راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نقش مبادله

شتابناک تولید

در عقب ماندن ایران

دکتر سروش سهرابی

 

درباره دلایل عقب ماندگی ایران که موضع بحث ماست، علاوه بر نظریه هایی که ریشه های آن را به عوامل فرهنگی نسبت می دهند می توان به رویکردی اشاره کرد که نقش عوامل جغرافیایی و "فراتاریخی" را عمده می کند. اینها نظریه پردازیهای جدیدتری هستند که ظاهرا می کوشند بیشتر به نقش عوامل مادی توجه کنند. این رویکرد بنوبه خود نشان از ناتوانی نظریه های فرهنگی برای یافتن پاسخی برای پرسش عقب ماندگی دارد و آغاز آن نیز به اروپا باز می گردد. رویکرد فرهنگی در بطن خود دارای یک عنصر نژادپرستانه آشکار است که با دیدگاه های اروپایی سده نوزدهمی که دیگر مردمان را نژاد پست تر و ترقی ناپذیر می دانست و ذاتا عقب مانده می پنداشت بیشتر سازگار بود. نظریه پردازی ها فراتاریخی، هم واکنشی بود به نظریه های نژادی و فرهنگی، و هم در عمل به یافتن توجیهی مادی برای آن نظریات تبدیل شد چرا که با عمده کردن نقش عوامل جغرافیایی و فراتاریخی یا دادن خصلت ثابت و پایدار به عوامل نظام اقتصادی و اجتماعی توانست بصورت بنیاد مادی نظریه های فرهنگی و نژادپرستانه درآید. یعنی بدون آنکه عقب ماندگی را ناشی از تفاوت های نژادی انسان اروپایی و غیراروپایی بداند، شرایط مادی، اقتصادی، جغرافیایی و عنصر فراتاریخی را در کشورهای غیراروپایی به گونه ای طرح می کرد که عامل ایجاد خصوصیات پایدار فرهنگی در این یا آن ملت گردیده به شکلی که آن را در یک دوران طولانی تاریخی از تغییر وضع خود ناتوان کرده است.

از نظر متدلوژی در اینجا نیز مانند رویکرد فرهنگی مقایسه میان دو وضعیت مطرح است، ولی بجای مقایسه فرهنگی، مثلا و عمدتا دو وضعیت جغرافیایی مورد توجه قرار می گیرد و از مقایسه دو محیط جغرافیایی متفاوت، در شرق و در اروپا، کوشش می‌ شود روندهای طی شده چند صد ساله اخیر توضیح داده شود. بعبارت دیگر این نظریه پردازی ها می کوشند روندی را که تغییر در سرشت آن است با بهره گیری از یک عامل ثابت (مثلا محیط جغرافیایی) توضیح دهد.

اگر بخواهیم تفاوت های جغرافیایی را در نظر بگیریم می توانیم به این موضوع توجه کنیم با وجود همین تفاوت های جغرافیایی کشور های شرق و از جمله ایران در دوران طولانی تاریخ خود بسیار پیشرفته تر از مناطقی مانند انگلستان و فرانسه بوده است. در خود اروپا هم مناطقی که جغرافیای کمابیش مشابهی داشتند به یک میزان پیشرفت نکردند و در موارد زیادی کشورهای با شرایط مساعد جغرافیایی و آب و هوایی در زمره کشورهای عقب مانده در همان منطقه اروپا بودند.

نقطه ضعف بنیادین نظریه های جغرافیایی و فراتاریخی در آنجاست که توجه نمی کند عامل ثابت تنها می تواند وضعیتی ثابت را توضیح دهد. مثلا محیط جغرافیایی قطب شمال اجازه نمی داد و نمی دهد که ساکنان آن منطقه پیشرفت کنند. این ثابت ماندن وضعیت اسکیموها را در طی چندین هزار سال می توان با عامل ثابت محیط جغرافیایی و آب و هوایی توضیح داد. در منطقه ای که تمام حیات آن وابسته به شکار است و کشاورزی در آنجا نمی تواند شکل بگیرد نمی توان انتظار داشت که تقسیم کار که منشا پیشرفت بشری است ایجاد شود. ولی "تغییر" را در آنجا دیگر نمی توان با عامل ثابت جغرافیایی توضیح داد. بعبارت دیگر روند تاریخی کشورهایی مانند ایران و هند و چین و عثمانی با تغییرات و فراز و نشیب های بسیارهمراه بوده است، در صورتی که محیط جغرافیایی آنان ثابت است. بنابراین عامل ثابت محیط جغرافیایی نمی تواند توضیح دهنده تغییرات تاریخی در این کشورها و از جمله دلایل پیشرفت ها و عقب ماندگی های آنان در دوره های مختلف باشد.

تنها راه برای آنکه بتوان تاریخ شرق و کشورهایی نظیر ما را با عامل محیط جغرافیایی توضیح داد آن است که این تاریخ را ثابت و ایستا و تکرارمکرر در نظر گرفت، یعنی باید پنداشت که ما (و نه تنها ما بلکه چین و هند و عثمانی و سوریه و مصر و ...) از زمان کوچ قبایل آریایی و حتی پیش از آن دوران و مادها و هخامنشیان تا سلجوقیان و صفویان هیچ تغییر و تحول و پیشرفتی نکرده ایم.

این همان فرض اشتباه و سنگ پایه کجی بود که به نظریه استبداد شرقی، شیوه تولید آسیایی و بعدها جامعه آب سالار و هیدرولیک و مشابه آن منجر شد. همه این نظریات با فرض ایستایی تاریخ این جوامع و اینکه آسیا اصولا تاریخ نداشته است تبیین شده‌اند، چنانکه مارکس نیز با بررسی منابع دوران خود درباره هند به این نتیجه رسید که "هند فاقد تاریخ است"؛ نتیجه‌ای که اگر در زمان مارکس ناشی از ناآشنایی و ناآگاهی نسبت به آسیا و تحریف خشن تاریخ هند بود، اکنون که تاریخ آسیا روشن شده است، ادامه توسل به آن جز محکوم دانستن شرق به عقب ماندگی و یافتن توجیهی در چارچوب عوامل داخلی برای آن هدفی دیگر ندارد. در حالیکه همانطور که نمی توان نسل کشی بومیان امریکا، یا برده شدن مردمان آفریقا را براساس عوامل داخلی و جغرافیایی و فرهنگی و پرآبی و کم آبی آن قاره ها و خارج از روندهای جهانی توضیح داد، سرنوشت آسیا و عقب ماندگی و انحطاط آن را نیز نمی توان به شکلی فراتاریخی و در بیرون از آن روندی در نظر گرفت که از سده شانزدهم به بعد کل جهان را تحت تاثیر خود قرار داد. یعنی روند جهانی شدن شتابناک مبادله و تولید کالایی.

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 537 راه توده - اول بهمن ماه 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت