راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پوپولیست های

ج. اسلامی

از کدام گوشه

سر در می آورند؟

 

 

روزنامه ابتکار در سرمقاله ای با عنوان "به دست هایش نگاه کنید" به حضور احمدی نژاد در عرصه سیاسی و میزان آرای او پرداخته است. در نوشته ای که بیش از نیمی از آن سخنان بی ربط شاعرانه و فلسفی یا بقول نویسنده "صوفیانه" و یاری گرفتن از مارتین هایدگر و کارل یاسپرس است کوشیده شده این نکته ساده مطرح شود که "ما هنوز نمی دانیم که این جریان (احمدی نژاد) از کدام ریشه رستن گرفت... هنوز تئوری نداریم. تئوری برای فهم او. تئوری برای شناخت او. و لاجرم تا این را نداشته باشیم نمی توانیم تئوری برای تکرار نشدن او بسازیم."

حق در این مورد با نویسنده است، هرچند محتوا و سبک نگارش این مقاله خود نشانه ایست بیشتر بر آنکه نتوان جریان احمدی نژاد را ریشه یابی کرد!

بنظر ما اشکال از آنجا آغاز می شود که منتقدان و مخالفان جریان احمدی نژادی بیش از آنکه بکوشند به عمق این پدیده راه یابند در سطح آن باقی می مانند. آنان فراموش می کنند که احمدی نژاد یک فرد نیست، سخنگوی شماری از دشواریها و معضلات در کشور هم نیست، بلکه مجموعه ای از یک سلسله "راه حل" برای این دشواری ها و معضلات است. راه حل هایی که در زمان خود در عرصه داخلی بصورت چند اقدام بنیادین حذف سازمان برنامه، توزیع یارانه میان مردم و واردات چند صد میلیاردی خود را نشان داد. برای درک پدیده احمدی نژاد باید توجه کرد که راه حل های احمدی نژادی، از خلا بیرون نیامد، بلکه از درون جامعه ایران بیرون آمد، نه تنها بیرون آمد که از قبل در جامعه ایران وسیعا تبلیغ شده بود.

منتقدان احمدی نژاد، وی را با دنباله روی از اصطلاحات ساخته و پرداخته اندیشمندان و جریانات دست راستی در غرب "پوپولیست" معرفی می کنند. اندیشمندان دست راستی غرب که همه پیشنهادهایشان علیه منافع مردم است چنین عنوان می کنند که پوپولیسم یعنی حرف مردم را زدن، یا خواست های مردم را مطرح کردن یا به زبان مردم سخن گفتن. از نظر آنان هر که مشکلات و خواسته های مردم را مطرح کرد پوپولیست است و قصد فریب "عوام" را دارد غیر از آنها که همه راه حل هایشان ضد مردم است و بنابراین قصد فریب عوام را ندارند. آنها احمدی نژاد را در کنار چاوز و سیپراس (نخست وزیر یونان) و کاسترو و ... قرار می دهند و می گویند اینها همه "پوپولیست" هستند. با ایجاد چنین اغتشاش فکری که اساس آن بر جدا کردن معضلات مردم از راه حل های آن معضلات است و با این تعریف از پوپولیسم نه احمدی نژاد و احمدی نژادهای آینده قابل شناخت هستند و نه قابل مهار شدن.

هر سیاستمدار باید بکوشد و بخواهد که با زبان مردم سخن بگوید و حرف مردم را بزند و خواسته های مردم، خواسته های او هم باشد و این به معنای "پوپولیسم" نیست. ریشه پوپولیسم در بیان مشکلات و معضلات مردم و جامعه نیست؛ در راه حل هایی است که برای این مشکلات ارائه داده می شود. سیاستمدار پوپولیست آن کسی نیست که حرف و خواست و مشکلات مردم را مطرح می کند. آن کسی است که برای این مشکلات راه حل های ساده گرایانه می دهد که در واقع اصلا راه حل نیست، وخیم تر کردن معضل و به تاخیر انداختن دستیابی به یک راه حل واقعی است. 

مثلا احمدی نژاد گفت مردم ایران فقیر شده اند و درآمد نفت در جهت بهبود زندگی آنها به کار گرفته نشده است. تا اینجای کار سخن نادرستی نمی گفت. ولی راه حلش این بود که "نفت را باید آورد سر سفره مردم". یعنی درآمد نفت نباید در خدمت پیشرفت اقتصادی و اجتماعی قرار گیرد به شکلی که نتیجه آن بهبود زندگی مردم باشد بلکه مستقیم بیاید سر سفره مردم. بعد تحت عنوان هدفمندی یارانه ها، درآمد نفت را تبدیل کرد به ماهانه پنجاه هزار تومان و بقول خودش آورد سر سفره مردم. این برنامه را بانک جهانی و اتاق بازرگانی ایران "جسورانه ترین اصلاحات اقتصادی صد سال اخیر ایران" نامگذاری کرده اند. برای آنکه بفهمیم پدیده احمدی نژاد ریشه در کجا داشت باید از خود بپرسیم چرا اگر احمدی نژاد بگوید نفت را باید آورد سر سفره مردم، "پوپولیسم" است ولی اگر بانک جهانی و اتاق بازرگانی بگویند همین روزنامه ابتکار آن را نشانه خردمندی و احساس مسئولیت محسوب می کند؟ پس ریشه احمدی نژاد در این نیست که راه حل های ساده گرایانه ای که او ارائه می داد قبلا در جامعه زمینه داشت؟ ریشه پدیده احمدی نژاد در حاکمیت "ساده نگری" بر جامعه نبود و نیست؟

وقتی در یک کشور ساده نگری حاکم شد و "فرمول" جای کار کارشناسی و هزینه و فایده را گرفت راه برای احمدی نژادها باز می شود. راه حل های احمدی نژاد همگی بر فرمول ها و اندیشه هایی استوار بود که قبلا در جامعه وسیعا تبلیغ شده بود. مثلا انحلال سازمان برنامه را در نظر بگیریم. مگر قبل از احمدی نژاد گفته نمی شد که دولت باید کوچک شود و دست از دخالت در اقتصاد بردارد. ولی اگر قرار است دولت کوچک شود و در اقتصاد دخالت نکند به سازمان برنامه چه نیازی خواهد بود؟ پوپولیسم احمدی نژادی بر روی فرمول "دولت کوچک" که قبلا در جامعه تبلیغ شده بود سوار شد و در نخستین گام تحت این عنوان سازمان برنامه و بودجه کشور را منحل کرد. ولی اگر کوچک کردن دولت کار درستی است پس می توان آدم های "کوچک" را هم سر کارهای بزرگ دولت گذاشت. یک جوان علاف بیست و چند ساله را مدیرعامل بزرگترین کارخانه خودروسازی کشور کرد. یک جوان بیکاره دیگر را رئیس تخصصی ترین موسسه کشور یعنی "استاندارد" کرد. دوست دختر فلان معاون را برد در راس میراث فرهنگی.

ساده نگری چون به فرمول ها و باورهای ساده نگرانه رایج متکی است نه نقد آن به سادگی ممکن است و نه توقف آن. یعنی اگر از فرمول مفید بودن کوچک شدن دولت می توان انحلال این یا آن سازمان دولتی را نتیجه گرفت، چرا اصلا بقیه وزارتخانه ها را منحل نکنیم. تفکر احمدی نژاد دقیقا همین بود که بقیه وزارتخانه ها و وزرا نیز اضافی و بیخود هستند. اصلا مجلس هم بیخود است. وقتی دولتی در کار نباشد مجلس دیگر چه کاره است؟ کشور ما به قانون و لایحه و تصویب و تخصیص بودجه هم نیاز ندارد. همه بودجه کشور را باید در اختیار ایشان قرار داد. و او سفر استانی می کند و در این سفرها مردم به او مراجعه کرده یا از طریق نامه خواست هایشان را مطرح می کنند. یکی دوچرخه برای بچه‌اش می خواهد، دیگری مشکل درمان دارد، سومی بدهکار است و ... به استقبال او می آید یا نامه می‌دهد و برای او می نویسد و احمدی نژاد دست در کیسه بودجه می کند و مشکلات مردم را حل می کند. بدینسان در پشت پوپولیسم احمدی نژادی یک اندیشه و فرمول ساده نگرانه تحت عنوان "ضرورت کوچک شدن دولت" وجود داشت که قبلا در جامعه وسیعا پخش شده بود و به همین دلیل مقابله با آن ساده نبود.

همین شعار "آوردن نفت بر سر سفره مردم" احمدی نژاد هزاران بار تمسخر شده و عامل فلاکت ایران معرفی شده ولی یک بار برنامه ای که برای تحقق این شعار پیاده شد هم نقد شده است؟ آوردن نفت بر سر سفره مردم را چه کسی به یک برنامه تبدیل کرد؟ آقای موسی غنی نژاد آن را شاهکار خود می‌داند. وی در جریان حذف یارانه ها در یک مصاحبه چنین می گوید: "درآمدهای نفتی در چارچوب اقتصاد دولتی به مانع بزرگ‌ برای اصلاحات اقتصادی تبدیل شده است. برای اینکه این مانع را از پیش رو برداریم این پیشنهاد را من کردم... من پیشنهاد کردم که دولت بیاید درآمدهای نفتی را به مردم بدهد و یارانه‌ها را بردارد." (مصاحبه غنی نژاد با آفتاب نیوز ۲۶ فروردین ۱۳۷۸)

براساس یک فرمول ساده گرایانه و مضحک که "درآمد نفتی در اقتصاد دولتی مانع اصلاحات شده است" درامد نفت را بین مردم تقسیم و یک بار مالی سنگین برای دولت و مانعی بزرگ در برابر سرمایه گذاری‌های عمرانی و اشتغال‌زا ایجاد شد و بزرگترین فرصت تاریخی ایران برای بکارگیری درآمد نفت در مسیر پیشرفت صنعتی از دست رفت. این آقای "اقتصاددان" استاد دانشگاه نفت، مشاور دولت و وزارت نفت است و غیر از شکاهار حذف یارانه‌ها، مسئولیت نابود کردن پتروشیمی ایران را نیز در کارنامه خود دارد. برچه اساس احمدی نژاد "پوپولیست" و ابله و بی خرد است ولی کسی که شعار وی را به برنامه تبدیل کرده "استاد فرزانه" نام دارد و مشاور دولت است؟ با فرمول‌های ویرانگر، ساده گرایانه و پوپولیستی امثال موسی غنی نژاد می توان به جنگ احمدی نژاد رفت؟ به جنگ کسی که خود روی همین فرمول‌ها سوار شده و آنها را اجرایی کرده است؟

در همان مصاحبه این فرمول نیز بیان می شود: "توزیع مستقیم پول نفت میتواند دولت را کوچک کرده و بر این اساس امکان رشد دموکراسی را نیز فراهم کند." (همانجا) پول نفت را مستقیم بین مردم توزیع می‌کنیم، بعد دولت کوچک می شود آنوقت امکان رشد دموکراسی فراهم می شود! سطح سخن از ساده نگری فراتر رفته و به یاوه گویی سقوط کرده است. با این حساب احمدی نژاد "جسورانه ترین اصلاح تاریخ صد ساله اخیر ایران" را برای رشد دموکراسی انجام داد!  پس نقدمان دیگر بر او چیست؟ چرا مخالف بازگشتش هستیم؟

 

واقعیت این نیست که مسئله معکوس است؟ خود آقای روحانی در مصاحبه تلویزیونی‌اش از مقاومت وی در برابر فشار برای فیلتر کردن شبکه های اجتماعی سخن می گوید. وزارت ارشاد تنها نهاد دارای قدرت دولتی در این کشور است که از سینماگران، برگزاری کنسرت های موسیقی، آزادی نسبی مطبوعات و پایان دادن به ممیزی دفاع می کند. در وضع کنونی، غیر از دولت، کدام نهاد سیاسی و حکومتی منتخب در کشور داریم؟ چرا باید قدرت اقتصادی را از آن گرفت و کوچکش کرد؟ غیر از دولت کدام نهاد در این کشور در برابر مردم پاسخگوست؟ بیت رهبری؟ قوه قضاییه؟ سپاه؟ بخش خصوصی؟ تجار و اتاق بازرگانی؟ آیا برای حفظ همان دموکراسی در برابر نهادهای غیرپاسخگو به یک دولت منتخب قوی نیاز نداریم؟ 

نمونه بعدی. مسئله واردات صدها میلیاردی دوران احمدی نژاد بحق عامل نابودی تولید و صنعت و اشتغال در ایران معرفی شده است. ولی آیا تا پیش از آن حزب موتلفه و دست راستی ها و صندوق پول نمی گفتند که ایران در تجارت و مواد خام معدنی و کشاورزی دارای "مزیت نسبی" است؟ آیا این اندیشه ساده نگرانه را در همه جا تبلیغ نمی کردند که "واردات موجب افزایش رقابت می شود و پیشرفت صنعت را بدنبال خواهد آورد"؟ کسی از میان مخالفان امروز احمدی نژاد آن زمان این ساده نگری را نقد کرد یا همه بدنبال آن به راه افتاده بودند؟

احمدی نژاد در هیچ عرصه ای از خود ابتکاری نشان نداد. هر چه او کرد پیشتر زمینه فکری اش در جامعه ایران ساخته شده بود. همه راه حل های او مبتنی بر سه فرمول و سه ایده بود که پیش از او جریان های راست اقتصادی در جامعه ساخته و پرداخته بودند:

۱- دولت کوچک؛

 ۲- حذف یارانه ها؛

۳- نقش مثبت واردات در افزایش رقابت و رشد صنعت

برای مقابله با احمدی نژادهای آینده باید دروازه های ورود ساده نگری را بست و همه فرمول های ساده گرایانه را که می خواهد جایگزین بحث و بررسی و یافتن راه حل های مشخص و واقعی شود کنار گذاشت. مثلا همین امروز براساس یک ساده نگری چنین عنوان می شد یا می شود که برجام موجب بهبود مناسبات ایران با اروپا می شود و در نتیجه ایران پیشرفت می کند. درحالیکه اگر رابطه با اروپا می توانست موجب پیشرفت کشوری شود اکنون یونان که خود از بنیانگذاران اتحادیه اروپا بوده باید پیشرفته ترین کشور جهان باشد، نه آنکه ۲۴۰ میلیارد دلار به همان بانک‌های اروپایی بدهکار باشد بطوری که حقوق کارمندان دولت را هم نتواند بدهد و هر سال میلیاردها دلار از درآمد ملی خود را فقط بابت بهره بدهی هایش بپردازد. اتحادیه اروپا می خواهد با ایران رابطه داشته باشد تا اگر توانست ایران را هم مثل یونان کند و به حساب ایران بحران اقتصادی داخلی خود را حل کند. اما این به معنای آن است که برجام بد بوده و اگر آن نبود الان ایران وضعی بهتر داشت یا ما با اروپا نباید رابطه داشته باشیم و اصلا آیا می توانیم در وضعیت وخیمی که داریم از رابطه با اروپا صرفنظر کنیم؟ به هیچوجه. نتیجه این ساده نگری این می شود که روزنامه کیهان و رهبر هم می آیند از آن طرف و می گویند اروپا دنبال منافع خودش بوده و برجام هیچ دستآوردی برای ما نداشت. راه حل آنها چیست؟ بازگشت به "مقاومت" و امثال جلیلی. یک تصور ویرانگر و ساده نگرانه را می گذارند بجای یک تصور ساده نگرانه دیگر. در حالیکه اگر ما از روز نخست توهم و ساده نگری را پیرامون برجام رواج ندهیم، رهبر و روزنامه کیهان و اصولگرایان نمی توانند از همین مجرا وارد شوند و یک آلترناتیو ساده گرایانه دیگر را در برابر مردم بگذارند.

برای عدم تکرار احمدی نژاد تئوری و راه حل وجود دارد. راه حل آن است که باید با فرمول و ساده نگری خداحافظی کرد. هر فرمولی را باید در معرض نقد قرار داد، واقعیت های کشور و جهان امروز را درست دید، جای خود را در این جهان درست تعیین کرد، آرزوها و خیالات را جای واقعیت های سخت و پیچیده نگذاشت و مردم را در این درک از دشواری های راه پیشرفت و حتی بقا در جهان امروز شریک کرد. واگرنه کسانی که خود تحت تاثیر پوپولیسم و ساده نگری هستند نمی توانند با آنها که روی همان ساده نگری ها، چه به شکل تکرار، چه به شکل نفی، سوار شده اند و خواهند شد مقابله کنند!

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                      راه توده شماره 563 - 21 مرداد ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت