راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

روزنامه ابتکار

"سورنا" را فوت کرد

اما نه از "سر" آن!

 

 

وبسایت خراسان هفته گذشته مقاله‌ای را به نقل از روزنامه "ابتکار" منتشر کرد با عنوان "چرا باید با مذاکرات اخیر تیم دیپلماسی کشور همراهی کرد؟" هدف نویسنده، هدف درستی است و مقصود پشتیبانی از دیپلماسی دولت روحانی و نشان دادن ضرورت همراهی با آن است. ولی متاسفانه نوع استدلال‌‌هایی که مطرح می‌کند نشاندهنده درکی یکجانبه و خام از واقعیت‌‌های جهان امروز است که بیشتر به کار مخالفان این مذاکرات و تحولات در ایران می‌آید.

نویسنده با اشاره به نظریه "دهکده جهانی" بر مبنای تحولات در عرصه ارتباطات و اطلاعات آن را عامل به هم نزدیک شدن اقتصادی کشورها، ناشی از گسترش مراودات تجاری و اقتصادی آنها با هم معرفی می‌کند. البته سال‌‌ها پیش از آنکه نظریه دهکده جهانی مطرح شود نیروهای چپ و مترقی اندیشه "بین المللی شدن" فزاینده و وابسته شدن کشورها و اقتصادها به همدیگر را طرح کرده بودند. نظریه دهکده جهانی نسبت به بین المللی شدن یک گام به عقب است از این جهت که حاوی و متضمن این تصور است که ملت‌‌ها بتدریج در "دهکده جهانی" حل می‌شوند و نقش تاریخی آنها به پایان می‌رسد. در حالی که بین المللی شدن بر افزایش آگاهی ملی در سطح جهانی و تحکیم نقش ملت ها، در عین افزایش وابستگی متقابل آنان به یکدیگر تاکید می‌کرد.     

نویسنده مقاله از مفهوم دهکده جهانی و وابسته شدن کشورها به یکدیگر می‌کوشد درستی مذاکرات اتمی کنونی را نتیجه گیری کند در حالی که اینها ربطی به یکدیگر ندارد. دیپلماسی یک کشور موضوعی مشخص ناشی از شرایط مشخص است و توجیه آن را نمی توان در احکام عام و کلی ولو درست یافت. همانگونه که وجود "دهکده جهانی" و "افزایش وابستگی ملت ها به یکدیگر" مانع از آن نشد که ناتو یوگسلاوی را بمباران و تکه تکه کند، امریکا به عراق و افغانستان حمله کند، به لیبی یورش برند، ناتو در اوکرائین و مرزهای روسیه مستقر شود و ... امروز همه این دهکده جهانی در بحران است و بویژه اطراف کشور ما در آتش و خون غرق است، در همان حال که این کشورها و اقتصاد آنها بیش از هر زمان دیگر به همدیگر وابسته شده است.

بنابراین صرف انقلاب اطلاعاتی و نزدیک شدن کشورها و مرزها به یکدیگر حامل هیچ ناگزیری نیست بلکه حامل گرایش‌‌های متضاد است. جهان در همان حال که به هم نزدیک می‌شود بدلیل حاکمیت منافع خصوصی و نظام سرمایه داری از هم دور می‌شود. نزدیکی و وابسته شدن اقتصادها به یکدیگر در این شرایط می تواند بجای منبع نزدیکی و ارتباط منبع تنش شود. چشم انداز صلح و دوستی و نزدیکی ملت‌‌ها به یکدیگر همان اندازه واقعی است که چشم انداز جنگ و خونریزی و نابود شدن ملت‌‌ها به دست همدیگر. جهان به هم پیوسته، و سرنوشت میلیاردها انسان به یکدیگر وابسته می‌شود، ولی منافع خصوصی اقلیتی یک درصدی بر این جهان حاکم است و این منشا بحران و جنگ است.

اگر نویسنده مقاله این هشدار را می‌داد که بحران سرمایه داری جهان را به سمت قهقرا و نابودی می‌برد و ملت‌‌ها را به رویارویی و جنگ با یکدیگر می‌کشاند و بنابراین در این شرایط هر دولتی و هر ملتی باید بکوشد تا سیاست‌‌های داخلی و دیپلماسی جهانی خود را به شکلی پیش برد که با حداکثر نرمش و انعطاف و قاطعیت در جهت صلح و دوستی و نزدیکی و افزایش مراودات بین المللی بکوشد، در آنصورت اشاره و نتیجه گیری او به ضرورت پشتیبانی از دیپلماسی دولت روحانی براساس واقعیت‌‌های "دهکده جهانی" دارای بار مهمی از حقیقت بود، در حالی که اکنون بر نوشته وی خوش خیالی عجیبی حاکم است که به کلی با واقعیت‌‌های جهان امروز و شرایط ایران و اوضاع منطقه ناهماهنگ است و این ناشی از نداشتن درک انتقادی و ندیدن تضادهای تحول و شانه به شانه هم رفتن روند پیشرفت و پسرفت در جهان است.

 

نویسنده در ادامه مقاله می‌نویسد، در حالی که بسیاری از کشورهای دنیا مثل چین و روسیه کوشیده اند با پیوستن به سازمان‌‌هایی چون سازمان تجارت جهانی و سیاست‌‌های درهای باز کشور خود را متحول کنند  کشور ما با تکیه بر تفکرات و اندیشه‌‌های دوران دنیای دو قطبی، بر آن شد تا توسعه اقتصادی را به شیوه خود، اجرایی یا به اصطلاح "بومی سازی" کند.  به همین خاطر، در نوع مراودات اقتصادی سابق خود با کشورهای پیشرفته غربی تجدید نظر کرد. این در حالی است که درطی همین سالها، کشورهای پیرامونی ما با استفاده بهینه از این اختلافات بین غرب و ایران و اجرای سیاست درهای باز اقتصادی، شاخص‌‌های اقتصادی خود از جمله تولید ناخالص ملی، در آمد سرانه، میزان صادرات و... را به طرز شگفت انگیزی افزایش دادند. از جمله این کشورها می‌توان به ترکیه، امارات، قطر و... اشاره کرد."

معلوم نیست نویسنده درباره کدام جهان و کدام کشور سخن می‌گوید. ظاهرا نویسنده مقاله تبلیغات حکومتی و نوشته‌‌ها و ادعاهای روزنامه کیهان و رسالت و سردار نقدی و حزب موتلفه را جدی گرفته است. کدام بومی سازی؟ کدام تجدید نظر در روابط با کشورهای غربی؟ منظور از "بومی سازی" همان واردات صدها میلیاردی دوران احمدی نژاد است که صنایع و پیشه وری داخلی کشور ما را نابود کرد؟ این الگوی جدید بومی سازی است که باید به جهان صادر شود؟ و کدام تجدید نظر در روابط با کشورهای غربی؟ ظاهرا نویسنده مقاله اطلاع ندارد که شرکای تجاری و اقتصادی ایران همان شرکای پیش از انقلاب 57 هستند با این تفاوت که ترکیه و دوبی جای امریکا را گرفتند. یعنی به مجرای ورود غیرمستقیم کالاهای امریکایی به ایران تبدیل شدند. البته در این تداوم روابط با کشورهای غربی مقداری ناگزیری هم وجود داشت از این جهت که همه صنایع ایران بطور مستقیم وابسته به کشورهای غربی بود که تنها مدت کوتاهی می توانستند بدون واردات از آن کشورها به فعالیت خود ادامه دهند.

در آنچه به روابط ایران و چین مربوط می‌شود، این اصلا ربطی به جمهوری اسلامی و بومی سازی ندارد. این دولت چین است که به یک تهاجم اقتصادی در صحنه جهانی دست زده و گسترش روابط تجاری با خود را به بسیاری از کشورهای دنیا از جمله جمهوری اسلامی تحمیل کرده است. امروز وسیع ترین مبادلات میان قاره افریقا و چین وجود دارد تا جایی که بسیاری از کشورهای افریقایی پر از چینی‌‌هایی شده که بعنوان صنعتگر، بازرگان، کاسب و حتی کارگر ساختمانی در این کشورها حضور دارند. بنابراین آنچه به روابط با چین مربوط می‌شود هیچ ارتباطی به "بومی سازی" و "تفکر بر مبنای جهان دو قطبی" و اینگونه مهملاتی که روزنامه‌‌هایی نظیر کیهان و امثال رحیم پور ازغدی و حسن عباسی و دم و دستگاه بیت رهبری بعنوان نشان استقلال ایران و نماد "مقاومت" در برابر نظم جهانی مطرح می‌کنند ندارد.

 

نویسنده از "قدرت و نفوذ" کشورهایی مانند امارات و قطر سخن می‌گوید که ظاهرا ناشی از حضور آنان در اقتصاد بین الملل و عضویت در سازمان تجارت جهانی است. معلوم نیست امارات و قطر کدام تولید صنعتی شان را از طریق عضویت در سازمان تجارت جهانی به دنیا عرضه می‌کنند که موجب "قدرت و نفوذ" آنها شده است! اینها کشورهایی هستند که دارای درآمد نفت سرشار و جمعیت اندک هستند و بنابراین دارای یک قدرت مالی نیرومند بدون پشتوانه اقتصادی واقعی هستند. کشورهایی که غرب در صورتی که منافعش اقتضا کند در ظرف یک روز می‌تواند پرونده شان را ببندد همانطور که عراق در ظرف یک روز کویت را اشغال کرد. این کشورها الگوی قدرت و نفوذ نیستند، الگوی انحطاط هستند. آنچه احمدی نژاد در هشت سال در ایران کرد سیاست هر روز آنهاست. اقتصادشان بر مبنای واردات می‌چرخد و تولید و صنعت چشمگیری هم ندارند که نگران نابودی آن باشند. حضور و دخالت فزاینده آنها در اوضاع منطقه و جهان نه بدلیل قدرت و نفوذ بلکه بدلیل پیدایش علائم جدی بحران درون آنهاست.

 

نویسنده به کشورهایی مانند ترکیه اشاره می‌کند که "با استفاده بهینه از این اختلافات بین غرب و ایران و اجرای سیاست درهای باز اقتصادی" شاخص‌‌های اقتصادی خود را افزایش داده اند. در این سخن جنبه‌ای از واقعیت وجود دارد ولی تنها جنبه ای. مارکس درباره آلمان می‌گوید : "آلمان‌‌ها توانستند به دنیای نو وارد شوند چرا که ملت‌‌های دیگر جرات کردند انقلاب کنند. و آلمان‌‌ها توانستند در این راه ادامه دهند، چرا که ملت‌‌های دیگر با ضدانقلاب روبرو شدند." بخش مهمی از "دستاوردهای" ترکیه امروز نیز ناشی از آن است که ملت ما شهامت انقلاب و به چالش کشیدن نظم جهانی و خواست زندگی دیگر، آزاد و مستقل را به خود داد و بخشی دیگر ناشی از ضدانقلابی است که ملت ما با آن روبرو شد، چه آن ضدانقلاب خارجی که به شکل ترور و جنگ و کشتار به مردم ما تحمیل شد و چه آن ضدانقلاب حکومتی داخلی که به شکل تجارت و واردات و قاچاق و فقر و فساد و فشار و سردارنوازی و آزادی ستیزی بر کشور ما حاکم شد. ترکیه استفاده "بهینه" از این انقلاب و ضدانقلاب کرد و نه از سیاست درهای باز.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 503 - 17 اردیبهشت 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت