راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مرتجعین حاکم و مجاهدین غافل

دو "دست"

که تا دهه 60

یک صدا داشتند

 

 

در این هفته ها کتاب خاطرت مجتبی طالقانی فرزند مرحوم آیت الله طالقانی پیرامون حوادث سال های نخست انقلاب را می خواندم. آنچه در این خاطره‌ها جالب توجه است، آنست که نشان میدهد نیروهای واپسگرا از همان نخستین سال انقلاب برای رویارو قرار دادن نیروهای انقلاب دربرابر یکدیگر هر ترفندی را بکار گرفتند. خاطرات مجتبی طالقانی بار دیگر یادآور نقش منفی حوادث درون سازمان مجاهدین خلق در سال های پیش از انقلاب و جنایت های درونی آن و سپس اصرار آن بر مسلح ماندن در سال های پس از پیروزی انقلاب است. در واقع همانطور که مجتبی طالقانی اشاره کرده است، جنگ پس از انقلاب، میان مجاهدین خلق و رژیم نبود بلکه جنگ میان دو سازمان نظامی مذهبی بود که عبارت بودند از رهبری مجاهدین خلق و جناح راست مجاهدین انقلاب اسلامی که سرانجام نیز به سپاه پیوستند. گروه اول در این جنگ شکست خورد و گروه دوم با این جنگ توانست موقعیت خود را در رهبری کشور تقویت و تثبیت کند. یعنی همین وضع کنونی سپاه. بخش سیاسی و خردمند روحانیون و حکومت همچون بخش سیاسی و خردمند انقلابیون غیرمذهبی و در راس آنها حزب توده ایران قربانی این جنگ و ماجراجویی شد.
متاسفانه رهبری مجاهدین خلق باوجود داشتن زمینه سیاسی بسیار مساعد در داخل کشور حاضر به تسلیم به روند سیاسی و فعالیت به شکل یک سازمان سیاسی نگردید زیرا خود را کمتر از رهبری جناح راست مجاهدین انقلاب نمی دید و از حوادث انقلاب و شکل بندی جامعه ایران و نیروهای سیاسی آن درک درستی نداشت. (خوانندگان توجه داشته باشند که در اینجا بحث بر سر دو گرایش در درون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیست که اکنون جناح منشعب از آن که در فرماندهی سپاه رسوخ کرده، حکومت را بدست دارد و فعالیت جناح چپ آن را ممنوع و اغلب رهبران آن را زندانی کرد. بحث بر سر جبهه مشارکت که به نوعی در پیوند با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است نیز نیست.)
انقلاب ایران در واقع یک انقلاب چند لایه بود که با حضور اقشار و طبقات مختلف بوقوع پیوست. برخی گروه های ماجراجو و چپ رو مانند رهبری مجاهدین خلق این روند را بدرستی درک نکردند و متوجه این جنبش چند لایه نبودند. آنان در خیال رقابت و مقابله با رهبری انقلاب و کسب جایگاه مورد نظر خود و یا دریافت سهم خود در رهبری به اقدام های مختلفی دست زدند که همه انها بدلیل نداشتن زمینه واقعی در جامعه به تقویت نیروهای راست منجر شد. آنان جامعه ایران را براساس الگوی پیش از سال 57 تحلیل می کردند و سهم خود را در پیروزی انقلاب بیشتر از روحانیون که همه آنها را "مرتجع" می دانستند به حساب می آوردند و تضاد و اختلاف درون روحانیت که بازتابی از تقابل های اجتماعی و طبقاتی بود را ندیدند. این عناد رهبری مجاهدین و برخی دیگر گروه های سیاسی که بخش اعظمی از نیروهای روشنگر جامعه را در برمی گرفت و کم کم آنها را از نیروهای طرفدار انقلاب جدا می کردند ضربه عظیمی بر سیر انقلاب وارد آورد. روند جدا شدن نیروهای بالقوه انقلابی نظیر سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک های فدایی خلق از انقلاب مستقیما بر روند دمکراتیزاسیون جامعه تاثیر داشت. بجای کمک به غلبه راه حل های سیاسی آنان یا خود آتش بیار معرکه ها و درگیری های مسلحانه می شدند یا بدنبال نیروهای راست کشیده می شدند.
گروه های سیاسی- چریکی متوجه این امر نبودند که با شرکت آزاد در انتخابات می توانند از خواسته های اجتماعی، اقتصادی نیروهای هوادار خود در سطح جامعه پشتیبانی کنند و در جهت نهادینه شدن این حق تلاش نمایند. این بی توجهی و در پیش گرفتن تاکتیک‌های نادرست از جمله عواملی بودند که این امکان را برای جناح راست در حاکمیت بوجود آوردند که بتواند به سیر اصلی انقلاب در سمت ترقی و پیشرفت جامعه و رهایی از قید وابستگی به دول بیگانه لطمه ای سنگین وارد کند. حوادث ترکمن صحرا و درگیری های کردستان و خوزستان از طرف نیروهای چپ رو و یورش به میتنگ ها و دستگیری اعضا و هواداران این گروه های سیاسی از طرف نیروهای راست حاکمیت جامعه را به سمت تنش هرچه بیشتر برد تا هر دو گروه توجیهی برای پیگیری سیاست های خود داشته باشند. راست های ارتجاعی و نفوذی های مخفی و عناصر حجتیه ای ارگان های دولتی درگیری ها و گاه فعالیت مسلحانه نیروهای چپ را دستاویزی برای درگیری با آنها قرار می دادند و سازمان مجاهدین خلق گام به گام این دستگیری ها و یورش به میتینگ ها را زمینه سرکوب نیروهای دمکراتیک قلمداد می نمودند. در عدم تشخیص نیروهای ارتجاعی از هواداران انقلاب، مجاهدین خلق نوک تیز حمله خود را متوجه شخصیت هایی نظیر دکتر بهشتی، محمد منتظری، موسوی اردبیلی و امثال آنها کردند و پیش از ترور فیزیکی به ترور شخصیتی آنها دست زدند.
بررسی سیرحوادث از لحظه پیروزی انقلاب تا 30 خرداد 1360 که مجاهدین خلق اعلام جنگ مسلحانه کردند نشان می دهد که جامعه ایران را نمی توان به شکلی که اکثر رسانه های غربی و نیروهای مخالف انقلاب تصویر می کنند ارزیابی کرد. واقعیت آن است که ارتجاع و ضدانقلاب توانستند بر روی موج حوادث سوار شود و عمده ترین اهرم آنان در میان نیروهای انقلاب رهبری سازمان مجاهدین خلق و کم تجربگی و در مواردی قدرت طلبی و کیش شخصیت آنان بود. حلقه قدرت طلب رهبری سازمان مجاهدین با تحلیل نادرست از شرایط انقلاب به تهاجمی فرصت طلبانه در 30 خرداد 1360 دست زدند. آنان برای سرنگونی رژیم به مبارزه مسلحانه‌ای روی آوردند که خوش خیالانه خود را پیروز در آن می انگشتاند و پیامدهای واقعی آن برایشان روشن نبود. آنان بعدها مدعی شدند که توسط رژیم "سرکوب" شدند. در حالیکه مجاهدین خلق سرکوب نشدند. آنان "شکست" خوردند. آنان به یک ماجراجویی خونین فرصت طلبانه دست زدند و در این ماجراجویی شکست خوردند. نتیجه این شکست تار و مار شدن سازمان مجاهدین و متاسفانه نابودی بخش عظیمی از نیروهای انقلاب بود که به این سازمان پیوسته بودند. تحلیل فرصت طلبانه رهبری مجاهدین خلق از ضعف حکومت و شرایط کشور مبتنی بر پایه های زیر بود:
1- در خرداد 60 مناطق مهمی از ایران و از جمله خرمشهر در اشغال رژیم صدام حسین بود و جنگ با شدت تمام ادامه داشت.
2- بخش عمده ای از نیروهای طرفدار انقلاب برای دفاع از خاک ایران عازم جبهه ها شده بودند.
3- حکومت پس از انقلاب به دلیل بی تجربگی ها، انحصار طلبی ها، تحریم خارجی و کارشکنی ضدانقلاب دولتی و خارج دولت قادر به تامین خواست های برحق جامعه نبود.
4- در کردستان و بلوچستان نیروهای ضد دولتی فعال بودند.
5- در صحنه بین المللی ایران انقلابی زیر فشار و مورد هجوم کشورهای غربی و سازمان های جاسوسی آنان بود.
6- بخشی از جوانان در دانشگاه ها و مدارس کشور طرفدار سازمان مجاهدین بودند.
7- سازمان مجاهدین به بهانه جنگ دست به تشکیل "میلیشیا" نظامی زده بود که در واقع هدف آن ترور و گرفتن قدرت بود و نه شرکت در جنگ.
8- بالاخره ابوالحسن بنی صدر بعنوان رییس جمهور منتخب با همه امکاناتی که داشت و توهمی که درباره حمایت ارتش از خود داشت با آنان همراه بود.
این عوامل باعث شد که رهبران سازمان مجاهدین تصور کنند با اعلام مبارزه مسلحانه برعلیه رژیم می توانند قدرت حاکم را بدست گیرند. ولی واقعیت های بنیادین جامعه خلاف تصور آنها را نشان داد. معلوم شد که دانشجویان و دانش آموزان فقط بخشی از جامعه هستند و تازه سازمان در میان انها هم اکثریت ندارد. رهبری مجاهدین ضمنا برای نجات جان هواداران و اعضای خود در صورت شکست هیچ چاره اندیشی نکرده بود. اعدام هزاران عضو و هوادار سازمان مجاهدین که بعد از سال 60 اتفاق افتاد پیامد دردناک و قابل پیش بینی شکست سیاست های فرصت طلبانه رهبری سازمان مجاهدین و نیروهای ارتجاعی حکومتی بود. رهبری مجاهدین نه تنها هیچ اقدامی برای کاهش خطر برای اعضای خود انجام نداد، بلکه بخشی از اعضای سازمان را که زیر فشارهای آیت الله منتظری و توسط هیئت وی و مجید انصاری و موسوی خوئینی ها آزاد شده بودند را مجددا برای عملیات مسلحانه به ایران فرستادند که دستگیری دوباره آنان بهانه فشار علیه آیت الله منتظری و حتی با خاطرات و اخباری که اخیرا منتشر شده زمینه ساز اعدام های سال 67 شد.
بدینسان با ترورهای مجاهدین خلق ضدانقلاب حکومتی توانست افکار عمومی در سطح ایران را برای سرکوب نیروهای چپ که نقشی در این حوادث نداشتند فراهم کند و ضمنا آن را به پای نیروهای انقلابی و طرفدار خمینی بنویسد. در تمام نزدیک به سه دهه ای که از شکست رهبری مجاهدین خلق می گذرد اکثر نشریات اپوزیسیون خارج از کشور همین سیاست را دنبال کرده اند و حاضر نشده اند کمتر نقدی به سازمان مجاهدین خلق و رهبران آن در قبول مسئولیت نابودی بخش عظیمی از نیروهای آن انجام دهند. برعکس، نوک تیز حمله همه آنها متوجه خط مشی سیاسی حزب توده ایران در حمایت از انقلاب بود و تلاش حزب ما برای جلوگیری از سقوط مجاهدین خلق به این ورطه را مورد هجوم قرار داده اند. در حالیکه ما مدعی و معتقد هستیم که هیچ نیروی سیاسی به اندازه رهبری حزب توده ایران برای مجاهدین دوستی و خیرخواهی نکرد. هیچ نیروی سیاسی به اندازه رهبری حزب توده ایران تلاش نکرد که مانع از افتادن مجاهدین به ورطه خودکشی سیاسی و نظامی شود. مسعود رجوی در انتخابات مجلس در تهران 500 هزار رای بدست آورد که آرای مجموعه نیروهای مترقی خارج از حکومت بود. حزب توده ایران که خود نیز به وی رای داده بود از مجاهدین خواست که این 500 هزار رای را در یک ماجراجویی نظامی فرصت طلبانه و بی سرانجام به باد ندهند بلکه پایه یک تناسب قوای سیاسی بسود دموکراسی و عدالت اجتماعی کند. این دوستی ما برای مجاهدین خلق بود، دوستی ای که در اپوزیسیون کم اطلاع و مغرض خارج ایران بعنوان همدستی رهبری حزب توده ایران در شکست مجاهدین خلق قلمداد شده است.
امروز پس از 30 سال تاریخ درحال قضاوت واقعی درباره نقش رهبری حزب توده ایران و نقش رهبری مجاهدین خلق و دیگر نیروهای سیاسی در حوادث خرداد60 است و در مجموعه حوادث پس از انقلاب است. ما یقین داریم که حزب توده ایران روزبروز از این قضاوت تاریخ سربلندتر بیرون خواهد آمد.
با این یقین است که از انتشار خاطرات پسر طالقانی و یا هر فرد مطلع دیگری در آینده باید حمایت کرد و این خاطرات را باید با دقت خواند و با حوادث سالهای اول پس از پیروزی انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی تطبیق داد تا بتوان قضاوت درستی درباره آن سالها داشت.


به تلگرام راه توده بپونديد:
https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 581  راه توده -  9 دی ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت