راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

روح جهانی

در شرق

و یا غرب

طلوع می کند؟

دکتر سروش سهرابی

 

 

 

یکی از نظریه هایی که در تبیین دلایل عقب ماندن شرق و آسیا ارائه شده، نظریه شیوه تولید آسیایی است. این نظریه که آسیا دارای شیوه زندگی و تولید جداگانه است ابتدا توسط ارسطو مطرح شد که نظریات مختلفی ارائه داده است. از یکسو حکومت های پادشاهی ایران را قانونمند می دانست و از سوی دیگر ایرانیان را اصولا نسبت به یونانیان برده تر و تابع یک تن می دانست. البته ارسطو این سخنان را برای بهره گیری در داخل یونان در برابر خطر ایران می گفت و در واقع می خواست به طور غیرمستقیم به اشراف یونانی هشدار دهد که در صورت پیروزی ایرانیان آنها بنده و تابع پادشاه خواهند شد. بعدها مونتسکیو با تکیه بر عوامل جغرافیایی و آب و هوایی مفهوم "استبداد شرقی" را ساخت. هدف مونتسکیو هم در واقع مبارزه با دولت های استبدادی در اروپا بود و احتمالا می خواست با بهره گیری از ترس و نفرت مردم و اشراف اروپا از عثمانی، آنان را علیه شکل گیری دولت‌های مطلقه اروپا بسیج کند. به هر حال انگیزه او هر چه بود روی سخنش با شرق نبود بلکه با مردم کشور خود بود.  

توسل مونتسکیو به عوامل آب و هوایی بجای عوامل نژادی احتمالا از آن رو بود که این نظریه نژادی که ایرانی‌ها یا شرقی‌ها نسبت به یونانی‌ها برده تر هستند در زمان مونتسکیو نمی توانست اعتبار چندانی داشته باشد زیرا یونان خود از جمله کشورهایی بود که در بیشترین دوران تاریخ خود زیر تسلط دیگران و در زیر یوغ استبداد زندگی کرده بود و در همان زمان هم زیر سلطه عثمانی بود. در حالیکه ایران و هند و چین کشورهایی مستقل بودند. البته تصویری که مونتسکیو درباره وضعیت جغرافیایی شرق ارائه می دهد و مثلا از دشت های وسیع و کوه های کم برف سخن می گوید برای کسی که با جغرافیای آسیا و اروپا یا حداقل کوه های این دو قاره آشنا باشد مضحک می نماید. ظاهرا این وضعیت جغرافیایی است که منجر به ایجاد خلق و خوی خاص و نیاز به سازماندهی اجتماعی معینی در شرق شده است. چنین سخنانی طبعا نمی توانست در شرق خریداری داشته باشد و برای همان انسان غربی سده هیجدهم و نوزدهم قابل ارائه بود.

بعدها هگل نیز در توضیحات نه چندان روشن خود این تصور را داشت که روح جهانی در شرق طلوع می کند و در غرب خاتمه می گیرد. به این ترتیب گویا مراحل تکامل روح جهانی با آنکه در شرق آغاز می شود در آنجا به پایان نمی رسد و اروپا پایان تاریخ جهان است.

مارکس که نمی توانست برکنار از نظریات پیشینیان خود در تاریخ اندیشه اروپایی باشد و خود نیز مستقیما با شرق آشنایی نداشت، بویژه با مطالعه سفرنامه "فرانسوا برنیه" به هند که در آن زمان در زمره منابع عمده شرق شناسی محسوب می شد، ادعاهای وی درباره عدم وجود مالکیت خصوصی زمین در هند را پذیرفت و تصور کرد دلیل "استبداد شرقی" و "ایستایی" جوامع آسیایی را درون نظام اقتصادی و تولیدی آن یافته است. تصور مارکس بر مبنای منابع دوران خود آن بود که در آسیا مالکیت خصوصی وجود ندارد و جوامع آسیایی هنوز در دوران جوامع ابتدایی و حتی کمون اولیه زندگی می کنند ولی بدلیل کمبود آب و ضرورت ایجاد و حفظ مجاری آبیاری، وجود یک قدرت مرکزی برتر لازم آمده است که پایه استبداد شرقی شده است. بعدها اصطلاحات شیوه تولید آسیایی و همچنین استبداد شرقی به ویژه توسط ویتفوگل که پیش از آن خود مارکسیست بود تبدیل به اصطلاحاتی کاملا جانبدارانه گردید که وی از آن برای حمله به حکومت شوروی و اینکه عدم وجود مالکیت خصوصی با استبداد و دیکتاتوری ناسازگار نیست بهره گرفت. وی شرق را صادرکننده شیوه حکومت استبدادی و کمونیسم را شکل دیگری از استبداد شرقی می دانست که این بار بر دستگاه بوروکراسی و قدرت صنعت مبتنی است. نظریاتی که بنیادهای مالی و ایدئولوژیک جهانی در پشت تبلیغ آن قرار داشتند. این نگاهی است که مورد استقبال "روشنفکران" راست کنونی ایران قرار گرفته که نبود مالکیت خصوصی وسایل تولید را مترادف با دیکتاتوری و وجود آن را در چهره سرمایه‌داری مساوی با دموکراسی معرفی می کنند.

دستگاه های تبلیغاتی سرمایه‌داری جهانی و بلندگوهای هوادار آن در ایران مدعی بودند که عدم استقبال تاریخدانان مارکسیست و شوروی از نظریه شیوه تولید آسیایی تحت تاثیر فشار و سانسور استالینی بوده است. در حالیکه بحث درباره شیوه تولید آسیایی هم در دوران استالین وجود داشت و هم در دوران پس از وی و در هر دو دوران توسط اکثریت مارکسیست های شوروی و آسیایی مردود شناخته شد، هر چند همواره اقلیتی وجود داشتند که به این نظریه اعتقاد داشتند و از آن دفاع می کردند. رد این نظریات توسط مارکسیست‌ها بدلیل آشنایی آنان با تاریخ و جغرافیای آسیا بود نه ترس از استالین. از جمله زنده یاد احسان طبری سال­ها پس از مرگ استالین از جمله با استناد به اسناد خواجه رشیدالدین فضل‌ الله و سیاهه اموال و دارایی‌­های وی ادعای عدم وجود مالکیت خصوصی در ایران را که سنگ بنای نظریه شیوه تولید آسیایی است مردود می شمرد. (نگاه کنید به برخی بررسی ها درباره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران)

در عین حال نظریه شیوه تولید آسیایی ابزاری تئوریک بود در برابر درک فرماسیونی تاریخ که مبتنی بر نوعی جبر تاریخی قرار داشت. در آن دوران روشنفکران و مبارزان چپ با استناد به نظریه فرماسیون‌ها، گذرا بودن سرمایه‌داری و ضرورت گذار تاریخی به سوسیالیسم را تبیین می کردند. با از هم پاشی اتحاد شوروی همه این مفاهیم معکوس شد یا معنایی دیگر یافت. "جبر تاریخی" از بنیان نظری گذار به سوسیالیسم به وسیله تبلیغ سرمایه‌داری همچون "پایان تاریخ" تبدیل شد و ضعف های نظری و عملی میراث هگلی اندیشه مارکسیستی آشکار گردید. همین درک هگلی بود که این تصور نادرست را بوجود آورده بود که سوسیالیسم در اتحاد شوروی بنا به "جبر تاریخ" بازگشت ناپذیر است و به خوش خیالی و انفعال در آن کشور دامن زد.

اکنون کارکرد نظریه شیوه تولید آسیایی و استبداد شرقی نیز تغییر یافته و دیگر سلاحی ایدئولوژیک در جنگ سرد علیه اتحاد شوروی نیست، بلکه افزاری است علیه تغییر و دستمایه ای است در توجیه دلایل انحطاط و عقب ماندگی شرق، و وسیله ای در جهت تحقیر مردمان آسیا و سردرگم کردن روشنفکران و کوشندگان اجتماعی از شناخت دلایل واقعی انحطاط کشور خود.

 

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 620  راه توده -  27 مهر ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت