راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"مارکسیسم ایرانی"

به تحولات جامعه

پاسخ خواهد داد!

"دکتر سروش سهرابی"

 

 

از مشکلات پیشرفت علوم اجتماعی در ایران فقدان نظریه یا نظریه‌هایی است که بتواند خطوط کلی تحولات جامعه ما را توضیح دهد و چارچوبی برای تحلیل و پژوهش‌های وسیعتر بشود. این در واقع مشکلی است که می‌توان گفت امروز و در این مقطع تاریخی با آن برخورد کرده یا آن را احساس کرده‌ایم. در گذشته شمار پژوهش‌ها و سطح دانش و اطلاعات ما از تاریخ و اقتصاد و جامعه ایران تا آن اندازه اندک بود که تصور تدوین و ساخت نظریه تحول اجتماعی در ایران را بی‌معنا می‌کرد. بزرگترین گامی که در گذشته در این عرصه برداشته شد و می‌توانست برداشته شود به همت مارکسیست‌های ایرانی و شوروی انجام شد. آنها بودند که در انبوه تاریخ نگاری‌های سردرگم که سطح تاریخ را به وقایع نگاری تنزل داده بود برای نخستین بار کوشیدند تاریخ و جامعه ایران را به عنوان یک علم موضوع پژوهش قرار دهند و آن را براساس یک نظریه علمی و قابل ارزیابی و بر مبنای مناسبات اقتصادی و اجتماعی پژوهش و تحلیل کنند. آنها با مطالعات، دستاوردها، تبیین ها، تحلیل‌ها و حتی اشتباهات خود خدمت بزرگی به رشد و توسعه پژوهش‌های جامعه شناسی و تاریخی در ایران کردند. بعدها شماری از پژوهشگران غیرمارکسیست ایرانی و غربی نیز به انجام بررسی‌ها و پژوهش‌های ارزنده‌ای دست زدند و جنبه‌های مختلفی از ویژگی‌ها و تحولات جامعه ما را آشکار کردند. اکنون نتایج و دستاوردهای پژوهش‌های چندین دهه گذشته مواد اولیه و دستمایه کار و مجموعه اطلاعاتی شده است که با اتکا بر آنها و نقد آنها می‌توان برای اولین بار به این موضوع اندیشید که می توان پایه‌های نظریه‌هایی را ریخت که از درون تحولات جامعه ما جوشیده باشد و بکوشد آن را توضیح دهد. این همان چیزیست که می‌توان از آن به عنوان تدوین نظریه "مارکسیسم ایرانی" نام برد. اگر مارکسیست‌های ایرانی در گذشته کوشیدند جامعه ایران را براساس مارکسیسمی که جهانشمول تصور می‌شد تحلیل و پژوهش کنند، مارکسیست‌های امروز این وظیفه معکوس را برعهده دارند که آن مارکسیسم را براساس واقعیات جامعه ایران مورد ارزیابی قرار داده و جنبه‌های عام و جهانشمول آن را از جنبه‌های خاص و ویژه‌ای که بازتاب دهنده تحول این یا آن جامعه معین است جدا کنند. نتیجه این کار تدوین نظریه مارکسیسم ایرانی، نظریه تحول جامعه ایران است که البته انجام آن کار یک یا دو تن هم نیست.

با اینحال سخن از تدوین نظریه "مارکسیسم ایرانی" یعنی مارکسیسمی که تبیین کننده تحول جامعه ایرانی باشد به نظر برخی عجیب یا حتی مضحک می‌آید. عجیب از آن جهت که وقتی صحبت از "نظریه" می‌شود عده‌ای تصور می‌کنند نظریه‌ها از قبل وجود دارند و عده‌ای مانند "مارکس"یا "وبر" یا "هایک" آنها را یک بار برای همیشه کشف کرده‌اند و ما کاری جز حفظ کردن و آموختن و کاربستن آن نداریم. در حالیکه از نظر ما ماركسيست‌ها چنین نیست. پیدایش و تدوین نظریه‌ها حاصل تحول جوامع است. این جوامع هستند که در تحول خود نظریه ایجاد می‌کند، نظریه‌ای که تحول آن جامعه را توضیح می‌دهد. بنابراین هر جامعه‌ای نظریه خودش را دارد که حاصل ماهیت و شکل ویژه تحول آن است. مثلا کتاب "سرمایه" و نظریه سرمایه داری مارکس حاصل تحول جامعه انگلستان است. چنین نیست که نظریه‌ای بنام سرمایه‌داری وجود داشته و مارکس آن را کشف کرده است. اگر تحول جامعه انگلستان به پیدایش نظام سرمایه‌داری در آن کشور نمی‌انجامید هرگز نظریه‌ای هم که بتواند آن نظام را توضیح دهد در ذهن مارکس و هیچکس دیگر شکل نمی‌گرفت. همچنان که بدون تحول جامعه فرانسه "هیجدهم برومر" و "مبارزه طبقاتی در فرانسه" تولید نمی‌شد و بدون تجربه جنبش انقلابی در روسیه "چه باید کرد؟" و "دولت و انقلاب" خلق نمی‌گردید. همه این آثار بیش از هر چیز مهر و نشان جمعبندی تجربه و تحول یک جامعه معین را بر پیشانی دارند. در عین حال می‌توانند بیانگر عناصر عامی باشند که باید با بررسی دیگر جوامع این عناصر عام را شناسایی و تعیین کرد نه اینکه از قبل آنها را عام و جهانشمول فرض کرد. تنها بررسی و پژوهش عمیق تاریخ و تجربه هر کشور است که نشان خواهد داد کدام بخش از آثار و نتیجه گیری‌ها و نظریه پردازی‌های مثلا مارکس و لنین دارای جنبه عام است و کدام بخش صرفا ناشی از محتوای تحول فرانسوی، آلمانی یا روسی جوامع است.

مارکسیست‌های ایرانی در آغاز کار خود، در شرایطی که نظریه‌ای برای توضیح تحول جامعه ایران وجود نداشتناگزیر شدند با فرض جهانشمول بودن نسبی نظریه‌های مارکسیستی کار بررسی جامعه ایران را آغاز کنند و بکوشند آن نظریه‌ها را بر جامعه ایران انطباق دهند. این کار تا آنجا که به کاربست روش و نوع نگاه و مفاهیم و مقولات مارکسیستی مربوط می‌شد به راهگشایی‌های نوآورانه و بزرگی در کار پژوهش تاریخ و جامعه ایران انجامید و دستاوردهای ارزشمندی ببار آورد ولی در آنجا که کوشید نتیجه گیری‌ها را نیز بر جامعه ایران انطباق دهد به بن بست‌های جدی برخورد کرد.ضرورت مارکسیسم ایرانی از درون این تاریخ و این تجربه بر می‌خیزد. یعنی ضرورت تولید نظریه مارکسیستی درباره تحول جامعه ایران. همان کاری که امروز مارکسیست‌های فرانسوی یا المانی یا انگلیسی انجام می‌دهند. یعنی از درون تحول جامعه خود نظریه ایجاد می‌کنند. اگر آنها نظریه خود را مارکسیسم آلمانی یا انگلیسی یا فرانسوی نام نمی‌نهند از آنروست که از یکسو شرایط آن کشورها قبلا درون نظریه مارکس گنجانده شده است و از سوی دیگر دارای تاریخی مشترک و در سطح نسبتا مشابهی از نظر پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی هستند که نظریه سازی‌های آنها را به طور نسبی برای یکدیگر معتبر می‌کند. در عین حال آنها خود بخوبی می‌دانند که مارکسیسم انگلیسی و آلمانی یا فرانسوی درون خود دارای شاخه‌ها و گرایش‌ها و تبیین‌های مختلف است و هم اینکه همه اینها نه خود مارکسیسم که جزیی از جریان جهانی و پیوسته تکامل و تدوین نظریه مارکسیستی برای توضیح بهتر جهان هستند.

در کشورهایی مانند ما که تاریخ و تحول و تجربه آن جزیی از منابع اولیه تدوین نظریه‌های مارکس یا مارکسیستی نیست، کار مارکسیست‌های ایرانی بسیار دشوارتر است و ما باید تازه چنین نظریه مارکسیستی را تدوین کنیم و بوجود آوریم. راهی که چنانکه اشاره شد پیشگامان ما آن را پیموده‌اند و بسیاری از مشکلات و تناقض‌ها را دیده‌اند یا بیان کرده‌اند یا حل کرده‌اند یا خود بوجود آورده‌اند که ما باید با جدی گرفتن و اندیشیدن و نقد کار و دستآوردهای آنان این راه را پیگیری کنیم و گامی به پیش برداریم. تنها بدینسان است که ما خواهیم توانست سهم و نقش خود را در آن جنبش و جوشش جهانی برای تدوین مارکسیسمی جهانی‌تر ایفا کنیم.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 643  راه توده -  6 اردیبهشت ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت