راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

فصل پایانی کتاب "بربال بحران"

(زندگی سیاسی دکتر علی امینی)

شاه بی خبر

هنوز تصور می کرد

چون صخره ایستاده!

 

 

در نیمه اول سال 57 نشانه های راه افتادن بهمن انقلاب آشکار شده بود. علی امینی زودتر از هر رجال سیاسی قدیم سقوط بهمن را پیش بینی کرد و برای شاه نیز پیغام فرستاد، اما شاه نادان تر و خودپرست تر از آن بود که مسئله را درک کند.

همانطور که در مقدمه فصل پایانی کتاب "بربال بحران" (زندگی نامه دکتر علی امینی) در شماره 519 نوشتیم، اعتقاد داریم این بخش از کتاب را هرکس که ادعای فعالیت سیاسی دارد باید بخواند. حتی اگر خود در جریان مسائل آن دوران بوده باشد. این فصل از کتاب، آن رویدادهائی را فاش می کند که دور از چشم مردم و حتی سیاسیون در دربار شاه جریان داشته است. هرکس – اعم از ملی و مجاهد و مذهبی و غیر مذهبی- خود را مبرا از آنچه در سال 57 روی داد اعلام کند، مطابق اسنادی که در همین بخش از کتاب "بربال بحران" می خوانید هم به خود دروغ گفته و هم دوستانش و هم به مردم. بحث بر سر آن نیست که انقلاب خوب بود یا بد بود. بحث اینست که عده ای زیرکانه سعی می کنند نان را به نرخ روز خورده و خود را از رویدادهای 57 جدا کنند، درحالیکه اینگونه نبوده است.

در بخشی از فصل پایانی کتاب بربال بحران که در ادامه میخوانید، مطلع می شوید که خانواده سلطنتی  چگونه شیره جان مملکت را می مکیدند و باز می خوانید که شاه چقدر از مسائل جاری در مملکت بی خبر بود و باز می خوانید که شاه قصد عبور از بحران و یا انقلاب را داشت نه آن که عوض شده باشد. و این همان اشتباهی است که عده ای در ارزیابی از دولت بختیار و نیت او در پذیرش نخست وزیری می کنند.

 

مشاور محمد رضا شاه پهلوی

 

 

 

 

اعتصابات، اعتراضات، راهپیمایی ها و به طور خلاصه وضعیت بحرانی که اواخر سال 1356 به شکل بهمن عظیمی درآمده بود، دکتر امینی را بر آن داشت که بار دیگر وارد صحنه سیاست شود. او در روز 6 مرداد ماه 1357 طی اعلامیه ای که در روزنامه ها انتشار یافت، هدف بازگشت خود را به صحنه بحران زده سیاست ایران چنین توضیح می دهد:

 

امروز که حرارت تب خواسته ها بالا گرفته، از من می خواهند چیزی بگویم و کار به جایی کشیده که ادامه سکوت به رضا تلقی می شود. ازدیاد درآمد در ده سال اخیر تبعا رفاه و به دنبال آن فساد را آورد و فساد برای ادامه حیات خود به فشار و تمرکز قدرت احتیاج داشت و پیش از ده سال طلایی را پشت سرگذاشته ایم که نتیجه آن به وجود آمدن ثروتمندان نوخاسته و ثروتمند شدن ثروتمندان و ناتوان شدن محرومین است که طبقه متوسط و مرفه که انتظار بود به وجود نیامد، جز مشتی دلال. از یک سال پیش حرکتی شورانگیز با بسط و عمق به وجود آمد و دولت موضعی تازه گرفت و دریچه اطمینان را گشود و فضای باز سیاسی اعلام گردید، ولی همچنان افرادی که در 15 ساله اخیر عهده دار امور بودند، گرداننده هستند...

نگهداری آزادی مشکل تر از دستیابی بدان است. باید به رجال وطن پرست و پایبند به قانون و دین و معنویت که اساس اجتماع ما به آن استوار است تکیه کرد. باید با ایجاد وحدت نظر و عمل در میان کسانی که پیشرو و بیان کننده خواست های مردم اند با توجه به عمق این خواست ها یک قدرت و اتحاد ملی به وجود آورد که ضامن آزادی و حقوق اساسی مردم باشد...

سیاستمداران واقع بین کسانی هستند که در لحظات حساس تاریخی، فارغ از بیم نام و ننگ و با تفکر و آینده نگری قدمی در این کشور برای هموطنان بردارند...

 

برنامه سیاسی دکتر امینی که از طرف روزنامه لوموند «راه حل امینی» برای حل بحران ایران شهرت یافت به قرار زیر است:

 

1- پادشاه باید حکومت را به هیئت دولت وا بگذارند و از دخالت در مسائل روزمره کشور اجتناب کنند. این امر خصوصا باید در باره خانواده سلطنتی تعمیم یابد.

2- پادشاه از او و «چند نفر از افراد معمر دیگر در باره مسائل مملکتی نظرهای مشورتی بگیرند».

3- همه نیروهای اپوزیسیون منهای کمونیست ها در چارچوب جبهه اتحاد ملی دست به دست هم بگذارند و با توافق در اصل یک برنامه مشترک، کشور را از خطر سقوط نجات دهند. راه نیل به این هدف غایی را بر پایه قانون اساسی کشور هموار کنند تا از درهم ریختن بنای اقتصادی و سیاسی- اجتماعی کشور جلوگیری به عمل آید.

4- حل اختلاف با روحانیون مهم ترین مسئله است که در مقابل حکومت قرار گرفته.

 

پس از درج این اطلاعیه در مطبوعات داخلی و خارجی، دکتر سید مهدی پیراسته که نزدیکی زیادی با مقامات بالا و به خصوص شخص شاه داشت، مقالاتی علیه دکتر امینی نوشت و خانم سناتور شمس الملوک مصاحب و بعضی از نمایندگان مجلس نیز در نطق های خود به نخست وزیر اسبق حمله کردند. معهذا این حملات در مقابل استقبالی که از آغاز مجدد فعالیت سیاسی دکتر امینی شد، اثری نداشت:

آمد و رفت افرادی که سال ها سراغی از من نمی گفتند و حتی جرئت گذار از طرف منزل من را نمی کردند، شروع شد. به تدریج مصاحبه رادیو تلویزیونی با مخبرین خارجی شروع شد و...

 

اصول برنامه ای که دکتر امینی در روز ششم مرداد ماه اعلام کرد، محور مصاحبه ها و مذاکرات سیاسی با شخصیت هایی شد که چند سالی بود مورد غضب قرار داشتند. در نتیجه این تماس ها و بعد از مشورت با چند تن از دوستان، دکتر امینی به این فکر افتاد که شرحی از وضعیت مملکت تهیه کند و بعد از این که به امضا چند نفر از «معمرین» رساند، به صورت نامه ای به شاه ارائه داد. این نامه را آقای احمد نامدار، معاون سابق نخست وزیر در دولت دکتر امینی، تهیه کرد. آقایان دکتر محمدعلی هدایتی، ناصر ذوالفقاری و دکتر شمس الدین جزایری به این دعوت لبیک گفتند، اما آقایان نجم الملک، علی دشتی و دکتر علی اکبر سیاسی از این پیشنهاد استقبال نکردند و فکر نوشتن نامه جمعی منتفی شد و این اسباب تاسف دکتر امینی را فراهم آورد. اشاره ای که در یکی از یاداشت های شخصی اش به این موضوع کرده، شایان توجه است.

 

... دکتر سیاسی در موضوع نوشتن نامه به شاه گفت: اثری ندارد جز این که ایشان که با ما بد است بدتر می شود! گفتم حداقلش این است که ایشان لااقل متوجه می شود جنبشی که به وجود آمده، از طرف همه مردم است و منحصر به جوانان نیست. به هر حال موافقت با فرستادن نامه ای به امضای عده ای از معمرین نداشت. متاسف شدم چه قدر کار کشور ما خراب شده که افرادی مثل دکتر سیاسی که از هشتاد سال تجاوز کرده، حاضر به این قدر گذشت نیستند که برای این که شاه ممکن است با ما بدتر شود، این قدم کوچک که شاید اثری می داشت، برندارند.

 

دکتر امینی از طرف دیگر با چهره های سیاسی اپوزیسیون که از سال پیش با آن ها مراوده داشت تماس حاصل کرد:

برای تشکیل جبهه واحدی از دستجات مخالف دولت با آقایان مهندس بازرگان و دکتر سحابی از یک طرف، آقایان دکتر سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار از طرف دیگر و آقای مهندس رحمت الله مقدم و دکتر رحیم عابدی به عنوان گروه رادیکال، تماس به وجود آوردم که آماده باشند خلایی که دیر یا زود پیدا می شود پر کنند.

 

گزارش ساواک در باره این تماس ها و مذاکرات سیاسی قابل ذکر است:

 

پیش از ظهر روز 17/5/1357 علی امینی، نخست وزیر اسبق، طی یک مذاکره خصوصی با یکی از دوستان خود اظهار داشته است:

 

با اوضاع و احوالی که در مملکت وجود دارد احساس می کند هر کس باید به سهم خود برای حفظ آرامش و آینده مملکت تلاش کند. من خواهان سمت نخست وزیری نیستم و حتی به وسیله مرحوم علم، وزیر سابق دربار شاهنشاهی، حضور شاهنشاه آریامهر عرض کردم که به هر طریق ممکن حاضرم ثابت کنم چنین داعیه ای ندارم؛ ولی چون تصور می کنم افرادی در اطراف شاهنشاه آریامهر نیستند که واقعیت اوضاع را به عرض معظم له برسانند، احساس مسئولیت می کنم و هر چه سعی می کنم به نحوی به شاهنشاه دسترسی پیدا کنم، موفق نمی شوم. شاهنشاه آریامهر می توانند از افرادی نظیر من و چند نفر افراد معمر دیگر در باره مسائل مملکتی نظرهای مشورتی بگیرند. من در این چند روزه با برخی از افراد جبهه ملی نظیر مهندس بازرگان، یدالله سحابی و کریم سنجابی ملاقات و مذاکراتی داشته ام که با آن ها در مسیر خدمت به شاهنشاه و مملکت همکاری کنم، ولی بعضی از آن ها مثل بازرگان اصولا معتقد نیستند که با هیئت حاکمه بتوان همکاری کرد. این افراد و بعضی از مردم خود مرا نیز به عنوان یک فرد ملی قبول ندارند، ولی من واقعا می خواهم به نفع مملکت کار کنم و سعی نمایم اختلاف با روحانیون حل شود و بین مردم و مسئولین امور التیام داده شود.

والاحضرت ها با مداخلات و شرکت در امور انتفاعی وضع مخصوصی به وجود آورده اند. آیا بهتر نیست من به جای نشستن با افراد جبهه ملی بتوانم با والاحضرت ها بنشینم و به آن ها بگویم راهی که شما در پیش گرفته اید به ضرر اعلیحضرت، خودتان و مملکت است. اگر می خواهید مملکتی بماند و شماها نیز از برکات آن برخوردار باشید باید قدری رعایت بعضی اصول را بکنید.

مراتب جهت استحضار خاطر خطیر ملوکانه از شرف عرض می گذرد. در زیر این گزارش آمده است: «از شرف عرض پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر گذشت. مقرر فرمودند آنچه مورد نظر او می باشد ما انجام داده و می دهیم . امضا: سپهبد مقدم. 21/5/57».

 

به یاد دارم که در این ایام پدرم به آقای امیر عباس هویدا، که به وزارت دربار منصوب شده بود، تلفن کرد و از ایشان خواهش کرد که وخامت اوضاع را به استحضار اعلیحضرت برسانند. چند روز بعد آقای هویدا به پدرم تلفن کرد و گفت: خیالتان راحت باشد و سپس به زبان فرانسه اضافه کرد: c est un roc  (چون صخره بر جای خود محکم ایستاده است). به گمانم به همین دلیل پیغام های مکرر پدرم برای شرفیابی بی پاسخ گذاشته شد. در این فاصله واقعه سینما رکس آبادان موجب شد که جمشید آموزگار استعفا دهد. شاه جعفر شریف امامی را به نخست وزیری منصوب کرد. دکتر امینی این انتخاب را «بدترین» انتخاب ممکنه خواند:

 

اعتصابات روز به روز دامنه پیدا می کرد و حکومت شریف امامی که اساسا بدترین انتخاب شاه بود وحشت و عدم اطلاع از واقعیت اوضاع، وعده افزایش حقوق کارگران و آزادی محبوسین سیاسی و غیره را می داد و حال آن که موقع او در میان مردم که او را مظهر فساد می دانستند و پانزده سال از ریاست مجلس سنا و نزدیکی به شاه در تمام کثافت کاری ها شریک و سهیم بود طوری که نمی توانست جلب اعتماد کند و آب رفته را به جوی باز آورد. همین سوء انتخاب حاکی از طرز فکر شاه بود که به عقیده مخالفان و اکثریت مردم حرف هایش راجع به آزادی و اصلاحات و سلطنت کردن نه حکومت کردن مورد قبول نمی توانست واقع شود.

معهذا مهندس شریف امامی با دکتر امینی تماس گرفت و دکتر امینی از کمک فکری به او امتناع ننمود. دکتر امینی حتی از اعلام حکومت نظامی توسط دولت شریف امامی به نوعی حمایت کرد، مشروط بر این که با خون ریزی و کشت و کشتار همراه نگردد. مع الوصف تاکید کرد که حکومت نظامی نه تنها چاره مشکلات نیست، بلکه «راه حلی فاجعه آمیز است».

 

اگر شما ریشه اصلی دردهای اقتصادی و اجتماعی را پیدا نکنید، درد چاره نمی شود. مثلا آمدید تاریخ را دو باره عوض کردید، بسیار خب، اصلا بی خود از اول عوض کرده بودید. مگر این ها شوخی است؟ شما خیال کرده اید که با این کارها تمام روحانیون و طبقات اجتماعی مردم راضی شده اند و مسائل حل شده است؟ آیا روحانیون و مردم فقط این را می خواستند که رفتن به مکه آزاد شود و تاریخ برگردد به جای اولش؟ این ها فقط قسمت های جزیی از درد بزرگ اجتماع است و شما کار را رها می کنید و دنبال این گونه کارهای ظاهری می روید.

 

انتقادهای دکتر امینی به اقدامات مهندس شریف امامی که با استمرار حکومت نظامی رو به تصاعد گذاشت، موجب شد که بعضی از ناظران سیاسی داخلی و خارجی تصور کنند دکتر امینی در صدد است که جانشین شریف امامی شود. نمونه بارز این طرز تفکر در مصاحبه ای که متخصص مسائل ایران روزنامه لوموند با دکتر امینی انجام داد، مشهود است:

 

آیا شما حاضر می شدید که دولت ائتلاف ملی تشکیل دهید؟

 

- اگر اعلیحضرت مرا به این امر فرا می خواندند، قبل از هر کار به نظر خواهی از آقایان خمینی و سنجابی و دیگران اقدام می کردم. مخصوصا از پادشاه تقاضا می کردم که اهداف خود را تدقیق نمایند. قبل از هر چیز می بایست فهمیده می شد که آیا پادشاه قصد سلطنت دارند یا حکومت. چنانچه قبول می فرمودند که تنها به سلطنت بسنده کننده، اقدام به یک دولت ائتلافی می کردم و انتخابات آزاد را سازمان می دادم. اما یک نقطه می بایست روشن و بی هیچ ابهامی مطرح شود: من هستم که حکومت می کنم.

 

خبرنگار لوموند، آقای ژان گراس، در جواب به سئوالی دیگر در باره وزن روحانیت در کشور، از دکتر امینی می شنود:

 

نارضایی عمومی به سمت روحانیت جریان داده شده. اما خطاست که تصور کنیم که همه ناراضی ها با آن ها همسو باشند. مشخصا بخش عظیمی از آن ها روشنفکران لاییک هستند. اما چه شده است که این جماعت به سوی روحانیت روی آورده است. خیلی ساده: روحانیون به تنها پناهگاه کلیدی مخالفان تبدیل شده اند، چرا که تمام دیگر راه ها توسط رژیم مسدود شده است. هر چند که روحانیون از یک دولت اسلامی حرف می زنند، به دولتی که تحت سلطه آنان و نخست وزیرش یک ملا باشد، استناد نمی کنند.

 

دکتر امینی در جواب به آخرین پرسش مخبر لوموند مبنی بر این که اگر شاه از شما بخواهد که دولت جدیدی تشکیل دهید، آیا یکی از شروط شما برچیدن حکومت نظامی نخواهد بود، می گوید:

 

خیر، اما به عراق می روم تا آیت الله خمینی را ببینم. ایشان را خوب می شناسم و شاید ایشان هم برای من احترام قائل باشد. به ایشان خواهم گفت من از شما تقاضای حمایت نمی کنم، اما به این تهییجات پایان بدهید. اگر یک رژیم انقلابی در مملکت مستقر شود، بر شما چه خواهد گذشت؟

 

مدت زمان کوتاهی پس از این مصاحبه بود که آقای شریف امامی با دکتر امینی مستقیما تماس گرفت و از ایشان خواست که ملاقاتی با هم داشته باشند. از این جا به بعد به یادداشت های روزانه دکتر امینی در باره سیر رویدادهایی که به انقلاب بهمن 57 منجر شد، رجوع می کنیم:(ادامه دارد)

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  521   26 شهریور  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت