راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دکتر امینی

به تحریر ایرج امینی

شاه بی طاقت

برکناری امینی

و قدر قدرتی بود!

 

 

دکتر امینی جلوی شرفیابی اکثر وزرا را نزد شاه گرفته بود، مع ذلک گاهی می رفتند و از شاه دستور می گرفتند. معتقد بود که شاه مملکت حق ندارد در امور مملکت دخالت کند و باید سلطنت کند نه حکومت. بسیاری از بازرگانان و صاحبان صنایع واقعا به لب ورشکستگی رسیده بودند و خیلی هایشان ورشکست شدند. ولی به خاطر بی بند و باری گذشته، یعنی بی توجهی مطلقی که به مسئله ی تورم، عدم تعادل پرداخت های خارجی و غیره داشتند، مملکت را به آن جا کشانده بودند. البته شاه همیشه امینی را متهم می کرد. ولی امینی کسی بود که بیماری را تشخیص داد و رسما اعلام کرد که کشور بیمار است و تقصیر با او نبست، چون بیماری وجود دارد و بیماری را قبلا به وجود آورده بودند... آقای دکتر عالیخانی راه علاجی را که دکتر امینی و همکارانش برای اقتصاد بیمار کشور تجویز کردند، به صورت زیر خلاصه کرده است:

... امینی بر آن بود که وضع آشفته ی اقتصادی را با همکاری امریکا و صندوق بین المللی پول سر و سامانی دهد و با فساد مبارزه کند و اصلاحات ارضی را که چند سال پیش در برنامه ی دولت ها بود ولی هیچگاه از مرحله ی حرف فراتر نرفته بود، عملی سازد...

گزارش رابرت کومر، مسئول امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی، به رئیس جمهور جان اف. کندی اینطور ارائه شده بود:

... ما باید از دولت جدید امینی به مثابه ی بهترین و شاید آخرین شانس مناسب برای جلوگیری از فرو رفتن ایران در هرج و مرج قاطعانه حمایت کنیم. تظاهرات 2 الی 4 مه (12-14 اردیبهشت 1340) در تهران [منظور تظاهرات معلمین است] نه تنها شاه باکه وزارت خارجه ی [امریکا] را واداشته که با این روند نگران کننده مقابله کنند.

همه ی اعضای گروه کار یکدل هستند که برنامه ی اصلاح طلبانه ی معتدل امینی تنها گزینه ی مناسب در برابر یک دیکتاتوری نظامی مردم ناپسند یا یک انقلاب است. حتی شخص شاه مدعی است که به این دلایل مشتاقانه از امینی حمایت می کند. بنابراین انتصاب او فرصتی است که باید آن را غنیمت بشماریم.

با این همه لب مطلب این است که تا چه حد باید واقعا از امینی پشتیبانی کنیم و حتی با فشار آوردن به شاه که در این مورد از ما تاسی کند، امکان رنجش او را موجب شویم. سفارت و بعضی از مقامات وزارت خارجه احساس می کردند که شاید امینی نماد یک میان پرده ی دیگر اصلاح طلبانه باشد و به محض این که شاه از حالت اضطراب درآمد، زیر پای او را (همانند نخست وزیران قبلی) خالی کند. وزارت خارجه همواره از فشار آوردن سخت به شاه روی گردان بوده... اما نظر کلی گروه کار این است که اکنون که ایران به سرعت در مسیر هرج و مرج پیش می رود، بهتر است تا سر حد امکان به "تجربه ی" امینی یک بخت مبارزه بدهیم و او را چه در مقابل فشارهای شاه و چه در مقابل فشارهای چپ حفظ کنیم. این نشانه ی یک تغییر مهم سیاست است. گروه کار بدین منظور برنامه ی اجرایی نسبتا خوبی را ارائه داده است. این برنامه بیش تر با نیازهای اقتصادی و اصلاحات اجتماعی همساز است تا با پرداخت دوباره ی صدقه ی نطامی به شاه.

چندی از آغاز زمانداری دکتر امینی نگذشته بود که دولت او با یک حادثه ی بسیار مهم سیاسی روبرو شد. منظور از این حادثه ی سیاسی میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه است که اثرات آن در رابطه ی نخست وزیر با آن جبهه و همچنین با شاه، سرنوشت ساز شد.

همان طور که قبلا متذکر گردید، علیرغم توصیه ی دکتر امینی به جبهه ی ملی مبنی بر به تعویق انداختن میتینگ خود تا بازگشت شاه از نروژ یا "لااقل تا پس از تعطیلات آخر هفته" میتینگ مزبور روز پنجشنبه 28 اردیبهشت 1340 در میدان جلالیه برگزار شد. پدرم اصولا با برگزاری این میتینگ موافق بود، زیرا همان طور که در خاطرات خود گفته است حساب می کرد « که حضور نیروهای ملی و مردم در صحنه های سیاسی، به هر حال مقداری از نیروی مخالفان و دشمنانی را که دولت بر اثر شروع اصلاحات برای خود خواهد تراشید خنثی خواهد کرد...» منتها به رهبرای جبهه ملی سفارش کرده بود که «شما بروید و آن جا صحبت بکنید، اما متوجه باشید [موضوع] نفت و این ها را مطرح نکنید.»

در این میتینگ که گروه کثیری از طبقات مختلف مردم پایتخت شرکت داشتند، آقایان دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر شاپور بختیار از طرف شورای مرکزی جبهه ی ملی به تفصیل درباره ی مسائل روز و برنامه ی جبهه ی ملی سخن گفتند. مسئله ی اصلی که قرار بود مورد تاکید سخنرانان قرار گیرد، مسئله ی آزادی انتخابات مجلس و بازگشایی هر چه زودتر مجلس بود. دکتر سنجابی از جمله گفت:

...اینک که حکومت آقای دکتر امینی حکومت به اصطلاح مقتدری بدون مجلس به وجود آورده اند، پس از بطلان تجربیات گذشته که بدون اراده و دخالت ملت بوده، بطلان تجربه ی دکتر امینی هم اگر تکیه ای در میان ملت نداشته باشد به زودی ثابت خواهد شد...

مقدرات ملی ایران باید در تهران به وسیله ی نمایندگان حقیقی ملت ایران تعیین شود، نه در لندن و نه در واشنگتن و نه در مسکو...

هموطنان، بر اثر مبارزاتی که در جریان سال گذشته جبهه ی ملی پرچمدار آن بود، مجلسی که زاییده ی آن اوضاع بود، تاب نیاورده و منحل گردید. موقعیت خطیر، لزوم احترام به افکار عمومی ملت ایران و بالاخره نص صریج قانون اساسی حکم می کند که بلافاصله انتخابات در محیط قانونی شروع شود و حق حاکمیت به ملت ایران اعاده گردد. ولی با کمال تاسف از همان روزهای اول تشکیل حکومت جدید مشاهده گردید که نظر و نقشه ی دولت و کسانی که این ترتیب حکومت را برای رفع مشکلات اندیشده اند غیر از این است. از متن فرمان انحلال مجلسین معلوم است که تهیه کنندگان پیش نویس فرمان حسن نیت نداشته و نص صریح قانون را نادیده گرفته اند...

ناطق دوم، آقای دکتر صدیقی، نیز در سخنان خود ضرورت انجام انتخابات را مورد تاکید قرار دادند و اظهار داشتند:

...درایران کنونی بر اثر اشتباهات حکومت ها دولت و ملت از یکدیگر جدا شده اند. دولت مزاحم ملت و ملت کارشکن دولت است که مجلس واقعیا ملی می تواند این شکاف را از میان بردارد و رابطی به جا و مفید بشود. آشنایی با دموکراسی نیازمند پرورش و آموزش است. با آموختن اصول فن شنا، شناگر نتوان شد، باید شنا کرد و شناگری آموخت. تاکنون دولت ها در این کار قصور کرده اند. جناب آقای نخست وزیر در کانون وکلا گفته اند: «رقبای ما می گویند که انتخابات تا یک ماه دیگر باید انجام شود. باید پرسید چگونه و با چه تدبیری؟ مگر با این قانون فعلی می توان انتخاباتی صحیح انجام داد؟...در هشت سال پیش با کودتای سرلشکر بازنشسته زاهدی حکومت ایران وضغ دیگری به خود گرفت و هدف این کودتا سرنگون کردن حکومت ملی مردم بود. این کودتا برای این به وجود آمد تا به اتلاف بیت المال ادامه دهند...

دکتر شاپور بختیار سخنران بعدی بود که گفت:

جبهه ی ملی به پشتیبانی شما مردم که مظهر حقیقی ملت هستید در ده سال پیش به رهبری دکتر محمد مصدق نفت را ملی کرد (کف زدن شدی حضار). ملی شدن صنعت نفت برای آن نبود که در تهران ده دوازده نفر بیکار با حقوق گزاف و مزایای فرعونی از مزایای ملی شدن صنعت نفت بهره مند شوند و مردم ایران که بار ملی شدن صنعت نفت به دوش آن ها بوده از این ثروت بی بهره بمانند...

در سیاست خارجی ما از هر اقدامی که کمک به جنگ سرد کند برکنار خواهیم بود. جبهه ی ملی سیاست خارجی خود را بر اساس تعهدات سازمان ملل تنظیم می کند و از شرکت در بلوک های نظامی و دسته بندی های نظامی بیزار است.

ما از شرکت در بلوک های نظامی در راه ایجاد یک ایران آزاد و برای ایجاد یک صلح و صفا بین تمام ملل از بزرگ ترین شخصیت جهان جواهر لعل نهرو الهام می گیریم.»

 

معلوم نیست به چه انگیزه ای دکتر بختیار به جای پرداختن به مسئله ی انتخابات به مسائلی پرداخت که مورد توافق سران جبهه ی ملی قرار نگرفته بود. در این باره، اظهارات مهندس مهدی بازرگان شایان توجه است:

در شورای مرکزی جبهه ملی، برنامه ی میتینگ و متن بیانات سخنرانان که دکتر سنجابی، دکتر صدیقی و شاپور بختیار بودند از پیش تعیین شده بود، بر این اساس سخنرانان نباید در زمینه ی سیاست خارجی دولت، قرارداد کنسرسیوم و پیمان سنتو صحبت کنند. از مصدق نیز نباید نام برده می شد! روز میتینگ، طبق برنامه دو نفر سخنرانان اولی، آقایان سنجابی و صدیقی، به ترتیبی که مقرر شده بود پیرامون مسائل داخلی، لزوم تامین آزادی و رعایت قانون اساسی و آزادی انتخابات صحبت کردند. ولی شاپور بختیار بر خلاف قرار و توافق شورای مرکزی، بحث درباره ی سیاست خارجی دولت امینی و روابط آن با دول غربی را مطرح کرد و گفت: «سیاست جبهه ی ملی پیروی از سیاست مصدق است، یعنی سیاست "بی طرف منفی". و افزود: «ملت ایران قراردادهای تحمیلی را قبول ندارد...» در مصاحبه ی مطبوعاتی ای که روزهای بعد با چند تن از رهبران جبهه ی ملی دوم در مورد هماهنگ نبودن نظریات سیاسی به عمل آمد، گفته شد: «آنچه دکتر بختیار در میتینگ گفت، نظر شخصی او بود.»

روز بعد از میتینگ جبهه ی ملی از پدرم شنیدم که شاه از نروژ به او تلفن کرده و ناخشنودی خود را از اجتماع مزبور ابراز داشته است. به احتمال قریب به یقین این رویداد نه تنها باعث شد که سوءظن شاه نسبت به دکتر امینی که هیچ گاه کاهش نیافته بود تشدید یابد، بلکه موضع دکتر امینی را در مقابل مخالفان دست راستی اش تعضیف کرد و به آن ها بهانه داد که از باز شدن فضای سیاسی ممانعت نمایند.

دومین رویداد جنجال برانگیر نخستین روزهای دولت دکتر امینی، بازداشت چند تن از چهره های مشهور ارتش بود. سپهبد حاج علی کیا، رئیس سابق اداره ی دوم ستاد بزرگ ارتشتاران، سپبهد مهدی قلی علوی مقدم، وزیر سابق کشور (دولت شریف امامی)، سرلشکر علی اکبر ضرغام، وزیر سابق دارایی (دولت اقبال)، و سرتیب روح الله نویسی، رئیس سابق شیلات کل کشور، بعد از ظهر روز یکشنبه 23 اردیبهشت ماه 1340 بازداشت شدند. شاه در همان بعد از ظهر ضمن صحبت با نفر دوم سفارت امریکا در منزل اسدالله علم اظهار داشت که «...همین امروز با توقیف ژنرال ها کیا، علوی مقدم، ضرغام، نویسی و دو نفر دیگر موافقت کرده است. [به گفته ی ایشان] اگر این آقایان بی گناه تشخیص داده شوند، خشم مردم متوجه وزیر دادگستری خواهد شد که سابقا کمونیست بوده. شاه معتقد بود که اتهامات وارده نسبت به افسران مزبور بسیار اغراق آمیر است، لیکن توقیف چند نفر که از نظر افکار عمومی فاسد محسوب می شدند برای آرام کردن اوضاع لازم بود....»

اما شاه هم نسبت به فضای سیاسی و احتمال وقایع غیر مترقبه در غیاب خود با توجه به میتینگ جبهه ی ملی و تشویش در صفوف ارتش، آسوده خاطر نبود، سرتیپ منوچهر هاشمی که رئیس ساواک استان خراسان بود و در آن روزها در تهران به سر می برد، با توجه به نزدیکی ای که با سپهبد تیمور بختیار داشت شهادت می دهد:

«دفتر تیمسار را سرهنگ صمصام که قبلا رئیس دفتر او در ساواک بود، اداره می کرد. از ایشان پرسیدم، تیمسار کی تشریف می آورند. جواب داد از منزل حرکت کرده و در راه هستند و به زودی می رسند. سئوال کردم دفتر چرا خلوت است؟ گفت امروز تصادفا این طور است. در حین صحبت با سرهنگ صمصام بودم که سپهبد بختیار وارد شد و دست مرا گرفت و به داخل اتاق برد. تیمسار از من پرسید: «چه عجب این موقع روز به این جا آمده ای؟» شایعه ی کودتا را گفتم، ایشان بدون این که یک کلمه در جواب من بگوید، به تیمسار علوی کیا، که در آن زمان قائم مقام ریاست ساواک بود، تلفن زد و گفت «دستور بدهید هواپیما آماده شود، من می خواهم به شمال بروم.» منظور ایشان هواپیمای "ارکوماندر" بود که مورد استفاده ی مقامات ساواک قرار می گرفت. تلفن دیگری هم به منزلشان کرد و به خانمش گفت: «چمدان های مرا آماده کنید، من می روم به شمال.»

تیمسار بختیار بعد از فراغ از تلفن، اظهار داشت: «وقتی اعلحضرت می خواستند به خارج مسافرت کنند، دستور فرمودند مراقب اوضاع باشید. امینی تحریکاتی می کند، اگر چیزی ملاحظه کردید، به صورتی خنثی کنید تا من مراجعت کنم. به ارتشبد حجازی هم دستورات لازم را داده ام.» سپهبد بختیار سپس ادامه داد: «امینی نسبت به من نظر خوبی ندارد. احتمالا مرا برای خود و مقامش، خطری احساس می کند. برای این که اعلیحضرت را به من بدبین کند، با همدستی تعدادی از امرا این شایعه را پراکنده است.»

سفیر انگلیس می نویسد:

احتمالا دکتر امینی مایل بود ژنرال بختیار و فرمانده تیپ دوم تهران [سرتیپ فریدون فرخ نیا] بازداشت شوند، اما کسی را پیدا نمی کرد که این دستور را اجرا کند. تا آن جا که مربوط به ژنرال بختیار می شود، می دانیم که تلگراف مفصلی به شاه ارسال داشته، ولی از محتوای آن اطلاع نداریم. ممکن است گفته باشد که اوضاع به قدری وخیم است که تنها امید این است که زمام امور را به دست گیرد و عملا یک دیکتاتوری نظامی برقرار کند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  498  -  28 اسفند 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت