راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

هدف دکتر یزدی

از تحریف واقعیات

آغوش گشائی برای

کدام جناح است؟

 

  

آقای دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران، اخیرا در یک گفتگوی مطبوعاتی مطالبی را به حزب توده ايران نسبت داده و از جمله از قول حجت الاسلام خسروشاهی ادعا کرده که گویا نورالدین کیانوری، رهبر حزب توده ايران، با مقامات کشوری و امثال دکتر بهشتی و احمد خمینی پیاپی ملاقات می کرده و در این ملاقات ها علیه نهضت آزادی بطور "نفوذی و خزنده" سم پاشی می کرده است. آقای خسروشاهی خود ادعای ایشان را تکذیب کرده و پاسخی درخور داده است که در شماره گذشته راه توده (519) منتشر شد و قصد تکرار آن را نداریم. اما چند نکته در ادعاهای آقای یزدی به چشم می خورد که جای تامل دارد.

1- ایشان می گوید که کیانوری در پشت صحنه به ملاقات مقامات می رفت و علیه دولت موقت و لیبرال ها، چمران و یزدی سمپاشی می کرد. ایشان ظاهرا فراموش کرده که حزب توده ايران دارای روزنامه بود و تا زمانی که این روزنامه توقیف نشده بود نظرات خود را در مورد مقامات کشور از جمله شخصیت های وابسته به نهضت آزادی و امثال چمران و قطب زاده بطور صریح در روزنامه‌اش می نوشت و نیاز به گفتگوی درگوشی و خزنده نداشت. چنانکه مثلا در روزنامه رسمی خود "مردم" علیه صادق قطب زاده اعلام جرم کرد یا رفتار آقای چمران عضو مشترک حجتیه و نهضت آزادی را در بازسازی بخش ضد چپ ساواک یا در جنگ افروزی در کردستان مشکوک می دانست و اعلام کرد. درمورد آقای یزدی هم بارها در همان روزنامه ارگان حزب در صفحه اول از آقای یزدی، بعنوان وزیر خارجه دولت موقت، در خواست کرد که پروتکل مذاکرات با برژینسکی را منتشر کند. کاری که هنوز هم که هنوز است بعد از 30 سال آقای یزدی انجام نداده و بعدها زیر فشار درخواست حزب توده ايران ظاهرا گفته شده که این مذاکرات برخلاف عرف دیپلماتیک پروتکل نداشت و ظاهرا مصطفی چمران بر روی یک دفترچه یادداشت نت برداشته است!

آیا حزب توده ايران حق نداشت این پرسش برایش پیش بیاید که در این مذاکرات چه گذشته و چه گفته شده که پروتکل و صورت مذاکرات آن منتشر نشده و نمی شود؟ ملاقاتی که از آن نه تنها شورای انقلاب و آقای خمینی، حتی رهبری نهضت آزادی نیز (به گفته مهندس سحابی) اطلاع نداشت؟  

ولی حزب توده ايران اندیشه و نظر سیاسی پنهان و محرمانه و درگوشی نداشت و آنچه در ملاقات با مقامات می گفت اطلاعات مهم و محرمانه ای بود که نمی شد آنها را بطور علنی مطرح کرد و در روزنامه نوشت مانند همانها که آقای خسروشاهی نیز به آن اشاره می کند: "آقای کیانوری، خود، سه یا چهار بار در وزارت ارشاد به دفتر من آمد که حامل گزارش های مهمی درباره مسئله کودتای نوژه یا حمله عراق و توطئه قتل امام بود".

2- آقای یزدی می گوید که کیانوری در ملاقات با مقامات علیه دولت موقت سمپاشی می کرد. برای تقویت حافظه ایشان باید بگوییم که در زمان دولت موقت، زنده یاد کیانوری دبیراول حزب بجز ملاقاتی که با خود مهندس بازرگان انجام داد و اتفاقا در آن پیشنهاد کمک حزب توده ايران برای حل مشکلات و از جمله در کردستان را ارائه داد، هنوز با هیچیک از مقامات مملکتی دیداری نداشت که بخواهد در آنها علیه نهضت آزادی و دولت موقت سخن بگوید یا "سمپاشی" کند یا نکند. ضمن اینکه از یکسو در آن دوران حزب توده ايران از سوی چپ روها متهم به پشتیبانی از دولت موقت بود و از این بابت هر روز ناسزا می شنید و از سوی دیگر نهضت آزادی خود منتقد دولت بازرگان بود. بنابراین مخلوط کردن نهضت آزادی با دولت موقت و سپس ادعای اینکه رهبر حزب توده ايران در ملاقات هایی که اصلا وجود نداشته علیه این دو سم‌ پاشی می کرده هیچ وجهی ندارد.

البته آقای یزدی از این نوع حفره‌ها در خاطرات چهار جلدی اش زیاد دارد که سعی می کنیم به آنها بپردازیم. مثلا آنجا که خروج از پیمان سنتو را که در زمان وزرات خارجه دکتر سنجابی انجام شد به خود نسبت می دهد یا تشکیل کنفرانس اسلامی درباره افغانستان را که در زمان وزارت خارجه صادق قطب زاده و پس از سقوط دولت موقت انجام شد یکی از دلایل مخالفت حزب توده ايران با دولت موقت اعلام می کند! از ادعاهای بزرگ ایشان در خاطراتش که گویا ایشان گرداننده آقای خمینی و ظاهرا رهبر اصلی انقلاب خود آقای یزدی بوده صرفنظر می کنیم.

3- آقای یزدی ظاهرا می کوشد سناریویی را که در مورد کودتای 28 مرداد در طی 50 سال گذشته اجرا شده این بار درباره انقلاب 57 تکرار کند. در آن سناریو پرسش این نبود که چه کسی کودتا کرد و دولت مصدق یا جبهه ملی و نیروهای مذهبی که یک گروهشان دولت را در دست داشت و گروه دیگر مجلس و ریاست آن را در اختیار داشت و احزاب و روزنامه هایشان آزادانه و با امکانات دولتی فعالیت می کردند در برابر این کودتا چه کردند و چه نکردند، چه تدارکاتی را پیش بینی کردند یا نکردند، مقاومت کردند یا نکردند و چه مسئولیتی در این فاجعه داشتند. پرسش اینگونه مطرح شد که حزب توده ايران که یک حزب غیرقانونی و اعضایش همان زمان در زندان بودند چرا با کودتا مقابله نکرده و اصلا کودتا تقصیر این حزب بوده است. کاملا معلوم بود که هدف جبهه ملی و هواداران آیت‌الله کاشانی به فراموشی سپردن مسئولیت سنگین خودشان در این فاجعه تاریخی بود وهمچنان نیز هست.

اکنون هم آقای یزدی ظاهرا فراموش کرده که دولت موقت دست ایشان و همفکران ایشان بود و از آنجا هرچه زهر و کینه و امکانات تبلیغاتی بود علیه حزب توده ايران به کار انداخته بودند و حتی رسما آن را به استناد قانون رضاشاهی 1310 غیرقانونی اعلام کردند. بعد از سقوط دولت موقت هم که با رئیس جمهور وقت یعنی آقای بنی صدر متحد شدند و همه امکانات ریاست جمهوری هم در اختیار شان قرار گرفت و بجز روزنامه رئیس جمهور که به ارگان هر روزه زهر افکنی علیه حزب توده ايران تبدیل شده بود، خود آقای بازرگان هم در هر جا سخنرانی می کرد علیه حزب توده ایران سمپاشی می کرد تا جایی که به اعلام جرم حزب توده ايران علیه آقای بازرگان و درخواست از وی برای مناظره درباره ادعاهایش انجامید که نپذیرفت. همان کاری را که مظفر بقایی در آستانه کودتای 28 مرداد انجام داد و مدعی بود که حزب توده ايران می خواهد کودتا کند، آقای بازرگان در آستانه خرداد 60 انجام داد و در حالی که متحدین ایشان یعنی بنی صدر و مجاهدین خلق طرح قیام مسلحانه می ریختند ایشان از خطر کودتای توده ای ها سخن می گفت.

اکنون دیدارهای چند دقیقه ای کیانوری با مقامات جمهوری اسلامی که شاید مجموع آن به 10 مورد هم نرسد از همه اینها مهمتر شده و اصلا سرنوشت انقلاب ایران، نه به دولت موقت، نه به دولت بنی صدر، نه به جنگ، نه به تحریم بحث های تلویزیونی توسط آقای بازرگان و نهضت آزادی، نه به قیام  مسلحانه مجاهدین خلق، نه به روزنامه رسالت و آیت‌الله آذری قمی و گلپایگانی و مرعشی و شورای نگهبان بعنوان متحدان آقای بازرگان، نه به ارتجاع مذهبی و نه به هیچ چیز دیگر بلکه به صحبت‌های درگوشی کیانوری گره خورده است.    

4- از زمان طرح نامزدی میرحسین موسوی برای ریاست جمهوری در سال 1388 که با ناراحتی شدید آقای یزدی توام شد و سپس برآمد جنبش سبز و مطرح شدن شخصیت میرحسین موسوی بعنوان رهبر این جنبش، آقای دکتر یزدی حملات خود را به اصلاح طلبان، جریان خط امام، دولت موسوی و ضمنا حزب توده ايران افزایش داده است. ظاهرا آقای یزدی می کوشد تعریف نوینی از جایگاه نهضت آزادی در آرایش نیروهای سیاسی ایران بدست دهد و جایی برای آن در کنار جناح راست و محافظه کار و قشریون حکومتی پیدا کند. بویژه اینکه آقای خامنه ای و اکثر رهبران کنونی دست راستی جمهوری اسلامی از اینکه فضای آغاز انقلاب گویا دست مارکسیست ها و چپی‌ها بود سخن می گویند و در واقع آیت‌الله خمینی را تحت تاثیر آنان اعلام می کنند. همانگونه که آقای قوچانی سردبیر مهرنامه که با اشاره به اوضاع اوایل انقلاب گلایه کرده بود :"محافظه‌کاران متحدان طبیعی خود یعنی لیبرال‌ها را نشناختند و قدرت به دست چپ‌ها این بار از نوع اسلامی (منظور دولت موسوی است.ر.ت) افتاد." (شماره 18، دی 1390).

آیا همه این حملات و تاریخ سازی ها برای آن نیست که "محافظه کاران" اشتباه ادعایی پیشین را تکرار نکنند و جایی برای نهضت آزادی بعنوان "متحدان طبیعی" خود باز کنند تا قدرت بار دیگر بدست "چپ ها از نوع اسلامی" (بخوان موسوی) نیفتد؟ آیا همه اعضا و رهبران نهضت آزادی با چنین نگرش و چرخشی موافقند؟

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  520   19 شهریور  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت