راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

زندگی سیاسی علی امینی

شباهت های

دوران شاه

و دوران رهبری

علی خامنه ای

 

 

دوران نخست وزیری علی امینی کوتاه بود و شاه این آخرین شانس برای اصلاحات و نرفتن کشور به سمت انقلاب را از دست داد. شاه نتوانست قانون اساسی را تحمل کرده و به جای حکومت به همان سلطنت مندرج در قانون اساسی رضایت بدهد. او که از سد دو نخست وزیر قدر، یعنی رزم آراء و مصدق (اولی با ترور و دومی با کودتا) عبور کرده بود، همچنان در حال و هوای یک نخست وزیر دستآموز و تابع دستورات خود می گشت. یعنی چهره ای نظیر امیرعباس هویدا که سرانجام نیز او را یافت و نزدیک به 14 سال (تا آغاز نخستین نشانه های یک انقلاب در سال 1356) او را در سمت نخست وزیر به مردم تحمیل کرد.
علی امینی نه شهرت همگامی و همراهی با مصدق و ملیون را داشت، نه اتهام نزدیکی به حزب توده ایران و نه طرفدار تبدیل سلطنت به جمهوری. او می خواست اندکی از دخالت های شاه در تمام امور مملکت کم کند، شاه را قانع به سلطنت و نه حکومت کند، دست اعضای دربار را از امور مملکتی کوتاه کند، به وضع اقتصادی کشور سر و سامان بدهد و از فساد و اختلاس و دزدی کسانی که خود را فاتح کودتای 28 مرداد می دانستند و هیچکس جلودارشان نبود (از جمله سپهبد تیمور بختیار فرماندار نظامی کودتا که حالا بنیانگذار و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت "ساواک" بود و هیچکس جلودارش نبود) جلوگیری کند. اینها رفرم های کم رنگی بود که کاخ سفید و شخص جان اف کندی رئیس جمهور وقت امریکا از آن حمایت می کرد. این حمایت با پیش بینی خطر انفجار اجتماعی در ایران بود، یعنی همان چیزی که 15 سال بعد روی داد و شاه را از جا کند!
در دوران نخست وزیر امینی که شاه مقداری به ناچار به شرایط او تن داده بود، جبهه ملی مرتکب بزرگترین اشتباه خود در ارزیابی سیاسی اوضاع شد. آنها تصور کرده بودند امینی رفتنی است و آنها قوه مجریه را بدست خواهند گرفت. خواب و خیالی که برای شاه یک کابوس بود و امینی و سفیر وقت انگلستان از قول شاه به آن اشاره می کند. شاه بقول خودش، از کمونیست که همان توده ای ها باشند در پشت سر جبهه ملی وحشت داشت. میتینگ میدان جلالیه (پارک لاله کنونی) تهران آخرین اجتماع عمومی مردم ایران بود و از آن تاریخ دیگر تکرار نشد مگر در میدان آزادی تهران و در دوران انقلاب. چپ نمائی رهبران وقت جبهه ملی هم به امینی لطمه زد و هم به فضای سیاسی ایران که اندکی باز شده بود. آنها حتی حاضر نشدند در کابینه امینی شرکت کنند، با همان خواب و خیال سپرده شدن نخست وزیری به جبهه ملی، پس از امینی! کم اطلاعی آنها از آنچه در دربار شاه می گذشت نیز دراین زمینه نقش مهمی داشت. امینی همچنان که در شماره های آینده خواهید خواند موفق شد شماری از ژنرال های شاه را بازنشسته و حتی بازداشت و زندانی کند و سپهبد بختیار را نیز کنار بگذارد اما بیش از این نتوانست پیش برود. شاه با تعهدی که در سفر به امریکا به کندی سپرد، خود پرچمدار اصلاحاتی شد که نامش را انقلاب سفید شاه و مردم گذاشت. امینی را برکنار کرد و تا سال 1356 که در تنگنای سقوط قرار گرفته بود امینی را حاضر نبود ببیند. امینی نیز بعدها اعتراف کرد که بیش از حد ملاحظه شاه را کرده بود و باید علیرغم تمایل شاه به دیدار مصدق می رفت و همکاری جبهه ملی را در تشکیل کابینه اش جلب می کرد. در همین مطلبی که به نقل از کتاب "بر بال بحران" (زندگی سیاسی علی امینی به همت فرزندش ایرج امینی) می خوانید، شباهت های بسیاری پیدا می کنید بین شاه و علی خامنه ای. از جمله بر سر تشکیل کابینه ها و علاوه بر دراختیار داشتن ارتش و قوای مسلح و سازمان امنیت، حتی سه وزارتخانه در تیول شاه بود. درست همان وضعی که در دوران رهبری خامنه ای بر کشور حاکم شد و ادامه دارد.

بخوانید از کتاب بر بال بحران:


دکتر امینی به این نکته توجه داشت که نه فقط وزیر کشور بلکه وزرای امور خارجه و جنگ نیز توسط شاه برگزیده می شوند. این سنت که پس از کابینه ی سپهبد زاهدی رواج پیدا کرده بود بالقوه می توانست از طرف دکتر امینی زیر پا گذاشته شود، اما پدرم این اقدام را به عنوان تحریک شاه تلقی می کرد و می گفت که بهتر است بنا را از آغاز بر تقاهم گذاشت تا تقابل. ایشان در اولین سخنرانی عمومی خود پس از قبول نخست وزیری گفتند:
...ما با مشکلات بزرگ اقتصادی و مالی دست به گریبان هستیم. سرمایه های زیادی در این مدت به هدر رفته است، توازن بودجه به هم خورده، قوانین مالی را ندیده گرفته اند. ما مواجه با ترقی قیمت ها، بی پولی و فقر اقتصادی هستیم. دستگاه های اقتصادی و مالی دولت دیگر رمقی ندارند. ما باید کوشش و همت مان را صرف زنده کردن حیات اقتصادی مملکت بکنیم. از مخارج زائد با شدت بکاهیم. هر چه از هر جا به دستمان می رسد در راه تولید اقتصادی صرف کنیم. باید مدتی فشار کم پولی را تحمل کنیم، قدری امساک نماییم، از مخارج شخصی و عمومی بکاهیم و همه را صرف افزایش تولید و تکثیر درآمد ملی کنیم، تا فردا از رفاه و آسایش بیشتری برخوردار شویم. ما باید نیروی معنوی و مادی جامعه را تجهیز کنیم و به حداکثر ممکن از آن استفاده نماییم تا از این گرداب مخوف اقتصادی و مالی به سلامت بگذریم، والا یکباره غرق در گرداب خواهیم شد و آن مخاطراتی که همه از آن وحشت داریم به سراغ ما خواهد آمد...
پس از آن سخنرانی، رایزنی های سیاسی دکتر امینی با شخص اول مملکت درباره دیگر اعضای کابینه منجر به توافق نسبت به سپهبد نقدی، سپهبد صادق امیر عزیزی و حسین قدس نخعی برای آن سه وزارتخانه شد.
شب سه شنبه 19 اردیبهشت هیئت دولت طی نخستین اعلامیه ی خود «... تشکیل اجتماعات برای بیان خواسته های افراد را منحصرا در میدان جلالیه [پارک لاله کنونی] مجاز دانسته و اجازه داد دستجاتی که مایل به تظاهرات باشند با رعایت قوانین و مقررات مربوطه و با توجه به نوبت در میدان مذکور اقدام به اجتماع نمایند. بنا بر این اجتماعات و تظاهراتی که در معابر عمومی از طرف دستجات به عمل می آید و مخیل نظم و معیشت مردم و رفاه عمومی است مطلقا ممنوع و مرتکبین به موجب قانون تحت تعقیب قرار گرفته مجازات خواهد شد...»
اعطای آزادی در حین حفظ نظم و در چارچوب قانون اساسی که یکی از پایه های دموکراسی است از اعتقادات اصولی پدرم بود. او اعتقاد داشت که دموکراسی در کشور ایران می باید گام به گام و با مراقبت تمام به مرحله ی اجرا درآید. گفت و گوهای مستقیم و رادیو تلویزیونی او با مردم، ارتباط نزدیک با مطبوعات و تشویق آن ها به انعکاس اخبار و همچنین مناظره با دانشجویان که بعدا به آن خواهم پرداخت در راستای سیاست گام به گام محقق کردن دموکراسی بود.
اما این سیاست که سوپاپ اطمینان جامعه بود و از انفجار پیشگیری می کرد و منافع آن به اپوزیسیون هم می رسید نه تنها مورد تایید جبهه ی ملی قرار نگرفت که از طرف رهبران آن جبهه مورد تخطئه قرار گرفت.
الهیار صالح درباره اعلامیه دولت اظهار داشت: «...من به سهم خود خیلی متاسفم از این که آقای دکتر امینی پیش درآمد کار خودشان را با تهدید به حبس و محدود کردن اجتماعات شروع نموده اند. در حال حاضر ملت ایران به جای تهدید محتاج به تحبیب و تشویق می باشد...»
با این حال جبهه ی ملی پس از جلب موافقت دولت از مردم دعوت کرد «...برای اطلاع از حقایق اوضاع کشور و استحضار از نظرات جبهه ی ملی، جهت استماع سخنرانی آقایان دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار، روز پنجشنبه 28 اردیبهشت جاری ساعت چهار و نیم بعد از ظهر در میدان جلالیه حضور به هم رسانند...»
دکتر امینی مایل بود میتینگ جبهه ی ملی تا بازگشت شاه از نروژ یا لااقل تا پس از تعطیلات آخر هفته به تعویق افتد. اما علیرغم نظر خود پس از ملاقات با رهبران جبهه ملی با برقراری میتینگ در روزی که تدارک دیده شده بود موافقت نمود. با چنین همراهی هایی او امیدوار بود که نظر رهبران جبهه ملی را نسبت به دولت خود تحصیل کند و همکاری آنان را جلب نماید.
به گفته ی آقای ناصر ذوالفقاری، دکتر امینی در نظر داشت تعدادی از اعضای جبهه ملی را نیز وارد دولت کند که زیر بار نرفتند. پدرم نیز این مطلب را در خاطرات خود مورد تاکید قرار داده است:
..در همان دو سه روز فرصت مطالعه برای تشکیل کابینه تمام دوستی و تمام واسطه ها را به کار انداختم تا چند تن از عناصر صالح جبهه ی ملی را آماده ی همکاری کنم. دو سه نفر از عناصر درجه اول امتناع نکردند، ولی تحت تاثیر جنجال عناصر درجه دوم و سوم خودشان قرار گرفتند و کنار کشیدند. ناچار کابینه را در روز اول با شرکت چند تن از منتخبین و دوستان همگام خود در کنار چند تن از افراد مورد اعتماد کامل پادشاه معرفی کردم....
آقای کشاورز صدر، سخنگوی جبهه ی ملی، در این باره اظهار داشت: «مسلما جبهه ی ملی حاضر به شرکت در کابینه نخواهد شد، چون جبهه نمی تواند شرکتی در مسئولیت چنین دولت هایی داشته باشد و به هر حال همان طور که اشاره کردم جبهه ی ملی طی قطعنامه ای اعلام داشت: «تا وقتی دولت دکتر امینی یا هر دولت دیگر متکی به مجلس بیستم باشد با آن دولت مخالفت خواهد کرد...»
در هر صورت اگر هم جبهه ی ملی دعوت نخست وزیر را می پذیرفت، بعید بود شاه حضور اعضای آن را در کابینه تحمل کند. به گفته ی گراشیان یاتسویچ، رئیس قرارگاه سیا در ایران، «شاه از این که امینی با جبهه ی ملی ارتباط برقرار کند واهمه داشت.» از این رو در نخستین دیدارهای خود با نخست وزیر جدید، او را از نزدیکی با جبهه ی ملی برحذر داشت. تلگراف مورخ 25 اردیبهشت 1340 سفیر انگلیس در تهران به لندن حاکی است که شاه در پاسخ به اظهار او مبنی بر این که «ممکن است جبهه ی ملی از نارضایی عمومی به نفع خود استفاده کند، گفت که اتفاقا در این زمنیه با دکتر امینی مذاکره ی مفصل نموده و لزوم مبارزه با جبهه ی ملی را به او تاکید کرده است. [به عقیده ی شاه] جبهه ی ملی خود به خود چیزی نیست، اما پشت سر آن کمونیست ها قرار دارند و اگر رژیم تغییر یابد و جبهه ی ملی مصدر کار شود بیشتر از دو سه ماه دوام نخواهد آورد و سپس کمونیست ها قدرت را در دست خواهند گرفت.»
افزون بر این، شاه با وقوف به گرایش حکومت کندی نسبت به عناصر میانه روی جبهه ی ملی، در یک ملاقات خصوصی با آقای راکول، نفر دوم سفارت امریکا، در منزل آقای امیراسدالله علم، به او هشدار داد که «در صورت روی کار آمدن جبهه ی ملی خطرات زیادی متوجه ایران خواهد شد. یک دولت جبهه ی ملی پیشقدم تصرف حکومت توسط کمونیست ها خواهد بود، چون جبهه ی مزبور اتحاد ندارد و تنها هدف آن به دست آوردن قدرت است، و هم اکنون کمونیست ها در آن نفوذ کرده اند.»
به گمان نگارنده اگر اعلیحضرت گذشته ها را فراموش می کردند، دکتر امینی چند تن از رهبران میانه روی جبهه ی ملی را دعوت به اشتغال وزارت و همکاری با هیئت دولت می کرد. البته شرط اول ملاقات با دکتر مصدق و کسب موافقت ایشان بود. دکتر امینی قصد داشت از دکتر مصدق دیدار نماید و نسبت به رئیس سابق خود و پسر خاله ی مادرش ادای احترام نماید. منتها ملاحظه ی شاه را کرد. او در این باره اظهار داشته:
... روزی که پیشنهاد نخست وزیری را دریافت کردم دکتر مصدق در قید حیات بود و در ملک شخصی خود در احمدآباد تحت نظر بود. با آنچه در اولین جلسات ملاقات و مذاکرات از پادشاه خواسته بودم و ظاهرا موافقت کرده بود و با موقعیت نامناسب و مشکوکی که خودم در ذهن ایشان داشتم به هیچ وجه عاقلانه نبود حرفی از دکتر مصدق به میان آورم، چون یقین داشتم که از همان لحظه ی اول صلح مسلح تبدیل به جنگ واقعی خواهد شد...

با این حال پدرم در واپسین روزهای زندگی می گفت که یکی از اشتباهاتش در زمان نخست وزیری این بود که به دیدن دکتر مصدق نرفت
!
 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  497  -  21 اسفند 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت