راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

راه توده 548

برخی برسی ها...احسان طبری - 5

نقش استبداد و هجوم ها

در عقب ماندن ایران از غرب

 

2500 سال جامعه ایران در زیر فشار دوگانه استبداد و هجوم های بزرگ و کوچک، کمتر روی آرامش به خود می دید. پس از اعراب و مغول ها، تازه وقتی کار به شاه عباس و اسلام تشیع رسید «زنده خوار» هایی در کنار تخت نگاه می داشت که به یک اشارت محکوم را زنده زنده می خوردند! وضع در غرب چنین نبود. در آن جا حداقلی از چنین مصونیت وجود داشت. سرانجام استعمار به سراغ ما آمد. استعمار طلبان پرتغالی، اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی، روسی یکی پس از دیگری وارد بازار ایران شدند و آن را به ویژه در دوران قاجاریه به بهای ورشکستگی صنایع پیشه وری و خانگی، به بهای ترمز کردن رشد صنعتی ایران، به بهای نیمه مستعمره کردن ایران، کاملا در تصرف خود درآوردند.

 

در باره «محیط بین المللی» همین دوران(سقوط ساسانیان و تسلط اعراب بر ایران) است که "بیرونی" در کتاب "تحدید نهایه الاماکن" (به نقل از س. بارانی، رجوع کنید به نظر متفکران اسلامی در باره طبیعت، دکتر حسین نصر، صفحه 113) با نهایت تیزبینی می نویسد:

 

«و اکنون اسلام در شرق و غرب عالم ظهور کرده و بین اندلس در مغرب و قسمت هایی از چین و هندوستان مرکزی در مشرق و بین حبشه و نوبه در جنوب و سرزمین ترک و صقالبه در شمال گسترده شده و تمام ملل را در یک رشته محبت به نحو بی سابقه ای متحد ساخته است».

 

همچنین، در باره این «محیط بین المللی» دارای فرهنگ مشترک که تا دیرگاهی پس از حمله مغول و تیمور نیز پایید از جمله برحسب مطالبی که در "التوسل الی الترسل" و تاریخ "فرشته و رحله" ابن بطوطه آمده، معلوم می شود که مثلا اشعار سعدی در «بلاد روم» از امثال سائره بوده و یا در ترکستان چین گلستان را تدریس می کرده اند. شعرگویی به فارسی حتی در بدترین دوران تناقض ایران و عثمانی از امور عادی در نزد خوندکاران آستانه و سلطانان و مهاراجگاران هند بوده است. در اشاره به همین محیط پهناور فعال و انفعال فرهنگی و معنوی است که حافظ می گوید:

 

حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید

تا حد چین و شام و به اقصای روم و ری

 

چنان که گفتیم، پس از ضربت مهیب مغول و نهب و غارت و کشتار فجیع آن ها تمدنی که در آن نطفه های رشد قوی وجود داشت، فروکش کرد. نوزایی یا رنسانس شرق فرا برید و کارش را رنسانس غرب تا اوج امروزی ادامه داد. جامعه با همان چهره گذشته منتها با نام های تازه، بسی بی رنگ تر و کم محتواتر، به کار خود ادامه داد. اگر چه مقاومت ها محتاطانه تر شد، اما هرگز قطع نگردید. با این حال، تنزلی در اخلاقیات عمومی روی داد که بهترین وصاف آن عبید زاکانی است. این جملات جهانگشای جوینی نیز که نویسنده آن خود از رجال بزرگ این دوران است، نگارگر وضع روحی این دوران است.

 

«در چنین زمانی که قحط سال مروت و فتوت باشد و روز بازار ضلالت و جهالت، اخیار ممتحن و خوار، اشرار ممکن و درکار؛ کریم فاضل  - تافته دام محنت؛ لئیم جاهل، یافته کام نعمت؛ هر آزادی، بی زادی؛ هر رادی، مردودی؛ هر نسیبی، بی نصیبی، هر حسیبی، نه در حسابی؛ هر داهیی، قرین داهیه ای؛ هر محدثی، رهین حادثه ای؛ هر عاقلی، اسیر عاقله ای، هر کاملی، مبتلی به نازله ای؛ هر عزیزی، تابع هر ذلیلی به اضطرار؛ هر با تمیزی در دست هر فرومایه ای گرفتار».

 

روشن است که در این جا عبارت پردازی تنها از روی تفنن نیست، بلکه بیان واقعیت است و تاثیرات هجوم بنیان کن چنگیز و تیمور طی زمان روشن تر شده است و نسبت غلو به نویسنده این جملات خطاست:

 

8) به طور کلی، اسلوب و شیوه مملکت داری در قیاس با غرب پیوسته در خاورمیانه و ایران با خشونت و شدت عمل و افراط و تفریط های هوسناکانه همراه بود و شکنجه و کشتن و کور کردن و زنده به گور کردن و سوزاندن و بردار کردن و طناب انداختن- با آن که در سوره «الانعام» آمده است: «و لا تزروا زره و زر اخری»- تمام قومی و قبیله ای را به خاطر یک تن سر بریدن و اموال آن ها را تاراج و تالان کردن و امثال آن در سراسر تاریخ ایران بلاانقطاع مرسوم بوده است و در دوران ایلخانان مغول و پس از آن به نظر می رسد باز هم شدت بیش تری می گیرد و به حد جنون آمیزی می رسد. گاه وقت این پادشاهان و وزیران خودخواه هوسناک به اندک چیزی بدترین کیفرها را روا می داشتند؛ چه برسد به شاهان خونخوار که حتی دانشمندترین صدور نیز از صدور این نوع فرمان های دژخیمانه دریغ نداشتند. مثلا صاحب بن عباد برای کیفر یکی از عاملان خود با مراعات در عبارت پردازی و سجع سازی نوشت:

 

«احصد نبات خدیه، و انقش بالسوط جنبیه، یعتبرالناظرون الیه»

 

و زمانی که «سردماغ» بودند، از ثروت بی کرانی که از راه غارت گرد کرده بودند حاتم بخشی های عجیب می کردند. می گویند وقتی بدرالدین جاجرمی شاعر در مدح خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان که او نیز از صدور برجسته تاریخ ماست این رباعی را سرود:

 

دنیا چو محیط است و کف خواجه نقط

پیوسته به گرد نقطه می گردد خط

پروده تو که و مه و دون و وسط

دولت ندهد خدای کس را به غلط

 

و خواجه که از این چاپلوسی سخت شادمان شد در جواب بداهتا چنین نوشت:

 

سیصد بره سفید، چون بیضه بط

کان را ز سیاهی نبود هیچ نقط

از گله خاص ما، نه از جای غلط

چوپان بدهد به دست دارنده خط

 

رمه ها و گله های صاحب دیوان چه بسیار بوده که می شد سیصد بره سفید بی نقطه یکجا به دارنده خط داد. ما این دو نمونه کوچک را از دو وزیر عالی مقدار و بسیار فاضل و دانش پرور و دانشمند آوردیم تا خود از روی آن ها قیاس گرفته شود. وقتی کار به شاه عباس می رسید «زنده خوار» هایی در کنار تخت نگاه می داشت که به یک اشارت محکوم را زنده زنده می خوردند! در این شرایط تملق برده وار و اطاعت بلاشرط، شرط اساسی زنده بودن و حفظ امنیت بود و البته، از آن بهتر این بود که به زورمندان پیشکش های فراوانی داده شود. می گفتند: «الهدیه ترد بلاء الدنیا و الصدقه ترد بلاء الاخره»

 

9) با این حال، در دوران صفوی جامعه فئودال آثاری از ترقی قوای مولده و تحول در مناسبات اجتماعی نشان می دهد و دوران رونق پیش از مغول را کمابیش به یاد می آورد. اگر چه نطفه سرمایه داری بدون شک در این دوران پدیدار شد، اما سرمایه بازرگانی نتوانست به سرمایه صنعتی یا مولد بدل گردد. برای این کار می توان علل زیرین را یاد کرد:

 

- قوای مولده در سطح کافی رشد نبود و آن دسته از تحولاتی که در اروپا قبل و پس از رنسانس روی داد و منجر به بسط مانوفاکتور شد، در ایران رخ نداد. با آن که «کارخانه های» دوران صفوی را می توان مانوفاکتور نامید، ولی در سطح نازل فنی است.

 

- استبداد خشن شاهان و خان ها و بیگلربیگی ها و ملاباشی ها مصونیت فردی را از بازرگانان سلب می کرد. حداقل مصونیت فردی برای تراکم سرمایه، حرکت آزاد کالا و بازرگانان ضرور بود. جامعه در زیر فشار دوگانه استبداد و هجوم های بزرگ و کوچک قبایل کوچنده، کمتر روی آرامش به خود می دید. وضع در غرب چنین نبود. در آن جا حداقلی از چنین مصونیت وجود داشت. فئودال به عکس ایران در شهر بانفوذ نبود و شهرها مرکز خوبی برای رشد تدریجی قوای مولده، علم و فن، بازرگانی و پیشه وری، تراکم سرمایه، تبدیل سرمایه تجاری و پیشه وری به سرمایه صنعتی، بسط مانوفاکتورها، بسط بازرگانی بین شهرها و بین کشورها بودند.

 

- سرانجام استعمار به سراغ ما آمد. استعمار طلبان پرتغالی، اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی، روسی یکی پس از دیگری وارد بازار ایران شدند و آن را به ویژه در دوران قاجاریه به بهای ورشکستگی صنایع پیشه وری و خانگی، به بهای ترمز کردن رشد صنعتی ایران، به بهای نیمه مستعمره کردن ایران، کاملا در تصرف خود درآوردند.

 

سرمایه داری در ایران و ایدئولوژی تکیه گاه آن- ناسیونالیسم- اکنون قریب یک قرن است می کوشد راه خود را باز کند. در این اواخر به نظر می رسد که بیش از همیشه توانسته است به هدف خود برسد. با این حال، سرمایه داری ایران درست زمانی به رهگشایی موفق شده است که تکامل سوسیالیستی جامعه بشری در دستور روز است و تاریخ ناقوس زوال فرماسیون های مبتنی بر استثمار و استعمار را نواخته است.

 

 


به تلگرام راه توده بپیوندید:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 548  راه توده - 2 اردیبهشت ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت