راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

زمانی برای

افسوس

فرصت های

 از دست رفته!

 

 

درباره آغاز انقلاب 57 سخن بسیار گفته و نوشته شده است. هرکسی از زعم خویش تحلیلگر آن انقلاب شده اما کمتر به ریشه اقتصادی و اجتماعی آن اشاره شده است. در راس این تحلیلگران، سخنگویان و رهبران جمهوری اسلامی قرار دارند که معتقدند مردم برای نماز و روزه و چادر و حجاب و اسلام انقلاب کردند! طرفداران رژیم شاه نیز همچنان اعتقاد دارند انقلاب نبود بلکه توطئه انگلستان و امریکا بود. نسل جوان امروز نگاه به پدیده ها و نتایج ملموس روزانه کرده و با حسرت از دوران پیش از انقلاب یاد می کنند. دورانی که آن را ندیده اند اما وصفش را شنیده اند و یا برایشان تبلیغ شده است. وصفی که عمق ندارد، چنان که تحلیل و ارزیابی طرفداران رژیم شاه و سخنگویان و رهبران جمهوری اسلامی ندارد.

این که فضای باز سیاسی تحمیلی از سوی امریکا به شاه، در شکل گیری انقلاب 57 نقش داشت، یک واقعیت است، اما باید دید که این فضا به چه دلیل وانگیزه ای به شاه تحمیل شد. برای آشنائی با این دلیل و انگیزه ابتدا باید دانست که بحران اقتصادی در نیمه دوم دهه 50 چگونه رژیم شاه را در بر گرفت، سقوط قیمت نفت چه نقشی در اقتصاد ایران داشت، فساد رژیم چرا امکان اصلاح به آن نمی داد و این که آیا رژیم مانند آغاز دهه 1340 هنوز امکان رفرم و اصلاحات را داشت یا دیگر این فرصت از دست رفته بود. دمکرات های کاخ سفید از بیم سقوط رژیم شاه به تقلید از دوران "کندی" فضای باز سیاسی را به شاه تحمیل کردند. آنها نیز نمی دانستند که رژیم فرصت رفرم را از دست داده و هیچ باوری نسبت به رژیم شاه در مردم وجود ندارد. در عین حال که آزمایش نکردن فضای باز سیاسی به معنای جلوگیری از انقلاب نبود بلکه آنها آن را به معنای یک انقلاب انفجاری و رادیکال ارزیابی کرده و برای جلوگیری از آن فضای باز سیاسی را به شاه تحمیل کردند.

در آغاز فضای باز سیاسی در 1356 هنوز سخن بر سر سرنگونی شاه نبود و او خود نیز نیآموخته بود که چگونه می توان با فضای باز سیاسی راه آمد و یا لااقل با آن "مدارا" کرد و مملکت را بدست قانون اساسی سپرد! فرصت ها برای آموختن و زمان برای عقب نشینی و بازگشت به سالهای اول سلطنت از کف رفته بودند. مشیر و مشاورانی که بتوانند دستش را بگیرند نیز دیگر باقی نمانده بودند. حتی در حد "علی امینی" آخرین نخست وزیر دوران او در آغاز دهه 1340 که می خواست سلطنت او را با اندک رفرم های سیاسی و اقتصادی نگهدارد اما نخست وزیر صاحب اختیار نیز باشد! شاه او را نیز که سیاستمداری از باقی مانده های "قاجاریه" بود به زیر کشیده و به خانه اش بازگردانده بود. ایرج امینی، پسر علی امینی که خود از دیپلمات های دوران شاه شده بود، در کتاب جالبی که بنام "بربال بحران" (زندگی سیاسی علی امینی) نوشته، با صراحت می نویسد که در سال انقلاب، شاه بارها پدرم را دعوت به شام در کاخ سلطنتی کرد تا هم با او آشتی کرده باشد و هم به کمک او راه حلی برای نجات خود و سلطنتش پیدا کند، اما امینی شام را می خورد و بی آن که دهان به سیاست و راهنمائی بگشاید به خانه اش باز می گشت. او نیز می دانست که زمان از کف رفته است. حتی قبول کرد که مشاور شاه شود و پل ارتباطی میان نهضت آزادی و مهندس بازرگان، ملیون به رهبری کریم سنجابی و شورای انقلاب به رهبری آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی، آیت الله شریعتمداری در قم و دربار شود و شد، اما بی حاصل. امواج انقلاب همه این تلاش ها را شست و برد.

در سال 1356 جنبش آزادی خواهی و تحول طلبی هنوز با ورود به ميدان روحانيون فرسنگ ها فاصله داشت. روحانیونی که شاه برای آنها بزرگترین شبکه ارتباطی (مساجد) را باقی گذاشته بود، بخشی از آموزش و پروش را به آنها واگذاشته بود (آیت الله بهشتی و آیت الله باهنر و بعدها محمد علی رجائی ممیزان مذهبی اداره نگارش آموزش و پرورش دوران وزارت خانم فرخ رو پارسا بودند که بعد از انقلاب حکم به اعدامش دادند!) و سپاهیان دانش و بهداشتش در روستاها اغلب تابع شرط و شروط های ملاها و آخوندهای ده بودند. شاه که در سالهای پس از کودتای 28 مرداد هر حزب و گروه و اهل سیاستی را سرکوب کرده و خانه نشین کرده بود، در سال 56 زیر فشار وابستگی به فروش نفت و خرید تسلیحات نظامی، واردات به قیمت نابودی کشاورزی (تا حد واردات پیاز و سیب زمینی) و بحران اقتصادی از راه رسیده قرار گرفته بود و بحران سیاسی بحران اقتصادی را کامل کرده بود. یک روز پیاز نبود و روز دیگر سیب زمینی، میلیون ها روستائی ترک دیار کرده و در حاشیه شهرهای بزرگ ایران- بویژه تهران- ساکن شده بودند و خرج زندگی را با دستفروشی، دوره گردی، کارهای ساختمانی و گاه با کار در کارخانه ها می گذراندند. همانهائی که در سال 57 پیاده نظام جوان و نوجوان انقلاب 57 شدند. بخوانید و پیگیری کنید زندگی امثال عمادالدین باقی، سعید حجاریان، جلائی پور و صدها و هزاران کادر دولت های پس از انقلاب را که همگی یا از حاشیه تهران خود را به خیابان انقلاب رسانده بودند و یا از فقیرترین محله های جنوب تهران. وقتی در ماههای پایانی سلطنت، شاه به امینی تلفن کرد و گفت: "آقا داریم آب می شویم!" (این مکالمه تلفنی روی شبکه یوتیوب قابل دسترسی است) امینی به او اطمینان نداد، بلکه تنها گفت: "قربان تلاش خودم را دارم می کنم!"

از ما اگر سئوال شود که جرقه انقلاب 57 کجا زده شد؟ می گوئیم در اعتصاب دخانیات و چیت تهران، در شورش سال 56 حاشیه نشینان شرق تهران و تهران پارس و خاک سفید نارمک. روزی که ماموران شهرداری خانه های خشت و گلی و حلبی آبادهای این منطقه را که سرپناه حاشیه نشین ها و آواره های روستائی بودند با بولدوزر بر سر ساکنان آن ویران کردند و یک کودک زیر آوار این ویرانی کشته شد. مردم منطقه سر به شورش برداشتند و با هر آنچه در اختیار داشتند، از جمله بیل و کلنگ تا پیت حلبی که آن را مثل سپر بدست گرفته بودند، به جنگ تن به تن با ماموران شهرداری و پلیس حامی آن ماموران برخاستند. و این جرقه ای بود که حریق را بدنبال داشت. مردم خشمگینی که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند جز جان خویش.

ادعاها و سرگردانی های فکری و تحلیلی بقایای رژیم شاه که 35 سال است درجا می زند و دنبال دست های خارجی می گردد را جدی نگیرید، که میدانیم جز خود آنها، کسی جدی نگرفته است. ادعاهای حاکمیت که مردم برای اسلام انقلاب کردند را هم جدی نگیرید زیرا یک شعار تبلیغاتی است. ریشه های انقلاب را در حوادث خاک سفید نارمک، اعتصاب کارگران چیت و دخانیات تهران در سال 55 و 56 و ... باید جست که مثل تک جوش های دیگ آب روی اجاق و در حال جوش آمدن بود. وحشت امریکا برای گشایش فضای باز سیاسی و انجام رفرم تا پیش از به جوش آمدن همه این دیگ نیز از اینجا ریشه می گرفت. این همان تلاشی بود که جان اف کندی رئیس جمهور امریکا هم کرد و امید به موفقیت آن هم وجود داشت اما شاه نگذاشت و به جائی نرسید. طبیعی بود که تلاش کارتر رئیس جمهور امریکا در دوران انقلاب ایران هم که تقلیدی دیرهنگام از کندی بود نمی توانست به جائی برسد. زمان از کف رفته بود.

دولت و دولتمردانی نالایق و چاپلوس که نوکر شاه و جیره خوار استبداد بودند و مجلس تابع فرمایشات ملوکانه، هر لایحه ای که به مجلس برده می شد، برای عبور آن از مجلس می گفتند شاهنشاه آریامهر آن را تائید فرموده اند! بخوانید خاطرات ملکه مادر را تا بدانید اعضای کابینه کدامشان در بزم های شبانه دربار و در لباس زنانه لوند تر می رقصیدند. بخوانید تا بدانید چرا "پهلبد" ویلن زن دربار یکباره شد داماد دربار و با تحصیلات سیکل اول دبیرستان (9 کلاس درس) وزیر فرهنگ و هنر، بخوانید تا بدانید چرا منوچهر شاهقلی وزیر بهداری بخاطر رقص لوند زنانه اش شد وزیر بهداشت و .... آنها که میوه های استبداد مطلق شاه در دهه 1350 بودند چگونه می توانستند حریف بحرانی شوند که شکل گرفته و میرفت که به انقلاب تبدیل شود؟ و این نمایشنامه تاریخی که محصول استبداد است، بارها در ایران تکرار شده است. از جمله، همین حالا در جمهوری اسلامی که مملکت بر مبنا و اساس نظر رهبر می چرخد نه بر مبنای قانون. تاریخ تکرار می شود، چنان که در ایران درحال تکرار است و اگر نبود ریشه های استوار انقلاب 57 و حضور آرمان خواهان آن انقلاب در حاشیه و حتی بقایائی در خود حاکمیت، دیگر فرصتی باقی نمانده بود، چنان که برای شاه باقی نماند.

امریکا و انگلیس که از عمق پوسیدگی دستگاه سلطنتی شاه اطلاع داشتند، از بیم رفتن ایران به گرداب یک انفجار کور و ترس از همسایه شمالی (اتحاد شوروی) خواستند سناریوی دوران علی امینی و کندی از حزب دمکرات امریکا را، حالا توسط "کارتر" حزب دمکرات امریکا به نوع دیگری اجرا کنند. شاه و دربار را کمی ناچار به عقب نشینی کنند و با گشوده شدن فضای سیاسی، دولتی مستقل از دربار فاسد شاه شکل بگیرد. بدین ترتیب بود که شاه، زیر فشار این دو که شاید سهم امریکا بیشتر بود تن به فضای باز سیاسی داد. در آن فضای بی اعتمادی مطلق به شاه، این نیز تلاش بیهوده ای از کار در آمد!

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  533 سوم  دیماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت