقط نگاه و لبخند عجیب و غریبی است که من نمی توانم توصیفش کنم.

 

- استاد شجریان می خواند:

 

ای ایران

غمت مرساد

جاویدان شکوه تو باد

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  532   26 آذر ماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت