راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

از میان پیام ها
بسیجی های
روزهای جنگ
امروز
در چه فکرند

آریان

 

با سلام- جنگ بود و جبهه و تبلیغاتی که چیزی از شتشوی مغزی کم نداشت و امثال ما بچه های 15 و 16 ساله، فراوان بودند در خط اول جنگ ایران و عراق.
من مسلمان نبودم، مسیحی ای بودم که فقط و فقط برای دفاع از مرز و بوم وطنم، به جنگ رفته بودم، نه پیشانی بند یا زهرا و لبیک یا خمینی بر پیشانی بسته بودم و نه سینه چاک کربلایی بودم، من جوان مسیحی ای پانزده ساله ای بودم که پشت پیراهنم نوشته بودم سرباز وطن وعجب، عجب که مرا به جرم همین نوشته، 25 ضربه شلاق زدند که کمونیستم و دارم تفکر کمونیستی را اشاعه میدهم. اما بازهم ماندم و با سودای رسیدن به یک کشور آزاد و آرام، دفاع کردم از خاکم. با نوحه های آهنگران و کویتی پور، روی مین رفتیم و وجب به وجب خاک ایرانم را دلاورانه، پس گرفتیم.
آخر هر سخنرانی و نوحه خوانی، لُپ کلام این بود که راه قدس از کربلا میگذرد. جنگ تمام شد و به کربلا و قدس که نرسیدیم هیچ، بلکه با روح و روان خراب و شیمیایی به شهرهای ویران رسیدیم. به ساخت وطن عزم جزم کردیم و در کوچه های شهر، گوشه به گوشه با خاطرات دوستانی که حالا فقط یک حجله از آنان باقی بود و بس، زندگی را ادامه دادیم. سالها گذشت و چه سرسختانه تلاش کردیم که به حداقل آزادی و آرامش برسیم که هیهات نرسیدیم که نرسیدیم.
جنگ تمام شد اما هنوز برادران و پدران من نه در جبهه بلکه اینک در کوچه های شهر به جرم تلاش برای آزادی جان میدهند و خواهران و مادرانم زیر فشار فقر، تن می فروشند.
گروهی از همان بچه های جنگ (مثل من) از وطنی که برای دفاعش جان می دادیم گریختیم تا در جای دیگری دور از وطن، به آرامش و آزادی برسیم و گروهی دیگر از همان بچه های جنگ، یا در راه آزادی بر سر دار جان دادند و یا پشت میله های زندان سرود آزادی سرودند و یا درخرابه های شهرغرق دود افیونند.
منِ بی وطن، منِ دور از وطن، منِ کودک پانزده ساله ی خط مقدم جنگِ آن روزهای سخت، خسته ام. خسته از شنیدن اسم قدس و فلسطین و لبنان. جوان بسیجی بی ترمز آن روزهای جنگ خسته است. خسته از ظلم، اختناق، خفقان، حجاب اجباری، زندان و شکنجه و نابرابری. این بسیجی آن روزها، از بسیجی این روزها بدش می آید. خواسته هایم، زیاده خواهی نیست، بلکه برای مردمم، کمی احترام و آرامش میخواهم و ذره ای آزادی و دو ذره زندگی و معیشت. همین و بس!
 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  497  -  21 اسفند 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت