راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

زندگی سیاسی دکتر امینی

"بر بال بحران" - 14

تلاش سال 57

علی امینی

برای آشتی روحانیت

با شاه

بارها در شماره های اخیر راه توده، پیش از انتشار بخش دیگری از بخش پایانی کتاب بربال بحران؛ نوشته ایرج امینی فرزند دکتر امینی، از خوانندگان خود خواسته ایم با دقت این بخش را بخوانند و به دیگران نیز توصیه کنند که آن را بخوانند. این بخش از کتاب، اختصاص به رجوع دوباره شاه به علی امینی برای نجات سلطنت خویش است. در جریان این تلاش علی امینی نقش مشاور شاه را پیدا می کند و سعی می کند پل پیوند دربارشاه، شورای انقلاب، روحانیت قم، جبهه ملی و نهضت آزادی شود. آنها که نمی دانند و یا می دانسته اند اما فراموش کرده اند و یا خود را به فراموشی زده اند، این بخش از کتاب بربال بحران را باید بخوانند تا با ماجراهای پشت پرده انقلاب 57 بیشتر آشنا شوند.

 

 

شنبه، 9 آبان 1357 (31 اکتبر 1978)

 

... استخلاص آقایان طالقانی و منتظری که در آن خود من هم سهمی داشتم موجب خوشوقتی گردید. توسط آقای فتح الله بنی صدر پیغام دادم که ایشان از اظهارات تند خودداری کنند، که موجب ناراحتی مقامات بالا نشود. ساعت 6 بعد از ظهر آقای لرد جرج براون، وزیر خارجه اسبق انگلستان، به اتفاق آقای داود آلیانس آمدند و نیم ساعتی تبادل نظر با آقای براون کردیم. ساعت هفت و نیم به اتفاق آقای دکتر مدنی منزل ایشان رفتم. آقای دکتر شاهپور بختیار بود. در تمام مدت شب ایشان را به جای فروهر گرفتم و به هر حال صحبت های کلی کردیم. در مراجعت خجالت خودم را برای دکتر مدنی گفتم، چون مدت ها ایشان را ندیده بودم قیافه را فراموش کرده بودم. به هر صورت مذاکرات بد نبود و باید انتظار مراجعت دکتر سنجابی را داشته باشیم تا بشود موضع قطعی در وضع حاضر گرفت...

 

چهارشنبه، 10 آبان 1357 (1 نوامبر 1978)

 

هوا سرد شده است و در بلندی های کوه آثار برف دیده می شود. عده ای از دوستان آمدند و مذاکرات در اطراف مسائل و مشکلات روز است. ساعت 11 نماینده فرانس انتر برای مصاحبه آمد و در خصوص اعتصاب کارکنان فنی آبادان که موجب نگرانی است چه از نظر غرب و چه از نظر خود ما صحبت شد. آقای دکتر اردلان از رضایتی که اعلیحضرت از مذاکرات من داشتند صحبت کرد و خوشوقت شدم که لااقل سوء تفاهم رفع شده است. ساعت هفت و نیم بعد از ظهر آقایان دکتر علی اصغر حاج سید جوادی و اسلام کاظمیه و اسفندیار مافی آمدند و شام با من بودند. در اطراف مسائل مختلف به خصوص موضع جبهه ملی و بیانات دکتر سنجابی در پاریس و نتیجه نگرفتن از مذاکرات با آیت الله خمینی صحبت شد و قراری گذاشتم که در زمینه اقدامات آینده با برگشت آقایان مطالعاتی بشود. تلفنی با آیت الله طالقانی صحبت کردم. ضعف دارد و عده زیادی هم از مردم به خانه ایشان می روند و البته سعی می شود که ایشان بیشتر استراحت کنند و از پذیرایی خودداری کنند. نماینده آژانس فرانس پرس که مرد فضولی است تلفن کرد و از ملاقات من با اعلیحضرت سئوال کرد. شرفیابی را نتوانستم تکذیب کنم. تایید کردم و گفتم کلیاتی صحبت شده و مسئله نخست وزیری مطلقا مطرح نبوده است...

 

 

جمعه، 12 آبان 1357 (3 نوامبر 1978)

 

ساعت 5 صبح برخاستم و مطابق قراری که گذاشته بودیم به اتفاق آقای بنی احمد عازم قم شدیم. مجید منزه هم با اتومبیل خودش همراه ما بود. ساعت 8 صبح رسیدیم. خوشبختانه راه خلوت بود ولی هوا سرد. ملاقات مفصلی با آیت الله شریعتمداری داشتیم. آقای حسین خاکباز هم منزلش را آماده پذیرایی از ما کرده بود. خودش آمد منزل شریعتمداری و به من گوشزد کرد که ملاقات با آقای پسندیده فعلا مصلحت نیست. خواستم دیدنی از آقای نجفی کنم. به تصور این که ایشان فعلا [ناخوانا] بوده اند ولی متاسفانه خواب بودند. در کوچه منزل آقای نجفی مرعشی عده ای طلبه جوان دور من را گرفتند و راجع به ملاقات من و اعلیحضرت توضیح خواستند و اظهار می کردند که ما قانون اساسی را قبول نداریم و شاه را نمی خواهیم. جواب دادم که ملاقات من جنبه خصوصی داشته است. نظر شما قابل بحث است و در خیابان و در این ساعت که فرصت چنین بحثی نیست. بالاخره با اتومبیل به بیمارستان آیت الله گلپایگانی رفتیم و در سالن پذیرایی با آقای دکتر باهر و پسر دیگر آیت الله گلپایگانی که جوان تر از حاج سید مهدی است که دیروز چهلمین روز درگذشت او بود، مذاکراتی داشتیم. ناهار را منزل آقای حسین خاکباز صرف کردیم. عده زیادی از بازاری های تهران برای ملاقات آقای دکتر منتظری که از طرفداران جدی آقای آیت الله خمینی است به قم آمده بودند...

 

 

شنبه- یکشنبه، 13- 14 آبان 1357 (4-5 نوامبر 1978)

 

یکشنبه آقای اردلان تلفن کرد که ساعت چهار بعد از ظهر حضور اعلیحضرت شرفیاب شوم. محمد علی خان مسعودی ناهار پیش من بود. صحبت از استعفای شریف امامی بود. با این که خسته بودم و استراحتی نشد، ساعت چهار بعد از ظهر به دفتر اعلیحضرت رفتم. در اتاق انتظار نصرالله انتظام و اردلان بودند. اتومبیل دنبال عبدالله انتظام رفته بود، ولی در اثر شلوغ بودن شهر و آتش سوزی هایی که در خیابان های مختلف بود، موفق نشد بیاید. چند دقیقه ای بعد به اتاق دفتر اعلی حضرت که در اتاق آینه سابق کاخ صاحبقرانیه است و البته تعمیر شده است رفتیم. شاه البته خسته و نگران بود. راجع به اوضاع صحبت شد و نظر ما را خواست. نظر داده شده که حکومت نظامی به وظایف خودش عمل کند و چنانچه نظم برقرار نشد آن وقت فکر دیگری باید کرد. اعلامیه ای اردلان تهیه کرد که به آقای ارتشبد اویسی ابلاغ شد که اقدام کند. اشاره ای به من شد که احیانا دولت ائتلافی تشکیل دهم که رد کردم، چون موضع دکتر سنجابی با اطلاعاتی که از پاریس می رسید چندن رضایت بخش نبود. تا ساعت شش و ربع صحبت شد...

 

 

دوشنبه، 15 آبان 1357 (6 نوامبر 1978)

 

... شایعه استعفای شریف امامی و قبول آن شدید است. با این که می دانستم صحیح است ولی سکوت کردم. چون قرار بود استعفای او قبول شود. در همین ضمن گفته شد که اعلی حضرت به نطق رادیویی مشغول اند، ولی من چون مشغول مذاکره با روزنامه نگاران بودم، گوش نکردم. انتصاب ارتشبد ازهاری به نخست وزیری تایید شد. مشغول صرف ناهار بودم که اعلیحضرت تلفن کردند و گفتند که چون شریف امامی استعفا کرده و حکومت ائتلافی هم که مقدور نشد، فعلا برای مدت موقت دولت نظامی آوردیم و نطق هم کردیم که عرض کردم من متاسفانه نشنیدم. آقایان را دعوت به سکوت کنید تا آرامشی برقرار شود. جواب دادم مشغول هستم تا ببینیم نیتجه چه می شود. با آقای مهندس بازرگان صحبت کردم و قرار شد زودتر ملاقاتی بکنیم. البته دولت نظامی مورد تائید نیست ولی به طور موقت اجتناب ناپذیر بوده است. رادیو بی بی سی از قول من گفته است که به طور موقت ضرورت داشته است و همان موقت بودن آن که مورد تایید خود شاه در نطقش بوده خوب است. وضع تهران امروز در نتیجه دنبال رفتن مردم برای نان و بنزین خلوت بوده ولی برخوردهای پراکنده ای صورت گرفته. روزنامه های کیهان و اطلاعات را اشغال نظامی کرده و عده ای روزنامه نویس دستگیر شده اند. بنابراین تهران روزنامه ای ندارد. وزرای ارتشبد ازهاری هم نظامی هستند، به استثنا وزیر خارجه، وزیر پست و تلگراف و وزیر صنایع که آقایان افشار قاسملو، معتمدی و امین مانده اند. بقیه را معاونان وزارتخانه ها اداره می کنند.

 

ساعت 8 شب بالاخره نطق اعلیحضرت را شنیدم؛ بعدا هم در تلویزیون نشان دادند و آن که انتظار می رفت شد، یعنی در مقابل مردم عهد کردند که به قانون اساسی عمل خواهند کرد...

 

 

سه شنبه، 16 آبان 1357 (7 نوامبر 1978)

 

صبح اول وقت آقای جعفری اخوان آمد و بعدا آقای زندنیا و عده دیگری آمدند. ساعت نه و نیم آقای اولمان، مخبر مجله اکسپرس، آمد و مصاحبه کوتاهی داشتم. ساعت 10 منزل آقای پولادی رفتم و با آقای مهندس بازرگان که اخیرا از پاریس آمده و ملاقات هایی با آیت الله خمینی داشته است مفصل صحبت کردم. ناهار را منزل آقای ابراهیم مهدوی به اتفاق آقایان بنی احمد، اسلام کاظمیه و مهندس رحمت مقدم بودیم و مذاکرات مفصلی برای اتخاذ تصمیم واحدی از طرف جناح های مختلف مخالفان به عمل آمد، ولی هنوز نتیجه ای حاصل نشده است. سه بعد از ظهر به منزل برگشتم. فوق العاده خسته بودم. خبر خودکشی سپهبد خادمی، رئیس سابق هواپیمایی ملی، متاثرم کرد، چون کسی بود که در زمان نخست وزیری من به ریاست هواپیمایی جدید ملی منصوب شده بود. عده دیگری از وزرای اسبق و نصیری و صدری (روسای سابق شهربانی) و عده ای دیگر توقیف شده اند. گویا دنبال هویدا نیز رفته اند ولی او را پیدا نکرده اند! ساعت 5 در منزل آقای موسوی که آقایان مهندس غروی، جعفر بهبهانی، دکتر نبوی (محی الدین) بودند، تجزیه و تحلیلی از اوضاع شد، ولی متاسفانه توافق نظری با موضعی که آقای آیت الله خمینی گرفته اند مشکل است...

 

چهارشنبه، 17 آبان 1357 (8 نوامبر 1978)

 

هوا سرد است ولی هنوز یخ بندان نیست. چند نفر از دوستان مثل همیشه آمدند. شایعات زیادی در اطراف همه کس و همه جا هست. چیزهایی در باره خود من می گویند که برقراری دولت نظامی به توصیه من بوده است! آقایان اسلام کاظمیه و دکتر علی اصغر حاج سید جوادی ناهار پیش من بودند. دیر آمدند و طوری شد که با آمدن آقای بنی احمد که قصد داشت قم برود ساعت سه و نیم بعد از ظهر شد و من از خواب بازماندم. درازی کشیدم. آقای لوتز بیندرناگل، مخبر مجله اشترن آلمان، به اتفاق یک نفر که ایرانی الاصل است آمدند و سه ربع تبادل نظر پیرامون وضع فعلی ایران کردیم...

 

آقای کیوان که سابقا جزو سران کارگران بود به دیدنم آمد. مدت ها بود ایشان را ندیده بودم. مدتی در اطراف مسائل روز بحث بود. بعدا آقایان نامدار و مهندس اویسی، پسر ارتشبد اویسی، آمدند. جوان خوبی به نظرم رسید و مدعی بود که مسائل و گرفتاری های روز و مملکت را به عرض شاه رسانده است ولی گوش نکردند، تا این جا رسیده است. به هر حال او من را تشویق می کرد که اگر نظم به وجود آمد قبول مسئولیت کنم...

 

 

پنجشنبه، 18 آبان 1357 (9 نوامبر 1978)

 

... آقای والاس، مخبر سی. بی. اس. آمریکا، با تمام وسایل تلویزیون آمد. مفسر معروفی است. از ساعت 11 تا 12 مشغول بود و سئوال های تندی می کرد. ساعت 12 مخبر نیویورک تایم به اتفاق آقای رایین آمدند و ناهار را با آقایان عبدالله انتظام و محی الدین نبوی صرف کردیم. عبدالله راننده اش را گم کرده بود و ساعت یک و نیم بعد از ظهر رسید. ساعت 3 بعد از ظهر استراحتی کردم و ساعت 4 آقای مهندس اویسی، پسر ارتشبد اویسی، آمد و اظهار محبت فراوان کرد. گویا حضور اعلیحضرت بوده است.

 

در حدود ساعت هفت و نیم شب موقعی که شام خورده بودم شاه از نیاوران تلفن کردند و سئوال کردند به وسیله پسر اویسی وقت خواسته بودید؟ جواب دادم خیر، ایشان پیش من بودند، ولی با انتظام قرار گذاشته بودیم که تقاضای شرفیابی کنیم. چند دقیقه ای راجع به وضع صحبت کردند ولی صدای تلفن به قدری بد بود که به زحمت شنیده می شد. قرار شد شنبه 4 بعد از ظهر به اتفاق انتظام شرفیاب شویم...

 

 

جمعه، 19 آبان 1357 (10 نوامبر 1978)

 

از روزنامه های خارجی خبری نیست. گویا در اثر اعتصابات مختلف و متعدد روزنامه ها نرسیده اند؛ و این از شروع حکومت دولت نظامی است که سانسور شدت پیدا کرده است و به این شکل فقط اطلاعات داخلی و خارجی از مجرای رادیوی خودمان یا بی بی سی لندن است. عده زیادی را من جمله هویدا دستگیر کرده اند و اگر محاکمه یک عده از آن ها شروع شود شاید مسکنی باشد. دکتر سنجابی و مانیان وارد شده اند، ولی موضع جبهه ملی در تایید موضع آقای آیت الله خمینی در مورد رژیم، کار آن ها را دشوار کرده و به نظر من آن ها را از حکومت مثل گذشته دور کرده است... آقای دکتر میناچی که از پاریس برگشته است آمد و ساعتی با من در اطراف مسائل روز صحبت کردیم. ساعت هفت و نیم آقای محمد علی مسعودی آمد. اصرارش این بود که من در صورت پیشنهاد اعلی حضرت قبول مسئولیت کنم که متاسفانه به هیچ وجه آمادگی ندارم.

 

 

شنبه، 20 آبان 1357 (11 نوامبر 1978)

 

... برای این که بتوانم به اتفاق عبدالله انتظام ساعت 4 بعد از ظهر حضور اعلیحضرت برویم از عبدالله انتظام خواهش کردم ناهار بیاید پیش من و با هم برویم. صبح خبری شنیده بودم که ناراحتم کرد و آن بود که شاه قصد دارد برود. هیچ چیزی فعلا نیست که جایگزین آن شود. قطعا هرج و مرجی پیش خواهد آمد. مدتی با انتظام در اطراف چنین پیشآمدی صحبت داشتیم و بالاخره خواب بعد از ظهر از میان رفت. ساعت سه و سه ربع در کاخ نیاوران بودیم. ساعت پنج و نیم از ایشان خداحافظی کردیم. مذاکرات روی کلیات و راه حل های مختلفی که می شود در نظر گرفت دور می زد و چیز تازه ای نبود...

 

 

یکشنبه، 21 آبان 1357 (12 نوامبر 1978)

 

... نماینده فرانس انتر آمد و در خصوص توقیف دکتر سنجابی تبادل نظری شد. برای تسکین خاطر خانواده دکتر سنجابی تماسی با مقامات حکومت نظامی گرفته شد و جواب دادند که در جمشیدیه است و خانواده اش می توانند لوازم و خوراک برای او ببرند.

 

 

دوشنبه – سه شنبه – چهارشنبه، 22-23-24 آبان (13-14-15 نوامبر 1978)

 

به قدری گرفتار آمد و رفت دوستان هستم که فرصت نوشتن چند سطر یادداشت نیست. ساعت 4 آقای دکتر احسان نراقی که باید ساعت 5 شرفیاب می شد (حضور اعلیحضرت) آمد و در زمینه صحبت هایی که باید می شد گفت و گو کردیم. آقایان بنی احمد و دکتر ذکاء آمدند و در اطراف کار حزب شان صحبت شد. قبلا آقای سرلشکر ناظم هم آمده بودند و خیلی در مورد کمک به جمعیتی که بنی احمد دارد اظهار تمایل و همه جور کمک می کرد...

 

چهارشنبه دکتر رضا امینی تلفن کرد که ترجمه مصاحبه جیمی کارتر را که قسمتی مربوط به ایران بود بخواند که من مطلع باشم... چون منزل آقای دکتر اردلان دوره چهارشنبه داشتیم به اتفاق نصرالله انتظام که زودتر آمده بود پیاده رفتیم. تبادل نظری شد ولی نصرالله اطلاعی ندارد؛ مثل دیگر رفقا، احمدی بختیاری که تازه از اروپا برگشته است جزو دوستان بود. گلشاییان هم آمده بود و چون قرار بود نطق روز عید غدیر را او ایراد کند، نطقی را که برایش نوشته بودم به او دادم تا با اصلاحاتی که به نظر خودش می رسد تهیه کند. عصر آقای جنکینز، مخبر نیوزویک، به اتفاق یکی از دوستان روزنامه نویس که اسم او را نمی دانستم آمدند و باز در اطراف توقیف سنجابی و این که در آتیه چه حکومت کشوری ملی تشکیل خواهد شد صحبت کردیم... آرامش نسبی در تهران برقرار شده، ولی در اغلب شهرستان ها زد و خورد هست و روی هم رفته نگرانی و نارضایتی زیاد است.

 

 

 

پنجشنبه، 25 آبان 1357 (16 نوامبر 1978)

 

عده ای مثل همیشه آمدند و مذاکرات در اطراف مسائل کشوری دور می زند. من هم نمی دانم چه بگویم و تلاش در راه پیدا کردن راه حلی است که بتوان از این بن بست فعلی بیرون آمد. ناهار آقایان فضل الله گرکانی و اسلام کاظمیه پیش من بودند. گرکانی مقدمه ای برای رساله مجدیه تهیه کرده است که مفصل است. ان شاءالله با چاپ این کتاب یادگاری از جد امجدم باقی بماند. استراحتی کردم و ساعت 4 بعد از ظهر منزل دکتر رضا امینی رفتم. ملاقاتی با سفیر امریکا، سالیوان، داشتم که بسیار مفید بود و نسبت به رویه حضرات روشن شدم... وضع خوب نیست؛ تظاهرات در شهرها زیاد است و فعلا دولت نظامی وزرای کشوری تعیین کرده و می خواهد روز شنبه به مجلس معرفی کند. نمی دانم آیا موفق به برقراری نظم و آرامش خواهد شد یا خیر. به هر حال باید طوری اقدام شود که در افکار و اذهان آرامش و اطمینان به وجود آید؛ ولی متاسفانه اعمال و افعال دستگاه کمک به این کار نمی کند. مع ذلک باید کوشش کرد، چون در غیر این صورت فاجعه ای برای کشور به وجود خواهد آمد که جبران ناپذیر است.

 

 

شنبه، 27 آبان 1357 (18 نوامبر 1978)

 

... آقای حاج صادق را ساعت هفت و ربع خواستم و در مورد آقای آیت الله طالقانی مطلبی بود که با ایشان صحبت کردم. آقای حسین اردلان، برادر خانم دکتر سنجابی، را خواسته بودم که آمد و در مورد اعلامیه دکتر سنجابی که البته او وارد نبود و موقع ورود ایشان تهران نبود صحبت کردیم و قرار شد اجازه ملاقات برای او بگیرم و برود او را ملاقات کند. آقای مهدیان هم آمد و مدتی با او صحبت کردم و جریان رفتن پاریس و ملاقات با آیت الله خمینی را از او سئوال کردم. متاسفانه دیدم که به قول خودش تحت تاثیر بیانات آقا قرار گرفته اند و می شود گفت مرعوب شده اند. عده دیگری آمدند و ناهار را با آقایان دکتر علی اصغر حاج سید جوادی و مافی صرف کردم. ساعت سه و نیم بعد از ظهر اعلیحضرت انتظام و من را خواسته بودند. رفتم و تا ساعت 5 صحبت از مسائل روز شد. دولت بی طرف را پیشنهاد کردم که اصلا پذیرفت و شورا را هم قبول کرد ولی به عنوان شورای متعلق به خود ایشان، که البته نظری جز این نداشتیم. در ذهنش بود که مبادا قصد شورای سلطنت باشد که خواسته عده ای از مخالفان است. فعلا وضع بدی در کشور است و ارتش که زیر نظر خود اعلی حضرت است قبول فرمانده دیگری را احتمالا نخواهد کرد و آتیه هم روش نیست... ملاقات خود را با سفیر امریکا به اعلی حضرت گفتم. اتفاقا سفیر امریکا و سفیر انگلستان انتظار شرفیابی داشتند. صحبت از شرکت نفت و ریاست آن شد. اعلی حضرت با چشمک انتظام را نشان دادند و او گفت من حاضر به هر خدمتی هستم ولی دور بوده ام و از من ساخته نیست. من را پیشنهاد کرد که فوری رد کردم. خود اعلی حضرت هم گفتند که رل فعلی دکتر امینی مهم تر است؛ و به هر حال به ایشان گفتم هیچ گونه شغلی قبول نمی کنم...

 

 

یکشنبه، 28 آبان 1357 (19 نوامبر 1978)

 

روز عید خم است. سلام عام در حضور اعلی حضرت است. من شرکت نکردم. ظاهرا آقای شریف امامی بوده و تبریک گفته است... ساعت سه و نیم بعد از ظهر آقای حسین اردلان، برادر زن آقای دکتر سنجابی، آمد و ایشان را ملاقات کرده بود. ضمن سلام او جریان مذاکره اش را با آقای خمینی در پاریس توضیح داد. به هر حال فعلا موضع سنجابی قابل تغییر نیست... ساعت 7 آقای افشار، وزیر خارجه آمد و ساعتی از جریانات روز صحبت شد و تبادل نظری راجع به اوضاع کردیم. با وضع مشکلی مواجه هستیم که خداوند خودش کمک کند که بتوانیم از این حال خلاص شویم.

----------------------------------------------------------------

فصل های گذشته را می توانید از روی لینک های زیر مطالعه کنید:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/fbrye/494/amini.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/march/496/amini.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/march/497/amini.html

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/march/498/amini.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/april/500/amini.html

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/april/501/amini.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/april/502/amini.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/mey/503/amini.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/juiye/514/amini.html

10- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/agust/516/amini.html

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/agust/519/amini.htm

- 12- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/septamber/520/amini.html

13- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/septamber/522/amini.html

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  52  16 مهرماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت