راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

ضرباتی

که به انقلاب 57

و حزب توده ایران

وارد آوردند!

احمد روشنگر

"احمد روشنگر" که نوشته او را برای انتشار در راه توده ارسال داشته اند، یکی از مطرح ترین و آگاه ترین محققان کهنسال تاریخ معاصر ایران است. آنچنان که از نوشته وی بر می آید، وی در سالهائی که زنده یاد کیانوری از زندان جمهوری اسلامی بیرون آمده و در خانه ای اجاره ای که دختر وی در میدان سنائی تهیه کرده بود و او به همراه مریم فیروز در آن زندگی می کرد مراوده و دیدار داشته است. پیش از آن که در پی نام و هویت وی باشید – که بموقع خود اعلام خواهیم کرد- به اطلاعات و نوع نگاه وی به رویدادهای پس از انقلاب 57 که وی طرح کرده توجه کنید. ما این نوشته را به آن دلیل که اندکی بلند است و از دو بخش نوشته شده به دو قسمت کرده ایم که قسمت اول را در این شماره راه توده و قسمت دوم را در شماره آینده راه توده منتشر می کنیم.

 

 

 

از کودتای 28 تا یورش به حزب توده ایران

 

صاعقه کودتای 28 مرداد 1332 همه جوانه ها و نهالهای نوپای مدرنیته و احزاب و سندیکاها و انجمن های دهقانی را تا ریشه سوزاند. این کودتا که با کمک عوامل دا خلی به ویژه ارتش و دربارشاهنشاهی  تدارک شد و به پیروزی رسید،  هزینه های سنگینی به زیان ملت ایران به بار آورد که نتایج شوم آن بر سراسر کشور ادامه دارد. آنچه از انقلاب مشروطه و جنبش های مردمی در رشد و توسعه آگاهی طبقاتی و حقوق ملی بدست آمده بود، یک بار در کودتای 1299 رضاخانی و کابینه سیاه سید ضیاءالدین به مدت 20 سال پایمال شد و بار دیگر آن چه از میراث مبارزات مشروطه باقی مانده بود و با 12 سال مبارزه ملی و مردمی که با فراز و نشیب هایی توأم شده و بنام نهضت ملی ایران و ملی کردن صنعت نفت نامیده شده است در کودتای 28 مرداد نابود شد. شیوه مقابله دولت مصدق با توطئه های ضد مردمی شاه و دربار بسیار سست و منفعلانه و در روزهای آخر مردادماه 32 تسلیم طلبانه بود.

 

تعهد و التزامی که فرماندار نظامی دکتر مصدق، سرهنگ "حسینقلی اشرفی" از همه احزاب ملی و جمعیت ملی مبارزه با استعمار که تشکیلات علنی حزب توده ایران بود و انجمن های مترقی در غروب 27 مرداد 32 برای نیآمدن به خیابان گرفت، راه مقابله با کودتای 28 مرداد را به کلی مسدود کرد. پراکنده شدن نیروهای مترقی توسط واحدهای نظامی که انتخاب شدند و فرماندهان اکثر آنها از شاه پرستان بودند، شکست کودتای 24 مرداد را به پیروزی کودتا چیان در 28 مرداد تبدیل کرد.

برابر تعهد اجباری که سرهنگ اشرفی پس از خنثی شدن کودتای 24- 25 مرداد از احزاب طرفدار دولت ملی دکتر مصدق گرفت، افراد احزاب ملی و مردمی حق نداشتند از غروب 27 مرداد تا سی ام مردادماه 1332 به خیابان ها بیایند و حتی در کلوپ های حزبی اجتماع کنند. آنها ملتزم و متعهد شدند که کلوپ ها و مراکزشان بسته و تعطیل شود. شرح تسلیم دولت ملی دکتر مصدق به کودتاچیان در کتاب های خاطرات مهندس احمد زیرک زاده و روزنامه صبح 28 مرداد نیروی سوم و کتاب رویدادها و داوری ها نوشته دکتر مسعود حجازی آمده و در جلد دوم گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران نوشته رسول مهربان به طور مشروح جریان تسلیم داوطلبانه دولت مصدق و احزاب ملی نوشته شده است. به هرحال، سلطه کوتاچیان و استقرار ارتش شاه بر ایران رژیم ترور و استبداد و اختناقی را بر کشور مسلط کرد که تا سالها ضمن چپاول منابع نفت و درآمدهای ملی ایران، همه احزاب و انجمن های آگهی دهنده مردم ایران را از صحنه خارج کرد و در طول حاکمیت استبدادی شاه فرهنگی در جامعه رشد کرد که عده ای غرق عیش و نوش شدند و اکثریت جامعه، پس از فراز و نشیب های مبارزاتی علیه فقر و استبداد در شرایط مسلحانه و غیر مسلحانه شکست خوردند. پس از انحلال جبهه ملی دوم رشد اسلام گرایی سیاسی که زمینه های مساعد و آماده ای داشت، به رهبری آیت الله خمینی شروع شد و پس از یک دوره کوتاه مخالفت با هرگونه رفرم و اصلاح طلبی شاه تحت نام انقلاب سفید که مورد استقبال توده دهقانی و کارگران و اکثریتی از روشنفکران قرار نگرفت، گروه های اسلامی تغییر تاکتیک در خط مشی دادند و علما و شاگردان آقای خمینی چنان اسلامی را به مردم عرضه داشتند که ایرانیان شیفته اش شدند. اسلامی ضد ظلم، ضد استعمار، مملو از مهر و محبت و مشوق اتحاد و یگانگی در برابر استعمار و استبداد. این اسلام گرایان گفتند که روحانیت به رهبری آقای خمینی اگر پیروز شود عدل و قسط بر جامعه حکومت می کند و مستضعفان بنا به وعده الهی بر مستکبران غلبه می کنند و دولت زحمتکشان و متقیان طعم عدل و عدالت را بر تلخکامان و محرومان خواهند چشاند و عدل و داد بر ظلم و بیداد و جور وستم غلبه میکند و آنچه آیات رحمت الهی در قرآن به مردم (ناس) وعده داده، توسط دولت جمهوری اسلامی پس از 1400 سال به مرحله اجرا در می آید و احکام اسلام ناب محمدی اجرا خواهد شد.

 

من با زمینه مساعدی که در فکر و ذهنم داشتم به این آرمان شهر الهی به رهبری آقای خمینی عمیقا دل بستم و در تمام سال های انقلابی شب و روز با همه جان و مالم و قدرت سخنوری ام، در ترویج و تبلیغ چنان آرمانی کوشیدم و آنگاه که ایشان از سلطه آمریکا بر ایران نالید و گفت که هرچه فریاد دارید بر سر آمریکای جنایتکار بکشید، بی محابا در دولت های شریف امامی، ازهاری و بختیار فریاد مرگ بر آمریکا کشیدم و مرگ بر شاه گفتم و این فریادها بر مبنای شعور و شناخت از امپریالیسم آمریکا و موسسه غارتگر سلطنت پهلوی بود و آنگاه که آقای خمینی از سلطه کاپیتولاسیون نالید و هشدار داد و افشاگری کرد، بیشتر بر فعالیت و تلاش شبانه روزی ام برای محو و لغو آن سلطه ایران برباد ده افزودم و در مورد نهضت ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار انگلیس برای مردمی که اطلاعی از سابقه مبارزات سال های 1330 تا 1356 نداشتند سخن ها گفتم و اعلامیه ها پخش کردم.

پیروزی انقلاب 57 اعاده استقلال کشور بود. این حقیقت و واقعیتی بود که ایرانیان  از کودتای 28 مرداد به بعد نه آزادی داشتند و نه استقلال، اما افسوس " که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها"...

جامعه ای که به مدت 57 سال گرفتار جهل و خرافه مذهبی بود و هیچگونه حزب و سندیکا و انجمن دهقانی و کانون مستقل نویسندگان و سایر نهادهای مدرنیته نبود و اجازه فعالیت  در چنین نهادهایی را نمی دادند و سرکوب می کردند اما در مقابل، بساط منبر و مسجد و تکیه و روضه خوانی و تبلیغ و ترویج مذهب در اشکال گوناگون پنهان و آشکار - و در اکثر سالها آشکار و عیان-  گسترده و رایگان و بود و با همه امکانات تبلیغ میشد، در عامه مردم اعتقاد و تقلید دینی ایجاد کرد و فقط بازار مسجد و منبر رونق داشت و صاحبان منابر و مساجد و مراجع عظام دینی نیز هم از مصونیت قانونی برخوردار بودند و هم از احترام اجتماعی و همه ی آنها معروف شدند به (علمای روحانی) و سایر القاب و عناوینی که احترام برانگیز بود و اگر به داد مردم میرسیدند می شدند معروف به (عالم مجاهد و نستوه) که بر عده ای از آنان حقیقتا صادق بود و نمونه هایی می توان نام برد. اما مشکل اصلی در آن بود که در این پیروزی شادی آفرین علاوه بر آنکه جای شهدا خالی بود جای احزاب مترقی و مردمی هم خالی بود و فقط ارثیه گرانقدری از مبارزات مردمی احزابی مانند حزب توده ایران و سندیکاها و انجمن هائی که رد پای حزب در همه آنها وجود داشت باقی مانده و شماری از  مبارزان قدیمی در سایه بیم و امید و گاه به گاه به مبارزه ای روشنگرانه و آگاهی دهنده مبادرت می کردند. توده مردم دنباله روی علما بودند و روشنفکران مردمی و آزادی خواه نه مکانی داشتند و نه محفل امنی. ناچار به مساجد روی آوردند و مساجد مکانهای روشنگری شد که اغلب اوقات با مخالفت بچه مذهبی های متعصب و خشن و علماء قشری و خودخواه که مدعی علم و دانش در همه زمینه ها نیز مواجه می شدند. روشنفکران آزادی خواه ناچار به تحمل و سکوت می شدند و آنها مانند نهالی نوپا در عرصه مبارزات اجتماعی حاضر می شدند و با داشتن ارثیه گرانقدری از مبارزات سالهای 30 تا دهه 40 و قدرت تجزیه تحلیل حوادث اجتماعی ناچار به تحمل و همراهی با روحانیون قشری و متولیان مساجد می شدند. سلطه روحانیون بر انقلاب و انحصارطلبی آنها بزرگترین مانع رشد آگاهی جوانان شد و عدم تحمل آن روحانیون مدعی عناوین علامه و آیات عظام و غیره از انتقاد، بزرگترین آفت انقلاب شد که به زودی چهره کریه خود را نشان داد و این یکی از بزرگترین خیانت های رژیم پهلوی ها بود. از طرفی توطئه های سفارت آمریکا که توسط عوامل داخلی خود، توده ای هراسی را در مغزهای ساده اندیش علمایی که مدعی عقل و خرد بودند و خود را اصولی جلوه می دادند اما در عمل مانند علمای اخباری بودند و هر خبری را بدون تجزیه و تحلیل عقلی می پذیرفتند بزرگترین مشکل انقلاب بود. این گروه از علماء که متاسفانه تحت تاثیر شدید نهضت آزادی و مهندس بازرگان بودند، تن به هیچگونه پذیرش و حتی شنیدن رأی و طرح صادقانه و مخلصانه ای نمی دادند و اگر سخنی و یا طرح مطالبه ای که ذره ای از دامنه بلند قدرت آنان را محدود می کرد مطرح می شد با بدترین برچسب ها و اتهامات مواجه میشد و چه بسا طرح کنندگان آن در چنبره قانون مجازات اسلامی گرفتار می شدند. دگراندیشان را غیر خودی اعلام کردند و در جریان زلزله طبس که عده ای از پزشکان چپ به کمک شتافتند با تبلیغ روحانیون قشری که در ذهن ساده روستائیان آنها را نجس اعلام کردند از پذیرفتن کمک های پزشکی آنها خودداری کردند و همین مساله سختی و صعوبت کار سیاسی را برای گروه کثیری از روشنفکران نشان می داد. با آن که گروه اصیل و معتبر چپ ایران، یعنی حزب توده ایران نسبت به چپ روی افراطی هشدار می داد و بی اطلاع از رمز و راز تحولات اجتماعی یاد آور می شد، اما 50 سال سرکوب چپ و آزادی ها کار خود را کرد. همچنان سابقه تاریخی تکفیر و اتهام الحاد و زندقه کار خود را کرد.

همه تلاش علاقمندان به انقلاب این بود که به روحانیت مسلط بر مصادر امور، بویژه آنهایی که بر مسند قضاوت تکیه زده بودند مصلحت انقلاب را بگویند و تفهمیم کنند (فلا تتبعو الهوی ان تقدلو) اما سیر رویدادها مانع شد.

ترور مرتضی مطهری فضای انقلابی کشور را ملتهب کرد. گروهی از روحانیون تازه به قدرت رسیده مانند هاشمی رفسنجانی ، ندانسته این ترور را به چپ و طرفداران پیشه وری منتسب کردند و در حضور امام  چنین  سخنان به دور از حقیقت را مطرح کردند. گروهی از سرمایه داران بازار و علمایی که از حضور نیروهای چپ وحشت داشتند و منافع خود را در خطر می دیدند زمینه را برای اجرای طرح آمریکایی "توده ای کشی" در ایران مناسب دیدند. فاجعه آفرینی سازمان مجاهدین خلق که ادامه آن به ترورها و اعدام های وحشتناک کشید، فضای جامعه انقلابی ایران را به طرف مقابله به مثل کشاند و اعمال قدرت شدید و بی رحمانه دولتی جوّ استبداد و خشونت دولتی را بر کشور مسلط کرد.

ترور دولتی در مقابله با ترور سازمان مجاهدین خلق در حالی که کشور  با تجاوز ارتش رژیم صدام روبرو بود به استبداد دولتی و اعمال خشونت و سلطه ترور دولتی مشروعیت بخشید و بزرگترین ضربه را به انقلاب 57 وارد کرد.

اگر توجه شود که در همین زمان کردستان ایران تحت عنوان خودمختاری کرد صحنه جنگ و درگیری مسلحانه بود و حزب دموکرات و کومله و چریک های سازمان خلق اقلیت ایران را درگیر یک جنگ داخلی و بدنبال آن یک جنگ تجاوزکارانه از خارج کرد و بدین ترتیب زمینه خشونت و حاکمیت مرتجع ترین قشر حاکمیت فراهم آمد.

من همه این وقایع تلخ را با چشمان خود دیدم و حتی به وقت خود، به دکتر رحمان قاسملو مشفقانه گفتم که مقامات عالی رتبه ساواک شاه مانند سرهنگ علیاری معاون کل ساواک آذربایجان غربی در کنارت قرار گرفته اند و افشای این قضیه به زیان مردم کرد است و او در نهایت خونسردی به من گفت که از سوابق و مراتب سرهنگ علیاری خبر دارد، اما چه کند که نماینده و عامل و تحویل دهنده سلاح های دفاعی مدرن از دولت صدام به نهضت کردستان است تا بتوان با حمله و هجوم ملاحسنی و دکتر چمران و ارتش از مردم دفاع کرد. در نهایت تعجب و اضطراب گفتم انتظار چنین کاری از شما نداشتم زیرا چنین عملی از مصادیق خیانت به کشور و همکاری با امپریالیسم آمریکاست و موضوع خودمختاری و حقوق خلق کرد نه با اسلحه و جنگ حاصل می شود و نه با همکاری دولت متجاوز عراق و افرادی مانند سرهنگ علیاری و امثال او. کاری نکنید که بد نام شوید و خواسته های به حق خلق کرد به زیر خروارها خاک و خون و خشونت و بدنامی دفن شود.

روز سوم که در خانه قاسملو بودم پیرمردی هراسان و گریان وارد شد و گفت چون شنیدم خبرنگار و نویسنده روزنامه معروفی به مهاباد آمده و مهمان کاک رحمان است آمدم که بگویم آیت الله خلخالی پسر تازه دامادم را اعدام کرد. عروس جوانم  را به پاسداران بخشید. دو دختر و یک پسر 12 ساله که نوه ام بودند را از من گرفت و الآن من مانده ام و زن پیرم که از غصه دق خواهد کرد. بی پناهم. پسر بزرگ من در حادثه رانندگی کشته شد و همسرش توانست فرار کند... گریه امانش نداد و غش کرد. مردانی که در اتاق بودند پیرمرد را با پاشیدن آب به صورتش و مالش و ماساژ به هوش آوردند. صورتش را بوسیدم. دلداریش دادم و گفتم حتما بچه ها آزاد می شوند و من به آیت الله بهشتی جریان را اطلاع میدهم. از گزارش این حادثه تلخ و وحشتناک فهمیدم که مقابله با کردها به مرحله اجرای احکام مهجور اسلامی کشیده شده است و به انقلابی که آن همه دل بسته بودم دچار صدور احکام اباحه شده است و اگر چنین رویه ای اشاعه یابد هیچ کس در امان نخواهد ماند و قضات شرع می توانند به کمترین اعتراض و انتقادی کار معترض و منتقد را به نیت و قصد براندازی و توطئه علیه امنیت ملی و علیه اسلام بکشانند و احکام  اعدام و اباحه را به احزاب منتقد و مخالف تحمیل کنند و جامعه را در اخافه و ارعاب غرق کنند. از "شوک" حاصله از ارعاب و اخافه و دستگیری وسیع منتقدین به عناوین پوچ و واهی، مقاصد اقتصادی و سیاسی سرمایه داری بزرگ تجاری (موتلفه اسلامی) و سازمان اقتصاد اسلامی که در کمین تصرف اموال و املاک بنیاد مستضعفان و اداره اموال تملیکی بودند به راحتی موفق شوند.

در همین زمان فتح خرمشهر با همت و جانفشانی مردم میسر شد. زنده یاد دکتر کیانوری برایم تعریف کرد که 

«به محض فتح خرمشهر و در اوج شادی مردم از این پیروزی ملی شرح تفصیلی و مستدلی طی نامه ای به امام نوشتم و شخصا به دفترش بردم. مرا به خدمت حضرت امام راه ندادند اما حجت الاسلام "فردوسی پور" به من قول داد نامه را خدمت امام تقدیم کند. خلاصه نامه این بود که از این فتح شایان به سود ملت ایران به دلائل متعدد اقتصادی و سیاسی باید استفاده کرد و به جنگ خاتمه داد، زیرا ادامه جنگ و حتی شروع و تحمیل آن بر انقلاب از اهداف اصلی دول غربی به رهبری آمریکا بود. نتایج زیان بار ادامه جنگ را از هر جهت و جنبه آن مخلصانه تشریح کردم. خبری از پاسخ نامه ام نشد. ناچار در پرسش و پاسخ، توقف جنگ و قبول و اعلام آمادگی برای مذاکرات صلح را با هیئت میانجیگری صلح با دلایل محکم و مستند از طرف حزب توده ایران خواستار شدیم و همین موضوع بجای آنکه مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گیرد بهانه ای شد برای حمله و هجوم  به حزب. آقای عبدالکریم موسوی اردبیلی امام جمعه موقت تهران که در مسند ریاست شورای عالی قضائی قرار داشت در خطبه نماز جمعه تهران حمله به حزب را با این جمله "آوای شوم صلح طلبی از حلقوم حزب بیگانه پرست توده درآمد" آغاز کرد و این حمله در نماز جمعه تهران، مقدمه توطئه هایی شد که علیه فعالیت حزب چیده شده بود.  فعالیتی که اغلب با حمله و هجوم چماقداران هادی غفاری و دارو دسته های مذهبی و گاه به اصطلاح ملی همراه بود و در نتیجه در ادامه تعطیلی خانه حزب و پس از آن روزنامه مردم، ارگان حزب، جلوی انتشار پرسش و پاسخ ها نیز گرفته شد. پس از آن، قضیه توطئه حزب علیه جمهوری اسلامی و آن برنامه تراژدی- کمیک کوزیچکین و اجرای توطئه سرویس اطلاعاتی لندن با همکاری دولت پاکستان و تقدیم آن طرح کذایی به شخص عسکراولادی و عزیمت وی به پاکستان شروع شد و ادامه این توطئه ها به دستگیری رهبران حزب و اعلام انحلال آن منجر شد. من این وقایع را به طور گذرا و خیلی مختصر شرح دادم والّا این حوادث شوم و ضد مردمی، هر اشاره اش به تجزیه و تحلیل مشروح و مفصلی احتیاج دارد. من هم به دنبال این توطئه دستگیر شدم. از شرح دستگیری و چگونگی توقیف در اوین خودداری می کنم زیرا موجب اطاله کلام و بحث می شود و من را از تبین و تشریح هدف اصلی دور می کند. شرح رنج آور قضیه دستگیری و زندان من و عذاب و شکنجه هایی که تحمل کردم خود به کتاب مشروح و مفصلی احتیاج دارد که امیدوارم به نوشتن آن موفق شوم. آنچه که گفتم شرح قساوت و شقاوتی است که به رهبران حزب توده ایران و کادر های فعال و معروف و مشهور آن وارد شده است و آنها در نهایت شجاعت و مصلحت آن قساوت را تحمل کردند.»

 

بخش دوم این نوشته را در شماره آینده راه توده می خوانید.

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  488   18دیماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت