راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"اوکرائین"

راه حلی جز

همزیستی با

روسیه نیست!

فصلنامه علم و اجتماع

ترجمه و تلخیص: فروزنده فرزاد

 

 

پس از انقلابهای «رنگی» در کشورهای عربی و جمهوری های آسیای میانه تغییر رژیم سیاسی در پی یک تظاهرات چند هزار نفره در پایتخت یک کشور کمتر کسی را شگفت زده میکند.نیز پس از فاجعه یوگسلاوی در دهه ی 90 حتی جنگ داخلی در اروپا نیز امری دور از ذهن نیست. با اینهمهرویدادهایی که اواخر سال ۲۰۱۳ در اوکراین آغاز شد و در سال ۲۰۱۴ به جنگ انجامید به دلایلی از گونه یی دیگر بود: برای نخستین بار دو قدرتژئوپولتیک کم و بیش آشکار با هم رو در رو شدند و جهان در آستانه ی جنگ جهانی تازه یی قرار گرفت.

مسئولیت بحران اوکراین که به جنگ داخلی در این کشور منجر شد اساسا به دلیل دخالت کشورهای عضو ناتو و بیش از همه ایالات متحده است. ایالات متحده تغییر رژیم های بسیاری را در کارنامه خود دارد و رویدادهای اوکراین نیز در ادامه ی همین گونه نقش آفرینی آمریکا در پهنه ی سیاست جهانی است.آنها که با حمایت غرب در کیف به قدرت رسیدند علیه مردم جنوب شرق این کشور وارد جنگ شدند و در مرکز و غرب کشور نیز حقوق دموکراتیک مخالفان و احزاب سیاسی اپوزیسیون و آزادی رسانه ها را محدود کردند. دولت کیفحتی تمایلات فاشیستی از خود نشان داد و چهره هایی مانند استپانباندرا {ملی گرای افراطی اوکراین و متحد آلمان نازی در دهه ی ۴۰ میلادی م.} را بعنوان قهرمان ملی معرفی کرد و دست گروههای راستگرای افراطیرا برایبرخورد با مخالفان باز گذاشت.

در واقع ریشه ی اصلی بحران اوکراین به توسعه طلبیعامدانه ی سیاستهای نولیبرال بوسیله ی ایالات متحده باز میگردد که در پی فروپاشی اتحاد شوروی آغاز شد. چنین سیاستهایی (کاهش اشتغال و خدمات اجتماعی و غیره که امروز در اوکراین شاهد آن هستیم) که برای حرکت و گسترش سرمایه جهانی ضرور بودبه پدیده ی «سرمایه داریالیگارشی-گانگستری» در جمهوریهای پیشین اتحاد شوروی و بویژه اوکراین انجامید.مردم عادی در اوکراین در این توهم بوده اند کههمگرایی با اتحادیه ی اروپا برای آنها شکوفایی اقتصادی به همراه میآورد، در حالیکه برندگان بحران اوکراین بانکهای غربی٬ شرکتهای اوکراینی که برای صادرات به اروپای غربی اعتبار دریافت میکنند و نیزبنگاهها و موسسات اقتصادی اروپایی هستند که از اوکراین کالای ارزان وارد میکنند. کوشش برای پیاده سازی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال و راستگرا در کشورهای آسیای میانه در دوره ی پس ار اتحاد شوروی درست همانچیزیست که به سرمایه داری بوروکراتیک و الیگارشی پیرامونی (در مقایسه با سرمایه ی جهانی م) منجر شد. سیاستهایی که نمیتوانست به نتایجی جز آنچه شاهدش بودیم بیانجامد.

چنین شرایطی که محصول سیاسهای نولیبرال و پدید آمدن سرمایه داری الیگارشی بود شهروندان اوکراین را بر آن داشت تا با استفاده از اندک دموکراسی باقی مانده در دوره ی ریاست جمهوری یاناکوویچ دست به اعتراض بزنند. و البته این تنها یک روی سکه بود. روی دیگر آن که به همان اندازه اهمیت داشت این بود که جنبش اعتراضی به الیگارشی هوادارغرب و ایالات متحده وبه میزانی کمتر هوادار اتحادیه اروپا پایان داد. اما نتیجه آن شد که الیگارشی راستگراتری بر دوش جنبش اعتراضی «میدان» به قدرت رسید.

 

بحران اوکراین را نباید تنها به فاکتورهای اقتصادی-اجتماعی فروکاست. سرکوب ناسیونالیسم روس و مخالفانبه روشهای خشونت آمیز توسط حاکمان کیف رانیز نباید کم اهمیت شمرد. دولت کیف مخالفان جنبش «میدان» را که خواهان همه پرسی برای فدرالیسم بودند «تروریست» خواند و بجای فدرالیسم پیشنهادی آنها با حمایت آمریکا اوکراینیدوپارچه و دو اردوی در برابر هم به جا گذاشته است. و اما مساله ی زبان نیز مهماست. اوکراین به لحاظ تاریخی و فرهنگی کشوری است با دو زبان و بسیاری از شهروندانش نه تنها در جنوب شرق که در مرکز این کشور به روسی سخن میگویند. در چنین کشوری سیاست رژیم کیف برای به رسمیت نشناختن زبان روسی و حذف آن از حیات آموزشی فرهنگی و اجتماعی-سیاسی نقض حقوق تقریبا اکثریت جمعیت این کشور است. همنوایی با ناسیونالیسم راستگرای اوکراین و حمایت از تشکیلات و سازمانهای هوادار فاشیسم شیوه ی عمل رژیمهای سیاسی اوکراین در تمام دوره  پس از فروپاشی اتحاد شوروی بوده است. و بالاخره رویارویی گروههای شبه فاشیستی با جنبش مقاومت اوکراین به تشدید ناسیونالیسم اوکراینیو روسی نه تنها در اوکراین که در فدراسیون روسیه هم منجر شده وجوشش احساسات ناسیونالیستی دستمایه یی برای بهره برداری راستگرایی در اوکراین و روسیه شده است.

میتوان گفت که با کودتا در اوکراین این کشور به مسیری سوق داده شد که تا کنون جزنزاعهای مدنی و جنگ٬ بدهی عظیم بانکی٬ کمبود انرژی٬ تنفر قومی و نژادی٬ سلاحهای کشتار جمعی {که روسیه مدعی ست توسط کیف علیه شهروندان روس شرق و جنوب شرق بکار گرفته شد - م.} و بی عدالتی اقتصادی به بار نیاورده است.

برخورد غرب با روسیه از فردای فروپاشی در ۱۹۹۱ یادآور توافقننامه ی ورسای است که آلمان شکست خورده را بیشتر به حاشیه راند. برای نخستین بار در ۲۵ سال گذشته روسیه در برابر توسعه طلبی غرب و ناتو برهبری ایالات متحده ایستاد که به الحاق کریمه منجر شد.همه پرسی در کریمه به باور بسیاری شفاف و در شرایط عادی و عاری از هرگونه حضور نظامی روسیه بود. در حقوق بین المللاصل اساسی برابری انسانهاست. اما حقوق بین الملل دارای موارد متضادیهم هست از جمله تضاد میان تعهد به کمک کردن به مردمی که در شرایط دشوار بسر میبرند و اصل عدم مداخله. کوشش برای حل این تضاد در اصل دیگری که مداخله را تنها در صورت نقض آشکار حقوق بشر مجاز میداند نمایان است. و افزون بر اینهمه حق تعیین سرنوشت برای ملتها اصل مهم دیگریست که به رسمیت شناخته شده است.

به هر روی واکنش روسیه در مساله ی اوکراین بیش از هر چیز در برابر توسعه طلبی ناتو بود. پرسش اساسی اینست که کدام گزینه مترقی تر خواهد بود:

۱- جهانی که در آن ناتو و به عبارتی پلیس جهانی سیاست و خواست کشورهای غربی را به پیش میبرد 2- جهانی چند قطبی که دیگر کشورها نیز فعالانه در امور آن مشارکت دارند.

 

اما این نکته را نیز باید گفت که آنچه در کریمه حاکم است نه اولیگارشی اواکراین در دوره ی یاناکوویچ که سرمایه داری الیگارشی و بوروکراتیک روسیه است و تفاوت میان این دو در تمرکز گرایی بیشتر در مورد روسیه است که در آن الیگارشی مالی در ساختار دولت به شدت تنیده است. اوکراین تا پیش از رویدادهای «میدان» میدان رقابت الیگارشیهای گوناگون بود در حالیکه در روسیه نظم بیشتری حاکم است ولی در هر صورت سیاستهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال در روسیه حاکم است و همینطور نیز جنبه هایی از دموکراسی. همچنین روسیه در پی الحاق کریمه دموکراسی یا سنت اتحاد شوروی را در آنجا زنده نکرد بلکه سرمایه داری خود را به میدان آورده که در دراز مدت با پیشرفت اجتماعی و اقتصادی شهروندان کریمه همخوانی ندارد.

 

و بالاخره مساله ی دونباس (جنوب شرق اوکراین) و جمهوریهای مردمی دونتسک و لوگانسگ که نووراسیا (روسیه ی نوین) خوانده میشود نیز در خور بررسی است. رفتار سیاسی و احساسات مردم این منطقه و نیز کریمه از گونه ی رفتار سیاسی شهروندان اتحاد شوروی است. احساساتی که در آن خواست امنیت و خدمات اجتماعی همگرایی و برابری طلبی و غرور ملی و آمادگی دفاع از میهن موج میزند. به نظر میرسد که غرب این را تهدیدی جدی برای نظم لیبرال میداند. غرب بویژهحاکمیت الیگارشی مالی هم در دونباس و هم روسیهرا خطری برای بازگشت سنتهای دوره ی اتحاد شوروی میانگارد که هسته ی اصلی آن همگرایی اجتماعی و کولکتیویسم بعنوان جایگزینی برای سرمایه داری است. ماهیت رژیم دونباس نیزمدام در حال تغییراست. در آغاز تشکیل جمهوریهای مردمی دونتسک و لوگانسگ در ۲۰۱۴اداره ی امور بیشتر در دست گروههای مختلف و همچنین داوطلبان مسلح بود. آرام آرام و با آغاز سال ۲۰۱۵ رهبران متمایل به کرملین اداره ی امور را بدست گرفتند.

وضعیت اوکراین را تضادها در سطوح گوناگون شکل داده است و انتخابی آسان میان خوب و بد در این میان وجود ندارد. همه در مرداب سلطه طلبی سرمایه جهانی گرفتار شده اند. اما با همه ی پیچیده گیها و تضادهای منفی در آنجا باید دست به انتخاب زد. این انتخاب در عین انتقاد از سیاستهای روسیه و رهبران جمهوریهای مردمی دونتسک و لوگانسگ باید با دفاع از حق آنها برای آتش بس و عقب نشینی نیروهای نظامی اوکراین و حفظ وضعیت موجود یعنی به رسمیت شناختن دوفاکتوی این جمهوریها همراه باشد.در دراز مدت اما باید برای ترمیم پیوندهای از هم گسسته میان دونباس و اوکراین و نیز رابطه ی بین روسیه و اوکراین تلاش کرد چرا که به لحاظ تاریخی همه به یک شرایط زیستی اقتصادی و اجتماعی یکپارچه یی تعلق دارند!

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 644  راه توده -  20 اردیبهشت ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت