راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله 670

اهداف انقلاب 57

بار دیگر در شعارهای مردم

 

 

انقلاب 1357 در ایران سه آرمان بزرگ داشت. استقلال، آزادی، و سوسیالیسم یا آنطور که در آن زمان‌ می‌گفتند "عدالت اجتماعی". در طول زمان این هر سه آرمان زیر مجموعه‌ای از "اسلام" تعریف و دستخوش تحریف شد.

خواست استقلال تبدیل شد به سیاست موازنه و بندبازی جهانی به عنوان "نه شرقی و نه غربی" که معنایش نداشتن استقلال در انتخاب دوست و متحد در عرصه جهانی بود. نخست از اینجا شروع کردند که اصلا همه حکومت‌های جهان با ایران و انقلاب ایران دشمن هستند، چرا که همه آنها یا وابسته به غرب هستند یا شرق و ما تنها کشور مستقل در جهان هستیم. ولی از آنجا که دشمنی با همه ناممکن بود، ابتدا کشورها به "اسلامی" و "غیراسلامی" تقسیم شدند. پاکستان ضیاالحق و ترکیه که اویسی در آنجا ارتش برای حمله به ایران تشکیل داده بود شدند کشورهای مسلمان "دوست و برادر". بعد یک گام دیگر به پس گذاشتند و گفتند جهان به کشورهای "خداشناس" و "خدانشناس" تقسیم‌ می‌شود. امریکا و اروپا اگر زورگویند لااقل خدا را قبول دارند، در حالیکه شوروی و کشورهای "کمونیستی" گویا خدا را قبول ندارند. پس دشمن اصلی اینها هستند. با همین اندیشه به استقبال ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا رفتند که مک فارلین را با یک انجیل امضا شده به ایران فرستاد. سرانجام موضع جهانی ایران آنقدر ضعیف شد که دشمنان ایران تهدیدیش می‌کردند که با چه کشوری حق دارد دوست باشد و با چه کشوری حق ندارد. مسئله تنها بر سر شوروی یا کشورهای اروپای شرقی نبود که از انقلاب ایران پشتیبانی‌ می‌کردند و ایران اجازه نزدیکی با آنها را نداشت. ایران حق رابطه با کشورهای مسلمانی مانند سوریه، الجزایر یا لیبی را هم نداشت چون با شوروی‌ها رابطه خوبی داشتند. حتی اسدالله عسگراولادی در مذاکره با یکی از دیپلمات‌های انگلیسی از سیاست خارجی کشور گلایه‌ می‌کند و نارضایتی خود را از سفر هاشمی رفسنجانی به "کره شمالی" به مقام‌های انگلیسی اعلام‌ می‌کند. در حالی که هدف این سفر خریدهای جنگی بود. فرجام شعار استقلال که مردم در انقلاب داده بودند چنین شد.

خواست آزادی هم سرنوشتی بهتر نداشت. گفتند انقلاب ایران برای آزادی نبوده بلکه برای "آزادی‌های اسلامی" بوده، یعنی علیه "آزادی‌های غربی". مردم علیه بی‌حجابی، زدن ریش، بستن کراوات و پوشیدن لباس آستین کوتاه، رفتن زنان به ورزشگاه و … که آنها را مترادف با "بی بندوباری" اعلام‌ می‌کردند انقلاب کردند. آزادی مطبوعات و سخن و قلم و بیان و میتینگ و راه پیمایی و سندیکا و حزب و کانون ها... همه رفت جزء "آزادی‌های غیراسلامی". "آزادیخواه" بودن و سخن گفتن از آزادی و مبارزه برای آزادی خود به گناهی نابخشودنی و نماد "سکولاریسم" معرفی شد.

خواست عدالت اجتماعی و سوسیالیسم از همه وخیم تر شد. وقتی آقای خمینی از حق مردم به مسکن و زندگی بهتر سخن می گفت نه قصدش دروغگویی بود و نه عوامفریبی. نیازی به آن نداشت. تصورش این بود که خواست مردم در انقلاب را بیان‌ می‌کند. زندگی بهتر، آسوده‌تر، برخوردار بودن از آب و برق، بهداشت، آموزش و پرورش، مسکن. دسترسی همه مردم به هنر، فرهنگ، ورزش و همان خواست‌هایی که در جهان بدان "سوسیالیسم"‌ می‌گویند. هرچند ما در انقلاب ایران از این واژه و اصطلاح استفاده نکردیم ولی خواست‌ "سوسیالیسم" در ذهن مردم شرکت کننده در انقلاب 57 قویا وجود داشت و در قانون اساسی هم به صورت روشنی بازتاب یافت.

البته اگر کسی در اوایل انقلاب‌ می‌گفت یکی از خواست‌های مردم در انقلاب "سوسیالیسم" است، سران جمهوری اسلامی، بخصوص دست راستی‌های حکومتی، گریبان خود را چاک‌ می‌دادند و‌ می‌خواستند شکم گوینده را بدرند که به اسلام و مسلمین توهین کرده و آرمان "نورانی" اسلام را با خواست "مادیات" آن هم از نوع کمونیستی و بی خدایی کوچک کرده است! ولی همانها امروز وقتی سخن از اوایل انقلاب‌ می‌گویند از "فضای سوسیالیستی" و حتی "کمونیستی" اول انقلاب‌ می‌نالند که به گفته آنها بر روی "تصمیم گیری‌ها" اثر گذاشت و موجب "سوسیالیستی" شدن اقتصاد ایران شد! خوب اگر سوسیالیسم یکی از خواست‌های مردم در انقلاب 57 نبود، برای چه جو و فضای آغاز انقلاب باید "سوسیالیستی"‌ می‌بود؟ آقای خامنه‌ای از این هم فراتر رفته و مدعی است: "در یک برهه از زمان و در همان اوایل انقلاب همه چیز در تیول حزب توده بود. چنین حالتی را من و هر کسی در اوایل انقلاب حس می‌کرد که توده‌ای‌ها و جریان چپ، به خصوص حزب توده بر همه چیز مسلط بودند". منظورش از این سخنان غلوآمیز همین است که هرچه در اول انقلاب شده تحت تاثیر توده‌ای‌ها یعنی "سوسیالیستی" بوده است.

 در اینجا هم امثال آقای خامنه‌ای و مراجع تقلید ایشان به میدان آمدند و گفتند هرکسی حق ندارد فقه و قرآن را تفسیر کند! 1000 علم برای تفسیر قرآن لازم است که 999 تای آن دست موتلفه و بازاری هاست. اولا که اساس فقه اسلامی بر "الناس مسلطون علی اموالهم" قرار دارد یعنی همان سرمایه‌داری است. ثانیا آن "حکومت مستضعفین" که قرآن آن را وعده داده و مردم به امید آن انقلاب کرده اند، منظور زحمتکشان جامعه و مستضعف مادی نیست. بلکه منظور "مستضعف فکری" است. مستضعف فکری هم کسی است که بخاطر دنیا، آخرت خود را در خطر قرار داده یا کلا به باد داده است. هرکس هر قدر بیشتر مال دنیا جمع کرده معلوم‌ می‌شود بیشتر "مستضعف فکری" است. بعبارت دیگر "مستضعفان" همان سرمایه‌داران هستند که باید حکومت را به آنها سپرد که از حالت "استضعاف فکری" بیرون بیایند یعنی در عین اینکه دنیا را‌ می‌چاپند، آخرت را هم از دست ندهند. آرمان حکومت مستضعفان بر جهان تبدیل شد به حکومت سرمایه‌داران بر ایران.

ایدئولوژی انقلاب ایران به همان اندازه که امکان داد وسیع ترین توده‌های مردم و زحمتکشان جامعه برای تحقق انقلاب متحد و بسیج شوند، به همان اندازه امکان تحریف خواست‌های مردم در انقلاب را فراهم کرد. یکی از مشکلات بزرگ انقلاب ایران همین ابهام ایدئولوژی و مفاهیم شد که نیروهای واپسگرا از دریچه آن وارد شدند و مردم و انقلاب را به فلاکت امروز خود کشاندند. "حکومت مستضعفان"، "آزادی‌های اسلامی"، "نه شرقی، نه غربی" و از جمله این مفاهیم بود که مردم و کشور ما همچنان بار سنگین پیامدهای آنها را بر دوش‌ می‌کشند. این آرمان ها، امروز، یعنی 40 سال پس از انقلاب 57 هر روز و درهر جنبش اعتراضی بار دیگر مطرح می شود، از جمله در شعارهای کارگران نیشکر هفت تپه که خواهان شورائی شدن اداره کارخانه و بازگشت کارخانه خصوصی سازی شده به دولت هستند. شعار آزادی ها نیز امروز در هر حرکت و جنبشی که به خیابان ختم می شود تبدیل به فریاد می شود و استقلال نیز در شعارهای "اول ایران- بعدا هر کشوری" نمایان می شود.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 670  راه توده -  8 آذرماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت