راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها و جنبش ها... احسان طبری ( 30)

روزبه پورداد (ابن مقفع)

ایرانی نابغه ای که خلفای اسلام

قیمه قیمه اش کردند!

زندگی کوتاه و دردناک نابغه ای که پدرش اهل فیروز اباد فارس بود و در زمان منصور، او را "زندیق" اعلام و به جرم اصلاح طلبی قیمه قیمه کردند. "کلیله و دمنه" مشهور ترین اثری ست که از او می شناسیم اما این سخنان او را که موجب قتلش شد کمتر خوانده ایم:

«اگر خلیفه خود پاک و با صلاح باشد، مانند رعیت اصلاح پذیر می شود، زیرا اول طبقات خاصه و رجال دولت باید صالح و پاکدامن باشند تا بتوانند جامعه را اصلاح کنند. رجال و کارکنان دولت هم، صالح نمی شوند مگر آن که پیشوای آن ها پاک باشد. اصلاح مانند زنجیر است که به هم پیوسته، چون یکی از حلقات اصلاح گسسته شود، زندگی عمومی مختلف می گردد

زندیق کسی است که از میان نویسندگان سربلند کرده، از سخن عبارات شیرین را آموخته، ادب ابن مقفع را اخذ نموده و کتاب مزدک را معدن علم دانسته و کلیله و دمنه را مایه فضل شناخته و گمان می کند. قرآن را نقد و اخبار و احادیث را تکذیب می کند و مجلس خود از جهانداری ساسانیان می گوید.

 

 

فصل چهاردهم –

 

 

ای خانه ی دلدار که از بیم بد اندیش

روی از تو همی تافته و دل به تو دارم

رو تافتنم را منگر زانکه به هر حال

جان بهر تو می بازم و منزل به تو دارم

روزبه پوردادویه

 

 

فصل چهاردهم

 

ابن مقفع، روزبه فرزند دادویه پارسی

 

شمه ای در باره زندگی و آثار یکی از بزرگترین نوابغ ایرانی

 

اندکی بیش از 1250 سال پیش از این، در یک خاندان ایرانی زرتشتی از اهالی شهر جور (فیروزآباد فارس) که در شهر بصره اقامت گزیده بود، فرزندی تولد یافت که تا امروز نیز استاد بی همتای نثر عربی به شمار می رود و از بنیانگذاران بزرگ فرهنگ درخشان دوران خلافت عباسی است. مورخان عرب او را از بزرگ ترین مترجمان و «نقله ی حکمت» دانسته اند و ابن ندیم او را از «بلغاء عشره ی ناس» شمرده است.

 

دادویه «عامل خراج» یا پیشکار دارایی امویان در عراق بود و فرزندی که در سال 106 یا 109هجری قمری در خاندانش تولد یافت روزبه نام گرفت که بعدها اسلام آورد و عبدالله نامیده شد و به ابن مقفع شهرت یافت. زندگی عبدالله بن مقفع کوتاه بود. وی که بنا به تصریح فیلسوف و نویسنده شهیر عرب «جاحظ» جوانی زیبا، سواری توانا، مردی کریم و سخی بوده است، به دست دشمنان کین جوی خود در سال 145 هجری در سن 36 سالگی در عین شکفتگی و جوش زندگی کشته شد.

 

در زندگی روزبه پوردادویه حوادث بسیاری نیست. شغل عمده او رتبه کاتبی در دستگاه امیران بود. نخست کاتب داود بن یوسف از امیران بنی امیه شد. سپس در خدمت دو عم ابو جعفر منصور خلیفه عباسی (یعنی عیسی و سلیمان) به کار منشی گری اشتغال یافت. در همین مقام با خلیفه آشنا شد و خلیفه عرب را این جوان تیز هوش و فاضل و مغرور ایرانی پسند نیافتاد. حادثه ای که به فنای ابن مقفع انجامید، چنین است: وی از سفیان بن معاویه بن یزید بن مهلب بن ابی صغره امیر بصره نفرت داشت. مورخان می نویسند که ابن مقفع سفیان را استهزاء می کرد و گاه او را «ابن مغتلمه» و گاه به سبب بزرگ بینی سفیان، هر گاه بر او وارد می شد «سلام علیکما» می گفت (یعنی سلام بر هر دوی شما) و از این رو سفیان کینه او در دل گرفته بود و زمانی که منصور خلیفه به سبب نامه تندی که ابن مقفع از زبان دو عمش به او نوشته بود بر این کاتب بلیغ برآشفت، سفیان از او رخصت گرفت تا روزبه را نابود کند و رخصت یافت. پس به فریب روزبه را نزد خود خواند، به خلوتگاه برد و اندام وی را از هم ببرید و در تنور افکند و چنان که سوگند خورده بود او را به «قتل غیله» بکشت و پس از قتل او گفت: بر مثله تو مرا مواخذتی نرود چه تو زندیقی و دین بر مردمان تباه کردی.

 

ولی بنا به استدراک نگارنده قتل ابن مقفع که یکی از ناشران بزرگ حکمت یونان و از مبلغان فرهنگ ایرانی و از متعصبان در محبت میهن خود ایران و از متهمان به پیروی از دین زرتشت بود، به تمام معنا دارای علل سیاسی و ایدئولوژیک است.

 

برای این که این نکته مبرهن شود بد نیست نظری به محیط معنوی دوران حیات ابن مقفع و برخی قرائن و شواهدی که موید نظر ماست بیافکنیم:

 

1- در آن زمان که ابن مقفع می زیست هنوز تنور نبرد بین شعوبیه ایرانی و عرب، سخت گرم بود. «شعوبیت» یعنی تعصب نژادی و قومی و شعوبیه ایرانی و عرب هر یک قوم و نژاد خود را بر دیگری رجحان می دادند و در مثالب و معایب یکدیگر سخنان تند و تیز می گفتند. نصربن سیار از شعرای عرب به هنگام تحریک عرب به قتل ابومسلم خراسانی (همان کسی که تخت خلافت را از امویه باز ستاند و به عباسیان داد) وصفی از شعوبیه دارد که از جهت نشان دادن شدت تعصب و خصومت دو جانب نمونه وار است. وی می گوید:

قد ما یدینون دینا، ما سمعت به

عین الرسول و لم تنزل به الکتب

 

فمن یکن سائلا عن اصل دینهم

فان دینهم: ان تقتل العرب

 

با بشار بن برد شاعر معروف ایران نژاد عرب که از شعوبیه ایرانی بود، در خطاب به عرب می گفت:

 

تفاخریا ابن رابعه و راع

بنی الاحرار، حسبک من خار

و کنت اذا ظلمت الی قراح

شرکت الکب فی ولغ الاطار

 

ابن مقفع در آن ایام به دلایل عدیده ای که در دست است از شعوبیه ایرانی بود و شگفت نیست که خلیفه عرب و امیر سنگدل وی او را دشمن می داشته اند و همین که توانسته اند، وحشیانه از او کین توخته اند.

 

2- ازآن گذشته باید به خاطر آورد که در آن ایام جریان مبارزه با زنادقه نیز جریان پرجوشی بود. در دوران خلافت عباسی صدها تن از بهترین روشنفکران عصر به جرم زندقه از دم تیغ بی دریغ گذشتند. قاتل فرومایه ابن مقفع نیز او را «زندیق» می نامد. تمام کسانی که به زرتشتی گری، مانی گری، مزدکی گری، پیروی از ابن دیصان و مرقیون، دو فیلسوف مکتب سوری که قائل به ثنویت بوده اند و حکمت یونان و غیره و غیره متهم می شدند، زندیق نام می گرفتند. طبری مورخ شهیر در حوادث سال 169 متذکر می گردد که خلیفه عباسی المهدی به موسی الهادی فرزندش توصیه بلیغ کرد که زندیقان را نابود کند. برای آن که معلوم شود که هر انحرافی از آداب و سنن عرب را زندقه می نامیدند و به ویژه تا چه اندازه این اتهام بر ایرانیان آن زمان برازنده بود، وصفی را که جاحظه از زنادقه کرده است، می آوریم:

 

«کسی که از میان نویسندگان سربلند کرده، از سخن عبارات شیرین را آموخته، از علم اندکی تلقی کرده و حکم بزرگمهر را روایت می کند و وصایای اردشیر را حفظ دارد و انشاء عبدالحمید را مطالعه می کند و ادب ابن مقفع را اخذ نموده و کتاب مزدک را معدن علم دانسته و کلیله و دمنه را مایه فضل شناخته و گمان می کند که در سیاست فاروق اکبر شده... و آن گاه بر قرآن رد و انتقاد کرده و آن را متناقض و متباین می داند، سپس اخبار و احادیث را تکذیب می کند، راویان حدیث را طعن می کند، اگر شریح را ذکر کنند مذمت می کند، اگر حسن بصری را وصف نمایند نکویش نمی شمرد و اگر شعبی را نام برند نادانش می داند و مجلس خود را به ستایش اردشیر بابکان و دادگری نوشیروان و جهانداری ساسانیان سرگرم می نماید و اگر از جاسوس پرهیزد و از مسلمین حذر کند، سخن از معقول می راند و از محکم قرآن گفت و گو و از منسوخ آن خوداری می نماید و آن چه را به چشم دیده نشود، یا عقل آن را نمی پذیرد تکذیب می کند و حاضر را به غائب ترجیح می دهد و آن چه را در کتب وارد شده، اگر مقرون به منطق باشد قبول و الا رد می کند...» چنین کسی زندیق است.

 

در این بیان تعمیمی جاحظه اشارات فراوان به انواع جریانات فکری مترقی عصر و به ویژه اشارات صریح و بلیغ به شخص ابن مقفع است. علاوه بر آن که از او و کتب او (مانند کتاب ادب الکبیر و مزدک و کلیله و دمنه و غیره) به نام ریشه ها و منابع زندقه یاد شده، غالب صفات مشروحه قبایی است که بر بالای ابن مقفع راست می آید، زیرا اوست که فرهنگ ایرانی و یونانی را چنان که خواهیم دید، به زبان عرب منتقل کرد و به قول سفیان بن معاویه دین بر مردمان تباه ساخته است.

 

3- به علاوه با آن که ابن مقفع اسلام آورده بود، شهرت داشت که زرتشتی است. بر فساد دین او این دلیل را می آورند که روزی از برابر آتشکده ای می گذشت این دو بیت احوص حجازی شاعر عرب معاصر خود را بر زبان آورد:

 

ای خانه دلدار که از بیم بداندیش

روی از تو همی تافته و دل به تو دارم

رو تافتنم را منگر زان که به هر حال

جان بهر تو می بازم و منزل به تو دارم

 

4- از آن گذشته باید از «غدر عباسیان» و پیمان شکنی و ریاکاری و قساوت آنان یاد کرد. عباسیان با ابومسلم خراسانی، خاندان نوبختی، خاندان برمکی، افشین خیدر، مازیار بن قارن، بابک خرمدین و بسیاری دیگر از ایرانیان رفتاری جز این نداشتند که از آن ها اگر بتوانند استفاده کنند و سپس به فریب به دامشان کشند و نابودشان سازند. خاندان عباسی کاتب بلیغی چون ابن مقفع را از چنگ امیر اموی بیرون می آورند و پس از آن که از قریحه شگرف او به سود خود چند صباحی استفاده می کنند، او را به تیغ جلاد می سپرند. «قتل غیله» شیوه سالوسانه و رذیلانه آنان بود.

 

روزبه ابن مقفع بی هیچ اغراق شهید دانش، شهید میهن پرست، شهید روح بی باک و تسلیم ناپذیر خود است و نه فقط از جهت دانش و مقام والای ادبی خود، بلکه از جهت روح پیکار جوی خویش در تاریخ میهن ما جایی ارجمند دارد.

 

آثار ابن مقفع را می توان بر سه گروه تقسیم کرد:

نخست، آثاری که وی برای معرفی فرهنگ ایران از پهلوی به عربی گردانده است: مانند گاهنامه و آیین نامه و کلیله و دمنه و خداینامه (که آن را سیرالملوک یا سیره ملوک الفرس نامید) و کتاب مزدک و کتاب التاج و غیره.

 

دوم، آثاری که وی برای معرفی فرهنگ یونانی ترجمه کرده است و به احتمال قریب یقینن، آن ها هم از پهلوی ترجمه شده است. این آثار شامل کتب منطقی ارسطو مانند قاطیغوریاس، باری ارمینیاس، آنالوطیقا و غیره می گردد. این کتب اغلب در دوران سلطنت خسرو انوشیروان و بنا به تشویق او از طرف روحانیون ایرانی نسطوری و یعقوبی به پهلوی ترجمه شده بود. برخی نیز می گویند که ابن مقفع ایساغوج اثر فرفریوس صوری را نیز از پهلوی به عربی ترجمه کرد. بدین ترتیب، نخستین آشنایی اعراب با آثار فیلسوفان یونان از طریق تراجم ابن مقفع صورت می گیرد.

 

سوم، آثاری که خود ابن مقفع نگاشت مانند ادب الکبیر یا دره الیتیمه و ادب الصغیر و رساله الصحابه و غیره.

 

ابن مقفع شعر نیز می سرود، ولی به قول مورخان در این زمینه «مقل» کم گو بود.

 

هدف ابن مقفع از ترجمه این آثار آن بود که روح مدنیت عالی تر ایرانی را در محیط عربی رخنه دهد. وی در کتاب الصحابه که مانند نصیحه الملوک غزالی و سیاست نامه خواجه نظام الملک در امر کشورداری نگاشته شده است، به بررسی مقولاتی مانند سپاه و قضاء و عدالت و مالیات و استیفاء و غیره می پردازد و هر جا که فرصتی می یابد نظریات نقادانه خود را متذکر می گردد و تردیدی نیست که این عبارت او در کتاب الصحابه نقد شدید اللحنی علیه منصور خلیفه است، نقدی که بدون تردید در فنای این جوان دانشمند موثر بوده است. وی می نویسد:

 

«اگر خلیفه خود پاک و باصلاح باشد، حالت رعیت اصلاح پذیر می شود، زیرا اول طبقات خاصه و رجال دولت باید صالح و پاکدامن باشند تا بتوانند جامعه را اصلاح کنند. رجار و کارکنان دولت هم، صالح عفیف نمی شوند مگر آن که پیشوای آن ها پاک باشد. اصلاح مانند زنجیر است که به هم پیوسته، چون یکی از حلقات اصلاح گسسته شود، زندگی عمومی مختلف می گردد.»

 

یکی از آثار جلیل ابن مقفع کلیله و دمنه است که با آن که وی از زبان پهلوی ترجمه کرده، چنان در ترجمه آن مهارت به خرج داده که در واقع خود را در تصنیف این کتاب شریک ساخته است. از شانزده باب کلیله و دمنه، چنان که در مقدمه این کتاب تصریح شده، ده باب آن متعلق به هندیان و شش باب متعلق به ایرانیان است. در اصل هندی (پانچا تانترا) نظم و ترکیب کنونی کلیله و دمنه ملحوظ نبوده و مجموعه ای از حکایات پراکنده بوده است. بروز یه پزشک ایرانی این حکایات را به ایران آورده است و در مجموعه «کرتاد منکا» مدون ساخت؛ و همین کتاب است که به وسیله ابن مقفع ترجمه می شود. می گویند ابن مقفع در مفاوضات بیدپای و دابشلیم (رای و برهمن) و با استفاده از مذاکره ای که بین این دو در مقدمه ابواب مختلف کتاب شده، برخی از انتقادات خود را از منصور خلیفه گنجانده است.

 

ادب الکبیر و ادب الصغیر از مشهورترین کتب ابن مقفع در دوران قریب الهدش بود و با آن که تصنیف خود ابن مقفع است ولی مسلما در تنظیم آن از انواع کتب پهلوی در دسترس خود استفاده کرده است و این مطلب را خود او تصریح می کند. این کتب مجموعه ای از حکم زندگی است و در آن با لحنی فوق العاده احترام آمیز از پیشینیان ایرانی خود یاد می کند و خود را خوشه چین خرمن حکمت آنان می داند. در مقدمه کتاب ادب الکبیر می نویسد:

 

«پیشینیان چیزی نگذاشته اند که نویسنده بلیغ بتواند آن را بپروراند، زیرا همه چیز را وصف و ذکر نموده اند، اعم از حمد و سپاس یزدان و تشویق مردم به عبادت خداوند و تحقیر دنیا و شرح علوم و تقسیم آن ها و تفصیل علوم و جدا کردن هر نوع علمی از علم دیگر و چگونگی اقتباس و اخذ آن ها و توضیح طریق آموختن علوم و اقسام و انواع آداب و اخلاق. به طوری که هیچ چیز مبهمی نمانده است که نویسنده بتواند آن را بیان کند. اندکی از برخی چیزها برای ما باقی مانده است که با کمی هوش می توان آن ها را دریافت و بدین سبب، من آن چه را که در خورد مردم و مایه ادب از حکمت نیاکان و گفته متقدمان اخذ نموده ام، در این کتاب می نگارم».

برای مطالعه بخش های پیشین به لینک های زیر مراجعه نمائید:

 1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.html 2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.html 3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.html 4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.html 5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.html 6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.html 7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.html 8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.html 9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.html 10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.html 11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html 12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html 13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.html 14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html 15 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.htm 16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html 17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.html 18- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/tabari.html 19 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/tabari.html 20- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/tabari.html 21- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/tabari.html 22 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/565/tabari.html 23 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/566/tabari.html 24- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/…/tabari.html 25 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/…/tabari.html 26- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/…/tabari.html 27 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/…/tabari.html 28 - http://www.rahetudeh.com/rahetu…/2016/oktobr/571/tabari.html

 29-http://rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/572/tabari.html

 

تلگرام راه توده:

Https://telegram.me/rahetudeh

 

 

  

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 573  راه توده -  6 آبان ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت