راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سالی دیگر بر

خاموشی شهلا فرجاد

کی می رود

یاد او از صفحه پر درد روزگار؟

 

 

سالی دیگر بر خاموشی شهلا فرجاد گذشت. پزشک توده ای که ۱۶ تیرماه ۱٣۹۲ در بیمارستان آتیه تهران تسلیم سرطانی شد که به جانش چنگ انداخته بود و مادران صلح شانه به شانه انها که از زندان های سیاسی رژیم شاه و جمهوری اسلامی بیرون آمده بودند او را تا آرامگاه بی بی سکینه در کمال شهر کرج بدرقه کردند تا مگر در خاک آزادی روح خویش را تجربه کند.

پزشک بود. پیش از انقلاب 57 در خارج ازکشور تحصیل کرد. پس از انقلاب و آغاز فعالیت علنی و قانونی حزب توده ایران عضو کمیته ایالتی حزب در شهر رشت و عضو تشکیلات زنان شد.

با یورش دوم به حزب توده ایران در اردیبهشت 1362 او نیز مانند صدها کادر و عضو رهبری حزب توده ایران دستگیر و زندانی شد. پس هشت سال در جمع جان بدر بردگان از قتل عام زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. او که پزشک عمومی بود، موسسه ای را برای کمک های آموزشی و پزشکی به مردم تهیدست جنوب شهر تهران و مهاجران افغان بنیان گذارد و به جمع مادران صلح پیوست.

شهلا فرجاد متولد 1324 بود و دو سال پیش مرگ بخشی از "مری" را برداشتند تا بلکه سرطان را در وجودش خشک کنند.

در مراسم اولیه ای که پس از درگذشت وی در خانه اش واقع در خیابان تابان در میرداماد برپا شد و دهها تن در آن حضور یافته بودند، از سفر وی به فلسطین پس از انقلاب 57 و دیدارش با "نایف حواتمه" گفته شد و از حضورش در نشستی که با رفیق "ژرژحبش" برگزار شد.

این اظهار نظر شهلا فرجاد همیشه به یاد ماندنی است که "ضربه به حزب توده ایران ضربه به تمامی جنبش چپ درمنطقه بود."

شهلا فرجاد ازدواج نکرد و از او فرزندی باقی نماند و هر بار که برای دیدار جان باختگان خفته در "خاوران" میرفت به اطرافیان می گفت: خانواده من اینجا خفته است! اشاره او تنها به برادرش که در خاوران خفته نبود، بلکه همه را می گفت. و آخرین دیدارش از خاوران به هفته پیش از وداعش با زندگی باز می گشت که بسیار ضعیف و ناتوان به کمک چند تنی از دوستانش به خاوران رفت و بر قطعه ای که می گویند برادرش در جمع عده ای دیگر در خاک خفته دسته گلی نهاد و زیر لب زمزمه کرد: بزودی می آیم.

همه آنها که در ایران، با شهلا فرجاد درتماس مداوم بودند و با وی نشست و برخاست داشتند از نظرات سیاسی و حزبی او – بویژه در ارتباط با نامه مردم-  آگاهی دارند و نیازی نیست ما در اینجاچیزی بنویسم. در انتخابات سال 76 با تمام نیرو، همه رخم دیدگان از جمهوری اسلامی را دعوت کرد تا به محمد خاتمی رای بدهند. یقین او به اصلاحات و تغییرات گام به گام بود و هر بار که با خارج از کشور تماس گرفت، به آنها که در مهاجرت اسب سواری می کنند گفت: آهسته و با مردم بروید. در اینجا ( ایران) میدان دیگری است که باید اسب تازی را در آن آموخت! او با همین یقین و در حالیکه بیماری تاب و توان برایش باقی نگذاشته بود همگان را به دادن رای به روحانی در انتخابات 92 تشویق کرد و باز هم مانند گذشته، به خارج از کشور تلفن کرد و همان توصیه هائی را که در انتخابات 76 کرده بود و همان نظراتی را درباره اصلاحات و تغییرات تکرار کرد که در بالا خواندید.

در مراسم یادبودی که در تهران برایش گرفتند، همه سخنرانان گفتند که شهلا با سربلندی از عضویتش در حزب توده ایران و ایمانش به حزب توده ایران تا آخرین دم حیات سخن گفت.

در همین مراسم با صراحت از این مواضع او سخن گفته شد، از جمله در تشویق دیگران به شرکت در انتخابات 92 تاکید داشت که «سرانجام انتخابات 88 تکرار نخواهد شد و رای‌‌ها را خواهد شمرد. باید در انتخابات شرکت کرد و فضای کنونی جامعه را تغییر داد»

از نگاه ما، مهم ترین بخش یادبود شهلا فرجاد علاوه بر یادها و خاطرات زندان شاه و زندان جمهوری اسلامی و انسانیت و مهربانی وی، همانا بیان درک درست او از اوضاع ایران و تحلیل دقیق توده ایهای داخل کشور بود. در انتخابات 92 بود و به روحانی رای داد و در انتخابات 96 او نبود و میلیون ها ایرانی بیش از سال 92 به روحانی رای دادند.

مراسم یاد بود او در تهران، درسالن کنفرانس مجتمع و همچنین پارکینگ مجتمع برگزارشد. ساعت مراسم 5 تا 7 عصر اعلام شده بود اما از ساعت 5  دیگر جا برای نشستن در سالن‌‌ها وجود نداشت. و در اشاره به همین حضور یکی برای ما نوشتند:

آنقدر شلوع بود که ما چهار نفر وقتی رسیدیم باید می‌ایستادیم. هرچه دقایق بیشتری گذشت، کوچه هم جایی برای ایستادن نداشت. گردانندگان مراسم زهره تنکابنی و زهره دلیری بودند. تمام جاهایی که مردم ایستاده بودند - تا درب خروجی پارکینگ- با صفحه نمایش "ال. سی. دی" پوشش داده شده بود و آنها که بیرون از سالن و در کوچه بودند، ازطریق این پوشش تلویزیونی مراسم را تماشا می‌کردند.

جمعیت را بسختی می‌شد تخمین زد، شاید بالای یک هزار نفر آمده بودند. سالن‌‌ها برای حدود سیصد تا چهارصد نفر جا بیشتر جا نداشتند و به همین دلیل بسیاری از آنها که آمده بودند در کوچه ایستاده بودند. شناخته شده ترین چهره در این مراسم محمد علی عموئی بود او را جمعیت احاطه کرده بود.

پس از پایان مراسم رسمی بسختی عده‌ای ایشان را توانستند از جمع علاقمندان و کسانی که می‌خواستند با وی عکس یادگاری بگیرند جدا کرده و از سالن بیرون ببرند.

سرودها و اشعار زیبائی که خوانده شد، بر شکوه مراسم بسیار افزود. از در خاک خفتگان خاوران یاد شد و به یاد "رحمان هاتفی" نیز قطعه شعری خوانده شد. گروه موسیقی شامل تکنوازی نی و آواز علیزاده بسیار دلپذیر اجرا شد. دوربین یکسره روی چهره رفیق عموئی بود و حاضران بارها نام او را با صدای بلند اعلام کرده و برایش دست زدند.

ورود دکتر "بنی طرفی" کاندیدای حزب توده ایران برای مجلس اول بعد از انقلاب که با صندلی مخصوص "ویلچر" او را به سالن آوردند از لحظات هیجان انگیز این مراسم بود. بنی طرفی بعد از یورش به حزب دستگیر و زندانی شد و دو سال بعد از این مراسم او نیز چشم بر جهان فرو بست.

ورود چند تن از توده‌ای‌‌های به سالن مراسم، در حالیکه زیر بغل آنها را گرفته بودند نیز از لحظات فراموش نشدنی این مراسم بود. آنها که در مسیر حرکت این افراد مسن بودند به احترام آنها بپاخاسته و برایشان دست زدند. تمام مراسم روی یک پرده بزرگ سینمایی نیز همزمان پخش شد.

مزاحمتی حتی از طرف گروه‌‌های باصطلاح خودسر برای برپائی این مراسم ایجاد نشد و اغلب بر این نظر بودند که این از نتایج انتخابات اخیر (92) است.

کنار درب ورودی به محل مراسم یک دفتر یادبود گذاشته بودند که برای امضای آن یک صف تشکیل شده بود تا هرکس خواست آن را امضاء کرده و اگر مایل است جمله‌ای نیز بنویسد. ما نیز این دفتر را امضا کردیم و در مقابل نام بسیاری از امضاء کنندگان خواندیم که نوشته بودند: زنده باد حزب توده ایران.

یکی از گردانندگان مراسم دختر عموی زنده یاد شهلا فرجاد بود که تصنیف ملی مراببوس را بسیار زیبا خواند و جمعیت با اوهمراهی کردند. صدای خواننده و همراهان محله را پرکرده بود.

ضما، کنار درب ورودی یک کتاب فروشی مختصر هم برپا شده بود.

مادر انوشیروان لطفی (شهید عضو رهبری فدائیان خلق اکثریت)، پرویز حبیب پور، دکتر حبیب الله پیمان، خانم مرتاضی لنگرودی همسر دکتر پیمان، مادر افشین اسانلو، دکتر مستشاری، فریبرز رئیس دانا و بسیاری چهره‌‌های سرشناس دیگر و خلاصه هرکس که برای شرف انسانی ارزش قائل بود و امکان حضور داشت نیز در این مراسم شرکت کرده بود که بدلیل ازدحام نمی‌شد همه آنها را دید و نامشان را به حافظه سپرد. "جامعه آبستن تغییرات است" مهمترین جمله‌ای بود که اغلب در صحبت‌‌های خصوصی و در جمع‌‌های چند نفره روی آن تاکید می‌کردند.

دیده بوسی‌‌های حزن انگیز و درعین حال شورانگیز نیز از دیگر صحنه‌‌های به یادگار مانده این مراسم بود.

بطور کلی این احساس وجود داشت که انتخابات تاثیر خودش را گذاشته است.

آواز خوانی خواهران ریاحی نیز تحسین همگان را برانگیخت. خانواده ریاحی چهارجان باخته فدائی در دهه شصت داد.

ضمنا نمایندگان مهاجرین افغان که شهلا فرجاد خدمات پزشکی بزرگی به آنها کرده است و همینطور جامعه پزشکان نیز حضور پر رنگی داشتند.

گزارش این مراسم همراه با عکسها، و همچنین گزارش خبری در گذشته او در راه توده شماره های 415 و  416 در تیر ماه 1392منتشر شد که در لینکهای زیر قابل بازخوانی است:

 

http://www.rahetudeh.com/rahetude/2013/06juillet/2/farjad.html

http://www.rahetudeh.com/rahetude/2013/06juillet/3/farjad.html

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 603  راه توده -  اول تیرماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت